نقش مار میکشند
بررسی رویکرد برخی نهادگرایان وطنی در گفتوگو با حسین عباسی
نهادگرایی ابزار کارایی برای تحلیل وقایع اقتصاد و رویدادها در بلندمدت است؛ حسین عباسی، اقتصاددان و مدرس دانشگاه مریلند با اشاره به مطالعات و تجربیات داگلاس نورث، میگوید زمانی که او در تحلیل بلندمدت با فرضهای نظریه نئوکلاسیک به مشکل برخورد، نهادها را وارد تحلیل کرد و نشان داد که چگونه میتوان اثر نهادها به عنوان قواعد بازی را به کار بست. او میگوید زبان نهادگرایان وطنی برایش آشنا نیست و راهکار که نه، پندها و توصیههای آنها را بیفایده و گاه مضر میداند. عباسی میگوید زبان علم، زبان شفافیت است و اگر کسی در حوزه اقتصاد حرف تازهای دارد باید آن را به زبان علم و در چارچوب علم بیان کند نه با سخنان شکایتگونه و گلایهوار. او میگوید آنچه برخی از اقتصاددانان منتسب به طیف نهادگرا در داخل ایران میگویند نقش مار کشیدن است.
نهادگرایی ابزار کارایی برای تحلیل وقایع اقتصاد و رویدادها در بلندمدت است؛ حسین عباسی، اقتصاددان و مدرس دانشگاه مریلند با اشاره به مطالعات و تجربیات داگلاس نورث، میگوید زمانی که او در تحلیل بلندمدت با فرضهای نظریه نئوکلاسیک به مشکل برخورد، نهادها را وارد تحلیل کرد و نشان داد که چگونه میتوان اثر نهادها به عنوان قواعد بازی را به کار بست. او میگوید زبان نهادگرایان وطنی برایش آشنا نیست و راهکار که نه، پندها و توصیههای آنها را بیفایده و گاه مضر میداند. عباسی میگوید زبان علم، زبان شفافیت است و اگر کسی در حوزه اقتصاد حرف تازهای دارد باید آن را به زبان علم و در چارچوب علم بیان کند نه با سخنان شکایتگونه و گلایهوار. او میگوید آنچه برخی از اقتصاددانان منتسب به طیف نهادگرا در داخل ایران میگویند نقش مار کشیدن است.
♦♦♦
در آغاز گفتوگو و برای درک بهتر از تفاوتهای واقعی و ادعایی بین اقتصاد نهادگرایی و نئوکلاسیک، یا لیبرال یا هر آنچه غیرنهادگراست، توضیح مختصری بدهید که اصولاً اقتصاد نهادگرایی چه مفهومی است و چگونه شکل گرفته است؟
من صحبت را با این گزاره آغاز میکنم که در علم اقتصاد، مطلقاً اقتصاددان نهادگرا یا اقتصاددان نئوکلاسیک نداریم. اگر اقتصاددانی قصد کند که یک حوزه مشخص را مورد مطالعه قرار دهد آنگاه انتخاب میکند که از ابزار اقتصاد نئوکلاسیک یا اقتصاد نهادگرا یا هر شاخه دیگری از علم اقتصاد بهره ببرد. برای مثال اقتصاددانی مانند «داگلاس نورث» زمانی که در نظر دارد بازار بنزین آمریکا را مطالعه کند، از ابزار اقتصاد نئوکلاسیک استفاده میکند؛ اگر بخواهد مساله جرم و جنایت در میان نوجوانان را مطالعه کند، ابزارش اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد رفتاری است؛ اگر در نظر دارد به مقایسه اقتصاد کلان آمریکا و اروپا بپردازد، ابزارش نظریههای کینزی یا نئوکینزی یا نظریههای نوین اقتصاد کلان است. پس داستان این است که بسته به حوزه مورد مطالعه، ابزار هم متفاوت میشود. زمانی که داگلاس نورث نگارش اولین کتابش را آغاز کرد، برای تبیین رویدادها در دهههای 50 و 60 میلادی از نظریه نئوکلاسیک استفاده کرد. علت آن هم روشن بود، چون سوال اصلی در اقتصاد در اواخر سده نوزده میلادی، این بود که فرد با چه انتخابهایی مواجه است و چگونه انتخاب میکند. اقتصاد نئوکلاسیک میگوید فرد با انتخابهایش به دنبال حداکثرسازی مطلوبیت، در عین وجود محدودیتهاست. نورث برای پیشبرد