آموزش مغزها
یادگیری فراتر از مدرسه
جاشا دوکر مردی تنومند با ریش بلند از پدری ترک و مادری اتریشی است. او به عنوان یک برقکار در جشنواره سالزبورگ کار میکند که مراسم موسیقی سنتی در شهر زادگاه موتزارت است. او خود طرفدار اپرا نیست و از آواز خواندن خوشش نمیآید اما سهم خود در نشان دادن فرهنگ غنی اتریش به مخاطبان جهانی را انجام میدهد.
جاشا دوکر مردی تنومند با ریش بلند از پدری ترک و مادری اتریشی است. او به عنوان یک برقکار در جشنواره سالزبورگ کار میکند که مراسم موسیقی سنتی در شهر زادگاه موتزارت است. او خود طرفدار اپرا نیست و از آواز خواندن خوشش نمیآید اما سهم خود در نشان دادن فرهنگ غنی اتریش به مخاطبان جهانی را انجام میدهد.
دوکر ۱۸ساله علاوه بر کار به یک مدرسه آموزش حرفه میرود. کلاسها ترکیبی از تئوری و کار عملی هستند. در یک کلاس اجاق گاز و ظرفشویی قرار دارد؛ کلاس دیگر ماکتی از یک خط تولید دارد و دانشآموزان در کلاس بعدی میتوانند یک ساختمان هوشمند مجازی را کنترل کنند.
مدرسه آموزش حرفه همگام با زمان پیش میرود. ابرار ایلمر مدیر مدرسه میگوید: «ما در گذشته تعداد زیادی از تعمیرکاران رادیو و تلویزیون را آموزش میدادیم اما امروزه مردم رادیو و تلویزیون خراب خود را دور میاندازند.» با این حال فلسفه وجودی مدرسه هنوز برقرار است. مدرسه از نزدیک با کارفرمایان محلی همکاری میکند. آنها کارآموزان خود را به مدرسه میفرستند تا اطمینان یابند آنها مهارتهای لازم را کسب میکنند. آقای دوکر میگوید که هیچ نگرانی در مورد بیکاری ندارد.
مدارس آموزش حرفه در آلمان و اتریش شهرت زیادی دارند. دلیل آن هم واضح است. این مدارس درک کردهاند که همه جوانان نمیتوانند از منافع آموزش صرفاً دانشگاهی برخوردار شوند. دوکر میگوید: «در مدرسه حوصله من سر میرفت اما آموزش فنی در اینجا عالی است.» در هر دو کشور آلمان و اتریش نرخ بیکاری جوانان نصف میانگین دیگر کشورهای منطقه یورو است.
همه نظامهای آموزشی برای جوانان مناسب نیستند. در یک جلسه شورای روستا در ایالت اوتار پرادش هند به والدین گفته شد بهرغم پنج سال حضور در مدرسه روستا، فرزندانشان نمیتوانند یک داستان ساده را بخوانند. حتی بسیاری از آنها حروف الفبا را بلد نبودند. این امر شوکهکننده بود. یکی از والدین بلند شد و به مدیر مدرسه گفت: «شما به ما خیانت کردید. من تمام عمرم مثل یک حیوان کار کردم چون به مدرسه نرفته بودم و مهارتهای من هم از سطح یک الاغ بالاتر نمیرفت. شما گفتید اگر فرزندم را به مدرسه بفرستم زندگی متفاوتی خواهد داشت. من پنج سال او را از مزرعه و کار دور نگه داشتم. الان که به سن ۱۳سالگی رسیده است متوجه شدم هیچ چیز بلد نیست. زندگی او با زندگی من تفاوتی نخواهد داشت و او مثل من همانند یک حیوان کار خواهد کرد.» مدیر مدرسه با عصبانیت پاسخ داد: «این تقصیر ما نیست. ما هرکاری که میتوانیم با بچههای شما انجام میدهیم. اما حق با شماست. شماها حیوان و الاغ هستید. فرزندان الاغها هم الاغ میشوند.»
