شگفتیآفرینی تازه
درباره درسگفتارهای «اقتصاد به زبان ساده» محمود احمدینژاد
محمود احمدینژاد به شگفتیآفرینی شهره است. ورودش به شهرداری تهران و کاخ ریاست جمهوری با شگفتی بود. عملکردش در این دو نهاد، وداعش با دولت و ماندگاریاش در مجمع تشخیص و مواضع دو سال اخیرش هم چنین بود. حالا فصل تازهای از شگفتیآفرینی را آغاز کرده است که چندان به چشم نمیآید، اما کسی که از آن خبردار شود، به ویژه اگر اقتصاد هم بداند، درمییابد که شگفتی این کارش از همه موارد قبلی بیشتر است: تدریس «اقتصاد به زبان ساده».
محمود احمدینژاد به شگفتیآفرینی شهره است. ورودش به شهرداری تهران و کاخ ریاست جمهوری با شگفتی بود. عملکردش در این دو نهاد، وداعش با دولت و ماندگاریاش در مجمع تشخیص و مواضع دو سال اخیرش هم چنین بود. حالا فصل تازهای از شگفتیآفرینی را آغاز کرده است که چندان به چشم نمیآید، اما کسی که از آن خبردار شود، به ویژه اگر اقتصاد هم بداند، درمییابد که شگفتی این کارش از همه موارد قبلی بیشتر است: تدریس «اقتصاد به زبان ساده».
«اقتصاد به زبان ساده» اصطلاح معروفی است که در همه جای جهان کاربرد دارد. در ایران هم چند کتاب با این نام منتشر شده است. نخستین کتابی که با این عنوان در ایران نوشته شد متعلق به محمود عسکریزاده عضو مرکزیت سازمان مجاهدین خلق بود که اواخر دهه 1340 منتشر شد و مبنایش تبیین مفهوم جامعه بیطبقه توحیدی بود. آن کتاب بیش از آنکه درباره علم اقتصاد باشد، جزوهای سازمانی و البته بسیار کممایه بود که اعضا و هواداران مجاهدین با خواندن آن «چیزهایی» برای بحث کردن با مارکسیستها فرامیگرفتند. کتابهای بعدی «اقتصاد به زبان ساده»، عمدتاً متون سادهای هستند که یافتههای متعارف علم اقتصاد را با زبان ساده توضیح میدهند. اما درسگفتارهای محمود احمدینژاد ذیل عنوان «اقتصاد به زبان ساده» با آنچه در کتابهای دیگر آمده، اعم از انواع چپگرایانه یا راستگرایانه یا هر شکل دیگر، زمین تا آسمان فرق دارد.
درسگفتارها بدین شکل است که محمود احمدینژاد مقابل تختهای سفید ایستاده و رو به مخاطبانی که در فیلم دیده نمیشوند، سخن میگوید و چیزهایی بر تخته مینویسد. تاکنون چهار ویدئو از این درسگفتارها منتشر شده است. موضوع اصلی هر چهار درسگفتار، «ریشههای ساماننایابی اقتصاد ایران» است. اصطلاح نامانوس «ساماننایابی» که با اصطلاح مانوستر «بیسامانی» و «ساماننیفتادگی» فرق دارد، دلالت بر این دارد که عوامل یا نیروهایی در اقتصاد ایران هست که راه سامان یافتن اقتصاد را بستهاند. یعنی هر بار که اقتصاد میخواهد سامان یابد این عوامل و نیروها وارد میشوند و نابسامانی را مستدام میکنند.
