کوچکتر و باهوشتر
جوانان و خانواده
هویی جیان در حالی که در یک کافه شیک در کوالالامپور نشسته است صفحات اپلیکیشن همسریابی تیندر (Tinder) را ورق میزند. خارج از کافه و روی بالکن مدلهایی با روسریهای اسلامی در یک تصویربرداری مد شرکت میکنند. همانند بسیاری از نقاط جهان، مالزی ترکیبی گیجکننده از دین و سنت از یکسو، و فردگرایی سکولار از سوی دیگر است. در مناطق روستایی دادگاههای شریعت زناکاران را به شلاق محکوم میکنند در حالیکه شهرنشینان آزادی بیشتری دارند.
هویی جیان در حالی که در یک کافه شیک در کوالالامپور نشسته است صفحات اپلیکیشن همسریابی تیندر (Tinder) را ورق میزند. خارج از کافه و روی بالکن مدلهایی با روسریهای اسلامی در یک تصویربرداری مد شرکت میکنند. همانند بسیاری از نقاط جهان، مالزی ترکیبی گیجکننده از دین و سنت از یکسو، و فردگرایی سکولار از سوی دیگر است. در مناطق روستایی دادگاههای شریعت زناکاران را به شلاق محکوم میکنند در حالیکه شهرنشینان آزادی بیشتری دارند. آقای جیان که در منزل به عنوان یک پژوهشگر آزاد کار میکند تلفن هوشمندش را بهکار میگیرد تا زنان مجرد نزدیک خود را پیدا کند. جیان متوجه شد برخلاف بسیاری از مردم کشورهای غربی، مالزیاییها از این اپلیکیشن برای همسریابی استفاده میکنند نه دوستیابی.
تجربه جوانان از عشق، رابطه جنسی و ازدواج بهشدت دستخوش تغییرات است. آشکارترین تحول آن است که اپلیکیشنهای همسریابی به جوانان امکان میدهند در مقایسه با والدین خود دامنه بزرگتری از انتخاب داشته باشند. سه روند دیگر نیز وجود دارند که چندان آشکار نیستند اما از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ اول آنکه دیدگاههای متعصبانه نسبت به روابط جنسی (و دیگر تمایلات انسانی) اکثراً در حال عقبنشینی هستند. دوم، ازدواج از یک قرارداد بین خانوادهها به قرارداد بین افراد تبدیل میشود و سوم، زوجها فرزندآوری کمتری دارند.
در برخی نقاط جهان رویکردهای سنتی در همه این موارد هنوز پابرجا هستند. رابطه خارج از ازدواج ناپسند یا حتی غیرقانونی است. خانوادهها خود و حتی بدون موافقت عروس (و گاهی اوقات داماد) در مورد ازدواج برنامهریزی و تصمیمگیری میکنند. زنان در سالهای اولیه ازدواج بچهدار میشوند و تعداد بچهها نیز زیاد است.
به عنوان مثال میتوان به عایشه عبداللهی اشاره کرد که در شمال نیجریه زندگی میکند. میانگین تعداد فرزند در این منطقه به 3 /6 میرسد. خانم عبداللهی در سن پایین مجبور به ازدواج شد.
او میگوید: «مادر ناتنیام مرا دوست نداشت بنابراین همه فکر میکردند بهتر است زودتر مرا شوهر بدهند. شوهرم ۵۰ساله بود و من ۱۳ سال داشتم. من در سن ۱۵سالگی باردار شدم.» عایشه مدرسه را ترک کرد و تمام روز را به آشپزی، نظافت و مراقبت از فرزندان شوهرش میگذرانید.
شوهرش سرانجام او را به دلیل عدم تمکین طلاق داد و فرزند او نیز درگذشت. والدین عایشه او را وادار کردند با مردی دیگر ازدواج کند. عایشه از او دو فرزند دارد اما خانواده شوهرش او را دوست نداشتند و شوهر دوم نیز او را طلاق داد. عایشه از والدین خود ناراضی است چون او را مجبور به ازدواج با مردانی کردند که دوست نداشت. او که اکنون ۲۸ سال دارد میگوید «اگر در مدرسه مانده بودم حداقل کارهای میشدم».
