رجعت به عهد عتیق
بررسی بازگشت به کوپنیسم و تهاتر در گفتوگو با محمدمهدی بهکیش
صحبت از اینکه اجرای سهمیهبندی ارزاق عمومی راه بهبود شرایط معیشتی مردم است یا اینکه با استفاده از تهاتر میتوان تحریمها را دور زد و تجارت خارجی را رونق داد، مدتی است که از زبان برخی مسوولان و صاحبنظران شنیده میشود؛ روشهایی که اساساً نشانهای از کمبود کالا در داخل و سختی تامین کالا از خارج را به اقتصاد و عوامل اقتصادی مخابره میکند و به گفته محمدمهدی بهکیش، اقتصاددان و دبیرکل سابق کمیته ایرانی اتاق بازرگانی بینالملل، نشان از ناتوانی سیاستمدار در بازگرداندن شرایط عادی به اقتصاد دارد. کوپنیسم، با تجربه پیادهسازی در دهه 60، نشان داده است که عملاً عایدی عمدهاش رانت و فساد و عدمشفافیت بوده و تهاتر هم بهطور عملی پیاده نشده و آنچه حرف از آن زده میشود عملاً نفت در برابر کالا (برنج، اتوبوس و...) است که شاید حتی نتوان بر آن نام تهاتر گذاشت. بهکیش معتقد است که پیشنهاد اجرای این روشهای منسوخ ریشه در تفکر اقتصاد دولتی دارد. او گام اول در رفع مشکلات کنونی را حل مساله تحریم میداند.
♦♦♦
صحبت از کاربرد نظام سهمیهبندی و احیای کوپن، حالا به شکل جدیدش، حرف تازهای نیست و بسیاری از سیاستگذاران دهه 60 همچنان از توفیق نظام کوپنیسم و دستاوردهایش گفته و میگویند. اخیراً اما آقای بهزاد نبوی که سابقه هشتساله وزارت صنایع سنگین در دولتهای سوم و چهارم را دارند، گفتهاند که تنها راه سهمینهبندی ارزاق است. آیا واقعاً بازگشت به کوپن راه گذار از تنگنای معیشتی در شرایط امروز است؟
اجازه دهید صحبت را با بیان یک خاطره طنزآلود اما بامعنا شروع کنم. بهنظرم سال 68 بود که آقای بهزاد نبوی به عنوان وزیر صنایع سنگین به دعوت ما به اتاق بازرگانی ایران آمد. من هم آن زمان دبیرکل اتاق بودم و به پیشواز ایشان رفتم. آقای نبوی از ماشین که پیاده شد، ساختمان اتاق ایران را برانداز کرد و با لبخند گفت بهکیش! اینجا عجب ساختمان خوبی است، باید بگیریمش! من این جمله را برداشت به مزاح کردم و خندیدم. اما بعدها که در افکار ایشان دقیق شدم، به نظرم آمد که این سخن حتی به شوخی، در دلش جدیتی نهفته بود که ناشی از یک طرز فکر اثرگذار و مسلط بود؛ طرز فکری که قائل نبود بخش خصوصی و بازرگانان مملکت چنان ساختمانی در اختیار داشته باشند. البته باید بگویم که خود ایشان در ساختمانی وزارتخانهاش را اداره میکرد که متعلق به یکی از صنعتگران قبل از انقلاب بود. مساله مهم نوع تفکر آقای نبوی و سایر همفکرانش بود که فکر میکردند و میکنند اگر اقتصاد دولتی باشد، بهتر است.