شگفتی از نقطهای آغاز میشود که ریشهیابی مشکلات اقتصاد ایران آغاز میشود: «مشکل اصلی، بانکها، به ویژه بانکهای خصوصیاند که با دو کار موازی، اقتصاد را ویران میکنند. این دو کار عبارت است از جمعآوری منابع (یا همان جذب سپردهها) و تخصیص منابع (که منظور وامدهی بانکهاست). میفرمایند بانکها منابع در دست مردم را در قبال سود مثلاً 20درصدی از آنان میگیرند و با سود مثلاً 28درصدی وام میدهند. بعداً ادامه میدهند: بانکها علاوه بر 28درصدی که سود میگیرند، 12 درصد هم «مالیات میدهند»، اقلاً 10 درصد هم برای خودشان «سود میخواهند». سپس نتیجه میگیرند: مجموع آن 28 درصد سودی که میگیرند و آن 12درصدی که مالیات میدهند و آن 10 درصد سود و کارمزد مورد انتظارشان میشود 50 درصد سودی که بانک به دنبال آن است و ببینید سپردههای مردم را کجا میبرد که از آن چنین سودی حاصل میشود!
این شگفتی هم قابل فهم است. مدرس، حسابداری بلد نیست و نمیداند که 12درصدی که بانک «مالیات میدهد» و 10 درصد سود فرضیشان جوف همین سود 28 درصدی است که «میگیرد» نه عددی مجزا.
سپس ارائه راهکار آغاز میشود. اینجا بهجای واژگان قابل فهم در علم اقتصاد که همانا آزادسازی و خصوصیسازی است، مفهوم تاویلپذیر مردم پررنگ میشود. مثلاً گفته میشود بهجای اینکه مردم پولشان را به بانک بدهند و بانک پولها را به «کسانی که مردم نمیشناسند» وام بدهد، باید مردم مستقیماً پول خود را به کسی بدهند که میدانند میخواهد سرمایهگذاری کند! ظاهراً اینجا هدف منکوب کردن بانکها، خاصه بانکهای خصوصی است. اما در واقع این درسگفتار اول، هجوم به عاطفهها و افراشتن بیرق حمایت از محرومانی است که از دارایی بانکها نصیبی ندارند یا نصیبشان ناچیز است. اینجا مرحله اول شناسایی «دشمنان مردم» است که مخاطب را میکشاند به درسگفتار دوم تا ببیند آنچه بانکها از سفرهشان ربودهاند، بر سر کدام سفره گذاشتهاند. اما درسگفتار دوم، محرومان را نومید و اقتصاددانان و اهالی کسبوکار را مبهوت میکند.
درسگفتار دوم درباره حجیم بودن و حجیم شدن پیوسته بودجه در ایران است که منشأ آن را، به درستی، انحصار دولت بر انرژی میدانند. در این بخش میفرمایند دولت کارکنان پرشماری دارد که بخشی از بودجه صرف نگهداری آنها میشود. این سخن درست و دقیق وقتی بر زبان محمود احمدینژاد جاری میشود، بسیار شگفتانگیز است. زیرا رکورد حجیم کردن دولت و افزایش بودجه جاری در کارنامه دولت خودشان ثبت است و در سالهای 1384 تا 1392 اقتصاددانانی که به آن وضع اعتراض میکردند متهم میشدند به پیروی از آموزههای «نئولیبرال» که رئیس دولت به صراحت میگفت «من چنین علم اقتصادی را قبول ندارم.» محرومانی که از درسگفتار اول به درسگفتار دوم آمدهاند که سهم خود را از پولهای بانکها بگیرند، اینجا درمییابند که سعادت آنان در کوچک کردن دولت است که نتیجه اولش لابد اخراج هزاران کارمند است. مدینه فاضلهای که با هجوم به نماد اقتصاد سرمایهداری، یعنی بانک، آغاز شده، ناگهان رخت سرمایهداری تمامعیاری به تن میکند که نمونهاش هنوز در جایی دیده نشده است.
