رقابت در عصر دیجیتال
چگونه غولهای فناوری را رام کنیم؟
همین اواخر، رئیس شدن در یک شرکت بزرگ فناوری در غرب یک رویای شغلی بود. با سرازیر شدن میلیونها دلار به این شرکتها، تمجید نیز نصیبشان میشود: گوگل، فیسبوک، آمازون و سایرین جهان را مکان بهتری میکنند. امروزه این شرکتها متهماند که برای دموکراسی بد، ضدرقابتی، اعتیادآور و مخرباند. قانونگذاران آنان را جریمه و سیاستمدارن آنان را سوالپیچ میکنند و حامیان قدیم درباره قدرت آنان در آسیبرساندن هشدار میدهند.
همین اواخر، رئیس شدن در یک شرکت بزرگ فناوری در غرب یک رویای شغلی بود. با سرازیر شدن میلیونها دلار به این شرکتها، تمجید نیز نصیبشان میشود: گوگل، فیسبوک، آمازون و سایرین جهان را مکان بهتری میکنند. امروزه این شرکتها متهماند که برای دموکراسی بد، ضدرقابتی، اعتیادآور و مخرباند. قانونگذاران آنان را جریمه و سیاستمدارن آنان را سوالپیچ میکنند و حامیان قدیم درباره قدرت آنان در آسیبرساندن هشدار میدهند.
بسیاری از این حملات به فناوری نادرست است. این فرض که کسبوکارهای بزرگ لزوماً شرور هستند کاملاً اشتباه است. اپل را باید به خاطر ارزشمندترین شرکت فهرستشده تحسین کرد به این دلیل ساده که چیزهایی میسازد که مردم میخواهند بخرند، حتی اگر با رقابت شدید روبهرو شود. بسیاری از خدمات آنلاین بدتر از این میبود اگر ارائهدهندگان آن کوچکتر میبودند. شواهد مربوط به ارتباط میان گوشیهای هوشمند و شاد نبودن ضعیف است. اخبار جعلی تنها پدیده آنلاین نیست. اما پلتفورمهای بزرگ فناوری بهویژه فیسبوک، گوگل و آمازون در واقع سبب ایجاد نگرانی درباره رقابت منصفانه میشوند. این امر تا حدی به این دلیل است که آنان اغلب از معافیتهای قانونی سود میبرند. برخلاف ناشران، فیسبوک و گوگل بهندرت برای آنچه کاربران انجام میدهند مسوول شناخته میشوند؛ و بیشتر خریداران آمریکایی از آمازون سالها هیچ مالیاتی پرداخت نمیکردند و این غولها نیز به سادگی در بازار رقابت نمیکنند. آنها هرچه بیشتر خودشان به بازار تبدیل میشوند، و زیرساخت (یا «سکو») برای بخش بزرگی از اقتصاد دیجیتال را فراهم میکنند. به نظر میرسد بسیاری از خدمات آنان رایگان است، و کاربران با در اختیار گذاشتن دادههای ارزشمند خود «بها»ی آن را میپردازند. آنها که پیش از این نیز قدرتمند بودهاند، ارزشگذاری بازار سهام عظیم آنان نشان میدهد که سرمایهگذاران برای دو برابر و حتی سه برابر شدن اندازه در دهه آینده روی آنان حساب میکنند. بنابراین ترسی معقول وجود دارد از اینکه این غولهای فناوری از قدرت خود برای محافظت و گسترش استیلای خود، به بهای مشتریان، استفاده کنند. کار دشوار سیاستگذاران محدود کردن آنان بدون خفه کردن نوآوریشان است.