مطالعهاش، محدودیتها را ثابت میگیرد و بعد قیمتها را از رفتار فرد استنتاج میکند که به آن واقعیت اجتماعی (Social Fact) میگویند. به این معنا که در زمان انتخاب فرد بین خریدن سیب و پرتقال، قیمت این دو ثابت در نظر گرفته میشود و فرد انتخاب میکند. در نهایت برآیند رفتار فرد و دیگران آن قیمت را بهعنوان یک واقعیت اجتماعی شکل میدهد. این روش نئوکلاسیک برای مطالعه رفتار افراد است که در آن یکسری مولفهها ثابت در نظر گرفته شده است. داگلاس نورث در ادامه مطالعات و تحقیقاتش در سالها و دهههای بعد به این نتیجه رسید که اقتصاد نئوکلاسیک مولفههایی را ثابت میگیرد که در ابعاد سده ثابت نیستند. در نتیجه ثابت نبودن همین مولفهها را به این علم افزود. چراکه او قصد داشت در طولانیمدت بررسیهایش را انجام دهد و در نتیجه «نهادها» را وارد معادلات اقتصادیاش کرد تا بتواند روندهای اقتصادی بلندمدت در حد قرن را توضیح دهد. نورث بعد از حدود 30 سال کار مطالعاتی، در حالی که مقالات و کارهای تجربی زیادی در مورد نظریه اقتصادی کلان انجام داده بود و حتی مسیرش «نظریه نئوکلاسیک نهاد» (Neoclassic Theory of Institution) بود، کمی از نظریه نئوکلاسیک تغییر جهت داد. او بعد از سالها کار مطالعاتی متوجه شد که احتمالاً نظریه نئوکلاسیک برای مطالعه یک بازه بسیار درازمدت در حد چند قرن، کار نمیکند. یعنی اگر باز هم بازه مطالعه چند سال و چند دهه باشد، نظریه نئوکلاسیک جواب میدهد. داگلاس نورث بر اساس فرضیههای نظریه نئوکلاسیک مبنی بر اینکه فرد، با فرض ثابت بودن برخی مولفهها، انتخابهایی میکند که سود و مطلوبیتش حداکثر و وضعش بهتر شود، این مساله را مطرح میکند که پس چرا با این فرضیهها در بلندمدت وضع همه جوامع بهتر نمیشود؟ در حالی که باید انتظار داشت همه جوامع بتوانند بر موانع رشد اقتصادی غلبه کنند و به یک شرایط خوب برسند؛ اما مشاهده میکنیم که در درازمدت نهتنها به آن شرایط مناسب اقتصادی نمیرسند، بلکه دچار مساله ماندگاری (Persistence) میشوند. مانند همین روندی که در ایران اتفاق میافتد و مدام اشتباهاتی را تکرار میکنیم. نورث تلاش کرد تا این وضعیت را توضیح دهد و به نهادهایی در جامعه رسید که از آنها با عنوان «قواعد بازی» یا institution یاد کرد. قواعد بازی به باورها، رسوم و فرهنگی که فرد دارد و همچنین میزان شناختی که میتواند از محیط کسب کند وابسته است. او بخش عمدهای از کتاب درک فرآیند تغییر نهادی (2005) را به فرآیند شناخت فرد از محیط پیرامونی اختصاص داد و توضیح میدهد چگونه این شناخت، نهادهایی را شکل میدهد که انتخابهای فرد را محدود میکند. این نهادها با کوچکتر کردن دایره به فرد کمک میکنند که انتخاب کند. این داستان شکلگیری نهادها در اقتصاد و نقش داگلاس نورث است. در حالی که داگلاس نورث، نهاد را به مثابه یک قاعده معرفی میکند، شاخه دیگری هم در مسیری نزدیک پیش میرود که چهره شاخص آن دارون عجماوغلوست که با نگرش نظریه بازی به نهادها نگاه میکند. نهایت اینکه در بلندمدت برای مطالعه عملکرد اقتصاد ناچار هستیم یکسری از محدودیتهایی را که روی نظریه نئوکلاسیک قرار دادهایم، تغییر دهیم تا بتوانیم روند بلندمدت را مطالعه کنیم. به نظر من مطالعه با ابزار اقتصاد نهادگرایی در ایران زمینه کار گستردهای دارد چون سنتها، باورها و فرهنگ ما محدودیتهای زیادی دارد که میتوان کارهای درخشانی در این زمینه انجام داد.
