جنتلمن کمبریج
جان هیکس کجای علم اقتصاد ایستاده است؟
جان هیکس، اقتصاددان انگلیسی، در سال 1972 جایزه نوبل اقتصاد را به دلیل مطالعاتش در زمینه نظریه عمومی تعادل اقتصادی و نظریه رفاه به همراه کنث ارو دریافت کرد. مطالعات هیکس به احیای نظریه تعادل عمومی منجر شد و مفاهیم رفاهی جدیدی را وارد علم اقتصاد خرد کرد. او که به عنوان یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان قرن بیستم شناخته میشود، توانایی خارقالعادهای در پیشنهاد ایدههای جدید داشت و نظریههای وی هماکنون نیز به عنوان نظریههای اقتصادی استاندارد استفاده میشوند.
جان هیکس در سال 1904 در شهر وارویک انگلستان به دنیا آمد. پدر هیکس روزنامهنگار بود و هیکس تحصیلاتش را در کالج کلیفتون و بالیول آکسفورد گذراند. از آنجا که هیکس با استفاده از کمکهزینه تحصیلی در رشته ریاضی تحصیلات خود را تامین مالی میکرد، توانسته بود در رشته ریاضی مهارت خود را گسترش دهد. به گفته خود او، مطالعات ریاضی در کالج کلیفتون آکسفورد نقش مهمی در زندگی او ایفا کرده است. با اینحال، به دلیل اینکه هیکس به رشتههای تاریخ و ادبیات علاقهمند بود، تصمیم گرفت در سال 1923، وارد مدرسه تازهتاسیس فلسفه، سیاست و اقتصاد آکسفورد شود. او این مقطع را با دریافت مدرک درجه دو و بدون دارا بودن صلاحیت کافی در هیچ یک از موضوعات تحصیلی، به گفته خود هیکس، به پایان رساند.
هیکس در مورد علت روی آوردن به علم اقتصاد در مصاحبهای در سال 1979 میگوید: پاسخی بهتر از پاسخ عمومی اقتصادی نمیتوانم ارائه دهم و آن این است که بتوانم گذران زندگی کنم. در زمانیکه من میخواستم تصمیم به ادامه تحصیل در یک رشته مشخص بگیرم، مدرک اولیه خود را از آکسفورد دریافت کرده بودم و تحصیلات عمومی بسیار خوبی را گذرانده بودم اما در زمینه خاصی تخصص پیدا نکرده بودم. به دلیل اینکه تحصیلات من از طریق کمکهزینه تحصیلی تامین مالی میشد که بر اساس عملکرد در آزمون جامع اخذشده در 13 و 17سالگی اعطا میشد، تمرکز اصلی من بر ریاضیات بود. اما من از ریاضیات فاصله گرفتم و مدرک خود را در رشتهای که به تازگی در آکسفورد تاسیس شده بود اخذ کردم؛ رشتهای که احتمالاً برای تربیت سیاستمداران و نه دانشگاهیان طراحی شده بود. با اینحال قصد داشتم استاد دانشگاه شوم و با اینکه تحصیلات کمی در این رشته داشتم، دریافته بودم که رشته اقتصاد در حال گسترش است و بازار کار بهتری خواهد داشت، در نتیجه این رشته را دنبال کردم.
