با من جوان برقص
تحصیلکردگان بیکار چگونه به کاتالیزور شورش تبدیل میشوند؟
وجه مشترک انقلابها در تونس، مصر و هرجای دیگری از خاورمیانه و شمال آفریقا (انقلابهایی که در جریان بهار عربی در سال 2011 آغاز شد)، نرخ بالای بیکاری جوانان بیکار و تحصیلکرده بود. در آن زمان، بیش از 20 درصد از جوانان منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نمیتوانستند کار پیدا کنند. اگرچه بهار عربی دلایل بسیار دیگری را نیز در پشت خود دارد و تنها مشکل در کشورهایی که در جریان بهار عربی انقلاب کردند، فقط بیکاری جوانان تحصیلکرده نبود، اما این مساله کاتالیست قدرتمندی برای اعتراضات شدید و شورش علیه بنعلی در تونس، بشار اسد در سوریه، حسنی مبارک در مصر، معمر قذافی در لیبی و دیگر رهبران منطقه بود (در ادامه بیشتر در مورد بهار غربی توضیح خواهیم داد).
وجه مشترک انقلابها در تونس، مصر و هرجای دیگری از خاورمیانه و شمال آفریقا (انقلابهایی که در جریان بهار عربی در سال 2011 آغاز شد)، نرخ بالای بیکاری جوانان بیکار و تحصیلکرده بود. در آن زمان، بیش از 20 درصد از جوانان منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نمیتوانستند کار پیدا کنند. اگرچه بهار عربی دلایل بسیار دیگری را نیز در پشت خود دارد و تنها مشکل در کشورهایی که در جریان بهار عربی انقلاب کردند، فقط بیکاری جوانان تحصیلکرده نبود، اما این مساله کاتالیست قدرتمندی برای اعتراضات شدید و شورش علیه بنعلی در تونس، بشار اسد در سوریه، حسنی مبارک در مصر، معمر قذافی در لیبی و دیگر رهبران منطقه بود (در ادامه بیشتر در مورد بهار غربی توضیح خواهیم داد). بیکاری جوانان و به ویژه جوانان تحصیلکرده در دیگر نقاط جهان نیز مشکل بزرگی است. در همان سال 2011 که بیکاری جوانان در خاورمیانه و شمال آفریقا به کاتالیست قدرتمندی برای انقلاب تبدیل شده بود، در بریتانیا جوانان 15 تا 24 سال، حدود 40 درصد از کل بیکاران این کشور را تشکیل میدادند (دقت کنید که منظور از بیکار، کسی است که به دنبال کار میگردد و آماده ورود به بازار کار است ولی شغلی پیدا نمیکند. بنابراین این جوانان بیکار در بریتانیا که 40 درصد از کل بیکاران این کشور را تشکیل میدادند، همگی تمایل به کار داشتند ولی شغلی پیدا نمیکردند). این بدان معنا بود که در آن زمان، حدود یک میلیون از جوانان بریتانیا که به دنبال شغل میگشتند، بیکار بودند. در اسپانیا بیش از 40 درصد از جوانان در سال 2011 بیکار بودند. در فرانسه نرخ بیکاری جوانان در سال 2011 بیش از 20 درصد بود و در ایالات متحده نیز این عدد از 20 درصد عبور کرده بود. در کشورهای مختلف دنیا، چه کشورهای توسعهیافته و چه کشورهای در حال توسعه، بسیاری از جوانان در آن زمان که تونس، مصر، لیبی، سوریه و تعدادی از کشورهای دیگر خاورمیانه و شمال آفریقا درگیر انقلاب بودند، به این نتیجه رسیده بودند که بهتر است دنبال کار نگردند چراکه کار برایشان یافت نمیشد. یک بررسی در همان حوالی سال 2011 در بریتانیا نشان داده بود که بیش از نیمی از جوانان 18 تا 25ساله در بریتانیایی به خاطر نبود چشمانداز شغلی مناسب در این کشور، به فکر مهاجرت بودند.
جوانان بیکار و تحصیلکرده، بخش مهمی از جمعیتی بودند که در جریان تظاهرات لندن در 26 مارس 2011، در اعتراض به سیاستهای دولت بریتانیا به خیابانها ریختند. بیش از 250 هزار نفر در لندن با تظاهرات در خیابانها میخواستند پیام محکمی را به دولت برسانند: اینکه از کاهش مخارج عمومی دولت ابداً خشنود نیستند. دولت بریتانیا در آن زمان تصمیم گرفته بود برای به وجود آوردن ثبات مالی، مخارج عمومی خود را کاهش دهد که مردم نسبت به این تصمیم معترض بودند. این اعتراضات در ابتدا مسالمتآمیز بود اما سپس به خشونت کشیده شد. بهطوری که مردم بریتانیا، به نمادهای ثروت در کشورشان حمله کردند. بانکها، هتلهای لوکس متعلق به شرکت «ریتز کارلتون»، بنگاههای خودروهای لوکس و مواردی از این دست مورد حمله و آسیب مردم قرار گرفتند. همچنین فروشگاه غذایی «فورتنام اند میسون» نیز در نتیجه این اعتراضات به اشغال مردم درآمد. اتحادیهها گفته بودند که اعتراضات بیش از آنچه تصور میکردند بالا گرفته است. هزار نفر حتی از شهرهای دیگر مانند ادینبرا برای نشان دادن خشونتشان نسبت به خطمشی ریاضتی دولت بریتانیا (خطمشیهایی که بعد از بحران مالی 2008 در اروپا رایج شد) به لندن رفته بودند.
البته با همه اینها، اکثر مردم بریتانیا اعتراضاتی را که به صورت مسالمتآمیز شروع شده بود، به همان طریق ادامه دادند و بهطور کلی، اعتراضات خیلی خشونتآمیز نبود. نشریه گاردین در آن زمان نوشت: «بیکاری جوانان همچنان بالا خواهد ماند و خطمشیهای ریاضتیای که دولت بریتانیا در پیش گرفته نیز کمکی به این مشکل نخواهد کرد. اگر باور کنیم که جوانان از این به بعد هم احساسی برخورد نخواهند کرد و محترمانه با دولت و مقامات برخورد خواهند کرد، خودمان را فریب دادهایم.»