نظام توزیع کالا با کوپن در دنیا، در دوره جنگهای طولانی و پرهزینه مانند جنگهای جهانی در برخی کشورها بهکار گرفته شد چون تجارت خارجی بسیار محدود میشد و کارخانههای داخلی هم چون مجبور بودند نیازهای جنگ را تامین کنند نمیتوانستند برای رفع نیازهای روزمره مردم کار کنند. اما وقتی در شرایط عادی از نظام سهمیهبندی و کوپن صحبت میشود، دو علت بیشتر نمیتواند داشته باشد؛ اول اینکه سیاستگذار خودش را توانمند نمیبیند که اقتصاد را اداره کند؛ چون اگر سرش را بلند کند و فقط اطراف خودش و همین کشورهای همسایه را نگاه کند، میبیند که چگونه با وجود همه مشکلات سیاسی خود کشورها و منطقه، اقتصادها در حال رشد هستند. برای مثال کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس که ما روزی اصلاً آنها را به حساب نمیآوردیم، امروز زیرساختهای اقتصادی قابل توجهی ساختهاند و با سرعت در مسیر رشد حرکت میکنند. در چنین فضایی سیاستگذار و صاحبنظران ما حرف از کوپنی کردن اقتصاد میزنند. به نظر من این حرف از یک ناتوانی عمیق شکل میگیرد. وقتی کسانی که چهار دهه در مسندهای مختلف در قدرت حضور داشتهاند و دیگر نمیشود گفت تازهکار هستند و تجربه حکومتداری ندارند؛ و تمامشان سفرهای زیادی به کشورها مختلف داشته و مطالعات مختلفی انجام داده یا در اختیارشان گذاشته شده، چنین حرفهایی میزنند دلیلش احتمالاً این است که توان گرداندن اقتصاد را در خودشان نمیبینند و وقتی به نقطه آخر میرسند، میگویند اقتصاد را کوپنی کنید.
دلیل دوم چیست؟ اینکه واقعاً جنگی در جریان است که ما اصلاً خبر نداریم. البته سیاستمداران مدام میگویند ما در جنگ هستیم، اما کدام جنگ؟ جنگ با چه کسی و با چه هدفی؟ این را مشخص کنید و شفاف اعلام کنید. در همه جای کشور هم وضعیت جنگی اعلام کنید. سیاست اقتصادی نمیتواند یک بام و دو هوا باشد. اگر اقتصاد تحت جنگ است، تمام سیاستهای اقتصادی و تمام بخشهای اقتصادی باید تحت تاثیر جنگ مدیریت شود.
نظر من اما همان دلیل اول است. ما در حال جنگ نیستیم اما سیاستمدار از اداره اقتصاد ناتوان است. من هنوز از درون دولت سیزدهم نظری درباره اجرای نظام کوپنی نشنیدهام اما طرح این پیشنهادها و اجرای چنین سیاستهایی به معنای ناتوانی است. در حالی که هنوز در اقتصاد ایران با وجود همه مشکلات، توان بالایی برای حرکت به جلو وجود دارد. گام اول هم این است که تکلیف ما با نظام بینالمللی روشن شود و بتوانیم به نوعی برای تامین منافع ملیمان با دنیا کنار بیاییم. در شرایطی که ما داریم، کوپنی کردن کالاها معنایی ندارد. کوپنی کردن یعنی اینکه هر فرد فقط یک سهمیه محدودی دارد و باید هر هفته وقت زیادی را در صفهای طولانی در فروشگاهها و مراکز توزیع کالا صرف کند تا ارزاق عمومی دریافت کند. بماند که علاوه بر هدر دادن زمان و منابع، فساد و رانت زیادی هم شکل میگیرد. ما تجربه اجرای این سیستم را داریم و دیدیم که چه اندازه فساد در نظام اقتصادی ما شکل گرفت که حتی آثار آن تا برچیده شدن نظام کوپنی هم از بین نرفت و در اقتصاد نهادینه شد. از همانجا بود که فساد کردن و دور زدن قانون باب شد. سیاستمدار باید بتواند به جای اینکه راه کوپنی کردن کالاها را پیشنهاد بدهد، شرایط اقتصاد را عادی و آزاد و رقابتی کند.
