کمبود منابع و چوب بودجه
حسین عباسی از لزوم بازگشت علم به سیاستگذاری اقتصادی میگوید
هفتههای سخت جامعه ایران یکی پشت دیگری در حال گذشتن است و زمان برای اصلاح ساختار هر لحظه کم و کمتر میشود. ذهن مردمی که در جایجای کشور آماج خبرهای بد هستند، به جایی قد نمیدهد. هشدار کارشناسان جدی گرفته نمیشود و ناامیدی به در و دیوار شهر سرایت میکند. حسین عباسی استاد دانشگاه مریلند هم به سیاق فضای حاکم بر جامعه به تغییر و اصلاح شرایط چندان امیدوار نیست.
هفتههای سخت جامعه ایران یکی پشت دیگری در حال گذشتن است و زمان برای اصلاح ساختار هر لحظه کم و کمتر میشود. ذهن مردمی که در جایجای کشور آماج خبرهای بد هستند، به جایی قد نمیدهد. هشدار کارشناسان جدی گرفته نمیشود و ناامیدی به در و دیوار شهر سرایت میکند. حسین عباسی استاد دانشگاه مریلند هم به سیاق فضای حاکم بر جامعه به تغییر و اصلاح شرایط چندان امیدوار نیست. البته این اقتصاددان ایرانی که نقدی جدی به ساختار فعلی سیاستگذاری اقتصادی کشور دارد، نگاهی خوشبینانه به عاقبت تغییر تیم اقتصادی فعلی دولت دارد و حتی معتقد است گروهی از اقتصاددانان جوان احتمالاً قادر خواهند بود با اصلاح روندها، سیاستگذاری علمی را جایگزین خیمهشببازی فعلی کنند!
♦♦♦
توضیح واضحات است اگر بخواهم درباره وضعیت اقتصادی کشور بگویم. سوالم این است که چرا با وجود هیمنه سخت تحریمها، ما اینقدر در زمینه سیاستگذاری اقتصادی سست و کند و بد عمل میکنیم؟ مساله بیشتر سیاسی است یا اینکه نحوه نگرش اقتصادی، ذهنیتهای غلط از مدیریت اقتصاد و مکانیسم ورود نیروهای ضعیف در عرصه سیاستگذاری اقتصادی هم در این قضیه دخالت دارند؟
ریشه داستان این نوع برخورد با اقتصاد قطعاً به رگههای سیاسی ماجرا برمیگردد. ریشههای مساله گرچه به نوع نگرش افراد و نحوه اداره امور هم مربوط است اما واقعاً در این حد نیست که ما بخواهیم وضعیت کنونی را به گردن یک یا دو نفر یا اصلاً یک تیم کوچک بیندازیم. اما چرا مساله سیاستگذاری ناکارآمد در اقتصاد ایران را به سیاست ربط میدهم؟ به این علت که انتخابهای اقتصادی هم یک مساله کاملاً وابسته به متغیرهای سیاسی است. وقتی میگویم متغیرهای سیاسی یعنی سیاستمدار و شخص رئیسجمهور به عنوان کسی که اداره امور را در دست دارد نگرشی به اداره امور روزمره جامعه در حوزههای اجرایی دارد که به تبع آن تیم اقتصادی را هم با آن مشی انتخاب میکند و سیاستهای کنونی هم نتیجه این روند است. پس حتی اگر افرادی در این تیم اقتصادی وجود داشته باشند که سیاستهای درست را از نادرست تشخیص دهند، در بهترین حالت حرف آنها به هیچ جا نمیرسد. زیاد هم حرف بزنند، از دولت بیرونشان میکنند. بنابراین وصل کردن حال کنونی اقتصاد ایران به تیم اقتصادی با این فرض قابل قبول نیست.