درسگفتارهای سوم و چهارم، نوعی «انقلاب ایدئولوژیک» است که به طرفهالعینی، «رفیقِ هوگو چاوس» در آن تبدیل میشود به نئولیبرال تمامعیاری که مرزهای آزادی اقتصادی و ضرورت خلعید از دولت را از نئولیبرالیسم رایج در جهان هم فراتر میبرد و سخنانی از جنس آنارکوکاپیتالیسم بر زبان میراند. اینجا دیگر از ضرورت خارج شدن همه کارها از دست دولت، جمع شدن بساط مجوزهای قبل از فعالیت، سپردن پولهای مردم به خودشان و آزادی کسبوکار و تقبیح ملی کردن صنایع سخن به میان میآید.
حالا قاعدتاً باید طرفداران اقتصاد آزاد به وجد آیند که یکی از مخالفان جدی آنها با شور و انگیزهای وصفناپذیر به اردوگاهشان پیوسته و همه سخنانی را که سالها در گلویشان گیر کرده است، با فریاد بر زبان آورده است. حالا قاعدتاً باید اهالی کسبوکار که سالها از مقررات دستوپاگیر شکوه داشتند، از اینکه رئیس دولت مداخلهگر دیروز به مدافع آزادی کسبوکار تبدیل شده است، خوشحال باشند. حالا قاعدتاً اقتصاددانانی که سالها متهم بودند به اینکه با اندیشههای لیبرال و نئولیبرال خود، محرومان را زیر دستوپای سرمایهداری له کردهاند، باید خوشحال شوند که پیشوای جنبش مردمگرایی ایران، سخنان آنها را تکرار میکند.
اما بعید است این درسگفتارها چنین حسی در طرفداران اقتصاد آزاد و اهالی کسبوکار و اقتصاددانان ایجاد کرده باشد. زیرا همه این سخنان نیکو و منبعث از اندیشه آزادی، در قفس درسگفتار اول اسیرند. جمع جبری این چهار درسگفتار، با وجود همه کلمات و جملات فریبایش، اندیشه آزادی و اقتصاد آزاد نیست؛ بلکه دقیقاً نمایش سیمای سیاستمداری است که اصول نظری خود را در لحظه تدوین میکند برای بالا بردن قدرت بسیج اجتماعی. این درسگفتارها، رجزهای هوشمندانه سیاستمداری هستند که همه، یا دستکم غالب، ضعفهای نظام سیاسی-اقتصادی ایران را یافته، آنها را در قالبی همهپسند دستهبندی کرده و از موضع منتقدِ کل نظام تصمیمگیری کشور و خطاب به همه ناراضیان وضع موجود، به «بازار سیاست» عرضه میکند. مخاطب این درسگفتارها اگر اقتصادخوانده، سیاستخوانده یا فعال اقتصادی باتجربهای باشد احتمالاً با لبخندی تلخ از کنارش میگذرد، اما دیگران، به ویژه تهیدستانی که تناقض درسگفتارها را متوجه نمیشوند، لابد آمال خود را در آن متجلی میبینند و این چراغ معجزه را به هم نشان میدهند که «دیدید و شنیدید که چرا سفرههای ما خالی است؟» این داستان همیشگی نظامهای سیاسی مداخلهگر است که با منزوی کردن اندیشهها و متفکران اصیل و صدیق، زمینگیر کردن اقتصاد و کاهش بهرهوری، میدانی فراهم میآورند که در آن شخصیتی که تا همین اواخر همه نیرویش را صرف ستیزه با اقتصاد آزاد کرده و تا توانسته بدنه دولت را فربه کرده است، پرچمدار آزادی اقتصادی شود و طرفداران دیروز اقتصاد آزاد و اندیشه آزادی را به سخره بگیرد. این درسگفتارها، وقتی در کنار سخنان علناً و صریحاً دولتگرایانه و مداخلهجویانه مشاوران دیروز و امروز محمود احمدینژاد شنیده شوند، از قدرت جادویی اندیشههای پوپولیستی خبر میدهند که میتوانند هر لحظه به رنگی درآیند و دیروزشان را به راحتی پیش پای امروزشان قربانی کنند به امید تحقق رویاهای فردایشان.