کارایی رانتی
گفتوگو با منصور عسگری درباره نسبت رانت و کارایی در صنایع بورس
میلتون فریدمن مهمترین ماموریت بنگاه را کسب سود بیشتر میدانست. اگر فرض بر اصل دانستن این ماموریت باشد، پس مهمترین ماموریت بنگاههای بورسی را هم ایجاد بیشترین ارزش برای سهامداران باید قلمداد کنیم. اما بنگاهها بهتر میتوانند از پس ماموریت سودرسانی به سهامداران برآیند؟ در عین حال سهامداران هم که برای سرمایه خود تصمیم اقتصادی میگیرند، سراغ سهم کدام بنگاهها خواهند رفت؟ مطالعات نشان میدهد که بنگاههای برخوردار از رانت انرژی بیشترین جذابیت را دارند. در این زمینه، منصور عسگری، عضو هیات علمی موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، توضیح میدهد سهامدار بازار سرمایه نیز در ایران تلاش میکند سهام شرکتهای نفتی و شیمیایی را خریداری کند تا به نحوی از رانت انرژی توزیعشده در اقتصاد ایران بهرهمند شود. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
♦♦♦
تنها ماموریت بنگاه کسب سود است. اگر ما این گزاره را به عنوان یک اصل در نظر بگیریم، آنوقت باید مهمترین ماموریت بورس در کشور را هم ایجاد ارزش برای سهامداران بدانیم. اگر این ماموریت را بپذیریم باید این پرسش را بپرسیم که کدام بنگاهها میتوانند از پس ماموریت سودرسانی به سهامدارانشان برآیند؟ من میخواهم تعریفی از «کارایی» داشته باشیم. اساساً کارایی چیست و این کارایی چقدر به محقق شدن این ماموریت کمک میکند؟
کارایی تعریفهای مختلفی دارد. یکی از اولین تعریفهای کارایی توسط هایک ارائه شده که مورد استفاده همه قرار میگیرد. به گفته وی، وقتی کارایی وجود دارد که نرخ نهایی جانشینی بین دو کالا یا عوامل تولیدی در تمامی استفادههایی که از آنها میشود، یکسان باشد. این تعریف میخواهد بگوید که این کارایی وقتی در اقتصاد برقرار میشود که تعادل پارتو یا بهینه پارتو برقرار باشد. به عنوان مثال اگر من بخواهم تولید یک کالا را زیاد کنم این امر بدون اینکه تولید یک کالای دیگر در اقتصاد را کم کنم، امکانپذیر نباشد. اگر وضعیت اقتصادی ما در این شرایط باشد، پس صنایع و بنگاههای تولیدی کشور در وضعیت کارا هستند. در سال 1985 هم تعریفی دیگر از کارایی ارائه شده که میگوید کارایی مساوی است با نسبت تولید واقعی به نسبت تولید مورد انتظار یا استاندارد ستانده. مسلم است که کارایی ارتباط مستقیمی با عملکرد بنگاه دارد یعنی هرچقدر بنگاههای ما کارایی بیشتری داشته باشند میزان تولید بیشتر یا بهتری دارند و وقتی که این اتفاق میافتد، قطعاً هزینههایشان هم با استفاده از میزان معینی از منابع کمتر است. وقتی این اتفاق افتاد، سودشان هم بیشتر است. یعنی هدف اولیه بنگاه حداکثر کردن سود است.