این گزاره ممکن است ربطی به چارچوب بوروکراسی نهاد دولت در ایران داشته باشد؟ منظورم این است که این بوروکراسی که تشکیل شده تا هوشمندانه به اقتضائات هر دوره توجه کند، به هر دلیلی آنقدر کند شده که خیلی به اتفاقات اطرافش و خطراتی که تهدیدش میکند توجهی ندارد. فرض شما این است؟
نه، چیزی که عنوان میکنید معلول است نه علت. چیزی که من میگویم این است که شما یک نحوه اداره امور دارید که در یک چارچوب سیاسی، اقتصادی، اجتماعی شکل میگیرد و بعد ممکن است به احتمال زیاد این چارچوب اداره امور در طول سالیان یک ساختار بوروکراتیک درست کرده که یکی از ویژگیهایش این است که الزاماتی را برای خود ایجاد کرده که قصدش حفظ بقای سیستم بوروکراسی و سیستم تصمیمگیری است. در نتیجه گاه دیده میشود که این بوروکراسی یا این تیم یا آن ساختار اداری در برابر آن اصلاحات مقاومت میکند. اما در یک سطح بالاتر، این ساختار خود معلول نوعی از تصمیمگیری است. به عنوان مثال ما در ایران برای مقابله با مشکلات تازه، معمولاً کمیته تشکیل میدهیم. چیزی که تنها به منبعی جدید برای ارتزاق عدهای که مشکل را ایجاد کردهاند، تبدیل میشود. ما استقلال ارگانهای اجرایی یا غیراجرایی را به معنی دقیق آنها در ایران نمیبینیم. برای مثال در مجموعه وزارت اقتصاد، شما یکسری سازمانها را میبینید که تشکیل شدند برای کنترل قیمت. چیزی که در واقع از دید اقتصاد اقدامی است برای سرکوب تولید. چیزی که آشکارا خطاست. البته از دید سیاستگذار ایرانی، این مشی به این دلیل انتخاب شده تا از خلال کنترل قیمت، رفاه مردم و طبقاتی از جامعه تامین شود. یا مثلاً وزارتخانههایی که در بزنگاههای مختلف صادرات را ممنوع میکنند. خب این وضعیت به دلیل چارچوب بوروکراتیک خلق نشده. نوع نگاهی که به سیاست و اقتصاد دارید، زمینهساز این وضعیت است. خب وقتی این ساختارها کارشان را انجام میدهند مشکلات بیشتر و بیشتر میشود. نتیجه غیرقابل اجتناب وجود چنین ساختار و چنین نگرشی همین است. خاطرم هست جایی درباره عواقب تاسیس یک سازمان جدید صحبت میکردم که قرار بود مکانیسم طبیعی اقتصاد را به هم بزند. همانجا به حاضران گفتم تنها آرزوی من این است که این نهاد آنقدر ناکارآمد باشد که به جز دستمزدی که به کارمندانش پرداخت میکند، ضرر دیگری به جامعه تحمیل نکند. بنابراین وضعیت اقتصاد ایران چندان به سطح سازمانی سیاستگذاری مربوط نمیشود.
از این جهت چنین گزارهای را مطرح کردم که عموماً وقتی درباره مساله اصلاحات ساختاری در ایران حرف میزنیم، بزرگ بودن ساختار بوروکراتیک را اولین متهم ماجرا میدانند؟
به شخصه با اینکه ساختار بوروکراتیک بزرگ شده و باید کوچک شود، مخالفتی ندارم. بحثهای اینچنینی اشاره درستی دارند به این موضوع که شیوه اداره امور باید عوض شود. من هم کاملاً موافقم اما دقیقتر این چیزی است که میگویم. نحوه نگرش به اداره امور، این مکانیسمها را ایجاد کرده، بنابراین اول از همه باید در این مورد تغییراتی صورت گیرد.