نشریه گاردین مقاله خود را در مورد بیکاری جوانان اینگونه ادامه داده بود: «جامعه امروز، در عمل به قولی که به جوانان داده بود، شکست خورده است. ما به آنها گفتیم که اگر سخت کار کنند، به دنبال دردسر نگردند و به خوبی درسهایشان را بخوانند، یک زندگی امیدوارانه و خوب خواهند داشت. اما معلوم شده است که ما در دادن این قول به آنها بیدقت بودهایم؛ البته در صورتی که بخواهیم بگوییم به آنها دروغ نگفتهایم! حالا نهتنها نمیتوانیم به قولی که به آنها دادهایم عمل کنیم، بلکه روی زخم آنها نمک میپاشیم و به سادگی به آنها میگوییم که خطمشیای که در پیش گرفتهایم، قرار نیست شغل ایجاد کند. این حرفها و عملکردمان با قولهایی که به میلیونها نفر جوان داده بودیم، در تناقض است.»
بیکاری جوانان که بهطور گسترده در حال افزایش است، فقط یک چهره کوچک از یک شکست عمیقتر است. جامعهای که ما امروز آن را به جوانان تحویل میدهیم، به شدت مجروح است. آسیبهای مختلفی که جامعه ما دیده است آنقدر عمیق هستند که مشخص نیست قرار است جوانان امروز در آینده چگونه آن را مدیریت کنند. بیشتر نهادهایی که دههها و حتی قرنها به ما خدمت کردهاند که به اهدافمان برسیم، به نظر میرسد که حالا کاربردشان را از دست دادهاند و قادر نیستند خودشان را بهروز کنند و به سمت جلو به حرکت درآیند. اقتصاد جهانی، صنعت خدمات مالی، دولتها، سیستم بهداشت و درمان، رسانه و نهادهایی مثل سازمان ملل که برای حل مشکلات جهان به وجود آمدهاند (به تعبیر گاردین)، همگی با چالشهای بزرگ مواجه هستند. نویسنده مقاله گاردین با عنوان «جوانان بیکار جهان: انقلابی در هوا؟» میگوید: «من متقاعد شدهام که عصر صنعتی و نهادهایش، بالاخره سوخت تمام کرده است.»
این جوانان هستند که قرار است نتیجه شکستهای ما را به دوش کشند. جوانان که پر از اشتیاق هستند و نسبتاً هم هیچ مسوولیتی به آنها سپرده نمیشود، بهطور سنتی نسلی هستند که بیشتر از بقیه، وضعیت موجود را مورد سوال قرار میدهند و از مقامات پاسخ میخواهند. 50 سال پیش، کسانی که بعد از جنگ جهانی دوم به دنیا آمده بودند، از طریق تلویزیون که در آن زمان معجزه جدیدی به شمار میآمد، به اطلاعات دسترسی داشتند و از آنجا که تعداد بسیار زیادی از آنها وقتی به سن دانشگاه رسیدند، به دانشگاه رفتند و تشکیل خانواده را به تعویق انداختند، اکثرشان زمان زیادی داشتند که هنجارهای اجتماعی دولت و خطمشیهای آن را به چالش بکشند. افراطیگریهای جوانان به جهان سرایت کرد و منجر به اعتراضات بزرگی در کشورهای مختلف اروپا، آسیا و آمریکا شد. اعتراضاتی که در موارد بسیاری با خشونت همراه شد و پاسخهای خشونتآمیز دولتها را نیز به همراه داشت.
در می 1968 در پاریس، اعتراضات که از سوی دانشجویان شروع شده بود، سیاستهای ژنرال شارل دوگل را به چالش کشید. اعتراضاتی که علیه سیاستهای شارل دوگل و سیستم سرمایهداری به وجود آمده بود، طی دو هفته به اوج خود رسید و بیش از یک میلیون کارگر به آن پیوستند. البته اعتراضات می 1968 در فرانسه قبل از اینکه به اعتراضات سیاسی بدل شود، یک انقلاب فرهنگی و اجتماعی بود (این اعتراضات در ابتدا از سوی دانشجویانی آغاز شد که میخواستند در سنین جوانی با یکدیگر رابطه داشته باشند). همچنین در همان سال 1968، جوانان نقش بسیار مهمی در آنچه به بهار پراگ (Prague Spring) معروف است داشتند. بهار پراگ دورهای بود که در آن عمدتاً جوانان چکسلواکی به دنبال آزادسازی سیاسی (political liberization) بودند. این اعتراضات در 5 ژانویه 1968، یعنی زمانی که الکساندر دوبچک به عنوان دبیر حزب کمونیست حزب چکسلواکی (KSC) انتخاب شده بود آغاز شد و تا 21 آگوست همان سال، یعنی زمانی که اتحاد جماهیر شوروی و اعضای پیمان ورشو به چکسلواکی هجوم بردند که اصلاحات دوبچک را سرکوب کنند، ادامه داشت. اصلاحاتی که قرار بود در جریان بهار پراگ صورت گیرد، تلاشهای مصرانه دوبچک برای دادن حقوق و آزادی بیشتر به شهروندان چکسلواکی و تمرکززدایی از اقتصاد (آزادسازی اقتصاد) و همچنین حرکت به سمت دموکراسی بود. آزادیهایی که دوبچک میخواست به مردم بدهد، شامل آزادی رسانه، آزادی بیان، آزادی برای مسافرت و مواردی از این دست بود. البته این اصلاحات به مذاق شوروی خوش نیامد. بعد از اینکه مذاکرات میان شوروی و دوبچک به نتیجه نرسید، شوروی حدود نیممیلیون از نیروهایش (نیروهایی که طبق پیمان ورشو در اختیار شوروی قرار داشتند) را به چکسلواکی فرستاد تا آنجا را تسخیر کنند. پیمان ورشو (Warsaw Pact) که به DDSV نیز معروف است، یک معاهده میان شوروی و هفت جمهوری سوسیالیست دیگر بلوک شرق (در اروپای مرکزی و اروپای شرقی) بود که در سال 1955 و در جریان جنگ سرد در ورشو، پایتخت لهستان، به امضا رسیده بود. مفاد این معاهده عمدتاً نظامی بود.