هیکس در مدرسه اقتصاد لندن
در آن دوران، اقتصاددانان کمی وجود داشتند و در نتیجه تقاضای بالایی برای متخصصان این رشته وجود داشت. هیکس هم از این شرایط بهره برد و توانست در مدرسه اقتصاد لندن به تدریس مشغول شود، جایی که بیشترین تاثیر را در پرورش علمی هیکس داشت. او کار خود را با تمرکز بر اقتصاد کار آغاز کرد و در این حوزه مطالعات توصیفی بر روابط تجاری را دنبال میکرد. در طی زمان اما، مطالعات استاد هیکس به سوی بررسیهای تحلیلی معطوف شد. دانش ریاضی هیکس که کمکم در حال فراموشی بود اما در آن زمان به کمکش آمد و پیشزمینه او در علم ریاضیات برای حل غالب مسائل اقتصادی موجود در آن دوران کافی بود. در سال 1930، لیونل رابینز، مدیریت بخش اقتصاد را در مدرسه اقتصاد لندن بر عهده گرفت و با تاسیس یک دانشکده مجزا برای اقتصاد و گردهمآوری افرادی چون فریدریش فون هایک، نیکولاس کالدور، روی آلن، آبا لارنر، ریچارد سایرز و ارسولا وب، که بعدها با هیکس ازدواج کرد، توانسته بود جان تازهای به رشته اقتصاد در آن دانشگاه ببخشد. هماندیشی و گفتوگوی این افراد در این دانشکده به ظهور ایدههای جدیدی در علم اقتصاد منجر شد و کمک شایانی به پیشرفت این علم کرد. به گفته هیکس، او طی مباحثاتش با هایک و حضور در مباحثات دیگر در مورد قیمتها و تولید که در سال 1931 در آن دانشکده در جریان بود، با جزئیات علم اقتصاد خرد آشنا شد و نظریاتش را در خصوص تعادل عمومی شکل داد. در کتاب نظریه دستمزدها (1932)، هیکس تلاش کرد نظریه تولید حاشیهای را بازگو کند. او در این کتاب، نظریه معروف خود با نام «کشش جانشینی» را مطرح کرد. هیکس در این کتاب فصلی با عنوان توزیع و پیشرفت اقتصادی را مطرح کرد که به گفته خود او، اولین تاثیرش بر نظریه اقتصاد را شکل میدهد. او در این فصل به بحث در مورد نحوه کارکرد نیروی کار و سرمایه به عنوان نهاده تولید میپردازد. او بیان میکند که محصول اجتماعی از دو نهاده نیروی کار و سرمایه ایجاد میشود، به گونهای که هر یک از این دو عامل به صورت یکسان به شکلگیری تولید کمک میکنند. افزایش هر یک از عوامل نیروی کار یا سرمایه، در صورتی که سایر شرایط یکسان بماند، به تولید بیشتر منجر خواهد شد. با وجود مقدار مشخصی از نهادههای تولید، مقدار مشخصی محصول به دست خواهد آمد؛ در نتیجه، با ثابت ماندن سایر شرایط، یک تابع تولید وجود خواهد داشت که میزان تولید را به عنوان تابعی از مقدار نهادههای تولید نشان میدهد. بازدهی به هر واحد نهاده برابر با تولید حاشیهای آن میشود که با افزایش نهاده مورد نظر، و ثابت ماندن نهاده دیگر، کاهش خواهد یافت. همچنین افزایش میزان یک نهاده، با ثابت ماندن نهاده دیگر، به افزایش سهم عامل دیگر از تولید منجر میشود، اما با توجه به اینکه سهم مطلق نهاده افزایشیافته از تولید ممکن است کاهش یا افزایش یابد (بسته به میزان کشش منحنی تولید حاشیهای آن عامل)، نسبت سهم هر عامل از تولید مشخص نیست. تعیین دقیق جهت توزیع تولید میان نهادهها وابسته به شکل تابع توزیع خواهد بود؛ شکلی که میتواند به وسیله کشش جانشینی مشخص شود. در مقاله مشهور هیکس در سال 1934 با روی آلن، مفهوم تجزیه تقاضا به اثرات جانشینی و درآمدی مطرح شد و مفهوم جانشین بودن و مکمل بودن کالاها کاملاً توضیح داده شد. آنها همچنین نحوه بهدست آوردن منحنی تقاضا به کمک منحنیهای بیتفاوتی و قید بودجه و رابطه میان نرخهای حاشیهای جانشینی و قیمتهای نسبی را مطرح کردند. ایده اصلی که هیکس مطرح کرد این بود که تنها با در نظر گرفتن این فرض که مصرفکنندگان به دنبال بیشینه کردن مطلوبیت خود هستند، میتوان در خصوص رفتار مصرفکننده استدلالهای متنوعی ارائه داد. تابع مطلوبیت تنها رتبهبندی سبدهای مختلف بازار را که در دسترس مصرفکننده است مشخص میکند. با در نظر گرفتن این فروض، میتوان راجع به واکنش مصرفکننده به تغییرات قیمت و رفتار او در مورد کالاهای مکمل و جانشین و مشخصاً مبنای مفاهیمی چون مازاد مصرفکننده اظهارنظر کرد.