رقابت با شدت کمتر
دلیل نفوذ و استیلای سکوها بهرهمندی آنان از «تاثیر شبکه» است. اندازه، اندازه ایجاد میکند: آمازون میگوید هرچه فروشندگان بیشتری جذب کند، خریداران بیشتری نیز برای آن پیدا میشود، که سبب جذب فروشندگان بیشتر میشود و این روند همچنان ادامه مییابد. آمازون برآورد میکند حدود 40 درصد از خریدهای آنلاین در آمریکا را به خود اختصاص داده است. فیسبوک با بیش از دو میلیارد کاربر بر صنعت رسانه تسلط دارد. شرکتها نمیتوانند بدون گوگل کار کنند، طوری که در بعضی از کشورها بیش از 90 درصد جستوجوی صفحات وب از طریق گوگل است. فیسبوک و گوگل دوسوم درآمدهای تبلیغات آنلاین در آمریکا را در کنترل خود دارند.
مبارزهکنندگان با تراست در آمریکا به غولهای فناوری مزیت تردید را دادهاند. آنها در جستوجوی ضرر مشتری هستند که در زمان سقوط قیمتها و «رایگان» بودن خدمات دستیابی به آن دشوار است. شرکتها خودشان تاکید میکنند که یک استارتآپ غولشکن تنها یک کلیک از آنها فاصله دارد و آنها میتوانند با یک فناوری جدید، مانند بلاک چین سرنگون شوند. پیش از گوگل و فیسبوک، آلتا ویستا و مایاسپیس گل سرسبد بودند. اما چه کسی آنها را به یاد دارد؟
با وجود این، موانع برای ورود در حال افزایش است. فیسبوک نهتنها مالک بزرگترین مجموعه از دادههای فردی است، بلکه بزرگترین «گراف اجتماعی» نیز است (فهرست اعضایش و چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر). آمازون بیش از هر شرکت دیگری اطلاعات ارزشمند دارد. خدمات صوتی چون Amazon’s Alexa و Google’s Assistant به آنان امکان کنترل بیشتر بر تجربه مردم در استفاده از اینترنت میدهد. شرکتهای فناوری چین توان رقابت دارند، اما قصد ندارند دسترسی بدون محدودیت به مشتریان غربی داشته باشند.
اگر این روند مسیر خود را طی کند، مشتریان از پویایی کمتر در صنعت فناوری متضرر میشوند. اگر پول کمتری وارد استارتآپها شود، بیشتر ایدههای خوب به طریقی توسط این غولها بلعیده و سود سرشار نصیب آنان میشود. نشانههای اولیه پیش از این هویدا بود. کمیسیون اروپا گوگل را به استفاده از کنترل سیستم اندروید برای افزایش استفاده از اپلیکیشنهای خود متهم کرده است. فیسبوک همچنان به خریدن شرکتهایی ادامه میدهد که روزگاری مشتریان را جذب خود میکردند: ابتدا اینستاگرام، سپس واتساپ و اخیراً اپلیکیشن tbh که به نوجوانان اجازه میدهد به طور ناشناس احوالپرسی کنند. اگرچه در کل آمازون همچنان در حال افزایش رقابت است، و به گواهی صنایع از خواربارفروشیها گرفته تا تلویزیون، این شرکت میتواند رقبا را شناسایی و آنان را از بازار به در کند.