آیا صرفاً این قید زمان یعنی بازه مورد مطالعه است که به ما نشان میدهد باید از نظریه اقتصاد نئوکلاسیک به عنوان ابزار استفاده کنیم یا اقتصاد نهادگرا؟
خیر، با این گزاره چندان موافق نیستم. اینطور نیست که اگر بازه زمانی مطالعه مثلاً 30 سال بود الزاماً باید از ابزار نئوکلاسیک استفاده کرد. تعریفی که از مساله دارید تعیین میکند که ابزار شما چه باشد. مثلاً اگر مساله مورد مطالعه حق مالکیت در ایران باشد به این معناست که یک سابقه طولانی از ساختار حاکمیت قاجار و پهلوی تا دوران بعد از انقلاب را در نظر گرفتید و در حال مطالعه نهادی هستید که قرون متمادی سابقه دارد و وجود داشته و نقض شده است. یا اگر به موضوعاتی میپردازد که به قول آقای جان والیس، اقتصاددان همکار داگلاس نورث، نورمهای اجتماعی (Social Norm) است باید آن را از نهادها جدا کرد چون ساختار اعمال یک رسم با ساختار اعمال قواعدی که در نهاد تعریف میشود متفاوت است. برای مثال رسمی مانند ازدواج که تا 50 سال پیش یک ساختار داشت و از 50 سال پیش به ویژه با استقلال مالی زنها به سرعت متحول شده است. ساختار خانواده بهعنوان یک نهادی که بسیاری از رفتارهای ما را تعیین میکند به شدت و با سرعت زیاد در حال تغییر است و اگر فردی بخواهد نهاد خانواده را مطالعه کند باید بازهای معادل همین دو سه دهه اخیر در نظر بگیرد چون سرعت تحولات بسیار بالاست. بسته به مسائلی که انتخاب میشود، ابزار هم متفاوت است. مثلاً تعیین قیمت بنزین یک مساله نئوکلاسیک است و اینکه گفته شود نهاد ایرانخودرو کالای بد و پرمصرف تولید میکند و تا این نهاد درست نشود، نمیتوان راجع به قیمت بنزین صحبت کرد مطلقاً اشتباه است. این مساله به روشنی در حوزه اقتصاد نئوکلاسیک است و هر ابزار دیگری که برایش استفاده شود، اشتباه بزرگی صورت گرفته است. اگر هم قرار است مثلاً درباره مساله توزیع قدرت و تعامل نهادهای سیاسی و نهادهای اقتصادی که منجر به کارکرد بد اقتصاد میشود، مطالعهای صورت بگیرد باید به سراغ مدلهای عجماوغلو رفت که بسیار شسته رفته به این مسائل نهادی پرداخته و میگوید احتمالاً بهترین ابزار برای این مطالعات نظریه بازی است. اما برای قیمت گوجهفرنگی و سیبزمینی باید سراغ ابزار دیگری رفت.
آیا آنچه اقتصاددانان طیف نهادگرا در ایران از اقتصاد نهادگرایی ارائه میدهند با آنچه در بطن علم و اصول آن وجود دارد، متفاوت است؟ این نقد که نهادگرایان وطنی از علم نهادگرایی در اقتصاد دور هستند و قواعد خودشان را دارند درست است؟
سوال جالبی است. طیفی که در ایران خود را اقتصاددانان نهادگرا مینامند یا معتقدند شاخه جدیدی از علم اقتصاد ایجاد کردهاند که پیش از این نبوده است در این صورت باید شاخصهای عینی علمی و جهانی داشته باشد و قابل عرضه و سنجش باشد. مثلاً ممکن است در ایران بیماری جدیدی یافت شود که با شاخصهای علم پزشکی این بیماری شناسایی و اعلام میشود. اگر درمانی هم برای آن یافت شود به همین ترتیب به زبان علم بیان میشود و میتوان راه درمان را در نشریات تخصصی و معتبر علمی منتشر کرد. اگر مساله به این صورت باشد نهادگرایان ایرانی هم باید بتوانند نشان دهند که میتوانند با ابزارهای علمی مسائل موجود را حل کنند. من ندیدهام که تاکنون مقالاتی علمی در نشریات معتبر از این گروه چاپ شده باشد. در نتیجه