نگرانیهای قضایی
چرا نقش قوه قضائیه در عرضه کالای عمومی بسیار مهم است؟
عرضه کالای عمومی و حمایتهای اجتماعی، دو رکن اصلی در ادبیات علم اقتصاد و ادبیات انتخاب عمومی معرفی شده است. قوه قضائیه به عنوان نهادی که تاثیر بسزایی در عرضه کالای عمومی دارد، میتواند با برقراری امنیت، منجر به رشد اقتصادی و افزایش درآمد مردم شود. کالای عمومی اگر با کیفیت بهتری عرضه شود، هزینههای مبادله در اقتصاد کاهش پیدا میکند که این امر یعنی، حمایتهای اجتماعی میتواند با هزینه پایینتر و اثربخشی بالاتر دنبال شود.
عرضه کالای عمومی و حمایتهای اجتماعی، دو رکن اصلی در ادبیات علم اقتصاد و ادبیات انتخاب عمومی معرفی شده است. قوه قضائیه به عنوان نهادی که تاثیر بسزایی در عرضه کالای عمومی دارد، میتواند با برقراری امنیت، منجر به رشد اقتصادی و افزایش درآمد مردم شود. کالای عمومی اگر با کیفیت بهتری عرضه شود، هزینههای مبادله در اقتصاد کاهش پیدا میکند که این امر یعنی، حمایتهای اجتماعی میتواند با هزینه پایینتر و اثربخشی بالاتر دنبال شود.
در این مقاله قصد دارم از دیدگاه اقتصاد رفتاری، نقش قوه قضائیه را در عرضه کالای عمومی بررسی کنم. همانطور که به احتمال زیاد تایید میکنید، نقش قوه قضائیه را در کاهش هزینه مبادلهای اقتصادی، ریسک تصمیمگیری اقتصادی و تامین امنیت سرمایهگذاری نمیتوان انکار کرد. در این مقاله بررسی خواهیم کرد در صورتی که مواردی مانند «حفظ حقوق مالکیت» در جامعه به درستی صورت نگیرد، چطور فضای بیاعتمادی در جامعه شکل میگیرد و این امر و موارد مشابه باعث کاهش کیفیت تصمیمگیری و قضاوتهای اقتصادی میشود. همچنین در پایان اشاره خواهیم کرد، در صورتی که شرایط برای رشد اقتصاد وجود نداشته باشد یا حتی رشد منفی اقتصادی رخ دهد، گروههای بیشتری نیاز به حمایت خواهند داشت. اما موضوع مورد بحث ما این خواهد بود که این حمایتها چطور در آینده این افراد تاثیر منفی خواهد گذاشت. در نتیجه برای پیشگیری از شرایطی که هنوز به وجود نیامده، توجه و اقدامهای هوشمندانه در عرضه کالای عمومی بهتر، ضروری خواهد بود.
تصمیمهای ناشی از بیاعتمادی
اعتماد و بیاعتمادی از مباحث پیچیده در علوم رفتاری به شمار میآیند. بیایید مثالی را در نظر بگیریم. فرض کنید 10 فعال اقتصادی در صنعتی سرمایهگذاری میکنند. بعد از شش ماه جلسهای تشکیل میدهند و اوضاع صنعت را بررسی میکنند. همه افراد در شش ماه گذشته سود نسبتاً خوبی داشتند. بعد از این جلسه چه اتفاقی میافتد؟ همه افراد سرمایهگذاریشان را ادامه میدهند. بعد از شش ماه، مجدداً این افراد جلسهای میگذارند و یکدیگر را ملاقات میکنند. در این جلسه مشخص میشود یکی از فعالان اقتصادی مشکلی برایش به وجود آمده است. دستگاههای تولیدی کارخانهاش به دلیل یک دعوای حقوقی پلمب شده است. پرونده چند ماه است که در جریان است و هنوز مشخص نیست چه مدتی روند رسیدگی این پرونده طول خواهد کشید. به نظر شما، فردای این جلسه، 9 فعال اقتصادی دیگر چه واکنشی در ارتباط با سرمایهگذاریشان خواهند داشت؟ برای پاسخ به این سوال، آزمایش اقتصاد رفتاری زیر را در نظر بگیرید.
10 نفر را به صورت اتفاقی برای آزمایشی انتخاب میکنند. هیچکدام از این افراد یکدیگر را نمیشناسند. فرد آزمایشکننده به افراد شرکتکننده، قانون آزمایش را به این شکل شرح میدهد: «10نفر در این آزمایش قرار دارید. در ابتدای هر روز، 10 هزار تومان به شما پول داده میشود. اگر شما پولتان را در صندوق عمومی قرار دهید، این مبلغ با پولهای دیگران جمع میشود و پنج برابر رشد میکند. در پایان روز پول داخل صندوق بین تمام افراد تقسیم میشود.»