در آلمان غربی، جنبش دانشجویان در اواخر دهه 60 میلادی پا گرفت. در ایالات متحده آمریکا، افراطگراییهای جوانان (خواست ایجاد تغییرات افراطی) با جنبشهای مربوط به حقوق مدنی و همچنین جنبشهای مربوط به حقوق زنان و مسائل دیگر آغاز شد و همه اینها با یکدیگر منجر به اعتراضاتی شدند که به اعتراضات جنگ ویتنام معروف است. این اعتراضات، جنبشی بود که از سوی آمریکاییها علیه دخالت آمریکا در جنگ ویتنام شروع شد. این اعتراضات ابتدا بسیار کوچک و مسالمتآمیز بود و از سوی فعالان حقوق بشر و روشنفکران چپگرا و همچنین دانشجویان آغاز شده بود، اما در سال 1965 به سطح ملی رسید (بعد از اینکه ایالات متحده تصمیم گرفت ویتنام شمالی را بمباران کند). اعتراضات ضد جنگ مانند اعتراضاتی که از سوی «دانشجویان جامعه دموکراتیک» (SDS) سازماندهی شده بود، طی سه سال مردم زیادی را به سمت خود جذب کردند و در اوایل 1968 به اوج خود رسیدند.
جنگ ویتنام که در سال 1955 آغاز شده بود سرانجام در 1975 به پایان رسید. در سال 1973، رئیسجمهور ریچارد نیکسون معاهده صلح پاریس را امضا کرد که به موجب آن، دخالت مستقیم ایالات متحده در جنگ ویتنام به پایان رسید. بعد از معاهده، ویتنام شمالی برای بازپسگیری ویتنام جنوبی به آنجا حمله کرد و تا پایان جنگ، بیش از 58 هزار آمریکایی جان خود را از دست دادند. ویتنام بعدها تخمین زد که در طول جنگ، 1 /1 میلیون نفر از نیروهای ویتنام شمالی و 250 هزار نفر از سربازان ویتنام جنوبی جانشان را از دست دادند. همچنین بیش از دو میلیون نفر از شهروندان در دو سمت جبهه نیز کشته شدند. همچنین در پاسخ به این سوال که چه کسی برنده جنگ ویتنام بود باید گفت که در سال 1956، ویتنام جنوبی، لائوس و کامبوج هنوز کمونیست مانده بودند و اگرچه ایالات متحده در اکثر نبردهایش پیروز شده بود، اما نهایتاً کمونیستها جنگ را بردند. از 1976 به بعد ویتنام جنوبی نهایتاً بهطور کامل به دست ویتنام شمالی افتاد و هر دو مجدداً به یک کشور یعنی ویتنام تبدیل شدند. ویتنام در حال حاضر یک دولت تکحزبی است (حزب کمونیست) و یکی از بیشترین رشدهای اقتصادی را در آسیای جنوب شرقی دارد. جالب است که بدانید ویتنامیها به «جنگ ویتنام»، «جنگ آمریکا» میگویند.
جوانان امروزه همان ویژگیهایی را دارند که والدینشان در دهه 60 میلادی داشتند. در آمریکای شمالی، جوانان تحصیلکرده و بیکار در حال حاضر، از تعداد جوانان تحصیلکرده و بیکار دهه 60 بیشتر است. در آمریکای جنوبی وضعیت بیکاری جوانان تحصیلکرده و بیکار بسیار بد است. اکثر مردم در جهان امروز ما، زیر 30 سال دارند. جوانان دهه 60 میلادی، افراطگرایانی بودند که به خاطر رسیدن به آرزوهایشان و روی کار آوردن ایدئولوژیشان اعتراض میکردند. اعتراضات جوانان در دهه 60 میلادی اغلب در برابر جنگ بود، به خاطر ایدئولوژی بود، به خاطر تغییر فرهنگ بود و با هدف ایجاد یک نوع نظم جدید در دنیا انجام میشد (البته عوامل دیگری نیز در آن تاثیر داشت). اما اعتراضات جوانان در دنیای امروز کاملاً متفاوت از اعتراضات والدینشان است. افراطگراییهای جوانان قرن جدید خیلی با افراطگراییهای جوانان دهه 60 میلادی فرق میکند. در دنیای امروز، افراطگراییهای جوانان نهتنها ریشه در بیکاری گسترده آنها دارد، بلکه ریشه در شکسته شدن امیدهای فردیشان، رفتار نادرست دولت با آنها و بیعدالتی نیز دارد. امروز، در سراسر دنیا جوانان تحصیلکرده زیادی وجود دارند که هم بیکارند، هم با آنها درست برخورد نمیشود، هم نسبت به آنها بیعدالتی میشود و هم امیدهایشان از بین رفته است. این جوانان تاکنون در گوشهگوشه دنیا سروصداهایی کردهاند؛ اما هنوز انبار باروت بیکاری، ناامیدی و خشم آنها منفجر نشده است.
جوانان امروز از حاکمیت جدا هستند. ما امروز به وضوح شاهد کاهش مشارکت جوانان در انتخابات هستیم. آنها دارند به سیستم پشت میکنند. نکته نگرانکنندهتر این است که جوانان امروز، اینترنت دارند. برای اینکه بفهمیم دور و برمان چه میگذرد، اینترنت قدرتمندترین ابزاری است که تا به حال اختراع شده است. جوانان به کمک اینترنت میتوانند دیگران را از اینکه چه چیزی در حال رخ دادن است مطلع کنند و پاسخدهی جمعی سازماندهیشدهشان را از طریق اینترنت به جامعه داشته باشند. شبکههای اجتماعی مانند توئیتر، فیسبوک و سایتهایی مانند یوتیوب، در جریان انقلابهای تونس و مصر بسیار تاثیرگذار بودند. نویسنده گاردین در سال 2011 در مقالهاش با عنوان «جوانان بیکار جهان» نوشته بود: «ما باید خلق شغل را اولویت اصلی خود قرار دهیم. ما باید نهادهای خود را بازسازی کنیم. همه چیز از صنعت مالی گرفته تا مدل آموزش و روش علمی تا اقتصاد جهانی باید بازیابی شوند. ما باید جوانان را در امور مشارکت دهیم نه اینکه هزینههای تحصیل را افزایش دهیم. ما باید به آنها کمک کنیم که بتوانند از ابزارهای مبتنی بر اینترنت بهره ببرند و در مسیر تبدیل جهان به یک جای بهتر برای زندگی نقش فعال داشته باشند. اگر چنین اقداماتی را انجام ندهیم، ریسک اعتراضات گسترده جوانان و افراطگراییهای آنها را بسیار افزایش دادهایم؛ اعتراضاتی که در مقایسه با آن، آنچه در آمریکای شمالی و اروپا در دهه 1960 رخ داد، بسیار ناچیز جلوه خواهد کرد. اینبار اعتراضات جوانان با قبل فرق خواهد کرد و باید از رخ دادن آن ترسید.