لانت پریچت اقتصاددان آمریکایی یکی از افراد حاضر در جلسه بود. به عقیده او مدارس دولتی هند بهدردنخور و غیرقابل اتکا هستند. آنها مجبورند اهداف دولت از نظر افزایش تعداد ثبت نام دانشآموزان را رعایت کنند اما هیچ الزامی ندارند به والدین یا کس دیگری نشان دهند دانشآموزان چیزی یاد میگیرند. در هر روز مدرسه تقریباً نیمی از معلمان غایب هستند. آقای پریچت در کتاب خود با عنوان «تولد دوباره تحصیل: رفتن به مدرسه به معنای یادگیری نیست»، نتایج مطالعهای را آورد که نشان میدهد پس از هشت سال حضور در مدرسه 60 درصد از کودکان هندی نمیتوانستند طول یک مداد را با خطکش اندازه بگیرند.
خبر خوب آن است که در دهههای اخیر تمام کشورها چه فقیر، چه ثروتمند، مردمسالار یا اقتدارگرا تلاش زیادی انجام دادند تا جوانان را به کلاسهای درس بکشانند. در سال ۱۹۵۰ یک بزرگسال بالای ۱۵ سال به طور میانگین سه سال به مدرسه رفته بود. این میانگین تا سال ۲۰۱۰ به هشت سال رسید. در همان دوره، این رقم در کشورهای ثروتمند از شش به ۱۱ و در کشورهای فقیر از دو به هفت سال بالا رفت. این ارقام قابل توجه هستند. مردم کشورهای زیمبابوه و هائیتی کنونی نسبت به ایتالیاییهای ۱۹۶۰ زمان بیشتری را در مدرسه میگذرانند. علاوه بر این، دانشگاه که زمانی در انحصار گروهی خاص بود به مسیر عادی زندگی افراد طبقه متوسط تبدیل شده است. حدود ۴۱ درصد از افراد ۲۵ تا ۳۴ساله در کشورهای ثروتمند هماکنون تحصیلات دانشگاهی دارند. در سال ۲۰۰۱ این رقم ۲۶ درصد بود. کشورهای در حال توسعه نیز به سرعت عقبماندگی خود را جبران میکنند.
خبر بد آن است که میزان یادگیری واقعی افراد درکلاسهای درس و سالنهای سخنرانی با یکدیگر تفاوت بسیار زیادی دارد. در کشورهای در حال توسعه که بیشترین تعداد دانشآموز را دارند وضعیت بسیاری از مدارس وخیم است. آزمون پیزا (PISA) که معیاری برای سنجش یادگیری علوم، ریاضیات و خواندن در میان دانشآموزان ۱۵ساله است، کشورهای فقیر را تحت پوشش قرار نمیدهد اما نتایج آن در کشورهای کمدرآمد و دارای درآمد متوسط ناامیدکننده است. به عنوان مثال، احتمال کسب مقام اول در آزمون علوم پیزا برای یک دانشآموز فنلاندی ۱۷۰ برابر یک دانشآموز مکزیکی است. در ریاضیات رتبه بیش از ۶۰ درصد برزیلیها همانند 10 درصد پایین دانشآموزان کرهجنوبی میشود. در اکثر کشورهای در حال توسعه، بیش از نیمی از دانشآموزان فقط توانایی پایه را در درس ریاضی پیزا دارند در حالی که در کشورهای ثروتمند این نسبت ۲۰ درصد است.
افرادی که توانایی خواندن یا کار با اعداد را نداشته باشند درآمد کمتری کسب میکنند. محققان دانشگاه هاروارد و دانشگاه کره جنوبی برآورد میکنند که طبق میانگین جهانی، دستمزد افرادی که دبیرستان را به پایان رساندهاند ۷۷ درصد از فارغالتحصیلان دبستان بالاتر است و فارغالتحصیلان دانشگاه ۲۴۰ درصد بیشتر درآمد دارند. اگر کشورهای در حال توسعه بخواهند درآمد جمعیتی را از طریق جمعیت جوان و پرانرژی افزایش دهند لازم است به تحصیل بهتر جوانان خود بیندیشند.
از آنجا که بیشترین شکاف نمرات درسی بین کشورهای ثروتمند و کشورهای فقیر دیده میشود، شاید اینگونه تصور شود که پول نقش مهمی دارد. اما آقای پریچت میگوید وجود منابع به تنهایی تاثیر آماری معناداری بر میزان یادگیری دانشآموزان ندارد. از حدود سال ۱۹۷۰ کشورهای ثروتمند بودجه مدارس را دو یا سه برابر کردهاند اما تاثیر آن زیاد نبود. هزینه مدارس آمریکا دو برابر هزینه مدارس لهستان است اما نمرات دانشآموزان ۱۵ساله هر دو کشور در آزمون پیزا تفاوتی ندارد. آفریقای جنوبی در مقایسه با کنیا بودجه بیشتری به مدارس اختصاص میدهد اما نتیجه کمتری میگیرد.