روزهای اول چنین اتفاقی رخ میدهد. تمام افراد پولهایشان را داخل صندوق قرار میدهند. صد هزار تومان پول درون صندوق جمعآوری میشود. این پول در طول روز پنج برابر یعنی 500 هزار تومان خواهد شد. در پایان روز این مبلغ بین 10 نفر تقسیم میشود. یعنی به هر فرد 50 هزار تومان خواهد رسید. در ابتدای روز بعد که هر فرد 10 هزار تومان روز جدید را بگیرد، چه کاری به نظر شما انجام میدهد؟ احتمالاً حدس خواهید زد که پول را داخل صندوق قرار میدهند. اما اگر یکی از روزها اتفاقی متفاوت بیفتد و یکی از افراد تصمیم بگیرد که پولش را درون صندوق نگذارد، یعنی در آن روز 9 نفر پولشان را درون صندوق قرار دهند، در طول روز این 90 هزار تومان پنج برابر میشود و تبدیل به 450 هزار تومان خواهد شد. در پایان روز این 450 هزار تومان بین تمام افراد آزمایش یعنی 10 نفر تقسیم میشود. یعنی فردی که پولش را درون صندوق نگذاشته است، 55 هزار تومان پول برداشت میکند، و افرادی که پولشان را درون صندوق قرار دادهاند 45 هزار تومان پول برداشت میکنند. به نظر شما فردای این روز چه اتفاقی خواهد افتاد؟ احتمالاً حدس میزنید که دیگر هیچ فردی پولش را درون صندوق قرار نمیدهد. حتی اگر بعد از چند روز، سه نفر تصمیم بگیرند پولشان را درون صندوق بگذارند و در پایان روز افراد متوجه شوند که سه نفر دوباره اعتماد کردهاند، باز هم روز بعد کسی پولش را درون صندوق نمیگذارد. این آزمایش درس قابل تاملی در پی دارد. مهمترین درس این است که اگر اعتماد عمومی به هر نحوی، حتی خیلی کوچک آسیب ببیند، آنگاه هیچ فردی دیگر اعتماد نمیکند. یعنی اگر در سیستمی، یک نفر اعتماد عمومی را خدشهدار کند، عموم دیگر به سیستم اعتماد نمیکنند.
حال به سوالی که مطرح کردیم، بازگردیم. اگر یکی از سرمایهگذاران و فعالان اقتصادی، سرمایهاش به نحوی به مشکل بخورد و برداشت ذهنی بقیه افراد فعال اقتصادی این باشد که این مشکل به دلیل بیثباتی و ناامن بودن فضای سرمایهگذاری و اقتصادی است، به نظر شما اعتماد عمومی این افراد به سیستم از بین نمیرود؟ اگر شما هم با بنده همنظر باشید و فرض کنیم که این اعتماد از بین میرود، نتیجهاش بیاعتمادی و عدم سرمایهگذاری بقیه فعالان اقتصادی در سیستم خواهد بود.
مساله اعتماد پیچیدگیهای بیشتری نیز دارد. گاهی اوقات زمانی اعتماد به درستی شکل میگیرد که فرد یا نهاد روبهرویی نسبت به ما ضرر کند. این مساله اثبات میکند طرف روبهرو خیرخواه است. بگذارید دو مثال برای روشن شدن این مورد در نظر بگیریم. فرض کنید فردی برای نامزدش قصد دارد هدیهای بخرد. این فرد مبلغ مشخصی را برای هدیه کنار گذاشته است. نامزد این فرد در ارتباط با کدام هدیه بیشتر خوشحال خواهد شد؛ اینکه یک دوربین هدیه بگیرد یا یک انگشتر طلا؟ فارغ از آنکه علاقه به انگشتر طلا وجود داشته باشد یا خیر، خرید انگشتر طلا نشان از عشق واقعی خواهد بود. به دلیل آنکه دوربین عکاسی، ماهیت و استفاده آیندهاش کاملاً شفاف نیست. فرد خریدار خودش هم میتواند از دوربین عکاسی استفاده کند. اما انگشتر طلا هدیهای خواهد بود که خیلی افراد از خرید آن خشنود خواهند شد و نشانه بیشتری از عشق خواهد بود. به دلیل آنکه هدیه خریداریشده برای فرد خریدار به صورت پیشفرض احساس خوشایندی ایجاد نمیکرده است.
