ریشههای ریزش
مقصر صعود و سقوط بورس کیست؟
بعد از افول بازار سرمایه در تابستان 1399، بازار سرمایه نتوانسته رشد داشته باشد و شاخص پیوسته در رقم موجود نوسان داشته است. این امر برای کسانی که در اوج بازار وارد شدند به معنی زیان است. محدودیت شدید اعمالشده بر نوسان قیمت سهم، خروج از این بازار را نیز دشوار کرده و علاوه بر مشکل زیان، مشکل قفلشدگی منابع را به وجود آورده است. این امر زمینه نارضایتی فعالان بازار سرمایه و سرمایهگذاران تازهکار را موجب شده است و پیوسته فشاری وارد میشود تا دولت برای برونشو از این وضع کاری کند. نمونهای از این فشارها، نامهای حاوی درخواستهایی است که به سران قوا ارسال شد و درخواستهایی مطرح شد که برخی از آنها بحق و قابل دفاع و البته برخی از آنها غیرقابل دفاع است.
مسوولیت دولت چیست؟
توجیهی که برای لزوم مداخله دولت بیان میشود این است که چون دولت مردم را به بازار دعوت کرده است پس باید هماکنون مسوولانه عمل کند و پاسخگوی زیان مردم باشد و مقصود از پاسخگویی را نیز جبران زیان تعریف میکنند. توجیه دومی که بیان میشود این است که دولت و نهادهای عمومی در ایام اوج بازار سهمهایی فروختهاند و منتفع شدهاند و چون این انتفاع به زیان اشخاص حقیقی محقق شده باید اینک درصدد جبران باشند.
استدلالهایی که قابل قبول نیست
واقعیت امر آن است که هیچکدام از این دو استدلال درست و قابل قبول نیست. نخست آنکه مردم در تصمیمات سرمایهگذاری، دعوت یا تحذیر هیچ مسوول دولتی و سیاسی را جدی نمیگیرند و آنچه آنها را به سمت سرمایهگذاری میکشاند بازده سرمایهگذاری و ریسک آن است. برخلاف عرصه سیاست که مردم ندای رهبران سیاسی خود را لبیک میگویند در عرصه اقتصادی مردم تنها به متغیرهای اقتصادی نگاه میکنند و مسائل سیاسی را تنها در پرتو اثرات آن بر متغیرهای اقتصادی جدی میگیرند. کافی است تصور کنیم که اگر بازار کماکان رشد میکرد هیچکس ادعا نمیکرد سودی که کرده به خاطر دعوت مسوولان دولت بوده است و به همین دلیل مالیاتی روی این سود باید بپردازد!
نقدی که به دولت وارد است
توجیه دوم نیز توجیه قابل قبولی نیست. فروش سهم توسط دولت و بخش عمومی در اوج بازار سرمایه نهتنها کار غلطی نبوده بلکه کار کاملاً درستی بوده است و اتفاقاً اگر نقدی بر دولت وارد باشد این است که چرا از این فرصت برای فروش بیشتر سهم استفاده نکرده است. برخی افراد چنین وانمود میکنند که دولت بازار را داغ کرد تا سهام بفروشد و بعد با زیرکی منتظر ماند تا بازار افول کند. این روایت توطئهانگارانه ناشی از فهم نادرست اقتصاد کلان است. روایت درست این است که فشار کسری بودجه در اواخر سال 1398 رشد شدید نقدینگی را موجب شد که به همراه کرونا بازار سرمایه و بازار ارز و بازار مسکن را ملتهب کرد.
رخوت در تصمیمگیری
در آن اوج التهاب البته دولت و نهادهای عمومی به دلیل نیازهای شدید بودجهای ناشی از افت شدید درآمد نفت در اثر کرونا و تحریم سهام خود را در بازار عرضه کردند که کاری کاملاً درست و قابل دفاع بوده است. بسیاری از خیرخواهان پیوسته به دولت تذکر میدادند که این رخوت در تصمیمگیری را کنار بگذارد و با عرضه شدیدتر سهام به بازار مانع هیجانی شدن بازار از یکسو و تورمی شدن کسری بودجه از سوی دیگر شوند.