بیکاری جوانان در دنیا
نرخ بیکاری جوانان (15 تا 24 سال طبق دادههای بانک جهانی) از سال 1991 تا 2019 اطلاعات خوبی را به ما میدهد. در سال 1991 نرخ بیکاری جوانان در دنیا 9 درصد بود. در سال 1995 این عدد به 11 درصد رسید. تا سال 2000 میلادی نرخ بیکاری جوانان در دنیا از 12 درصد هم عبور کرده بود. از سال 2000 تاکنون نرخ بیکاری جوانان به ترتیب، یک دوره افزایش، یک دوره کاهش و مجدداً یک دوره کاهش داشته است. البته بازه نوسان نرخ بیکاری طی دو دهه گذشته، در بیشترین حالت خود حدود 5 /1 درصد بوده است. از 1991 تاکنون کمترین نرخ بیکاری جوانان مربوط به همان سال 1991 است. اما بیشترین نرخ بیکاری مربوط به سال 2003 است. در این سال نرخ بیکاری جوانان در دنیا 6 /13 درصد بود. در سال 2007 این عدد به 3 /11 درصد کاهش یافته بود اما سپس مجدداً افزایش یافت و در سال 2016 به 1 /13 درصد رسید. در سال 2019 نرخ بیکاری جوانان در دنیا 7 /12 درصد بود. در سال 2019، بیشترین نرخ بیکاری را در دنیا، به ترتیب آفریقای جنوبی، بوسنی و هرزگوین، غزه و کرانه باختری، اسواتینی، مقدونیه شمالی، نامیبیا، لیبی، یونان، بوتسوانا و اردن دارند.
جهان عرب
در سال 1991، نرخ بیکاری جوانان در جهان عرب، 24 درصد بود. تا سال 1995 این عدد از 28 درصد هم عبور کرده بود. اما بعد از سال 1995 رو به کاهش گذاشت و در سال 1999 به 25 درصد رسید. نرخ بیکاری جوانان در کشورهای عربی در سال 2000 مجدداً افزایش یافت و از 27 درصد عبور کرد. از 2001 به بعد نرخ بیکاری جوانان در کشورهای عربی بهطور مداوم کاهش یافت (به جز در سالهای 2005 و 2008) و نهایتاً در سال 2009 به کف تاریخی خود (بین بازه 1991 تا 2019) رسید. بعد از سال 2009 نرخ بیکاری جوانان در کشورهای عربی رو به افزایش گذاشت و در سال 2012 به 26 درصد رسید. در حال حاضر نیز نرخ بیکاری جوانان در جهان عرب 26 درصد است و طی سالهای گذشته نوسان زیادی را تجربه نکرده است.
میان کشورهای عربی، نرخ بیکاری را در حال حاضر، غزه و کرانه باختری دارد. در سال 2019 نرخ بیکاری جوانان در غزه و کرانه باختری 45 درصد بود. لیبی در جایگاه بعدی قرار دارد و نرخ بیکاری جوانان در لیبی در سال 2019 معادل 42 درصد بود. اردن با 36 درصد و تونس با 34 درصد در جایگاههای بعدی قرار دارند. مصر با 32 درصد، الجزایر با 30 درصد، سودان با 27 درصد و عربستان سعودی با 25 درصد، کشورهایی هستند که بیشترین نرخهای بیکاری جوانان در جهان عرب را بعد از تونس دارند. سومالی، یمن، جیبوتی، مراکش، سوریه، لبنان و عراق نیز در جایگاههای بعدی قرار دارند که نرخ بیکاری جوانان در همه این کشورها بین 15 تا 25 درصد است. در کشورهای جهان عرب، کمترین نرخ بیکاری جوانان در سال 2019، در قطر، بحرین و امارات متحده عربی بوده است. نرخ بیکاری جوانان در این سه کشور در سال 2019 به ترتیب، 7 /0 درصد، 3 /5 درصد و 6 /7 درصد بود.
اتحادیه اروپا
نرخ بیکاری جوانان در کشورهای عضو اتحادیه اروپا در سال 1991 معادل 18 درصد بود. تا سال 1994 این عدد دائماً در حال افزایش بود و به 23 درصد رسید. از سال 1994 به بعد رو به کاهش گذاشت بهطوری که این کاهش دائمی (به جز چند سال افزایش یا عدم تغییر) باعث شد که نرخ بیکاری در اتحادیه اروپا در سال 2008 به کف تاریخی خود (بین بازه 1991 تا 2019) یعنی 16 درصد برسد. اما از سال 2008 به بعد و به خاطر بحران مالی، نرخ بیکاری جوانان در اتحادیه اروپا به شدت افزایش یافت و در سال 2013 به 26 درصد بسیار نزدیک بود. از سال 2013 به بعد نرخ بیکاری جوانان در اتحادیه اروپا دائماً در حال کاهش بوده است بهطوری که در سال 2019 مجدداً به 16 درصد رسید (نرخ بیکاری جوانان در اروپا در سال 2008 معادل 2 /16 درصد و در سال 2019 معادل 4 /16 درصد بود).
میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا، یونان بیشترین نرخ بیکاری جوانان را دارد. نرخ بیکاری جوانان در یونان در سال 2019 معادل 39 درصد بود. اسپانیا با نرخ بیکاری 33 درصد برای جوانان بعد از یونان قرار گرفته است. ایتالیا، کرواسی و فرانسه در جایگاههای بعدی هستند که در همه آنها نرخ بیکاری جوانان بالای 20 درصد است. سوئد، قبرس، بلژیک، پرتغال، فنلاند، جمهوری اسلواکی و لوکزامبورگ نیز در ردههای بعدی قرار دارند که نرخ بیکاری جوانان در این کشورها بین 15 درصد تا 20 درصد است. کمترین نرخ بیکاری در کشورهای عضو اتحادیه اروپا برای آلمان است. نرخ بیکاری جوانان در آلمان در سال 2019 معادل 7 /5 درصد بود. هلند، جمهوری چک، اتریش، دانمارک، مجارستان، لهستان و بریتانیا نیز بعد از آلمان، کمترین نرخهای بیکاری جوانان را در سال 2019 داشتند (بین 7 تا 10 درصد).