در مملکت ما گروهی هستند که اسمشان را «کاسبان تحریم» گذاشتهایم که احتمالاً عنوان بدی هم نیست، گروهی که از این شرایط سختی و تحریم، کاسبی میکنند؛ همانهایی که به ارز ترجیحی دسترسی دارند، به مراکز تصمیمسازی و تصمیمگیری نزدیک هستند و از محدودیتها و ممنوعیتها بهرهبرداری میکنند. این گروه به دلیل منافع بالا و قدرت و نفوذ زیادی که در این مدت به دست آوردهاند، تلاش زیادی میکنند تا اقتصاد به شرایط عادی خودش برنگردد. کسانی که اتفاقاً هیچ دلبستگی به کشور هم ندارند و تا اتفاقی بیفتد سرمایهها را برمیدارند و از کشور میروند و برای مردم یک اقتصاد ورشکسته برجای میگذارند.
منظورتان از اقتصاد ورشکسته چیست؟
نشانههای متعددی دارد، مثلاً اینکه تزارنامه بانکها را ببینید و بررسی کنید. بر اساس آخرین ترازهایی که بانکها منتشر کردند، فکر میکنم غیر از سه تا بانک، بقیه بانکها بر اساس آنچه متعارف و معمول است، ورشکسته محسوب میشوند و صرفاً بر اساس داراییهایشان در ساختمان و ملک و افزایش قیمت این داراییها به خاطر تورم توانستهاند خودشان را در ظاهر خوب نشان بدهند وگرنه وضعیت خوبی ندارند.
نشانه دیگر اقدامات گستردهای است که برای توزیع کالا و سهمیهبندی کالا و کوپنی کردن اقتصاد صورت میگیرد. هر گاه سیاست کوپنی اجرا شد میتوانید بفهمید که اقتصاد به ورشکستگی رسیده است. کوپن آخر خط است و محصول ورشکستگی اقتصاد است. و یک نشانه دیگر برای اینکه ببینید اقتصاد به سمت ورشکستگی میرود یا خیر، حرکت سرمایه است؛ یعنی اینکه سرمایه به طرف داخل میآید یا به بیرون میرود؛ یعنی سرمایه قرار میگیرد یا فرار میکند. اگر سرمایه به داخل میآید، یعنی اقتصاد رو به رونق است و صنعتگران و بازرگانان داخلی و خارجی برای کسب سود و به دلیل شرایط مساعد و پیشبینی که از آینده دارند، در حال سرمایهگذاری هستند. اگر مسیر حرکت سرمایه به خارج است یعنی چشمانداز آینده خوب نیست.
وقتی فردی کسبوکار سالمی را راهاندازی میکند که برای خودش سودآور است برای کل اقتصاد هم مفید است. چون با کالا یا خدمتی که تولید میکند، به مردم سود میرساند. وقتی این کسبوکار در محیط رقابتی باشد، ناگزیر با کمترین هزینه و بیشترین کیفیت ممکن تولید میشود، نیازی به کنترل و قیمتگذاری هم وجود ندارد. کنترل قیمت با دستور ممکن نمیشود و با رقابتی کردن فضای کسبوکار ممکن میشود. نظام کوپنی برعکس نظام رقابتی است. در نظام کوپنی خلاف آنچه در وهله اول به نظر میآید، رانت و فساد بالاتر است چون سازوکار کشف قیمت وجود ندارد. خروجی نهایی این است که کالای بیارزش و بیکیفیت به مصرفکننده میرسد و نظام چندنرخی حاکم میشود که منشأ فساد است.
تنها عاملی که میتواند قیمت را کنترل کند، رقیب است. اگر رقابت را از بازار بگیرید، حتی با کوپن، خلاف آنچه فکر میکنید، قیمت از کنترل خارج میشود. در نظام اقتصادی ما چهار دهه است قیمتگذاری وجود دارد؛ با این حال چرا همیشه مردم و سیاستمدار از گرانی شکایت دارند؟ چون اعمال محدودیت و قیمتگذاری فقط رانت و فساد و عدم شفافیت تولید و اقتصاد را منحرف میکند.
معمولاً توجیه سیاستمدار برای این شرایط و سیاستهای اتخاذشده، مساله تحریم است که خودشان از آن به جنگ اقتصادی یاد میکنند.
