وکیلمدافع حقوق زنان
لیزی فندراپ که بود و با چه استدلالی به دفاع از حقوق زنان پرداخت؟
جنگ نه دروغ فاتحان است و نه خاطره تلخ بازماندگان؛ زخمی است ماندگار بر دل تاریخ که جانهای بیتکرار و لحظههای مغتنمی را فرو بلعیده. خواه در کشوری زیبا چشم به جهان گشوده باشی، در دانشگاهی معتبر تحصیل کرده باشی و اولینهای مختلفی را از آن خود کرده باشی؛ جنگ میتواند سرنوشت را با نابرابریهای عجیبی گره بزند که هرگز حتی در دورترین گوشههای ذهن هم جایی نداشتهاند. شاید این خلاصه داستان زندگی سخت و تلخ یک قربانی جنگ باشد، اما بیشک نمیتواند ارزشهای بینظیری را که «لیزی فندراپ» خلق کرد، محو کند و به محاق ببرد. او یکی از اولین وکلای زن در تاریخ بود که سالهای زیادی از عمرش را صرف دفاع از حقوق زنان در اقتصاد و سیاست کرد و آثاری از فعالیتها و تحقیقاتش به جا گذاشت که یادگارهای مهم و تاثیرگذاری در تاریخ خواهند بود.
یک فمینیست واقعگرا
داستان زندگی «الیزابت کارولینا فندراپ» -معروف به «لیزی فندراپ»- از جغرافیایی به قدمت 70 هزار سال، کلید خورد. او در پنجمین روز ماه سپتامبر در سال 1872 در شهر آرنهم در هلند به دنیا آمد؛ شهری که نشانهایی از عصر حجر و اولین فعالیتهای انسانهای نخستین و نئاندرتالها در خودش داشت و بعدها صحنه نبرد بزرگی شد. لیزی در واقع خوششانس بود که اولین بار توانست دنیا را از افق این شهر کوچک اما مهم و تاریخساز، ببیند. او فرصت خوبی برای تحصیل در قدیمیترین دانشگاه کشورش یعنی دانشگاه لیدن به دست آورد؛ دانشگاهی که در سال 1575 توسط بنیانگذار خاندان پادشاهی فعلی هلند تاسیس شد و به همین خاطر همچنان خاندان پادشاهی هلند ارتباط نزدیکی با آن دارند، تا جایی که ملکه پیشین، ملکه فعلی و ولیعهد هلند هم از این دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند. با این حال شاید بد نباشد که بدانید معروفترین چهره فارغالتحصیل از این دانشگاه «رنه دکارت» فیلسوف و ریاضیدان معروف فرانسوی است. لیزی فندراپ با آگاهی از جایگاه دانشگاه لیدن، تصمیم گرفت در این دانشگاه رشته حقوق را دنبال کند. استعداد و علاقه او به رشته تحصیلیاش آنقدر بود که باعث شد نقش مهمی در تاسیس بنیاد دانشجویان زن دانشگاه لیدن در سال 1900 داشته باشد و در نهایت بتواند عنوان اولین مدیر زن این بنیاد را هم در اختیار بگیرد.
پشتکار فندراپ برای ادامه تحصیل، سرانجام در سال 1901 او را به عنوان اولین زن فارغالتحصیل در رشته حقوق در هلند رساند تا به این ترتیب اولین لقب ماندگار خودش در تاریخ این کشور را به دست بیاورد. شاید همین اتفاق انگیزه بیشتری برای ادامه و تکمیل تحصیلاتش در حقوق به او داد. به این ترتیب او در هفتم ماه جولای سال 1903 توانست مدرک دکترای حقوق خودش را از این دانشگاه بگیرد. او البته فارغالتحصیلی خودش را با ارائه رسالهای جنجالی و جالب توجه جشن گرفت. رساله دکترای لیزی فندراپ با عنوان «جبران خسارت یا غیرفعالسازی اموال توسط مقامات دولتی»، به بحث درباره مخالفت با ممنوعیت کار زنان متاهل میپرداخت که در زمان خود بحثی نو و غیرمتعارف بهحساب میآمد.