هنوز زود است
داستانهایی مانند سرگذشت خانم عبداللهی استثنا هستند. طبق گزارش یونیسف، نسبت زنانی که قبل از ۱۵سالگی ازدواج میکنند در سطح جهان از ۱۲ درصد در سال ۱۹۸۵ به ۸ درصد در ۲۰۱۰ کاهش یافت. در همین دوره نسبت کسانی که قبل از ۱۸سالگی ازدواج میکنند از 33 به ۲۶ درصد رسید. زنان در مقایسه با گذشته تحصیلات بیشتری دارند و همین باعث میشود کمتر زیر بار ازدواج زودهنگام یا تحمیلی بروند.
ازدواجهای از قبل تعیینشده نیز رو به کاهش هستند. در آغاز قرن ۲۰ در آفریقا و آسیا حداقل ۷۲ درصد از ازدواجها را خانوادهها تعیین میکردند. طبق برآورد خانم گابریلا روبیو از دانشگاه کالیفرنیا این میزان هماکنون ۴۰ درصد یا بیشتر کاهش یافته است. ازدواج از قبل تعیینشده در برخی کشورها مانند چین، ژاپن و اندونزی تقریباً به طور کامل از بین رفته است. یک دانشجوی چینی میگوید: «این ازدواج من است نه ازدواج خانوادهها.»
در برخی مناطق مانند هند و پاکستان و بنگلادش هنوز حداقل ۹۵ درصد از ازدواجها از پیش تعیینشده هستند. در هند خانوادهها برای فرزندانشان همسر پیدا میکردند و آنها میتوانستند مخالفت کنند. اکنون در میان شهرنشینان تحصیلکرده فرزندان میتوانند خود همسر خود را بیابند اما خانوادهها حق وتو دارند. این روند تا فردگرایی غربی فاصله زیادی دارد اما میتوان آن را یک گام در آن جهت دانست. یک استدلال در دفاع از ازدواج از قبل تعیینشده آن است که والدین میتوانند بدون احساسات دست به انتخاب بزنند و گزینههای ظاهرفریب را حذف کنند. خانوادهها همچنین یک منطق اقتصادی نیز دارند: ازدواج خانوادهها را به یکدیگر پیوند میدهد و نوعی تضمین برای آنها فراهم میکند. به گفته خانم روبیو اگر-به عنوان مثال- یک خانواده مزرعه پرورش گوسفند و دیگری شالیکاری داشته باشد آنها میتوانند در سالهایی که محصول یک طرف کافی نیست به طور متقابل به هم کمک کنند.
با ثروتمندتر شدن جوامع، محاسبات تغییر کرد. امنیت اقتصادی دیگر محصول اتحاد کشاورزان نیست بلکه از حضور در مدرسه و تحصیل بیشتر به دست میآید. بنابراین جوانان ازدواج را به تاخیر میاندازند تا بیشتر درس بخوانند و فرزندان کمتری دارند تا بتوانند امکانات تحصیلی بهتری را برایشان فراهم سازند. تمایل به خانواده کوچکتر فراگیر شده است و حتی در کشورهای فقیر نیز دیده میشود. نرخ باروری جهانی از سال ۱۹۶۰ تاکنون نصف شد و از ۵ به 5 /2 فرزند به ازای هر زن کاهش یافت. با پیشرفت فناوریها، فشار برای آموزش کودکان شدیدتر میشود؛ بنابراین روند کوچکتر شدن خانوادهها همچنان ادامه خواهد یافت. حکمار دانیال دانشجوی مالزیایی میگوید: «من در نهایت دو فرزند خواهم داشت و مطمئن نیستم بتوانم از عهده فرزندان بیشتر برآیم و تحصیل خوبی برای آنها فراهم کنم.» در مالزی از سال ۱۹۶۰ نرخ باروری از ۶ به ۲ رسیده است.