حضور در کمبریج
در سال 1935، هیکس تصمیم گرفت به دانشگاه کمبریج بپیوندد. او طی سه سال حضورش در کمبریج بیشتر بر نوشتن کتاب «ارزش و سرمایه» متمرکز بود و از مباحثات میان اقتصاددانان حاضر در کمبریج فاصله گرفت. این کتاب که سرانجام در سال 1938 منتشر شد، بسیاری از نظریات اقتصاد خرد مدرن و نظریه تعادل عمومی را بنا نهاد. مفهوم کالای ترکیبی و شرایط ثبات تعادل عمومی و تکمیل نظریه تقاضای مبتنی بر مطلوبیت در این کتاب مطرح شد. او نشان داد که باور موجود در میان اقتصاددانان در مورد نظریه ارزش (نظریهای در خصوص اینکه چرا کالاها ارزش دارند)، بدون فرض قابل اندازهگیری بودن مطلوبیت میتواند به دست آید. مطالعات هیکس بر نظریات کینز که در مقالهای در سال 1937 چاپ شد و همچنین مقاله او با عنوان پیشنهادهایی برای سادهسازی نظریه پول (1935)، نیز در فصلی با عنوان اقتصاد کلان در این کتاب عنوان شدند که مشخصاً به ترجیحات نقدینگی و نظریات نرخ بهره میپرداختند. او همچنین مفهوم تعادل موقت را توسعه داد؛ ایدهای که توسط مکتب فکری استکهلم مورد استفاده قرار گرفت. در واقع میتوان جان هیکس را اقتصاددانی باهوش توصیف کرد که بدون تلاشهای او، علم اقتصاد کنونی به این میزان گسترش نیافته بود و کتاب ارزش و سرمایه را کتابی دانست که علم اقتصاد را متحول کرد. استاد هیکس در سال 1935، مقالهای در رابطه با انحصار منتشر کرد در آن تلاش کرد نظریات متفاوت مرتبط با رقابت ناکامل را متحد کند. کارهای هیکس در ارتباط با اقتصاد کلان که از دوران حضورش در مدرسه اقتصاد لندن و با نوشتن مقالاتی در خصوص چرخههای تجاری و تحت تاثیر نظریات هایک شروع شده بود، در کمبریج نیز پیگیری شد. مقاله پیشنهادات (1935) او تلاشی برای یکپارچه کردن نظریه پول و نظریه ارزش و بردن آن به سمت چارچوب نظریه انتخاب و ورای دیدگاه ساده نظریه مقدار بود. این مطالعه در راستای مطالعات کینز در مورد ترجیحات نقدینگی و نظریه پورتفو بود. مطالعات هیکس در زمینه پول، مستقل از مطالعات او در زمینه چرخههای تجاری بود و او همواره باور داشت که منشأ نوسانات اقتصاد کلان را باید در پدیدههای حقیقی جستوجو کرد. هیکس همچنین در مقاله سال 1937 خود با عنوان آقای کینز و کلاسیکها، مدل آیاس-الام را معرفی کرد؛ مفهومی که در مکتب فکری نئوکلاسیک مورد استفاده قرار گرفت. این مدل به توصیف نموداری نظریه کینز در کتاب معروف «نظریه عمومی اشتغال، نرخ بهره و پول» (1936) در خصوص چگونگی قرار داشتن یک اقتصاد در تعادل با وجود کمتر بودن اشتغال از میزان اشتغال کامل میپردازد. میتوان گفت بسیاری از اقتصاددانان با مشاهده این نمودار مفهوم نظریه کینز را دریافتند. او در این مقاله مفهوم دام نقدینگی را نیز معرفی کرد.