درمان رقابت
چه باید کرد؟ در گذشته، جوامع با انحصارها یا از طریق شکستن آن، مانند استاندارد اویل در سال 1911، یا تبدیل آن به یک کاربری عمومی، مانند AT&T در سال 1913، مقابله میکردند. امروزه این دو رویکرد نواقص بزرگی دارند. استفاده از ابزارهای سنتی برای مقررات مربوط به کاربری، مانند کنترل قیمتها و تعیین سقف برای سود، دشوار است، زیرا بیشتر محصولات رایگان هستند و در صورت از بین رفتن سرمایهگذاری و نوآوری با قیمت بسیار بالایی عرضه خواهند شد. به همین ترتیب، شکست تمامعیار صرفه حاصل از مقیاس، پلتفورم را زمینگیر میکند و خدماتی را که آنان به مشتریان ارائه میکنند بدتر میکند. و حتی بعداً، به احتمال زیاد یکی از شاخههای گوگل یا فیسبوک سرانجام تمام آنچه پیش روی خود است را میبلعد زیرا سرنوشت محتوم تاثیرات شبکه دوباره خود را تکرار میکند. نبود یک راهحل ساده سیاستمداران را از شعارهای آسان محروم میکند، اما مبارزهکنندگان با تراست را ناتوان نمیگذارد. دو تغییر گسترده در تفکر، راهی طولانی به سوی رام کردن این غولها دارد. مورد نخست استفاده بهتر از قانون رقابت موجود است. مبارزهکنندگان با تراست باید ادغامها را با دقت بررسی کنند تا بسنجند آیا معامله، حتی اگر هدف مورد نظر در آن زمان کوچک باشد، سبب خنثی کردن یک تهدید بالقوه و بلندمدت میشود. چنین دقتی میتوانست مانع اکتساب اینستاگرام از سوی فیسبوک و Waze که نرمافزار ناوبری تهیه میکند، از سوی گوگل شود. برای تضمین اینکه این پلتفورمها به نفع تولیدات خود عمل نمیکنند، میتوان گروههای نظارت تشکیل داد تا شکایات از سوی رقبا را بررسی کنند، که تاحدی شبیه «کمیته فنی» مستقل است که از طریق پرونده آنتیتراست علیه مایکروسافت در سال 2001 ایجاد شد. دوم، مبارزهکنندگان با تراست باید بار دیگر درباره چگونگی کارکرد بازارهای فناوری بیندیشند. یک دیدگاه مرکزی، که هرچه بیشتر در میان اقتصادانان و قانونگذاران مورد بحث قرار میگیرد، این است که دادههای فردی همان پولی هستند که مشتریان در واقع با آن خدمات را خریداری میکنند. از طریق این منشور است که غولهای فناوری در ازای ارائه خدمات خود، اطلاعات ارزشمندی درباره رفتار، دوستان و عادات خرید کاربران خود کسب میکنند. درست همانطور که آمریکا قوانین پیچیدهای برای مالکیت معنوی در قرن نوزدهم وضع کرد، باید مجموعهای از قوانین جدید برای اداره مالکیت و مبادله داده، با هدف دادن حقوق مسلم به افراد، ایجاد شود.
در واقع این امر به معنای دادن کنترل بیشتر به مردم برای اطلاعات خودشان است. اگر کاربر بخواهد، دادههای کلیدی باید همزمان در اختیار سایر شرکتها نیز قرار گیرد، همانطور که بانکهای اروپا هماکنون ملزم هستند این کار را با اطلاعات حساب مشتریان خود انجام دهند. مقررات میتواند شرکتهای پلتفورم را ملزم کند تا انبوه دادههای ناشناس را در ازای مبلغی در اختیار رقبا قرار دهند، که تا حدی شبیه گواهی اجباری برای ثبت اختراع است. چنین ملزوماتی برای اشتراکگذاری دادهها میتواند متناسب با اندازه شرکت اجرا شود: هرچه پلتفورمی بزرگتر باشد، اطلاعات بیشتری را باید به اشتراک بگذارد. این سازوکارها داده را از چیزی که غولها برای سرکوب رقابت احتکار میکنند به چیزی که کاربران برای افزایش نوآوری به اشتراک میگذارند تبدیل میکند. انجام هیچکدام از اینها ساده نیست، اما میتواند غولها را بدون از بین بردن دستاوردهایی که داشتهاند تحت کنترل درآورد. تغییر استفاده از خدمات نیز برای کاربران آسان میشود. رقبای تازهوارد میتوانند به بعضی از دادههایی که شرکتهای بزرگتر در اختیار دارند دسترسی یابند و بنابراین بدون آنکه بلعیده شوند برای رشد بهتر مجهز شوند و سهامداران دیگر در دهههای آتی سودهای انحصاری نخواهند داشت.