احتمالاً این ژست گرفتنها بیشتر به داستان کسی شبیه است که نقش مار میکشید. دقت کنید که زبان علم، زبان شفافیت است؛ زبانی است که میتوان با آن با استفاده از دادهها نظریه داد، رد کرد، اثبات کرد و... زبان علم روشن است. مساله این نیست که چه موضوعی را مطرح میکنید، مساله این است که با چه زبانی و چه ابزاری مطرح میکنید. به عنوان کسی که 25 سال است در حوزه اقتصاد در ایران و آمریکا درس خوانده و درس داده و نوشتهام میتوانم تا حدودی سره و ناسره را تشخیص بدهم. شاید نتوانم مقالات درخشان تولید کنم، اما میتوانم مقالات درخشان را بخوانم و بفهمم. مقالات مهم اقتصاد نهادگرایی با مدلهای ساده و پیچیده، با نتایج نظری یا تجربی، مقالات داگلاس نورث و بقیه چهرههای شاخصی که با این ابزار مقاله نوشتهاند را میتوانم بخوانم و درک کنم، میتوانم این ادعا را داشته باشم. اما شخصاً با زبانی که این طیف استفاده میکنند هیچگونه احساس آشنایی نمیکنم. نتیجه این نیست که احتمال بدهم اینها مسائلی مطرح میکنند که آنقدر سطح بالایی دارد که شاید نسلهای بعد بفهمند، احتمال بیشتر این است که دارند حرف غیرعلمی و بیپایه میزنند، به زبان روز دنیا آشنا نیستند و تصورات خودشان را در قالبی مطرح میکنند که تنها خودشان و دوروبریهایشان بفهمند. اگر واقعاً مطلبی برای عرضه دارند باید در جامعه علمی جهانی عرضه و مقالاتشان را در نشریات معتبر چاپ کنند که ما هم بخوانیم و استفاده کنیم.
یکی از مسائل مهم و مورد اختلاف اقتصاددانان طیف نهادگرا با غیرنهادگرایان، مساله اصلاح قیمتی بوده است. معمولاً طیف نهادگرا با ادبیاتی بسط و توسعه عدالت اجتماعی، حمایت از اقشار آسیبپذیر و مقابله با مسالهای به عنوان «شوکدرمانی» با اصلاح و تعدیل قیمتها به شدت مخالفت کردهاند. چرا این طیف چنین رویکردی دارند و همیشه دم از آماده نبودن شرایط یا مهیا نبودن نهادها میزنند؟
اجازه دهید یک مثال کلاسیک بزنم؛ یکی از کارهای جالب داگلاس نورث مربوط به تجربه شیوع طاعون در قرن 14 در اروپاست. طاعون سبب میشود افراد بسیار زیادی بمیرند و نیروی کار کم شود. در نتیجه قیمت نیروی کار افزایش پیدا کند. اما عکسالعمل به افزایش قیمت نیروی کار در مناطق مختلف اروپا متفاوت است. در غرب اروپا گروه کارگر مزدبگیر ایجاد میشود و در شرق اروپا نوع خاصی از بردهداری ایجاد میشود. مقاله نورث با ابزار نئوکلاسیک شروع میشود و مساله عرضه و تقاضا و تغییر قیمت را توضیح میدهد. یعنی مساله قیمت، عرضه و تقاضا که جزو اصول نئوکلاسیک است در تحلیلهای نهادی همچنان در مرکز مطالعه قرار میگیرد. علت این است که عکسالعمل آدمها در طرف تقاضا و در طرف عرضه به قیمت تقریباً مشخص و روشن است. قانون عرضه و تقاضا جزو قوانین اقتصاد است. اگر اقتصاددان نخواهد این مساله را بپذیرد و با آن کار کند همان نقش مار کشیدن است. در ایران دولت همواره قیمتها را کنترل میکند و روشن است که راهحل نهایی مشکل، قیمت بازار است. اگر مواردی از انحصار وجود دارد برای انحصار هم راهحل موجود است. هیچکس معتقد نیست که قیمت انحصاری یک کالا، قیمت بهینه اجتماعی است؛ اما برایش راهحل وجود دارد که آن راهحل الزاماً سرکوب و پایین نگه داشتن قیمت نیست. راهحل نهایی این است که قیمت هرچه ممکن است به بازار نزدیکتر باشد چون در نهایت قیمت مصرف و