رفتن به منچستر
طی سالهای 1938 تا 1946، استاد هیکس در دانشگاه منچستر فعالیت کرد؛ جاییکه مطالعه اصلی خود را در زمینه اقتصاد رفاه و کاربرد آن در مسوولیت اجتماعی دنبال کرد. او در مقالهای که در سال 1939 به چاپ رسید، مفهومی را مطرح کرد که امروزه با عنوان معیار جبران هیکس شناخته میشود. مجموعه مقالات هیکس طی سالهای 1940 تا 1958، در کتاب او «بازبینی نظریه تقاضا» (1956) گردآوری شد. او در این کتاب، مفهوم مازاد مصرفکننده مارشال را احیا کرد و معیارهایی برای ارزیابی و اندازهگیری تغییرات رفاه معرفی کرد.
سالهای فعالیت در آکسفورد
در سال 1946، جان هیکس به آکسفورد برگشت و ابتدا به عنوان محقق در کالج نافیلد مشغول به کار شد و سپس استاد اقتصاد سیاسی شد و در نهایت به عنوان محقق به کالج آل سولز پیوست و تا سال 1971 در آنجا حضور داشت. هیکس طی سالهای حضورش در آکسفورد کمک شایانی به پیشبرد حوزههای مختلف اقتصاد نظری کرد. او مطالعاتی در زمینه پول و تجارت بینالملل و رشد و نوسانات اقتصادی انجام داد. هیکس همچنین مطالعاتی در مورد اقتصاد کاربردی، با تمرکز بر مساله کشورهای در حال توسعه انجام داد و به بسیاری از این کشورها به همراه همسرش، که بیشتر مطالعاتش در همین زمینه بود، سفر کرد. در نتیجه این فعالیتها، در سال 1954، او عضوی از کمیسیون اقتصادی نیجریه بود و در سال 1954، به همراه همسرش، به جامائیکا مشاوره اقتصادی میدادند. در سال 1950، هیکس با مطالعه مقاله روی هرولد و در تلاشی برای گسترش مفاهیم ارائهشده، مقالهای با عنوان گسترش نظریه چرخههای تجاری نوشت. با تمرکز بر این موضوع، او مطالعه مسیر رشد تعادلی و ناتعادلی را ادامه داد و با مطالعه مدل رشد ون نیومن و کارهای ساموئلسون و سولو در این زمینه، سرانجام در سال 1960، مقاله مهمی در مورد نظریه خطی ارائه داد. جان هیکس در ادامه تلاش برای منظم کردن تفکراتش در زمینه رشد و سرمایه، کتاب خود «رشد و سرمایه» را در سال 1965 منتشر کرد. در این کتاب، او مطالعات پیشین خود در زمینه نظریات کینز، ون نیومن، لیندال و نظریه سرمایه را در تلاشی برای بازبینی جامع از نظریه رشد گردهم آورد. او پس از انتشار این کتاب، همچنان به بررسی این مفاهیم ادامه داد و مفاهیمی مانند حرکت از یک تعادل به تعادلی دیگر را دنبال کرد و بازبینی کتاب خود را در سال 1985 با عنوان راههای پویایی اقتصاد منتشر کرد.