اولویتهای توطئهانگارانه از صعود و سقوط بورس
روایتهای توطئهانگارانه از صعود و افول بورس میگویند دولت ذینفع اصلی این هیجان بازار سهام بوده زیرا نهتنها سهام فروخته بلکه درآمد مالیاتی به دست آورده است. این روایت را بخشی از فعالان بازار سرمایه پیوسته تکرار میکنند تا بتوانند روی فرهنگ سیاسی موجود که دولت را مقصر توسعهنیافتگی قلمداد میکند سوار شوند و از خود سلب مسوولیت کنند. روایت درستتر این است که ذینفع بزرگ دیگری وجود داشت که مایل نیست دیده شود و نسبت به مردم زیاندیده مسوولیت بپذیرد. ذینفع دیگر برخی فعالان بازار بودند که از ورود بیمحابای مردم به این بازار سود میبردند.
حباب در بازار
برخی از آنها کارگزاری داشتند و نفع آنها از کارمزد معاملات به دست میآمد و به همین دلیل هرچه ورود مردم به شکل تودهوار بیشتر میشد آنها نفع بیشتری کسب میکردند. شاهد مثال درآمدهای دههامیلیاردی، صدهامیلیاردی و هزارمیلیاردی کارگزاریهایی است که از بازار انحصاری و نرخهای غیررقابتی منتفع شدند و حتی از خروج مردم از این بازار باز هم نفع میبرند. برخی از آنها میدانستند که بازار دچار حباب شده اما حاضر نبودند این واقعیت را به مردم بگویند چون منفعت آنها در معرض خطر قرار میگرفت. این تعارض منافع در برخی دیگر موجب شد تا خودفریبی در پیش گیرند و آن نرخهای بالا را توجیه کنند. برخی دیگر از این ذینفعان سیگنالفروشانی بودند که در غوغای رشد سهام از مردم پول میگرفتند و سهمهایی را معرفی میکردند. کسانی نیز که به شکل رسمی و غیررسمی سبدگردانی میکردند انگیزه داشتند تا با اغراق در سودآوری این بازار پسانداز مردم را در اختیار بگیرند.در این روایت نفع بخشی از فعالان بازار سرمایه از این هیجان بورس از انتفاع دولت کمتر نبود اما خود را پشت نفع دولت پنهان کردند و نسبت به وعدههای نادرست و آزمندانهای که به مردم ناآشنا میدادند مسوولیتپذیر نشدند. از آن بدتر اینکه تلاش کردند عدهای از اقتصاددانان جوان را که خیرخواهانه و با پیشبینی تحسینبرانگیزی ماهیت ناپایدار بازار را افشا کردند متهم ریزش معرفی کنند و خشم زیاندیدگان را متوجه آنها کنند و سهم خود را از این وضع پنهان سازند.
وقت سبککردن سبد سرمایه
به باور اینجانب بخشی از همه این ذینفعان به روشنی میدانستند که بازار دچار حباب است و دیر یا زود این حباب تخلیه خواهد شد. به همین دلیل سبد سرمایهگذاری بورسی خود را سبک کردند و سبد سرمایهگذاری خود را متنوع کردند و به سراغ بازار مسکن و ارز نیز رفتند. بر حسب شواهد موجود ظاهراً نفع بخشهای خصوصی که در اوج بازار از بازار خارج شدند بیش از نفع دولت بوده است اما هیچکس به آن نمیپردازد و همه دانسته یا نادانسته آن را نادیده میگیرند.با این توصیف روشن میشود که اول، مسوولیت زیان توده مردم تنها متوجه دولت نیست و دوم، دولت و بخشهای عمومی به سهم خود مقصر هستند که چنان دچار فرآیندهای ناکارا و لَخت تصمیمگیری بودند که نتوانستند بیش از این سهم عرضه کنند. اگر آنها به موقع و در حجمهای زیاد سهم عرضه میکردند بازار دچار چنین هیجانی نمیشد و توده مردم را نیز دچار وسوسه نمیکرد که به شکل هیجانی وارد بازار شوند و در عین حال کسری بودجه دولت و نهادهای عمومی کاهش مییافت و تبعات تورمی آن برای جامعه کمتر میشد.