او معتقد بود که زنان میتوانند بهعنوان نیروی کار فعال، نقش موثری در چرخه اقتصادی داشته باشند. به این ترتیب فندراپ فعالیتهای تحقیقاتیاش در این زمینه را ادامه داد و بهتدریج به حوزه حقوق خصوصی بیشتر علاقهمند شد و البته همیشه دفاع از حقوق زنان را در دستور کار خودش داشت. در حقیقت به همین خاطر هم بود که پای لیزی فندراپ به جنبشهای فمینیسم متنوعی باز شد؛ هرچند او با هر نوع افراطیگری و تندروی مخالف بود، حتی در اشکال مختلف فمینیسم. فندراپ واقعبینی و شرایط حاکم بر جامعه و افراد را به خوبی در تحلیل و قضاوتهایش در نظر میگرفت. با این اوصاف بیشتر فعالیتهای او روی دفاع از حق رای زنان و میزان تاثیرگذاری آن در تصمیمگیریهای کلان، متمرکز بود. تلاشهای او در زمینه دفاع از حقوق خصوصی زنان باعث شد تا در نهایت او در ماه اکتبر سال 1903 -یعنی کمی بعد از انتشار رساله دکترای جنجالیاش- بهعنوان اولین وکیل زن جهان در پیشگاه دادگاه عالی حاضر شود؛ اتفاقی که او را به شهرت جهانی رساند.
از روزنامهنگاری تا نمایندگی مجلس
دفاع جانانه لیزی فندراپ از حقوق و نقش زنان در اقتصاد، تحلیلها و فعالیتهای تحقیقاتیاش در این زمینه، به یک دعوتنامه مهم ختم شد. در سال 1915 از او دعوت شد تا به تیم تحریریه مهمترین نشریه اقتصادی کشورش ملحق شود. فصلنامه اقتصاد هلند جایی برای انتشار مقالات علمی، تحلیلی و پژوهشی کارشناسان و صاحبنظران اقتصادی بود که از حمایت بخش خصوصی و البته بنیاد اقتصاد پادشاهی هلند، برخوردار بود.
این نشریه که از سال 1852 منتشر میشد، چینشی مردانه داشت. اما لیزی فندراپ به عنوان ششمین عضو ارشد تیم مردانه تحریریه آن، به این نشریه پیوست. همکاری با فصلنامه اقتصاد هلند، سرآغاز آشنایی او با افرادی موثر و جریانساز از جمله «ساموئل فنهاوتن» شد؛ سیاستمداری آزادیخواه که پیش از آن و در فاصله سالهای 1894 تا 1897، وزیر کشور هلند بود.
فندراپ در سالهای دهه 1920، به شدت جذب دیدگاههای سیاسی فنهاوتن شد و به این ترتیب بود که در سال 1922 بهعنوان یکی از اعضای فعال حزب خلق یا لیبرالهای هلند، به پارلمان این کشور راه یافت. او به مدت سه سال به عنوان نمایندهای مبارز و آزادیخواه فعالیت کرد و مرور مدارک و اسناد پارلمان هلند ثابت میکند که او در تمام سالهای فعالیتش به عنوان نماینده، مدافع حقوق زنان بهخصوص در حوزه اقتصاد بود. تجربه روزنامهنگاری فندراپ هم به کمک او آمد تا بتواند نتایج تحقیقات و فعالیتهایش در این زمینه را مکتوب کند تا به این ترتیب مجموعهای گسترده از مقالات تحلیلی در حوزه زنان و اقتصاد از او به جا بماند.
مهاجری در جستوجوی آرامش
لیزی فندراپ دلبسته خانواده و بهخصوص مادرش بود. به همین خاطر بود که مرگ مادرش در سال 1935، انگیزههای او را برای ماندن در هلند کمرنگ کرد تا بقیه سالهای عمرش را به عنوان یک مهاجر بگذراند. انگلستان اولین مقصد فندراپ بود؛ جایی که معروفترین اثر مکتوبش یعنی کتاب «نظریه ساده سرمایه، درآمد، سود و ضرر؛ رویکردی تازه و اجتماعی به مشکل توزیع اقتصادی» را نوشت و منتشر کرد.