گسترش دیدگاههای آزادانهتر در مورد عشق و ازدواج، افراد به ویژه زنان جوان را توانمند میکند چون این دیدگاه پیچیدگیهای خود را دارد. یکی از این پیچیدگیها به شکنندگی خانوادههای مستقل به ویژه در جهان ثروتمند مربوط میشود. در کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه (OECD) بین سالهای ۱۹۸۰ و ۲۰۰۷ نسبت کودکانی که در خارج از نظام ازدواج متولد شده بودند سه برابر شد و از ۱۱ به ۳۳ درصد رسید. نرخ طلاق نیز بین سالهای ۱۹۷۰ و ۲۰۰۹ دو برابر شد. بسیاری از زنان اکنون میتوانند از ازدواج نامطلوب یا استثمارگرانه خارج شوند، بنابراین مردان یاد میگیرند با همسرانشان بهتر برخورد کنند. اما فقدان خانواده پایدار میتواند برای فرزندان فاجعهبار باشد. فرزندانی که با پدر و مادر بیولوژیکی خود زندگی نمیکنند در مدرسه عملکرد خوبی ندارند؛ در بزرگسالی درآمد کمتری دارند و خانوادههای آینده آنها نیز بیثباتتر است. در کشورهای ثروتمند، خانوادههای طبقه کارگر شکنندگی بیشتری از خانوادههای طبقه متوسط دارند. فقط ۹ درصد از نوزادان خارج از ازدواج از زنان دارای مدرک دانشگاهی هستند در حالی که این رقم برای زنان ترک تحصیلکرده به ۵۷ درصد میرسد.
هرچه زوجها تحصیلکردهتر و جاهطلبتر باشند بیشتر فرزندآوری را به تاخیر میاندازند. این تاخیر گاهی آنقدر طولانی میشود که زوج دیگر نمیتواند صاحب فرزند شود. تنها راهی که زنان جوان میتوانند در آن وظایف مادری و کاری را ترکیب کنند آن است که مردان سهمی از کارهای منزل را بر عهده گیرند. به گفته خانم کریستینا فونسکا بنیانگذار بنگاه فناوری پرتغالی تاکدسک (Talkdesk)، مردان همسن و سال او این موضوع را پذیرفتهاند. آنها در پختن غذا و شستن لباسها مشارکت میکنند. نظرسنجیها نیز این گفته را تایید میکنند. آن دسته از پدران آمریکایی که با فرزندان خود زندگی میکنند 6 /2 برابر بیشتر از پدران سال ۱۹۶۵ به مراقبت از بچهها و انجام کارهای منزل میپردازند.
برخی صاحبنظران با تاسف میگویند جوانان غربی آنقدر خودپسند شدهاند که وظیفه پدر و مادری برایشان دشوار است. تحلیل دادههای به دست آمده از ۴۸ هزار شرکتکننده در یک نظرسنجی نشان میدهد با به دنیا آمدن فرزندان رضایت زوجهای آمریکایی از ازدواج در مقایسه با نسلهای گذشته کمتر میشود. خانم تونگ استاد دانشگاه ایالتی سندیهگو در یادداشتی مینویسد: «وقتی شما عادت دارید حرف آخر را بزنید و ناگهان فرزندی فرا میرسد که همه چیز را دیکته میکند آرامش شما به هم میریزد و کمتر میتوانید با همسرتان کنار بیایید.»یک دلیل احتمالی دیگر برای آشفتگی خانوادههای طبقه متوسط آن است که آنها استانداردهای بالایی برای خود وضع میکنند. آنها در مقایسه با والدین خود زمان بیشتری را به فرزندان اختصاص میدهند؛ آنها را به کلاسهای ریاضی و موسیقی میبرند به این امید که آینده بهتری داشته باشند. برایان کاپلان نویسنده کتاب «دلایل خودخواهانه برای فرزندآوری بیشتر» میگوید «اگر خانوادههای طبقه متوسط به فرزندان آزادی عمل بیشتری بدهند خودشان خوشحالتر خواهند بود در حالیکه به بچهها نیز آسیبی نخواهد رسید.»