خب این مکانیسم چه ویژگیهایی دارد؟ آیا شما هم مثل برخی اقتصاددانان، در این فقره روی اقتصاد نفتی بحث دارید و معتقدید خلق مکانیسم مذکور به مساله نفت برمیگردد و چون نفت سرپوشی است بر مشکلات و خطاهای سیاستگذاری، در نتیجه ما در نگرش خود تغییری نمیدهیم؟ یا اینکه به مسائل دیگری در اقتصاد سیاسی ایران اشاره دارید؟
همیشه نفت و پول بدون دردسر میتواند بروز مشکلات را به تعویق بیندازد و از آشکار شدن ناکارآمدیها در کوتاهمدت جلوگیری کند. نفت به خودی خود مشکل ایجاد نمیکند. شما همین اطراف کشورهای نفتی مشهوری دارید که وضع اقتصادی خوبی دارند. منتها اگر شما در سیکلی از سیاستگذاری ناکارآمد اقتصادی گرفتار شوید، نفت مشکلات را تشدید میکند. در ادبیات نفرین منابع این گزاره یک چیز اثبات شده است. منتها فراموش نکنید ما اگر همین نفت را نداشتیم، امکان نداشت بتوانیم در سرمایهگذاری روی آموزش یا بهداشت عملکرد مناسبی داشته باشیم. سوبسیدهای فراوان تخصیص دادهشده به این دو حوزه باعث شده تا ما مشکلاتی شبیه پاکستان نداشته باشیم. در کل نباید تکعاملی به قضیه نگاه کنیم. عامل اصلی در این فقره از حاصل ضرب متغیر درآمد نفتی در کارآمدی دولت به دست میآید. خاطرم هست سال 2008 که بحران اقتصادی جهان را درنوردید، در آمریکا از یکی از دوستان پرسیدم وضعیت شغلی شما در این بحران به هم نخورده؟ گفت من در شرکتی کار میکنم که حالت مدیریتی دارد. موقعی که شرکتها، سازمانها و بیزینسها شرایط اقتصادی خوبی دارند، بخش زیادی از درآمد خود را صرف هزینههای زائد میکنند. اما به محض اینکه اقتصاد افول میکند و بازارهای آنها کوچک میشود، سریعاً به این فکر میافتند که جلو هدررفت منابع را بگیرند. دوستم میگفت من در یکی از این شرکتهای مشاوره، کارم این است که ببینم مشکل کجاست. هر جا میروم، با انبوهی از فرآیندهای بیدلیل که هزینههای زیادی به سیستم تحمیل کرده روبهرو میشوم که به محض حذف آنها، سیستم به سمت احیا حرکت میکند. داستان اقتصاد ما دقیقاً همین است. سالهاست چیزهای بیدلیل زیادی را با صرف پولهای هنگفت شکل دادهایم. الان پولی نداریم، اما قدرت تشخیص مشکلات و رفع آنها را هم نداریم. مشکل اینجاست.
بله. این وسط عدهای میگویند رفتار سیاستگذار با نوعی بینیازی به علم اقتصاد همراه است. حتی حالا که هیمنه نفت هم کمرنگ شده و چوب بودجه و کمبود منابع برای تامین آن، سیستم را در تنگنا قرار داده، باز هم شاهد این بیتوجهی به دانش اقتصادی در جایجای دستگاه سیاستگذاری هستیم. چرا چنین است؟
در دو سطح باید به قضیه نگاه کرد. در سطح خرد یعنی در سطوح سازمانی و اداری، کندیها و ناکارآمدیهای خیلی بزرگی وجود دارد که سیستم در برابر اصلاح آنها مقاومت نشان میدهد. همین سازمانی که تشکیل شد برای بررسی مجوزهای دولتی که موانع کسبوکار را شناسایی و رفع کند، هزاران مخالفت در سطح دولت دارد. از شرکتهای دولتی تا نهادهای عمومی و... . در سطح کلان اما ماجرا به نوعی از آسودگی خاطر یا ناآگاهی سیستماتیک مربوط است. مثلاً هر چقدر دولتیها در بیان مدعی شرایط جنگی هستند، اما رفتارشان این را نشان نمیدهد. وضعیت جنگی فقط این نیست که شما دنبال فروش مخفیانه نفت باشید. در وضعیت جنگی اصلاحات اساسی یک مورد حیاتی است. در نخستین گام باید محکم بگویید که منابعی نداریم و صرفهجویی لازم است. برای اقناع افکار عمومی هم باید از خود دولت و شرکتهای دولتی شروع کرد. متاسفانه اما تمام اعضای دولت بدیهیترین اصل اداره دولت در شرایط بحران را نادیده گرفته، بر روندهای اشتباه