ما باید بتوانیم راه عادی زندگی کردن را پیدا کنیم؛ راهی پیدا کنیم که بانکهای ما با بانکهای بینالمللی مراودات عادی و معمولی داشته باشند و از ظرفیتهای موجود استفاده کنند. من 30 سال با اتاق بازرگانی بینالمللی کار کردم. تمام بزرگان اقتصاد و کسبوکار دنیا در اتاق بازرگانی بینالمللی و اتاقهای بازرگانی در سراسر دنیا جمع شدند تا یک هدف را به سرانجام برسانند؛ اینکه فعالان اقتصادی در هنگکنگ، تهران، پاریس و دیگر نقاط دنیا بتوانند به سهولت بدون اینکه نیاز به کار اضافهای باشد با اطمینان خاطر با هم مبادله داشته باشند، کالا بخرند و پولش را از طریق ابزار روز ابداعشده در نظام بانکی دنیا بپردازند، فروشنده مطمئن باشد که پول در کمترین زمان و با کمترین هزینه به دستش میرسد و خریدار هم مطمئن باشد که کالا با حمل مناسب و پوشش بیمه در اختیارش قرار میگیرد. برای تمام این فرآیند که نزدیک به صد سال است در دنیا راه افتاده، سازوکارهای زیادی مانند اعتبار اسنادی ایجاد شده است. حتی برای حل اختلافات احتمالی هم مکانیسم داوری پیشبینی شده است. ما از این سازوکارها بیرون افتادهایم و چنین موهبت بزرگی را رها کردهایم. برای خرید یک کالا و یک انتقال پول باید به 10 صرافی مختلف هزینه پرداخت کنیم و با ریسک بالا معامله انجام دهیم.
درست است که تحریم به شدت تمام اعمال شده و دشمن اقتصاد ما را تحت فشار مضاعف گذاشته است، اما در نهایت هر کشوری دشمن دارد. راهکار چیست؟ هر کشور عقلایی دارد که با مهارتی که دارند با دشمن مذاکره میکنند تا مساله را حل کنند. دنیا دو جنگ جهانی به خودش دیده که در آن کشورهای زیادی با هم جنگیدهاند؛ اما آیا هنوز با هم دشمن هستند؟ هم را تحریم کردهاند؟ با هم کار نمیکنند؟ در جنگ تا توانستند روی سر مردم هم بمب ریختند و کشتند اما بعد از جنگ همه با هم به تفاهم رسیدند برای بازسازی و نفع حداکثری همه. از نظر من جنگی نامردانهتر از جنگ آمریکا علیه ویتنام نبوده اما در نهایت جنگ تمام شده و میتوانید هماکنون روابط اقتصادی و تجاری ویتنام و آمریکا را ببینید. گفتوگو راهحل این مشکلات و تامینکننده منافع ملی است.
حالا در کنار پیشنهاد نظام کوپنی که برای تنظیم بازار داخل مطرح شده است؛ چند وقتی است که مساله تهاتر هم بسیار در تجارت خارجی توصیه میشود؛ اینکه دولت برای دور زدن تحریم از مکانیسم تهاتر استفاده کند. با این حال با توجه به اختلاف ارزش کالاهای مورد مبادله، تفاوت توان تولید و صادراتی کشورها، اختلاف تراز تجاری کشورها و مکانیسمهای قیمتگذاری، به نظر میرسد که تهاتر در شرایط کنونی راه مناسب یا حداقل سادهای نیست. اخیراً پاکستان عنوان کرده بود که تمایل دارد نفت و محصولات پتروشیمی ما را با برنج تهاتر کند. مگر نیاز ما به برنج چقدر است؟ آیا واقعاً تهاتر در تجارت خارجی مدرن جایی دارد؟
کشورها تلاش میکنند موازنه تجاریشان بهطور کلی بین صادرات و واردات برقرار باشد، نه با یک کشور خاص. شما تجارت آمریکا و چین را بررسی کنید. در سال 2020 صادرات چین به آمریکا بیش از 450 میلیارد دلار بوده و صادرات آمریکا به چین حدود 160 میلیارد دلار. موازنه تجاری چین با آمریکا در حدود 300 میلیارد دلار مثبت است. یعنی واردات آمریکا از چین تقریباً سه برابر بیشتر از صادراتش به این کشور است. اما آمریکا تلاش میکند این تراز تجاری منفی با چین را در تجارت با دیگر کشورها جبران کند. به همین دلیل کشورهایی دارید که آمریکا موازنه تجاریاش با آنها مثبت است و چین هم با برخی کشورها موازنه تجاری منفی دارد. حالا برخی کشورها به دلایلی از جمله ضعف اقتصادی، با اغلب شرکای تجاریشان موازنه منفی دارند و در کل هم ترازشان منفی است. پاکستان از این دست کشورهاست و به سختی میتوانید شریک تجاریای پیدا کنید که پاکستان صادراتش به آن کشور بیش از وارداتش از آن باشد.