آمریکا و جزایر کارائیب
در سال 1991 نرخ بیکاری جوانان در آمریکای لاتین و جزایر کارائیب، 11 درصد بود. تا سال 1995 این نرخ به 14 درصد رسید و در سال 2000 از 16 درصد هم عبور کرد. بعد از سال 2002 که نرخ بیکاری جوانان در کشورهای این منطقه 17 درصد بود، این نرخ رو به کاهش گذاشت و در سال 2008 به 13 درصد رسید. اما در سال 2009 افزایش یافت و از 15 درصد عبور کرد. نرخ بیکاری جوانان در کشورهای آمریکای لاتین و جزایر کارائیب از 2009 به بعد رو به کاهش گذاشت و در سال 2014 به 13 درصد رسید. از 2014 به بعد این نرخ افزایش یافت و در حال حاضر 17 درصد است. از 1991 تا به امروز، کمترین نرخ بیکاری جوانان در کشورهای این منطقه در سال 1992 (1 /11 درصد) و بیشترین نرخ نیز در سال 2017 (6 /17 درصد) بوده است. میان کشورهای آمریکای لاتین و جزایر کارائیب، بیشترین نرخ بیکاری جوانان را سنت لوسیا دارد. نرخ بیکاری جوانان در این کشور در سال 2019 معادل 44 درصد بود. سنت وینسنت و گرینادینز، هائیتی، باربادوس، برزیل و آرژانتین در جایگاههای بعدی قرار دارند. نرخ بیکاری جوانان در برزیل 27 درصد و در آرژانتین 26 درصد است. کمترین نرخ بیکاری جوانان در کشورهای این منطقه در سال 2019 را کوبا داشته است (5 /5 درصد). بعد از کوبا، کمترین نرخ بیکاری جوانان را گواتمالا، ترینیداد و توباگو، پرو، مکزیک و بولیوی داشتند (بین پنج تا هشت درصد).
در آمریکای شمالی نیز در سال 1991، نرخ بیکاری جوانان، 13 درصد بود. تا سال 2000 میلادی این عدد به 9 درصد رسید. اما سپس رو افزایش گذاشت و در سال 2003 معادل 12 درصد بود. از سال 2003 مجدداً روند کاهشی به خود گرفت و در سال 2007 به 10 درصد رسید. از سال 2007 به بعد به خاطر بحران مالی، نرخ بیکاری جوانان در آمریکای شمالی افزایش یافت و به 18 درصد در سال 2010 نزدیک شد. بعد از سال 2010 این نرخ به شدت کاهش یافته است بهطوری که در حال حاضر معادل هشت درصد است. نرخ بیکاری در آمریکای شمالی در سال 2018 در کف تاریخی خود (4 /8 درصد) بود. نرخ بیکاری جوانان در سال 2019 در کانادا معادل 11 درصد و در ایالات متحده معادل هشت درصد بود.
آسیای شرقی و اقیانوسیه
در سال 1991، نرخ بیکاری جوانان در آسیای شرقی و اقیانوسیه، تنها پنج درصد بود (در کف تاریخی خود در بازه 1991 تا 2019). این عدد تا 2005 دائماً در حال افزایش بود (به جز در سال 1999 که آن هم بسیار جزئی بود). نرخ بیکاری جوانان در این منطقه در سال 2000 میلادی هشت درصد و در سال 2005 معادل 10 درصد بود. از سال 2005 تاکنون نرخ بیکاری در آسیای شرقی و اقیانوسیه تغییرات چندانی نداشته است و بین 9 تا 10 درصد در نوسان است. میان کشورهای این منطقه، ساموآ در سال 2019 بیشترین نرخ بیکاری جوانان را داشت (از جزایر و مناطق تحت قیومیت کشورهای اروپایی گذر کردیم). مغولستان نیز بعد از ساموآ قرار میگیرد. در سال 2019 نرخ بیکاری جوانان در مغولستان 16 درصد بود. اندونزی، گوام، فیجی، نیوزیلند، استرالیا، مالزی و چین در جایگاههای بعدی قرار دارند. نرخ بیکاری جوانان در چین در سال 2019 معادل 10 درصد بود. کامبوج، تایلند، میانمار و ژاپن کمترین نرخهای بیکاری جوانان را در سال 2019 میان کشورهای این منطقه داشتند. نرخ بیکاری جوانان در کامبوج در سال 2019 معادل 2 /1 درصد و در ژاپن معادل چهار درصد بود.
کشورهای دیگر
در سال 2019، نرخ بیکاری جوانان در روسیه 14 درصد بود. این نرخ در اوکراین در همین سال 19 درصد، در ترکیه 21 درصد، در ایران 28 درصد، در افغانستان 2 درصد، در پاکستان 6 درصد، در هند 10 درصد، در آفریقای جنوبی 53 درصد، در نامیبیا 44 درصد، در بوتسوانا 37 درصد و در نیجریه 19 درصد بود. نرخ بیکاری جوانان در ایران در سال 1991 معادل 21 درصد بود. از آن زمان تاکنون نرخ بیکاری جوانان در ایران هیچگاه کمتر از 18 درصد (سال 1996) نبوده است و در سال 2016 نیز در بیشترین سطح خود (8 /28 درصد) قرار داشت. در روسیه نیز در سال 1991، نرخ بیکاری جوانان معادل 12 درصد بود. اما تا سال 1998 دائماً در حال افزایش بود و به 27 درصد رسید. بعد از سال 1998 نرخ بیکاری جوانان در روسیه به شدت کاهش یافت و در سال 2002 به 15 درصد رسید. از آن زمان تاکنون نرخ بیکاری جوانان در روسیه بین 14 تا 16 درصد در نوسان بوده است.