به مساله اخیر اسنپ در ارتباط با راننده و تذکرش به مسافر خانم نیز اگر نگاه کنید، متوجه میشوید که افراد زیادی اعتمادشان را نسبت به این سیستم از دست دادند. یکی از دلایل آن میتواند همین باشد که اسنپ در هر اقدام و عملی که انجام میداد به دنبال آن بود که هیچ ضرری به سیستم خودش انتقال پیدا نکند. اگر احیاناً در یکی از بیانیهها، اسنپ نسبت به افراد دیگر متضرر میشد، اعتمادها نسبت به اسنپ از دست نمیرفت (البته به نظر میرسد ماجرای اسنپ پیچیدگیهای دیگری دارد) اما در نهایت برای جذب اعتماد مردم و اینکه عموم اطمینان پیدا کنند، گاهی اوقات سیستم نیاز دارد متضرر شود. شاید یکی از مشکلاتی که در کشور ما وجود داشته باشد، همین است که باوری درون مردم شکل گرفته است که سیستم و نهادها هیچگاه نسبت به عموم عقبتر نخواهند بود یا متضرر نخواهند شد. همین مساله در شکلگیری اعتماد عمومی تاثیر مهمی خواهد گذاشت.
باور و اعتماد عموم در سالهای اخیر نیز به شدت کاهش پیدا کرده است. اگر به مساله موسسات مالی اعتباری دقت کنید یا همچنین به فسادها و رانتهای غیرقانونی که شکل گرفته است توجه داشته باشید، متوجه میشوید بخش زیادی از الگوی ذهنی شکلگرفته در فعالان اقتصادی مربوط به همین بیاعتمادی است. آنها همچون گذشته به سیستم اعتماد ندارند و در اثر ناعدالتیهایی که برایشان رخ دهد به سرعت وارد بازی انصاف میشوند و به دنبال انتقام میگردند. به مواردی که در سالهای اخیر، تولیدکنندگان بزرگ به دلیل مشکلات پیش رو تهدید به ترک کشور و سرمایهگذاری و تولید در کشورهای همسایه کردهاند، دقت کنید.
قوه قضائیه در این بین نقش بسیار مهمی دارد. شاید در باور معمول، مبارزه با و پیشگیری از جرائم و بیقانونیها برای برخورد با بخش زیادی از بیقانونیها نقش اساسی این قوه به شمار میرود. اما به باور بنده، قوه قضائیه، نقشهای کلیدی بسیار مهمی را بر عهده دارد. یکی از این نقشهای بسیار مهم، حفظ اعتماد عمومی به سیستم است. و همانطور که در مثالها و آزمایشها عنوان کردیم، اعتماد عمومی به راحتی و به سرعت از بین میرود، در نتیجه باید هوشمندانه به سراغ برخورد با فسادها و غیرقانونیها رفت. یکی از اقدامات هوشمندانه قوه قضائیه میتواند پیشگیری و از بین بردن بسترهایی باشد که منجر به فساد میشود. اگر به برخوردهای اخیر قوه قضائیه نگاه کنیم، برخوردهای محکم این مجموعه با مفسدین اقتصادی نسبت به سالهای گذشته همراه با اقتدار بیشتری بوده است. نکته مهم آن است که اگر همراه چنین برخوردهایی، از بین بردن بسترهای اصلی این فساد نباشد، صرف اعدام آن یک یا چند نفر یک راهحل کوتاهمدت بوده است و در بلندمدت با تکرار این فساد و بیقانونی اعتماد عمومی به سیستم، به درستی شکل نخواهد گرفت. فعالان اقتصادی به دنبال زمینه فعالیت و سرمایهگذاری بسیار بلندمدت هستند. اگر باوری درون این افراد شکل بگیرد که سیستم در هر دوره زمانی، در انواع مختلف فساد درونش شکل میگیرد، آنگاه هیچگاه اعتماد صحیحی به سیستم پیدا نخواهند کرد.