تمرکز هیکس بر سرمایه و رشد در طی این زمان، او را از دنبال کردن مطالعاتش در موضوع پول دور کرد. او در سال 1967 اما دوباره مطالعات خود را در این زمینه پیگیری کرد و مجموعهای با عنوان «مقالات انتقادی در خصوص نظریه پول» منتشر کرد. در این مجموعه، او تلاش کرد نظریات مختلف موجود در زمینه پول را یکپارچه کند. او که باور داشت نظریههای موجود به اندازه کافی جامع نیستند، به دنبال دستیابی به مفهوم بهتری از پول در تاریخ اقتصاد بود و مطالعاتش در این زمینه را در مقالات نظریه تاریخ اقتصاد (1969) و نظریه بازار پول (1989) چاپ کرد. با اینحال، موضوع سرمایه و رشد همچنان دغدغه اصلی پروفسور هیکس بودند. او در تلاشی برای احیای اقتصاد اتریشی و نظریه سرمایه اتریشی، کتاب «سرمایه و زمان» (1973) را منتشر کرد. او در این کتاب سعی داشت نظریه اتریشی سرمایه که هم سرمایه ثابت و هم سرمایه جاری را در نظر میگیرد، ارائه دهد. در سال 1979، هیکس کتابی در مورد علیت در اقتصاد نوشت. او در این کتاب و دیگر مطالعاتش که در کتابها و مقالات مختلفی شامل بحران در اقتصاد کینزی (1974)، توضیح منحنیهای آیاس-الام (1980) و مقالاتی که طی سالهای 1981 تا 1988 منتشر کرد، روشها و نظریات مکتب نئوکلاسیک-کینزی را رد کرد و راههایی برای تفکر و گسترش نظریات کینز ارائه داد. اینگونه مطالعات و دیگر بررسیهای او در حوزه تاریخ اقتصاد عمده فعالیت وی در بقیه دوران حرفهایاش را شکل میدهد.
جایگاه هیکس در علم اقتصاد
جان هیکس را بیشک میتوان یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان تاریخ این علم در نظر گرفت که ردپای مطالعاتش در بسیاری از حوزههای اقتصاد حضور دارد. نمیتوان گفت که او مکتبی در علم اقتصاد بنا نهاد، چراکه او همواره یک متفکر مستقل باقی ماند و بخشی از تمام مکاتب فکری موجود در اقتصاد بود و در نتیجه به هیچ مکتبی تعلق نداشت، اگر بخواهیم مکتبی برای او نام ببریم قطعاً باید گفت مکتب فکری او علم اقتصاد بود. هیکس باور داشت که اقتصاد جدیدی را بنیان ننهاده و تنها تلاش کرده است نظریات مکتب کینزی و تفکرات تاریخی، فلسفی و عملی خود را تنظیم و طبقهبندی کند. میتوان این نظر هیکس را تا حدودی پذیرفت اما مطالعات او نظریات پیشین را با دیدی چالشی ارزیابی کرد و گسترش داد و در این مسیر، علم اقتصاد توسعه یافت. از بسیاری جهات میتوان کار هیکس را نمونهای مطلوب از نحوه کارکرد اقتصاد در نظر گرفت: توجه به تمامی نظرات موجود بدون هر گونه تعصب روی نظریه یا مکتبی خاص و دائماً به دنبال نظریهها و ایدههای جدید گشتن و ذهن خود را تنها به یک نظریه محدود نکردن. رویکرد هیکس در فهم و مطالعه علم اقتصاد ترکیبی عالی از بهترین ویژگیهای ممکن در یک فرد دانشمند، فیلسوف، شاعر و عملگرا بود و او اجازه نداد علاقهاش به یکی از این مباحث بر دیگری غالب شود. جان هیکس در سال 1942 عضوی از آکادمی انگلیس، در سال 1948 عضو خارجی آکادمی سلطنتی سوئد و در سال 1958 عضو آکادمی آمریکا شد. او از سال 1958 عضو افتخاری کالج نافیلد آکسفورد و از سال 1971 عضو افتخاری کالج گانویل کمبریج بود. در سالهای 1960 تا 1962، ریاست جامعه سلطنتی اقتصاد را بر عهده دشت و از بسیاری از دانشگاههای انگلیس، ازجمله منچستر و وارویک، دکترای افتخاری دریافت کرده است.
جان هیکس بیشتر عمر خود را در سمت استادی در دانشگاه آکسفورد گذراند و جایزه نوبل اقتصاد را در سال 1972 به همراه کنث ارو، یکی دیگر از افراد باارزش و کمیاب در علم اقتصاد، مشترکاً دریافت کرد. قطعاً کمیته نوبل نمیتوانست ترکیبی بهتر برای اعطای جایزه انتخاب کند.