تحریم باعث بروز اختلالها و انحرافهای متعددی در اقتصاد ما شده است؛ پیشبینیپذیری را در اقتصاد ما از بین برده و کسی نمیتواند برآورد کند که سال آینده وضعیت شاخصها چگونه خواهد بود و در نتیجه نمیتواند قراردادی در تجارت خارجی ببندد. در این شرایط دولت به این پیشنهاد رسیده است که برای دور زدن تحریم، از تهاتر استفاده کند اما در شرایطی که تجارت ما با شرکای تجاریمان تراز نیست و ارزش کالاهای صادراتی و وارداتی متفاوت است، چگونه این تهاتر اجرا میشود؟ مگر ما با پاکستان تجارت مساوی داریم؟
گذشته از آن تهاتر یک روش بسیار محدود است. به فرض که با پاکستان هم تهاتر کردیم؛ تکلیف تجارت ما با اروپا، با عراق، آذربایجان، روسیه، امارات و... چه میشود؟ توصیه به تهاتر در تجارت خارجی بسیار شبیه به پیشنهاد کوپنیسم در تنظیم بازار داخل است، هر دو ریشه در قرن 17 میلادی دارند، زمانی که هنوز پول به وجود نیامده بود و مردم کالابهکالا با هم مبادله میکردند.
واقعیت این است که هر دو روش بسیار عقبافتاده و پوسیده هستند. ما همانطور که تجربه کوپنیسم را داریم برای تهاتر کالا هم در دوران جنگ اقداماتی صورت گرفت و تا جایی که به خاطر دارم در بانک مرکزی، سیستمی برای تهاتر راهاندازی کردند که به نتیجه نرسید و عملی نشد. یعنی حتی در آن دوره که ما تحریم نبودیم و روابط بانکی ما با بانکهای بینالمللی قطع نشده بود و کانالهای ارتباطی برقرار بود، تهاتر جواب نداد، در شرایط کنونی که بسیار بعید است به نتیجه برسد. شما در دنیای امروز اقتصادی را سراغ دارید که هنوز از کوپن بهطور گسترده استفاده کند یا با شرکای خارجیاش با مکانیسم تهاتر تجارت کند؟ روسیه که خودش مبدع استفاده وسیع و عمومی از کوپن بوده دیگر از این روش استفاده نمیکند. کشورهایی که بدترین دشمنیها و خصومتها را با هم داشتند، با مذاکره و گفتوگو با هم به تفاهم رسیدهاند و تجارت میکنند. از دید من راه انداختن بحث تهاتر و کوپنیسم، حرف کسانی است که تلویحاً اذعان میکنند توان اداره اقتصاد را ندارند. روی آوردن ما به استفاده از این روشها نشانهای جز ناتوانی و عقبافتادگی ندارد، اصلاً در شأن اقتصاد ما نیست و به صراحت بگویم خجالتآور است. حتی بهنظرم مطرح شدن آن در مطبوعات هم کسالتآور است مگر اینکه نشانه جدی ببینیم که سیاستگذار در پی اجرای این روشهاست و به این طریق باید به او هشدار داد. ضمن اینکه اساساً آنچه گفته میشود، مانند تهاتر نفت با اتوبوس، بیش از اینکه در مفهوم تهاتر بگنجد، مشمول نفت در برابر کالاست.