نرخ بیکاری تحصیلکردگان
بانک جهانی، دادهای در مورد نرخ بیکاری تحصیلکردگان (دارای مدرک دانشگاهی) در سطح دنیا ندارد. اما نرخ بیکاران دارای تحصیلات دانشگاهی در کشورهای مختلف در سالهای مختلف در دادههای بانک جهانی قابل مشاهده است که در ادامه اشارهای به کشورهای مختلف میکنیم (نرخ بیکاری تحصیلکردگان در کشورهای مختلف، آخرین نرخی است که دادههای آن موجود است). در سال 2011 نرخ بیکاری این گروه (تحصیلکردگان دارای مدرک دانشگاهی) در سودان 35 درصد بود. در غزه و کرانه باختری نرخ بیکاری این گروه در سال 2018 معادل 33 درصد تخمین زده شده است. نرخ بیکاری تحصیلکردگان دارای مدرک دانشگاهی در مراکش در سال 2003 معادل 30 درصد بود. در سال 2015، نرخ بیکاری تحصیلکردگان در تونس معادل 27 درصد بود. در سال 2017 این نرخ در هائیتی نیز 27 درصد بود. نرخ بیکاری تحصیلکردگان دارای مدرک دانشگاهی در الجزایر در سال 2004، معادل 23 درصد بود. این نرخ در مصر در سال 2017 معادل 21 درصد بود. در سال 2016، نرخ بیکاری تحصیلکردگان دارای مدرک دانشگاهی در ایران، 20 درصد تخمین زده شده است. این نرخ برای قطر معادل یک درصد (در سال 2013)، برای جمهوری چک یک درصد (در سال 2018)، برای آلمان، ایالات متحده، هلند، نروژ و ژاپن معادل دو درصد (در سال 2018)، برای بریتانیا، اتریش، امارات، سوئیس، سوئد و بلژیک معادل سه درصد (در سال 2018)، برای آرژانتین، ایرلند، دانمارک، مکزیک، کره جنوبی و فنلاند معادل چهار درصد (در سال 2018) و برای کانادا، روسیه، کاستاریکا، پرتغال، فرانسه و اندونزی معادل پنج درصد (در سال 2018) بود.
بیکاری جوانان و بهار عربی
بهار عربی مجموعهای از اعتراضات، شورشها و انقلابهایی بود که در سال 2011 در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا شروع شد. اعتراضاتی که از تونس و با خودسوزی محمد بوعزیزی، یک جوان 26ساله میوهفروش بهطور جدی آغاز شد. مصر، سوریه، لیبی، تونس، یمن، مراکش، عمان، عربستان سعودی، الجزایر، اردن، لبنان، سودان، جیبوتی، بحرین و کویت کشورهایی بودند که در جریان بهار عربی از آنها نام برده میشود. البته اعتراضات اصلی در یمن، مصر، لیبی، تونس و سوریه بود که در چهار مورد اول منجر به سقوط دولت و در مورد آخر منجر به جنگ داخلی شد. بگذارید نگاهی به نرخ بیکاری جوانان و تحصیلکردگان (دارای مدرک دانشگاهی) در این پنج کشور در سال 2010 بیندازیم.
نرخ بیکاری جوانان در سال 2010 در یمن معادل 22 درصد، در سوریه معادل 20 درصد، در مصر معادل 24 درصد، در لیبی معادل 40 درصد و در تونس معادل 29 درصد بود. این آمار در سال 2011 در یمن معادل 22 درصد، در سوریه معادل 20 درصد، در مصر معادل 29 درصد، در لیبی معادل 44 درصد و در تونس معادل 42 درصد بود. البته با گذشت هشت سال از انقلابهایی که در جریان بهار عربی رخ دادند، اوضاع نهتنها برای جوانان تغییری نکرد، بلکه در مواردی بدتر هم شده است. بهطوری که نرخ بیکاری جوانان در یمن در سال 2019 معادل 23 درصد (یک درصد بیشتر از 2010)، در سوریه 19 درصد (یک درصد کمتر از 2010)، در مصر 32 درصد (هشت درصد بیشتر از سال 2010)، در لیبی 42 درصد (دو درصد کمتر از سال 2010) و در تونس 34 درصد (پنج درصد بیشتر از سال 2010) بود.
دادههای بانک جهانی در مورد نرخ بیکاری تحصیلکردگان دارای مدرک دانشگاهی در سال 2010 فقط برای تونس، مصر و یمن موجود است و این دادهها در سال 2010 برای لیبی و سوریه موجود نیست. نرخ بیکاری تحصیلکردگان دارای مدرک دانشگاهی در یمن در سال 2010 معادل 12 درصد، در مصر معادل 18 درصد و در تونس معادل 22 درصد بود.
البته نرخ بیکاری تحصیلکردگان دارای مدرک دانشگاهی در سال 2010 در اسپانیا و کلمبیا نیز 11 و 12 درصد بود. این را به این خاطر ذکر میکنیم که بار دیگر بگوییم تنها دلیل رخ دادن انقلابها در بهار عربی، بیکاری جوانان و تحصیلکردگان نبوده است؛ بلکه این بیکاری به عنوان یک کاتالیست مهم برای آغاز اعتراضات، شورشها و انقلابها عمل کرده است. انقلابها برای تحصیلکردگان این کشورها نیز مشکلی را حل نکرده است. بهطوری که در سال 2014 و سه سال بعد از انقلاب، نرخ بیکاری تحصیلکردگان دارای مدرک دانشگاهی در یمن معادل 10 درصد بود (دادههای متاخرتر در بانک جهانی موجود نیست). همچنین نرخ بیکاری تحصیلکردگان دارای مدرک دانشگاهی در مصر در سال 2017 معادل 20 درصد بود. این نرخ در سال 2015 در تونس 26 درصد بود. بنابراین برای تحصیلکردگان دارای مدرک دانشگاهی در مصر و تونس، اوضاع بعد از انقلاب نهتنها بهتر نشده بلکه بدتر هم شده است. البته برای تحصیلکردگان یمنی انگار اوضاع رو به بهبود گذاشته بود و نرخ بیکاری آنها از 12 درصد در سال 2010 به 10 درصد در سال 2014 رسیده بود. از سال 2014 به بعد نیز دادهای در این مورد برای یمن در بانک جهانی موجود نیست که این نبود داده خود نشان میدهد که اقتصاد یمن در چه وضعیتی است!
سفری به بهار عربی
بهترین نمونههایی را که میتوانند ارتباط میان بیکاری جوانان و اعتراضات، شورشها و انقلابها را نشان دهند، میشود در کشورهایی همچون تونس، لیبی، سوریه، مصر و یمن یافت. البته نمونههای اروپایی، آمریکایی و آسیایی زیادی نیز وجود دارند که پیش از این به تعدادی از آنها پرداختیم. حالا میخواهیم در مورد بهار عربی و ارتباط آن با بیکاری جوانان عمیقتر شویم و به سالهای 2010 و 2011 در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا سفر کنیم. در ادامه بهطور ویژه به مصر خواهیم پرداخت. ابتدا دلایل انقلاب مصر را بهطور مختصر شرح خواهیم داد و سپس به بیکاری جوانان به ویژه جوانان تحصیلکرده به عنوان یک عامل مهم و تاثیرگذار در انقلاب مصر و براندازی حسنیمبارک میپردازیم.