اصرار دارند. این اصل میگوید در شرایط بحران اگر دولت منابعی دارد باید بیشتر از هر زمانی مراقب منابعش باشد. ولی شما ببینید بودجه را باز هم برای چندمین سال با دلار 4200تومانی میبندند. در این شرایط حق بدهید که منِ کارشناس، باور دولتیها به وجود شرایط جنگی را زیر سوال ببرم. فاجعه بزرگتر وقتی رخ میدهد که به یک مساله باور دارند اما آن را انجام نمیدهند. همیشه فریاد میزنند ما برای تامین کسری بودجه دلار را گران نمیفروشیم. چرا نمیفروشید. دلار مال دولت است و دولت در تنگنای کسری بودجه است. من که میدانم شما اگر نتوانید بودجه را از طریق فروش دلار یا حاملهای انرژی تامین کنید، به چاپ پول و مالیات تورمی روی میآورید. چرا کار درست را انجام نمیدهید. الان سیستم مالیاتی همه دنیا و کشورهای توسعهیافته چنان خوب کار میکنند که شما حتی اگر به اقتصاددانهای ایرانی اعتقادی نداشته باشید، با کمک یک تیم اقتصادی از ترکیه، قادرید به تمام این خیمهشببازیهایی که از پزشکان مالیات بگیریم یا از سلبریتیها پایان دهید. در سیستم مالیاتی کسی از این حرفی نمیزند. سیستم مالیاتی کاری به پزشک یا سلبریتی بودن افراد ندارد و بر اساس مجموع درآمد تنظیم میشود. شما اگر پزشک هستی و درآمد ماهانهات دو میلیون تومان باشد دیگر نباید مالیات بپردازی. اگر بقال هستی درآمدت 50 میلیون هست باید مالیات بدهی. ولی گویا هیچ بخشی از یک سیستم علمی وجود ندارد تا این موارد را تنظیم کند.
چقدر هم این مغالطهها عذابآور است. اینکه پاسخ بخشی از معادله روشن شده ولی عدهای پشت مردم قایم میشوند و همه را از اصلاحات میترسانند. خب ما که هزینهها را دادهایم. چه بهتر اصلاحات را شروع کنیم. به نظر شما تیم اقتصادی دولت اگر بخواهد پا در مسیر اصلاحات بگذارد، باید از کجا و چه بخشی شروع کند؟ با تغییر در کدام بخش صنعت، تجارت، مالیات، قوانین صادرات و واردات، میتوان به سمت یک وضعیت بهتر حرکت کرد؟
من متخصص شرایط بحران نیستم و این سوال هم یک جواب ساده و روتین ندارد. همین حالا در این شرایط بحرانی، ما کارشناسانی داریم که ید طولایی در این زمینه دارند و خوب هم با شرایط ایران آشنا هستند و میتوانند بهتر در این حوزه نظر دهند. تصورم این است که در سطح خرد، محدودیتها و موانع برای کسبوکار و داد و ستد باید هرچه زودتر رفع شود. در سطح کلان هم باید به شدت مراقب چاپ پول و تامین کسری بودجه از مجرای بانک مرکزی باشیم. خوشبختانه مصاحبهای از آقای مردوخی میخواندم که در آن به تنظیم بودجه 99 به شکل انقباضی اشاره داشتند. این کار درستی است و باید هزینهها کاهش یابند و به هیچ جا قول بیهوده درباره تخصیص منابع ندهند. منتها تصورم این است که چرخش بزرگ باید در سیاست خارجی صورت گیرد. اقتصاد ما با این شرایط یک سال بیشتر نمیتواند دوام بیاورد. خیلی هنر کنیم، رشد اقتصادی را از منفی 10 درصد برسانیم به صفر. ولی شما با رشد اقتصادی صفر در نهایت فقط درجا میزنید و این چیزی نیست که برای ما مطلوب باشد. اگر کمی دقت کنیم، همسایگان ما بازار خوبی دارند که با روابطی بهتر احتمالاً خواهیم توانست منفعت دوجانبه را بر مبادلات حاکم کرده، درآمد ملی را افزایش دهیم. از طرفی باید درباره سیگنالهای اقتصادی مثل نرخ تعرفه و نرخ ارز برخورد معقولتری داشته باشیم. رابطه ما با دنیا نباید اینگونه بماند. نباید به تشدید تحریمها کمک کنیم و مثلاً داستان FATF را به این وضع بکشانیم. بدون این کنوانسیونهای بینالمللی ما نمیتوانیم اقتصاد را از وضعیتی که به آن سقوط کرده، نجات دهیم.