سوال این است که این حداکثر کردن سود از کجا به دست میآید؟
تحت شرایط مشخصی مانند اینکه مثلاً تولیدشان را نسبت به هزینههایشان حداکثر میکنند. سوال این است چه زمانی این اتفاق میافتد؟ وقتی که از میزان مشخص منابع، بیشترین تولید را به دست بیاوریم. همچنین کارایی ممکن است تحت ثبات قیمت عوامل تولید به دست بیاید که این شاید بیشتر در جامعه ما به درد بخورد. اکنون در اقتصاد ایران عوامل تولید عبارتاند از کار، سرمایه و انرژی. به طور مشخص در اقتصاد ما نرخ ارز هم مهم است. به این ترتیب اگر نرخ ارز نوسان داشته باشد، کارا بودن تولید در بنگاه اتفاق نمیافتد پس بنگاه هم به آن هدفی که دارد و همان حداکثر کردن سود است دسترسی پیدا نمیکند یا درواقع کمتر دسترسی پیدا میکند. یکی دیگر از عوامل تولید در اقتصاد ایران، کالاهای سرمایهای و سرمایهگذاری خارجی است. وقتی کالاهای سرمایه با توجه به افزایش نرخ ارز تحت تاثیر قرار میگیرد و درواقع با محدودیت مواجه میشود، بار دیگر کارایی و باز آن حداکثر کردن سود تحت تاثیر قرار میگیرد. یکی از عوامل موثر بر کارایی اقتصادی ایران و بنگاههای بزرگ در اقتصاد ایران سرمایهگذاریهای خارجی است. سرمایهگذاری خارجی تاثیر مهمی بر اقتصاد دارد. علاوه بر این که سرمایه را وارد کشور میکند، تکنولوژی، آموزش و دانش را هم به همراه میآورد. وقتی چنین اتفاقی میافتد؛ کارگر یا مهندس و مدیر ما هم ارتقا پیدا میکند. این ارتقا به افزایش کارایی بنگاه میانجامد. وقتی کارایی مدیر بنگاه افزایش پیدا میکند به عنوان مثال منابع و نیروی انسانی را به صورت بهتری مدیریت میکند. همانطور که مشاهده میکنیم اکنون در ایران از این کانال هم کارایی ما پایین آمده است. وقتی کارایی پایین میآید، میزان تولید نیز پایین میآید. منجر به آن میشود که بنگاه با ظرفیت کامل کار نکرده و وقتی هم که بنگاه با ظرفیت پایین کار کند، قیمت بالا میرود و با بالا رفتن قیمت، فروش پایین میآید. پس در نهایت اختلاف قیمت بین هزینهها و درآمدها باز کم میشود و بنابراین باز هم هدف اصلی بنگاه طبق نظری که میگوید بنگاه صرفاً دنبال حداکثرکردن سود است، محقق نمیشود. وقتی بنگاه کارایی خوبی داشته باشد، کارایی مناسب بنگاه حداقل تحت تاثیر همین پنج یا شش عاملی محقق میشود که توضیح داده شد که در ایران درباره همه این زمینهها مشکل وجود دارد. البته کارایی تحت تاثیر عوامل اجتماعی و سیاسی نیز میتواند قرار بگیرد که مورد بحث ما نیست.
چه نظری درباره تحریمها دارید؟ تحریمها چطور کارایی در اقتصاد ایران را تحت تاثیر قرار دادند؟
یک عامل کلیدی اصلی که جامعه ما با آن درگیر است، تحریمها هستند. تحریم مسلطترین متغیر موثر در زمینه کارایی اقتصاد ماست. به این ترتیب که در جهت کاهش کارایی بنگاههای صنعتی و بنگاههای تولیدی اقتصادی کشور ما تاثیر بسیاری داشته است. وقتی که تحریمها اتفاق افتاد، درواقع تمام واردات، انتقال منابع، فروش محصولات و... برای ما مختل میشود. به این ترتیب که یا گران یا تهیه آن غیرممکن شد. وقتی تحریمها صورت گرفت فقط بنگاههایی که مفری داشتند یا دور از دسترس تحریمها قرار داشتند فعالیت کردند. ولی باز هم فعالیت این بنگاهها کافی نبود. بنابراین تحریمها منجر به آن شد که بنگاههای ما نتوانند با حداکثر توان و ظرفیتشان تولید کنند. همانطور که میبینیم این وضعیت هم به کاهش سود و نهایتاً ضرر سهامداران در بازار بورس منتهی شد.