دلایل انقلاب مصر
تعداد زیادی از مطالعات انجامشده روی دلایل انقلاب مصر در سال 2011، آغاز آن را به مجموعهای از عوامل اقتصادی- اجتماعی و سیاسی نسبت میدهند. اگر بخواهیم از جنبه سیاسی به موضوع نگاه کنیم، توضیحاتی را که در این زمینه وجود دارند میتوان به شش دسته تقسیم کرد. 1- قوانین در مصر برای چندین دهه از طریق ایجاد وحشت میان مردم و ترور مخالفان در نتیجه قانون اضطراری (emergency law) به حیات خود ادامه میداد. این قانون که برای اولینبار در سال 1958 در مصر اجرایی شد، به حاکمیت مصر این اجازه را میداد که در مواقعی که به نظرش اضطراری بود، حضور نیروهای پلیس را در مکانهای عمومی گسترش دهد، حقوقی را که قانون اساسی به مردم مصر میداد زیر پا بگذارد، بهطور قانونی اقدام به سانسور رسانهها کند و مانع فعالیتهای سیاسی غیردولتی شود. در واقع در شرایطی که حاکمیت مصر تشخیص میداد خطر بقای آن را تهدید میکند، اعتراضات خیابانی را سرکوب میکرد و آزادی بیان و اجتماع گروههای بیش از چندین نفر برای فعالیتهای سیاسی را مورد هدف قرار میداد. 2- نقض حقوق سیاسی و آزادی مدنی و همچنین نبود فضای آزاد و منصفانه انتخاباتی. 3- برخورد خشونتآمیز پلیس علیه فعالان سیاسی. 4- فساد بسیار شایع در دستگاههای دولتی. 5- گسترش مخالفان در فضای مجازی به رهبری شبکههای اجتماعی و ماهوارههای عربی. 6- موفقیت انقلاب تونس به عنوان یک تغییر سریع و بدون خونریزی زیاد و در جریان فداکاری محمد بوعزیزی که خودش را در تونس در اعتراض به دولت بنعلی به آتش کشید. اگر بخواهیم از جنبه اقتصادی- اجتماعی انقلاب مصر را بررسی کنیم، میتوان این انقلاب را تا حد بسیار زیادی به مشکلات مربوط به افزایش بیکاری، بالا رفتن قیمت مواد غذایی، درآمد پایین و گسترش نابرابری و فقدان خدمات بهداشتی و درمانی مناسب نسبت داد. بهطور خلاصه انقلاب مصر در سال 2011 به دلیل مجموعهای از مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رخ داد که باعث شد خشم مردم علیه دولت حسنی مبارک که طی 30 سال به مرور زمان مشروعیت خود را از دست داده بود به سطحی برسد که منجر به اعتراضات خیابانی و شورش علیه دولت وقت مصر شود. این دلایل از آن جهت میتوانند به عنوان دلایل اصلی انقلاب مصر در سال 2011 معرفی شوند که معترضان به حسنیمبارک، در اعتراضات خود به دنبال پایان «قانون اضطراری»، آزادی، عدالت اجتماعی و شرافت انسانی بودند.
بیکاری جوانان تحصیلکرده
در بررسی دلایل اصلی انقلاب مصر، ترکیبی از رشد بالای جمعیت و بیکاری جوانان خودنمایی میکند. بهطوری که در سال 2005، یک نفر از هر پنج نفر بین 15 تا 24 سال داشت و نیمی از جمعیت زیر 25 سال بود. این وضعیت در ترکیب با شهریشدن و رشد غیراشتغالزا تا حدی مرتبط با تعدیلهای ساختاری و توسعه سریع تحصیلات دانشگاهی بود. بهطوری که باعث شده بود در مصر، یک گروه اجتماعی جدید به وجود آید؛ یعنی جمعیت جوان تحصیلکردهای که برایشان هیچ آینده مطلوبی وجود نداشت. حسنیمبارک که رئیسجمهور مصر قبل از انقلاب بود، برای تقریباً 30 سال بر این کشور حکومت کرد که طی این مدت، جمعیت مصر طبق تخمینهای سازمان ملل حدود 90 درصد رشد کرد و از 45 میلیون به 85 میلیون نفر رسید و این افزایش جمعیت با وجود تلاشهای دولت مصر برای مقابله با رشد سریع جمعیت بود. غالب مردم مصر در فضاهای محدودی نزدیک رود نیل زندگی میکنند که مساحت این فضای محدود تقریباً برابر با 40 هزار کیلومترمربع است. در واقع فقط در این محدوده زمینهایی وجود دارند که در شرایط تکنولوژیک مصر قابل زراعت باشند و بتوانند امکان زیست را برای مردم مصر فراهم سازند.
در اواخر سال 2010، حدود 40 درصد از جمعیت مصر تنها با دو دلار در روز زندگی میگذراندند و غالب جمعیت مصر بدون سوبسیدهای دولتی به کالاهای ضروری توان ادامه حیات نداشتند. علاوه بر این، با توجه به گزارشهای سالانه جمعیت در سال 2010، دوسوم مصریها زیر 30 سال داشتند و هر سال، 700 هزار فارغالتحصیل جدید به بازار نیروی کار اضافه شده که تنها 200 هزار شغل برای آنها ایجاد میشد. با توجه به این جمعیتی که به بازار نیروی کار اضافه میشوند که سالانه به حدود چهار درصد میرسد، بیکاری در مصر تقریباً 10 برابر برای فارغالتحصیلان دانشگاهی است و بررسی جمیعت معترضان در جریان انقلاب مصر نشان میدهد که درصد زیادی از این معترضان، همین فارغالتحصیلان جوانی بودند که نمیتوانستند کار پیدا کنند. در واقع نیروی جوان مصر، رهبری جمعیتی این انقلاب را در دست داشت. همچنین این نیروی جوان تحصیلکرده و بیکار، از طریق استفاده زیرکانه از شبکههای اجتماعی به عنوان رسانه خود، تا بیشترین حد ممکن صدای اعتراض خود را افزایش داده بود.