من از آقای مصباحی پرسیدم درباره FATF گفت خیلی اصرار دارد اگر FATF را تصویب کنیم همین اندک خروج و ورودهای ارزی یا کالایی که داریم هم بسته خواهد شد. چون آمریکا از آن اطلاع دارد. ایشان به کل منکر وجود بلکلیست میشد.
من درباره مسائل حقوقی این قضیه وارد نیستم. تصور میکنم باید یک سطح بالاتر برویم و مساله را به صورت ریشهای حل کنیم. حالا اگر در کوتاهمدت میخواهند کاری بکنند من نمیدانم. ولی داستان این است که اگر قرار است چرخش سیاستی آغاز بشود یا مذاکرهای صورت بگیرد، باید قبل از اینکه کار به بحرانیترین شکل ممکن برسد، انجام گیرد. تعجبم این است که موقعی که ترامپ انتخاب شد، چرا همان روز اول برنگشتید بگویید ما با قبلی مذاکره کردیم، با این هم مذاکره میکنیم. به نظر من اشتباه بزرگ ما این بود که مذاکره را اخلاقی جلوه دادیم. کاش کسی بپرسد اوباما از نظر اخلاقی چه برتری بر ترامپ داشت؟ من میگویم به هیچوجه نداشت. اینها سیاستمدارند و از اوباما تا بوش و کلینتون، همه مثل هم هستند. ما احتیاج داریم برای اداره بهتر مملکت، با هر کس که میتوانیم از او امتیاز بگیریم، مذاکره کنیم. از اوباما توانستیم امتیاز بگیریم. از ترامپ هم باید میگرفتیم. اتفاقاً امتیاز گرفتن از ترامپ آسانتر بود. هنوز هم دیر نشده. ما یک تیم قوی داریم که میتواند هدف ما را محقق کند. اما یادتان باشد، ما خیلی از رقبا عقب ماندیم. ایران دیگر کشوری همردیف ترکیه نیست. زمانی خیلی از ترکیه جلوتر بود الان اما ایران مثل ترکیه، قطر و امارات نیست. چند سال دیگر ممکن است حتی با عراق هم قابل مقایسه نباشد. باید دست جنباند و کاری کرد.
خب با این فرض، شاید یک تیم اقتصادی بهتر هم بتواند عملکرد بهتری را در شرایط کنونی بروز دهد؟ آقای جلالپور اخیراً جایی این موضوع را مطرح کرده و به نظر میرسد بیراه نیست. میتوان امیدوار بود به عملکرد یک تیم بهتر در این شرایط؟
بله، اجازه بدهید اندکی هم خوشبین باشیم. اگر سیاستمدار همین فردا در ایران تیم اقتصادیاش را بفرستد خانه و با گل و یک جعبه شیرینی آنها را بدرقه کند و یک تیم اقتصادی جدید را که دو دو تا چهار تای اقتصادی را میداند سر کار بیاورد، من این را به فال نیک خواهم گرفت و از آن استقبال میکنم. البته همه ما میدانیم که این اتفاق نخواهد افتاد ولی اگر یکی از این افکار امیدوارانه بنا به قضای روزگار کارگر بیفتد و رئیسجمهور از تیمی جوان که نه با کسی مشکلی دارند و نه سابقه بدی از آنها در ذهن هست، بخواهد به اصلاح امور دست بزنند، منوط به اینکه عدهای از باتجربههای اقتصاد ایران را با اختیار کامل روی کار بیاورد، فکر میکنم اثر مثبت و حتی بزرگی از این حرکت ساطع شود. اگر چنین اتفاقی بیفتد مسائل ما به سمت حل شدن پیش میرود. اما دوباره این سوال را میپرسم. آیا ته دلم به رقم خوردن چنین اتفاقی امیدوارم. نخیر. اما امیدوارم حرف آقای جلالپور که بهتر از من خریدار دارد، کارگر بیفتد و تیمی از اقتصاددان توانمند سر کار بیایند و جایگزین تیم فعلی دولت شوند که چیزی از اقتصاد نمیدانند.