کسبوکارها و اصطلاحات تخصصی
منطق ماورای مدیریت حرفهای قلمبهسلمبه
هیچ کودکی در دوران زندگی یاد نمیگیرد که همانند مدیران اجرایی حرفهای قلمبهسلمبه بزند و شر و ور ببافد. اما ظاهر امر اینگونه است که به محض اینکه مدیران از نردبان ترقی شرکت بالا میروند توانایی گفتوگو یا نگارش واضح و گویا را از دست میدهند و در جنگلی از حرفهای قلمبهسلمبه گرفتار میشوند.
اولین توضیح برای توجیه این پدیده آن است که «اصطلاحات تخصصی خلأ را پر میکنند». مدیران عامل اغلب میدانند حرف مهمی برای زدن در سخنرانیها یا بیانیهها ندارند. آنها میتوانند اظهارات خود را در جمله کوتاهی مانند «سودها بالا (پایین) رفتهاند» خلاصه کنند. این جملات اطلاعات مرتبط هستند. اما آنها ترجیح میدهند جملات غرایی درباره روحیه تیمی یا اخلاقیات شرکت ایراد کنند. آنها تلاش میکنند کسبوکار را بیشتر الهامبخش جلوه دهند تا امری مانند فروش بیشتر با هزینه کمتر. بنابراین آنها از کلمات طولانی، اصطلاحات مبهم و کلمات پرطمطراقی مانند «کلینگری» استفاده میکنند تا جاهای خالی را پر کنند.
دلیل دیگر پرداختن مدیران به اینگونه گفتمان به ماهیت اقتصاد مدرن بازمیگردد. در گذشته کارها عمدتاً به تولید یا فروش اقلام فیزیکی مانند آجر یا وسایل الکتریکی مربوط میشد. اما اقتصاد مبتنی بر خدمات دربرگیرنده کارهایی است که مشکل میتوان آنها را تعریف کرد. وقتی فرد نتواند کاری را که انجام میدهد توصیف کند طبیعتاً به سراغ اصطلاحات و واژههای مبهم میرود.
اینگونه اصطلاحات میتوانند هدفی را دربر گیرند اما به هر حال آزاردهنده هستند. به عنوان مثال به کلمه سوار کردن (On boarding) توجه کنید که برای توصیف فرآیند استخدام کارکنان جدید به کار میرود. این کلمه با واژه to board تفاوتی ندارد به خصوص آن که در انگلیسی آمریکایی میتوان آن را در جمله «هواپیما مسافران را سوار میکند» بهکار برد در حالی که در انگلیسی بریتانیایی فقط میگویند «مسافران به هواپیما سوار میشوند». به نظر میرسد تنها هدف از اضافه کردن On به این کلمه آن باشد که امکان خلق واژه مقابل و زشت off boarding برای تعدیل نیروی شرکت فراهم شود.
زبان اغراقآمیز همچنین در مواردی بهکار میرود که کسبوکار واقعی خود بیروح و کسلکننده باشد. نشریه فکاهی بریتانیایی «چشم خصوصی» (Private Eye) که اغلب اصطلاحات شرکتها را مسخره میکند در گذشته ستونی داشت که در آن مرتب کاربرد کلمه راهحل (Solution) را از سوی شرکتها در توصیف محصولاتشان به سخره میگرفت و به عنوان مثال در توصیف فرش از «راهحل پوشش کف اتاق» استفاده میکرد. امروز این نشریه کاربرد کلمه دیانای (DNA) را به باد استهزا میگیرد. به عنوان مثال، در یک جمله گفته میشود؛ «خدمت بیعیب و نقص به مشتری در دیانای ماست».
دلیل سوم استفاده مدیران از اصطلاحات پرطمطراق آن است که برای خود اعتبار و صلاحیت بتراشند. چه چیز باعث میشود یک فرد مدیر دیگری باشد؟ نمیتوان یک مشخصه آشکار برای مدیریت نام برد. مدیران همانند پزشکان نیستند که صلاحیت خود را با آزمون دادن و گذراندن آموزشهای عملی به اثبات رسانند. اگر شما بتوانید به زبان مدیران صحبت کنید پس صلاحیت مدیریت دارید اگر دیگران کلماتی مانند اشتراک مساعی (Synergy) یا الگو (Paradigm) را درک نمیکنند فقط نشانه بیلیاقتی آنهاست. از این زاویه، مدیران همانند کشیشهای قرون وسطی هستند که به جای استفاده از زبان بومی، مناسک دینی را به لاتین اجرا میکردند تا ماهیت عرفانی آن را بالا ببرند.
وقتی یک اصطلاح شرکتی جا بیفتد مدیران دیگر نمیتوانند از کاربرد آن دوری کنند. این واژهها مرتب در اسلایدهای پاورپوینت، سخنرانیها و گزارشهای سالانه پدیدار میشوند. عدم استفاده از آنها بدان معناست که مدیر تعهد کافی نسبت به کارش ندارد. کارکنان زیردست نیز به خاطر ترس از، از دست دادن موقعیتهای ترفیع جرات نمیکنند آنها را زیر سوال ببرند.
مسلم است که در جهان کسبوکار، همانند دیگر حوزههای زندگی، کلمات جدید آفریده میشوند. فناوری مجموعهای از واژهها از جمله «سختافزار» و «نرمافزار» را با خود آورد که زمانی ناشناخته بودند اما اکنون بهطور گستردهای استفاده میشوند. اما همزمان واژههای ناخوشایند و غیرقابل قبول دیگری در دیگر حوزهها پدیدار شدهاند.
اهمیت این بحث از آن جهت است که استفاده از زبان ابهامآلود نشانهای دال بر آن است که گوینده بهطور شفاف فکر نمیکند و درک واضحی ندارد. اگر مسوولان درک شفافی نداشته باشند برای کسبوکار مفید نخواهند بود. افرادی که تمام جزئیات را بهخوبی بشناسند قادرند آنها را به گونهای قابل درک توضیح دهند و وقتی کارمندان یک مدیر پیام او را درک کنند کارها را به درستی انجام خواهند داد. زبان ابهامآلود مانعی بر سر راه رسیدن به این هدف است.
منبع: اکونومیست