شما به عوامل مختلفی که بر کارایی بنگاه اثر دارند اشاره کردید. اگر بخواهیم پژوهشهای قدیمی را بررسی کنیم، میبینیم که مصرف انرژی و سرمایه فیزیکی اولویت زیادی دارد. شما ظاهراً در پژوهش خودتان این موضوع را هم بسط دادهاید. کمی درباره وزن عوامل موثر بر کارایی یا تضعیفکننده کارایی توضیح میدهید؟
در مطالعات صورتگرفته عوامل تولید، کار، سرمایه و انرژی هستند. اگر بخواهیم به صورت معکوس به قضایا بنگریم؛ یکی از عواملی که برای بعضی از صنایع ما در ایران کارایی ایجاد کرده، دسترسی به انرژی ارزان است، یعنی وقتی منابع انرژی ارزان مثلاً در بخش منابع شیمیایی و نفت در اختیار داریم، بالاترین کارایی را داریم. چون اینها در واقع منبعمحورند. وقتی صنایعی منبعمحور باشند یعنی دسترسی آنها به انرژی ارزانتر بیشتر است. سیگنالی که به بازار داده میشود این است که اینها مستحق افزایش کارایی هستند. در ادامه چه اتفاقی میافتد؟ سرمایهگذاری خارجی و نیروی کار متخصص هم ترجیح میدهد به همین صنایع ورود کند. حتی سرمایهگذار داخلی هم وقتی میبیند چشماندازی وجود دارد و این صنایع درواقع دارای کارایی هستند به آن رغبت بیشتری پیدا میکند. سوال این است که چطور این کارایی حاصل شده؟ چون از انرژی ارزان در اقتصاد ایران استفاده میکنند. به این خاطر میتوان گفت که در اقتصاد ایران احتمالاً یکی از عوامل موثر یا درواقع مهمترین عامل برای این کارایی در بنگاههای صنعتی ما وجود انرژی ارزانتر نسبت به سایر متغیرهاست. در قسمت سرمایهگذاری هم باید گفت که اقتصاد ایران مدام در حال تجربه تورمهای سنگین است و تورم زیر دو رقم در این 40 سال اخیر نداشتیم و بعضاً تورم 50درصدی هم داشتهایم. وقتی تورم بالا اتفاق میافتد درواقع هزینه دسترسی به سرمایه افزایش مییابد. وقتی هزینه دسترسی به سرمایه هم افزایش یافت، استفاده از این هم محدودتر میشود.
حالا میپرسیم که عامل کار چقدر تاثیر دارد؟
عامل کار زمانی موثر است که با آن تکنولوژی رو به گسترش، رو به افزایش یا رو به جلو ترکیب شود. آنوقت میتوانیم از سهم آن در کارایی بنگاه استفاده کنیم. ولی اگر قسمت اول محقق نشود یعنی اینکه ما نتوانیم با ورود تکنولوژی و در واقع سرمایهگذارهای جدید فرآیند رشد تکنولوژی بنگاهها را افزایش دهیم، استفاده از نیروی کار چندان موثر نیست. به صورت جمعبندی و خلاصه میشود گفت در اقتصاد ایران مهمترین عامل کارایی انرژی است و کمترین تاثیر را هم همان نیروی کار دارد. نیروی کار چرا کمتاثیر است؟ به این دلیل که نیروی کار مادامی حداکثر کارایی و بهرهوری خودش را دارد که با تکنولوژی مناسب خودش ترکیب شود و به سمت آن تولید کارایی برود که تولیدکننده با استفاده از حداکثر منابعی که دارد بتواند حداکثر تولید را به دست آورد.
پس با توضیحات شما میتوانیم بگوییم که انگار در اقتصاد ایران بنگاههایی که رانت بیشتری دریافت میکنند کارایی بیشتری هم دارند.
بله، دقیقاً درست میگویید. در اقتصاد ایران بنگاههایی که بزرگترند، درواقع کارایی بیشتری دارند نسبت به آنهایی که اندازه کوچکتری دارند. در اینجا تعداد نیروی کار و اشتغال را یکی از معیارهای بزرگ بودن بنگاهها قرار میدهیم و به دولت توصیه میکنیم برای اینکه بخواهد کارایی بنگاهها را افزایش دهد باید زنجیره ادغام و تملک بنگاههای کوچکتر را فراهم کند. در واقع طوری قانونگذاری و برنامهریزی کردند که از این فرآیند حمایت شود چون تاکید میکنم بنگاههایی که بزرگترند، در اقتصاد ایران هم کاراترند.