یکی دیگر از مشکلات کنونی کشورمان شکلگیری الگو و زمینه فکری بر مبنای «از دست دادن» است. اگر در بازار قدم بردارید و با افراد صحبت کنید، احتمالاً چندین نفر را پیدا میکنید که پروندههایی در جریان دارند که مربوط به چندین سال گذشته است. آنها با غصه زیاد عنوان میکنند از زمانی که سرمایهشان در گیرودار مسائل حقوقی قرار گرفته است یا اینکه مورد کلاهبرداری قرار گرفتهاند، تاکنون ارزش پول چندین برابر تغییر کرده است. در این شرایط میبینیم افراد به دنبال کارهای ساختاری، باثبات و اساسی نمیروند. معمولاً این افراد بیشتر از معمول، حاضر به ریسک در راهحلهای کوتاهمدت هستند. «از دست دادن» (Loss aversion) یکی از مهمترین سوگیریهایی است که در مغز اتفاق میافتد. دفعات زیادی به این سوگیری اشاره کردهایم. یکی از مهمترین عواقب این سوگیری بالا رفتن ریسکپذیری افراد خواهد بود. از طرف دیگر، وقتی که شرایط جامعه آشفته میشود و افراد زیادی سرمایههایشان را از دست میدهند، حافظه کاری (Working memory) افراد از اطلاعاتی در همین زمینه انباشته خواهد شد. این مساله به نظر شما چه تبعاتی را در بر خواهد گرفت؟
فرض کنید قوه قضائیه با انجام وظایف مرتبط به خودش و ایجاد شرایط مناسب برای عرضه کالای عمومی، موجب رشد اقتصادی و ایجاد امنیت سرمایه گروهها و افراد شود. در این شرایط افراد خودشان را برای بهتر شدن و رشد بیشتر آماده و برنامهریزی میکنند. اما اگر شرایط جامعه طوری رقم بخورد که افرادی ثبات و سرمایههای اقتصادیشان را از دست بدهند، در آینده در حافظه کاری افراد دو اتفاق از نظر شناختی رخ میدهد. در ابتدا فردی که ثبات اقتصادیاش را از دست داده است، در هر لحظه که بخواهد تصمیمگیری یا قضاوتی بکند، خودِ کنونیاش را با فردی که میبایست باشد مقایسه میکند و حسرت میخورد. در این شرایط فرد احتمالاً به دنبال فعالیت اقتصادی عمیق و صحیحی نخواهد رفت. اما دومین اتفاق، مرتبط به دیگر افراد است. دیگران که بخواهند فعالیت اقتصادی مهمی انجام دهند، آن فردی را که امنیت اقتصادیاش را از دست داده است به خاطر میآورند و در قضاوتهای مرتبط به سرمایهگذاریشان احتمال دارد تجدیدنظر کنند. به این سوگیری در مغز «اطلاعات در دسترس» یا Availability heuristic میگویند.
بیاعتمادی نسبت به شرایط اقتصادی و سرمایهگذاری نیز تبعات دیگری را نیز رقم خواهد زد. کشور و سیستم اگر نتوانند این امنیت اقتصادی را فراهم کنند، حسن شهرتشان را برای سرمایهگذاری اقتصادی از دست میدهند. در این شرایط چه سرمایهگذار خارجی، و چه سرمایهگذار داخلی به دنبال فضایی خواهد بود که شهرت مناسبی برای سرمایهگذاری دارد. این مساله تا آنجا ادامه پیدا میکند که افراد شرایط اقتصادی نامناسب را تهدیدی برای نسل بعدیشان در نظر میگیرند و همانطور که شاهد هستیم، افرادی برای به دنیا آوردن فرزندشان، به کشورهایی با ثبات بهتر اقتصادی میروند. این مسائل، همانطور که آزمایشهای رفتاری نشان میدهد در تصمیمهای عموم مردم تاثیر خواهد گذاشت. اینکه چطور تصمیمات مردم نسبت به این اتفاقات تاثیرپذیر است را میتوانیم در آزمایشهای مربوط به تاثیرهای اکتشافی یا Affect heuristic ببینیم. این آزمایشها نشان میدهد افراد در شرایطی که در حالت و مود مثبت باشند، به نسبت زمانی که در حالت و مود منفی باشند، تصمیمهای متفاوتی میگیرند. افراد در مود منفی میزان ریسکشان افزایش پیدا میکند و به سوددهی و منفعتشان کمتر توجه میکنند. آزمایشهای جالب توجه دیگری نشان میدهد که افکار، عقاید و حتی خرافات نیز میتواند منجر به این دسته احساسات شود که تصمیمگیری مردم را تغییر میدهد. به عنوان مثال در آزمایشی متوجه شدند زمانی که به افراد میگویند شما خوششانس هستید، آنها احساس مثبتی پیدا میکنند و تصمیمهای با ریسک پایینتر میگیرند، نسبت به افرادی که معتقد هستند بدشانس هستند. اگر ثبات اقتصادی به درستی شکل نگیرد و دیدگاه امنیت اقتصادی پایدار از ذهنهای مردم از بین برود، حسن شهرت پتانسیل کشور برای سرمایهگذاری تحت تاثیر قرار میگیرد و این مساله میتواند منجر به تعمیم بدشانسی برای قرارگیری در این برهه کنونی و جغرافیا در ذهنهای افراد شود. تمام این سوگیرهایی که در حالت عادی به چشم نمیآیند، باعث تغییر قضاوت و تصمیمگیری افراد میشود و احتمال دارد بعد از مدتی با بازاری روبهرو شویم که افراد این بازار تصمیمهای عاقلانه و قابل پیشبینی نمیگیرند.