بسیاری از اقدامات در آموزش نیز آسیبرسان هستند. به عنوان مثال، نتایج یک نظرسنجی نشان میدهد ۸۵ درصد از والدین آمریکایی فکر میکردند باید فرزندانشان را تحسین کنند تا اعتماد به نفس آنها بالا برود، اما مطالعات حاکی از آن هستند که تحسین و تشویق بیجا کودکان را از خودراضی بار میآورد. آماندا ریپلی نویسنده کتاب «باهوشترین کودکان جهان» شرح میدهد چگونه یک دانشآموز آمریکایی هنگام بازدید از یکی از مدارس برجسته فنلاند از مشاهده تعداد اندک تشویقنامهها و نشانهای افتخار تعجب کرده بود.
عوامل کارآمد
نظامهای کارآمد و خوب مدرسهای در اشکال مختلف ظاهر میشوند. سوئد و هلند نظامهای کوپنی دارند که در آن والدین میتوانند سهم سرانه دانشآموزی فرزندان خود را به انتخاب خود در مدارس دولتی یا خصوصی هزینه کنند. کره جنوبی نظامی متمرکز دارد که در آن دانشآموزان مدارس دولتی به معلمان خصوصی روی میآورند تا بتوانند از پس آزمون نهایی در سن ۱8سالگی برآیند. فنلاند با تمرکز بر این اصل که فقط بهترین فارغ التحصیلان دانشگاهها میتوانند معلم شوند نظام آموزشی خود را به صدر رتبهبندی جهانی ارتقا داد. در حالی که به گفته خانم ریپلی در آمریکا هر کس ادعا کند بچهها را دوست دارد میتواند به کلاسهای تربیت معلم برود.
از سوی دیگر نظامی که در یک کشور کارآمد است ممکن است در کشور دیگر کاربردی نداشته باشد. به عنوان مثال، دیتر یولر استاد دانشگاه سنت گالان متوجه شد که مدارس آموزش حرفهای سبک آلمان را نمیتوان به راحتی در کشورهایی راهاندازی کرد که در آنها دولتها، اتحادیههای صنعتی و بنگاهها روابط نزدیکی ندارند.
کیفیت معلمان اهمیت بسیار زیادی دارد و در کشورهایی که نظام آموزشی موفق دارند حقوق معلمان بالاست. اما اگر نظام آموزشی عملکرد خوبی نداشته باشد دلیلی برای پرداخت حقوق بالاتر دیده نمیشود. در بخشهایی از هند حقوق معلمان آنقدر بالاست که حتی کسانی که علاقهای به تدریس ندارند برای دستیابی به شغل معلمی رشوه میدهند.
تقریباً در همه نظامها، چه خصوصی و دولتی، تعدادی مدرسه برتر وجود دارد. آقای پریچت تمرکززدایی را پیشنهاد میدهد تا نتایج برای همه فراهم باشد. دولتهای مرکزی باید استانداردها را تدوین کنند و به عنوان مثال مطمئن شوند که مدارس اصول متعصبانه را تبلیغ نمیکنند. اما همزمان مدیران مدارس باید حق انتصاب و عزل معلمان را داشته باشند و مدارس خوب باید بتوانند مدارس بد را از عرصه رقابت بیرون برانند. از همه مهمتر آنکه عملکرد مدارس باید به طور مستقل سنجیده شود. اصلاحات نظام آموزشی برزیل پس از سال ۱۹۹۸ اهرمهای کنترلی دولت فدرال را برداشت و به مدارس اجازه داد با هدف کسب پول به ارائه آموزش بهتر و رقابت با یکدیگر بپردازند. در نتیجه، دانشآموزان برزیلی بالاترین نمره ریاضیات را در آزمون پیزا در سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۲ کسب کردند.
در مجموع، جوانان نسبت به هر زمان دیگر در گذشته تحصیل بهتری دریافت میکنند. اما همانگونه که اچ جی ولز (H. G. Wells) زمانی گفته بود: تاریخ مسابقهای بین تحصیل و فاجعه است و هیچ کشوری نباید سرعت حرکت تحصیل را کُند کند.