کمی بیشتر توضیح دهید. علاوه بر دسترسی بنگاههای بزرگتر به انرژی ارزان، چه عوامل دیگری بر کارایی آنها موثر است؟
دسترسی آنها به منابع سرمایه بیشتر است و همین کارایی آنها را افزایش میدهد. به عبارت دیگر این بنگاهها زورشان بیشتر است و میتوانند بیشتر وام بگیرند و بعد به هر قیمتی که خواستند برای مواد اولیه انرژی و گاز صرف میکنند. از سوی دیگر این مزیتها برای این قبیل بنگاهها وجود دارد، پس نیروی کار متخصصتر، بهتر و آموزشدیدهتری هم انتخاب میکنند. در واقع به دلیل آنکه پتانسیل بزرگتری داشته و به دلیل اینکه امکان رشد کردن دارند، دستشان برای دسترسی به موارد دیگر بازتر میشود. از سوی دیگر چون بزرگتر هستند سهمشان در تصمیمگیریهای دولتی یا هر جای دیگر هم بیشتر است. در زمینه اشتغال یا استخدام نیروی متخصص نیز وضعیت بهتری دارند چون چشماندازشان مثبتتر است. پس به این دلیل میشود گفت که در اقتصاد ایران به طور مشخص اندازه بنگاه بر کارایی آنها موثر بوده است و بنگاههای بزرگتر کاراییهای بیشتری داشتهاند.
در بررسی بیطرفانه میشود پرسید که آیا وام گرفتن یک بنگاه یا کارخانه صنایع شیمیایی آسانتر است یا مثلاً صنایع دستی؟
دقیقاً عملکرد نشان میدهد که نیروی انسانی در صنایع شیمیایی و در پتروشیمی حداقل مهندس است در حالیکه در صنایع دستی ممکن است مثلاً پنج کلاس سواد داشته باشند. سطح تخصص و سطح سوادشان در بهرهوری تاثیر میگذارد. بهرهوری در مرحله بعد در کارایی هم تاثیر میگذارد، کارایی در میزان تولید و در آن شاخص اصلی که ما دنبالش هستیم یعنی سود بیشتر هم تاثیر میگذارد. پس حتماً در اقتصاد ایران اندازه بنگاه در کاراییها موثر است و بنگاههای بزرگتر کاراییهای بیشتری داشتند.
شما فرمودید که صنایع شیمیایی و نفت و زغالسنگ در رتبه اول کارایی قرار دارند دلیلش هم دسترسی به انرژی رانتی است. رتبه بعد به صنایعی مثل نساجی، پوشاک، چرم و چوب میرسد که در بخش واقعی اقتصاد قرار میگیرد، بعد هم صنایع لاستیک و پلاستیک و محصولات کانی غیرفلزی قرار میگیرند. به این ترتیب ما میتوانیم بگوییم که به خاطر اینکه دسترسی به انرژی در ایران آسانتر بوده یا به صورت رانت است، بنابراین صنایعی که با خود انرژی مرتبط هستند، بیشترین کارایی را دارند، بعد آن هم صنایع دیگری قرار میگیرند. سوال این است که در رتبههای دوم و سوم کارایی ناشی از چیست؟
در رتبههای بعدی هم ماشینآلات موثر است. البته تا حدودی هم ممکن است نیروی انسانی موثر باشد ولی ماشینآلات نقش مسلطتری دارند. پس گروه اول سوخت رانتی دارند یعنی انرژی رانتی دارند و کارایی آنها مرهون آن است اما کارایی گروه دوم ناشی از تکنولوژیشان است. تکنولوژی همان ماشینآلات است.
میتوانیم بگوییم نیروی کار این لایه دوم هم تخصصیتر است چون صنعت نساجی هم قاعدتاً آدمهای مرتبط با خودش را میخواهد یا مثلاً صنایعی مثل چرم و چوب و... اینها هم کارهای تخصصی است و نیروی کار عمومی ندارد. درست است؟
درست است و میشود گفت تا حدودی و درصدی از کارایی آنها به دلیل عوامل نیروی انسانی است که در گروه اول سهم کمی داشت و در گروه دوم ممکن است سهم متوسطی داشته باشد. یعنی کارایی گروه دوم به فناوریشان وابسته است. به ماشینآلات و تکنولوژی و در ادامه هم همان نیروی کار.