لیزی فندراپ دیگر در سالهای پایانی دهه 1930، سفر و هجرت را به عنوان سبک جدید زندگیاش پذیرفته بود و اتفاقاً اشتیاق و علاقه زیادی به زندگی در کشورها و قارههای دیگر داشت. با این همه اما گویا جغرافیای آرام و زیبای سوئیس و ترکیه را به کشورهای دیگر ترجیح میداد و به همین دلیل هم بود که بیشترین مدت اقامتش در این کشورها بوده است. در سال 1940 اما تصمیم به سفری طولانی و نسبتاً عجیب گرفت. او دیگر ریسک بازگشت به وطن را در برابر مهاجرت به جان نمیخرید و هیچ علاقهای به ماجراجوییهای سیاسی و انتقادهای شدید و سنگین نداشت. در حقیقت فندراپ دیگر تحمل مقاومت در برابر تهمتها و اعتراضهایی را نداشت که در آخرین سالهای حضورش در هلند، او را نشانه میرفتند. این انتقادها دنبال نقش موثر و قدرتمندش در جنبش سوسیالیست ملی، شدت گرفتند و تا جایی پیش رفتند که او را به همدستی با اشغالگران آلمانی متهم کردند؛ موضوعی که هرگز پذیرش آن برای او ممکن نشد.
او در این سالها به دنبال آرامش بود و فکر میکرد میتواند آن را در ریشههایش جستوجو کند. به این ترتیب بود که به جای بازگشت به وطن، راه «هند شرقی هلند» را در پیش گرفت؛ بخشی از مستعمرات پادشاهی هلند در آن زمان که بعد از پایان جنگ جهانی دوم به استقلال رسید و به اندونزی فعلی تبدیل شد. لیزی فندراپ این مهاجرت سخت را انتخاب کرد تا به کشور محل تولد مادرش برسد. هرچند مادر او چیزی در حدود یک قرن پیش از آن، در آنجا به دنیا آمده بود، اما او ریشههای پدریاش را هم در آنجا مییافت. پدر فندراپ زمانی در هند شرقی هلند، یک شرکت انتشاراتی را تاسیس کرده بود.
در واقع تصرف این منطقه در قرن نوزدهم و زمانی که سلطه پادشاهی هلند رو به گسترش بود، باعث شد که مرزهای این پادشاهی به بزرگترین حد خود برسد و به همین خاطر مهمترین مستعمره هلند بهحساب میآمد و کمک قابل توجهی به برتری هلندیها در تجارت
محصولات کشاورزی و ادویهجات میکرد. همین جریان به شکلگیری و تاسیس کمپانی هند شرقی هلند در سال 1602 منجر شده بود؛ آن هم درست در زمانی که مستعمرات اسپانیا و پرتغال در آشوب و درگیری بودند و به همین خاطر بازار اروپا دچار کمبود مواد غذایی مهمی از جمله ادویهجات و شکر شده بود.
پایان سرنوشت در اردوگاه کار اجباری
با این اوصاف لیزی فندراپ در سال 1940 پا به هند شرقی هلند گذاشت. در آن زمان یک سال از آغاز جنگ جهانی دوم میگذشت و حملات نظامی ژاپن به کشورهای شرق آسیا گسترش یافته بود. نیروهای ارتش ژاپن در آن زمان با پیروزی موقتی در برابر ایالات متحده آمریکا و در نبرد پرل هاربر، انگیزههای زیادی برای کشورگشایی پیدا کرده بودند. به این ترتیب به فیلیپین، هند شرقی هلند، سنگاپور و برمه پیشروی کرده و اردوگاههای کار اجباری خودشان را در این کشورها برپا کرده بودند. صحنهای عجیب و تلخ که حضور یک وکیل و اقتصاددان فمینیسم در آن چندان قابل انتظار نبوده و هنوز هم نیست. با وجود گذشت سالها، مهاجرت لیزی فندراپ به هند شرقی هلند در زمانی که شعلههای جنگ جهانی دوم در آنجا زبانه میکشید و البته ماندن در این کشور، همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد. تنها یک سال از حضور فندراپ در این کشور جنگزده میگذشت که توسط نیروهای اشغالگر ژاپن دستگیر شد و تمام روزها و ماههای باقیمانده از عمرش را در اردوگاههای کار اجباری آنها گذراند.