قوه قضائیه در شرایط کنونی نقش بسیار مهمی میتواند ایفا کند. این مجموعه با انجام اقدامات صحیح مرتبط به خودش در ارتباط با عرضه کالای عمومی میتواند الگوهای فکری «عدم اعتماد» و «از دست دادن» را در سالهای آینده در جامعه تصحیح کند.
عواقب افزایش حمایت اجتماعی
یکی از عواقب کاهش درآمد مردم و رشد منفی اجتماعی این خواهد بود که گروههای بیشتری از جامعه نیازمند حمایت اجتماعی خواهند بود. این مساله عواقب خطرناکی خواهد داشت که اغلب در مقالات مختلف به آن اشاره میشود. اما از دیدگاه علوم رفتاری، به نظر شما حمایت اجتماعی چه عواقبی خواهد داشت؟
بگذارید جریان کوتاهی مرتبط به این مطلب را در ابتدا برایتان نقل کنم. در جلسهای مربوط به اقشار کمدرآمد و حاشیهشهر، یکی از افرادی که سالهای زیادی با این قشر در ارتباط بود نکتهای قابل تامل را بیان کرد. او برای تشریح وضعیت اقتصادی نابسامان این افراد مثالهای تاسفبرانگیزی را عنوان میکرد. به عنوان مثال، فردی را مثال میزد که مدت زیادی به دنبال وام 500 هزارتومانی بوده است. او مثالهای زیادی را بیان میکرد که افراد برای شروع یک کار نیازمند کمتر از دو میلیون تومان بودهاند. بعد از اینکه میزان دشواری زندگی این افراد مشخص شد، او نکات قابل تامل دیگری را مطرح کرد. او گفت با اجرای برخی طرحها توانستیم تسهیلاتی را به برخی از این افراد برسانیم تا درآمد اندکی برای خودشان دست و پا کنند. اما اتفاق عجیبی که رخ داده بود، مربوط به افرادی بود که بعد از اندکی بهتر شدن شرایطشان، تسهیلات بیشتر برای بهبود زندگیشان را قبول نمیکردهاند. آنها معتقد بودند اگر وضعیتشان از وضعیت فعلی بهبود پیدا کند، درآمد و تسهیلات کمیته امداد را از دست میدهند.
حمایتهای اجتماعی مساله بسیار مهمی هستند. اینکه افرادی انگیزه بیشتر کار کردنشان به دلیل از دست دادن حقوق ثابت حمایتی را از دست میدهند، قابل تامل است. مطمئناً هرچقدر نهادهای مرتبط با فراهم نکردن کالاهای عمومی و رقم نزدن شرایط اقتصادی مناسب، باعث نیاز قشر بیشتری از مردم به حمایتهای اجتماعی شوند، در آینده خطرهای بسیاری در انتظار خواهد بود. همانطور که برخی از آزمایشهای سندهیل مولانیتان (Sendhil Mullainathan) نشان میدهد، افراد زمانی که مشکل شدید مالی پیدا میکنند تصمیمات مالی بدی میگیرند. این افراد همچنین تمرکزشان را نسبت به اتفاقات دیگر و مهم زندگیشان از دست میدهند. اما یکی از آزمایشهای مهم مولانیتان مرتبط به افرادی بوده است که به یکباره تمام وامها و مشکلات مالیشان را گروه آزمایشکننده برطرف میکند. آنها تبدیل به افرادی میشوند که هیچ قرضی ندارند. اما اتفاق غمانگیز زمانی رویت میشود که این افراد بعد از یک سال دقیقاً مشابه افرادی که قرضهایشان پرداخت نشده بود، به مراکز مختلف مقروض شدهاند. یعنی این افراد تصمیمگیری مالی و اقتصادی صحیح را فراموش کردهاند و همیشه به مشکل مالی دچار میشوند.
اگر شرایط طوری رقم بخورد که افراد بیشتری نیازمند حمایت اجتماعی بالا باشند، باید در بلندمدت منتظر عواقب و خروجیهای بد در اقتصاد کشور باشیم. عواقبی که خیلی از اوقات دیگر به این سادگیها قابل بازگشت نیست.