حالا از منظر سهامداران نگاه کنیم. سهامدار دنبال شرکتی است که سود بیشتری داشته باشد و بتواند در کوتاهمدت بازدهی سهام خود را افزایش دهد. در واقع بازدهی سرمایهگذاری خود را در بازار سهام افزایش دهد. باز هم شرکتهای گروه اول یا بنگاههای گروه اول بیشتر مورد توجهاند درست است؟ بازار سرمایه ما سهامدار رانتدوست پرورش میدهد، اینطور نیست؟
بله همینطور است. به این ترتیب شخصی که میخواهد برود سهام بخرد، به سود و زیان بنگاه، عملکرد بنگاه، میزان صادرات بنگاه و... نگاه میکند و تصمیم میگیرد. در واقع به سمت صنایع شیمیایی و نفتی میرود. چرا؟ فردی که میخواهد برود سهام بخرد به صورت غیرآکادمیک و غیرعلمی میگوید من هم باید سهمم را از وضعیت اقتصادی کشور بگیرم. با خود میگوید چرا مثلاً بروم از صنعتی مانند نساجی خریداری کنم که خرجش به دخلش نمیخورد؟ میروم از صنایع نفتی سهم میخرم که من هم از این رانتی که در اختیار اینها وجود دارد، استفاده کنم. یعنی سازوکار بازار سرمایه افراد را به همان سمت هدایت خواهد کرد. سهامدار هم یک انسان اقتصادی است و ریشهیابی میکند. نگاه میکند به تابلوهای مختلف و صورتهای سود و زیان مجامع و تعهدات را نگاه میکند. چه بخواهد چه نخواهد با سرمایه خود سهمهایی را میخرد که از این وضعیت اقتصادی ایران حداکثر سود را میبرد. همانطور که یک کارخانه صنایع شیمیایی هم نمیآید وارد یک فرآیند و تولید دیگری بشود که برایش دردسر داشته باشد. مثلاً هزینههایش بالا برود و...، میآید درواقع از این عاملی که فعلاً نصف قیمت یا یکچهارم قیمت هزینه دارد یا از رانتی که از آن بهره میبرد استفاده میکند و سهامدار هم قطعاً همینطور عمل میکند. حالا سهامدار به طور غیرمستقیم و خود کارخانه و بنگاه به طور مستقیم از این وضعیت استفاده میکنند. وضعیت اقتصادی کشور به گونهای است که افراد به این سمت به این کانال هدایت میشود. یعنی کسی برخلاف این تصور کند ما حتماً به عقلش شک میکنیم. چه سهامدار ما، چه بازار سهام ما و چه کل افراد جامعه به سمت استفاده از منابع رانتی به طور غیرمستقیم و استفاده از این رانتی که در اقتصاد وجود دارد، میروند. در واقع اقتصاد ایران شرایطی دارد که علامتها و سیگنالها، فعالان اقتصادی را به سمت خرید شیمیاییها هدایت میکند. اگر ضرر و زیان میخواهند، باید بروند. پس میشود ادعا کرد که این شرایط اقتصادی است که افراد و سهامداران و آنهایی را که میخواهند سهام بخرند، هدایت میکند.
میگویند منشأ همه ناپاکیها همینجاست. یعنی آن سیاستگذاری که قیمت سوخت را به صورت یک رانت به افراد و شرکتها ارائه میکند. این باعث شده است که حتی سهامدار ما هم از این رانت بیبهره نماند. حالا اگر فرض کنیم که منشأ ناپاکی که همین سیاستگذاری غلط انرژی است برداشته شود، حالا در این دنیای فرضی فکر میکنید چه اتفاقی ممکن است بیفتد؟ شاید این ادامه تحقیق و پژوهش شما باشد به این صورت که مثلاً اگر آن متغیر اصلی انرژی نباشد ممکن است کدام سهام در دنیای واقعی که اقتصاد سازوکار درستی داشته باشد مورد توجه سهامداران قرار بگیرد؟
اگر این اتفاق و این شرایط محقق شود قطعاً رتبهبندی مذکور هم تغییرات اساسی خواهد کرد. به نظرم آن زمان بیشترین کارایی به گروه دوم تعلق میگیرد چون آن گروه دیگر مبتنی بر تولید هستند. از سوی دیگر گروه اول هم به گروه دوم و گروه سوم یا حتی گروه چهارم سقوط خواهد کرد چون دسترسی به آن انرژی رانتی حذف میشود و اگر این حذف شد مزیتش را از دست میدهد.