مساله آموزش در مصر
آموزش و فرصتهای شغلی در مصر بهطور کلی یک مشکل برای شهروندان مصری بوده است. این مشکل به چندین عامل بازمیگردد که میان آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: 1- غیرمرتبط بودن آموزش به نیازهای بازار نیروی کار؛ 2- عرضه بیشتر نیروی کار از تقاضای نیروی کار در بازار؛ 3- بخش عمومی و دولتی اشباعشده که بیشتر از این نمیتواند به عنوان یک فرصت برای اشتغال در نظر گرفته شود. بنابراین پیدا کردن شغل طی سالهای گذشته بسیار مشکل بوده است. همچنین به دلیل وجود فرهنگ پارتیبازی در مصر، حتی افرادی که شایستگی کار را دارند، ممکن است فرصت یکسانی برای رقابت بر اساس رقابت منصفانه جهت کاریابی پیدا نکنند و این وضعیت در فرهنگی به وجود میآید که بسیاری از افرادی که در موقعیتهای شغلی دولتی مشغول به کار میشوند، بر اساس روابط اجتماعی خود، ارتباطات فامیلی یا منافع مشترک، این شغل را به دست میآورند. این شرایط و حاکم بودن پارتیبازی بر بازار نیروی کار و شغلهای بلندپایه، انتخاب سرمایهگذاری روی آموزش بعضی از مردم مصر را نیز تحت تاثیر قرار داده است. در واقع بعضی از مردم مصر به این موضوع فکر میکنند که آیا واقعاً ارزش دارد تحصیل کنند یا خیر. از همینرو سطح کلی آموزش از سال 2006 که برابر با 76 درصد جمعیت بود، به 66 درصد در سال 2008 کاهش یافت. قبل از انقلاب، این موضوع مشخص شده بود که کیفیت آموزش در رابطه با تقاضای بازار به یک مشکل جدی برای مصر تبدیل شده است و با وضعیت موجود به همین مسیر ادامه میدهد. با توجه به گزارش توسعه انسانی مصر در سال 2010، حدود 62 درصد از افراد بیکار در سال 2007، دارای تحصیلات متوسطه بودند. همین از این واقعیت حمایت میکند که کیفیت آموزش با نیازهای بازار ارتباطی نداشت و با آن جفتوجور نمیشد.
نیمنگاهی به تونس
در کشورهای دیگری که در جریان بهار عربی از آنها نام برده میشود وضعیت کشورها خیلی با هم فرق نمیکرد. برای مثال در تونس در ماههای آخر سال 2010 میلادی، طبق تخمینهای خود دولت تونس، نرخ بیکاری از 14 درصد نیز عبور کرده بود که البته در واقع این عدد بیشتر از این حرفها بود. در همین احوالات، خرید کالاهای ضروری روزانه مردم مانند مواد غذایی سختتر میشد. طبق گفته یکی از مدرسان علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد که یک تونسی متولد فرانسه است و با مردم این کشور ارتباط داشت، در ماههای قبل از انقلاب، قیمت شیر در تونس بیشتر از دو برابر شده بود. مهمتر اینکه بسیاری از بیکاران در تونس جوانان دارای تحصیلات دانشگاهی بودند که بعد از فارغالتحصیلیشان امکان یافتن کار برایشان وجود نداشت. جوانانی که دوره تحصیلشان را در دانشگاههای نسبتاً معتبر تونس گذرانده و تا مقاطع بالای علمی رفته بودند، اما نمیتوانستد درآمدی داشته باشند، خانواده تشکیل دهند و امرارمعاش کنند و همه میدانیم که روشنفکران بیکار، مشکلساز هستند.
ادامه تحصیل کاذب
بیکاری جوانان تحصیلکرده، احتمال ادامه تحصیل را افزایش میدهد. بیایید نگاهی به پدیده رکود تورمی، بیکاری و ادامه تحصیل کاذب جوانان بیندازیم. رکود تورمی برای مردم عادی در یک کلام یعنی بیکاری و کاهش قدرت خرید.
وقتی هرساله تعداد زیادی جوان وارد بازار نیروی کار میشوند اما نمیتوانند به شغلی که متناسب با سطح تحصیلاتشان است دست یابند سرخورده میشوند. شاید برایتان جالب باشد که بیکاری، انگیزه ادامه تحصیل را هم افزایش میدهد. چیزی که کشورهای در حال توسعهای که نرخ بیکاری جوانان تحصیلکرده در آنها بالاست، به شدت با آن مواجهاند. فردی را در نظر بگیرید که سالها درس خوانده که بتواند وارد دانشگاه شود (بهخصوص دانشگاههای معتبر دولتی که ورود به آنها برای جوانان از همان سالهای ابتدایی تحصیل به عنوان یک هدف بزرگ ترسیم میشود).
اگر این فرد با گذراندن تحصیلات مقطع کارشناسی وارد بازار نیروی کار شود اما به دلیل نچرخیدن خط تولید نتواند شغل مناسبی پیدا کند چه کار خواهد کرد؟
احتمالاً بعد از سالها درس خواندن، بیکاری چیزی نیست که برای او رضایت ذهنی کافی را فراهم کند. از طرفی نمیتواند وارد شغلی شود که آن را مناسب خود ببیند. پیش پای او راهی وجود دارد که میتواند همه این مشکلات را به تعویق بیندازد و آن هم ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر است. حال یا این ادامه تحصیل در داخل کشور صورت میگیرد یا فرد مورد نظر تصمیم میگیرد به هر شکلی که شده و با همه سختیهایی که پیش رویش هست تصمیم به مهاجرت به خارج از کشور بگیرد. اثر رکود فقط به آنچه در مورد نیروی کار جوان گفته شد خلاصه نمیشود. در این میان بسیاری نیز بیکار میشوند. فرد میانسالی را در نظر بگیرید که در یک کارخانه مشغول به کار است. این فرد با توجه به انتظاری که از درآمدش دارد برای زندگی خود و خانوادهاش تصمیمگیری میکند. اما زمانی که اقتصاد وارد رکود میشود و فرد مورد نظر شغل خود را از دست میدهد تمام برنامهها نقش بر آب میشوند. تحت چنین شرایطی فرد از عنصری مولد برای اقتصاد، به عنصری غیرمولد تبدیل خواهد شد. اعضای خانوادهاش هم همچون یک دومینو در مسیری که برای زندگیشان ترسیم کرده بودند زمین خواهند خورد.