تولد 72سالگی فندراپ در سپتامبر سال 1944، هرچند در یکی از این اردوگاهها، اما خاص و بهیادماندنی شد. او در این روز دفترچهای را به عنوان هدیه دریافت کرد؛ هدیهای از طرف زنان اردوگاه باندونگ در استان جاوه غربی. این دفترچه در واقع مجموعهای از دستور پخت غذاهای محلی اندونزی بود که زنان اردوگاه باندونگ دستور پختهای اختصاصی خودشان را هم به آنها اضافه کرده بودند.
وقتی این دفترچه ارزشمند به دستش رسید، او را بسیار هیجانزده کرد. کمتر از دو هفته از تولد 72سالگی لیزی فندراپ میگذشت که شهر محل تولدش صحنه نبرد بزرگی شد. نیروهای ارتش آمریکا و انگلستان در روز هفدهم سپتامبر سال 1944 برای دور زدن خط دفاعی آلمان از روی رود راین، تصمیم گرفتند تا از طریق هلند به آلمان حمله کنند. این حمله بخشی از عملیات معروف مارکت گاردن بود و در آن قرار بود نیروهای ارتش انگلیس به کمک چتربازان لهستانی، پل فلزی راین سفلی در نزدیکی شهر آرنهم را تصرف کنند. واحدهای هوابرد آمریکا هم تصرف پلهای دیگری را در دستور کار داشتند. با تمام اینها اما بعد از یک هفته مقاومت ارتش آلمان در این نبرد پیروز شد تا شهر تاریخی آرنهم هرگز سقوط نکند.
جنگ جهانی دوم در دومین روز ماه سپتامبر سال 1945 به پایان رسید؛ تنها چند روز پیش از تولد 73سالگی لیزی فندراپ. در آن زمان تقریباً سه هفته از زمان تسلیم امپراتوری ژاپن- در نیمه ماه آگوست آن سال- میگذشت. با این حال اما او یک بار دیگر روز تولدش را در اردوگاه کار اجباری ارتش ژاپن در بانجو بیرو در جاوه گذراند؛ آن هم در حالی که از شدت کار بیحال و ناتوان شده بود. این خستگی و بیحالی ناشی از بیش از سه سال حضور در اردوگاههای کار اجباری، در نهایت باعث شد لیزی فندراپ در ششم ماه سپتامبر سال 1945 و درست یک روز بعد از تولد 73سالگیاش از دنیا برود. چیزی در حدود 20 اثر مکتوب به شکل کتاب و مجموعه مقالات در زمینههای مختلف حقوق زنان در اقتصاد و سیاست از لیزی فندراپ به جا مانده است که در طول این سالها بارها و بارها چاپ و به زبانهای دیگر ترجمه شدهاند.
لیزی فندراپ که به نوشتن علاقهمند بود، یادداشتهای روزانه خودش را هم در طول مدت حضور در اردوگاههای کار اجباری، به دقت مکتوب میکرد و نگه میداشت. به این ترتیب وقتی آخرین عضو بازمانده خانواده فندراپ از دنیا رفت، چیزی بیش از 9 متر نوشته و سند از لیزی فندراپ در خانه خانوادگی آنها پیدا شد. این یادگار ارزشمند که در اتاق زیرشیروانی این خانه قدیمی پیدا شد، شامل نامههایی از دوستان، خدمتکار خانه، اعضای خانواده و همکاران لیزی فندراپ، روزنامهنویسیها، نامههای اداری، بریده جراید و حتی بعضی مقالات و نوشتههای او در زمینه سیاست، اقتصاد، لیبرالیسم و فمینیسم بود. تمام اینها در یک کیف چرمی با اسم برجسته لیزی فندراپ روی آن، پیدا شدند؛ کیفی که او در زمان مرگش با خود داشت.