عرضه را تعیین میکند، قیمت میزان استفاده از کالا را تعیین میکند و مهمترین سیگنال میزان کمیابی منابع است. اگر قیمت مغشوش شود، اگر اجازه داده نشود که اطلاعات از میزان کمیابی و میزان ارزشگذاری فرد بر کالا به درستی داده شود، اقتصاد دچار مشکل میشود. قیمت کالا در طرف عرضه، میزان کمیابی کالا را منعکس میکند و در طرف تقاضا، ارزشگذاری فرد بر کالا را تعیین میکند. با اختلال قیمت، علامتدهی به هر دو طرف مغشوش میشود. در نتیجه علامتدهی کمبود منابع به مصرفکننده نمیرسد و منابع به وفور استفاده میشود. همچنین ارزش کالا پایین جلوه میکند. قیمتگذاری کل اقتصاد را دچار اختلال میکند. متوسل شدن به دستاویزی به عنوان شوکدرمانی برای مخالفت با اصلاح قیمت از دید من تنها یک بازی است. هیچ اقتصاددان غیرنهادگرایی «شوک» را به این معنایی که نهادگرایان مدنظر دارند، توصیه نمیکند. حتی اقتصاددانان غیرنهادگرا با تمام علاقهای که به بازار دارند، در مواردی که مستقیم به معاش مردم ارتباط پیدا میکند، پرهیز میکنند از اینکه مستقیم به قیمت بازار بروند. اینکه اقتصاددانان در تمام این سالها اعلام میکردند که قیمت ارز باید اصلاح شود اتفاقاً به خاطر این بود که از بروز شوکها جلوگیری شود. اصرار بر تعدیل قیمت بنزین یا ارز به خاطر علاقه به شوکدرمانی نیست برای جلوگیری از شوک به اقتصاد است. راهی جز نزدیک شدن به قیمت بازار نیست، حال در مورد کالایی مانند ارز میتوان سریع حرکت کرد، در بنزین سریع و در نان کُند. آخر داستان نئوکلاسیک یا اقتصاد بازار افزایش رفاه مردم بهخصوص رفاه اقشار پایینتر است که نمیتوانند شوک ناگهانی را تاب بیاورند. این مساله را همه اقتصاددانان اعم از نهادگرا و غیرنهادگرا میپذیرند. شبکه تامین اجتماعی (Social Safety Net) بخشی از تئوری توسعه اقتصادی است.
معمولاً اقتصاددانان نهادگرا در ایران در مخالفت با اصلاح قیمتی توصیه به اصلاح ساختارها و نهادها میکنند. بنا بر مشاهدات محدود، کمتر راهکار عملی و کاربردی علمی به طور مشخص و شفاف ارائه میکنند و در قالب توصیه و پیشنهاد به مردم سخن میگویند.
خوب است در مواجهه با آنان این سوال را مطرح کنید که پیش از افزایش قیمت انرژی در دهه 80 اصلاً حرفی در مورد پنجرههای کوچک دوجداره شنیده بودند؟ یا شده تا قبل از افزایش قیمت بنزین خودروشان را بابت مصرف زیاد به تعمیرگاه ببرند؟ یا اینکه ماشین پرمصرف خود را بفروشند و ماشین کممصرف بخرند؟ هیچ کدام از آنها و حتی خود ما تا قبل از تعدیل قیمتها چنین کاری را نکردهایم. ما عادت کردیم که در زمستان با گرم شدن خانه، پنجره را باز کنیم. چندی قبل دکتر غنینژاد در سرمقالهشان در مورد نامههای اقتصاددانان نهادگرا به نکات مهمی اشاره کردند. از جمله اینکه نویسندگان نامهها به درستی به بعضی از معضلات اشاره میکنند؛ در اینکه اقتصاد ما رانتی است تردیدی وجود ندارد، در اینکه سازمانهای خارج از دولت اموری را پیش میبرند که به زیان اقتصاد است، شکی نیست؛ همانطور که بسیاری از چپها و سوسیالیستها مسائل درستی را مطرح میکردند. اینکه کودکان نباید کار کنند یا کارگران باید در رفاه باشند، حرف درستی است. آنها دلسوزتر از بقیه اقتصاددانان نیستند اما راهحلهایی میدهند که کارگشا نیست. نمیتوان با توصیه «لامپ اضافی خاموش» در کل اقتصاد مصرف برق را کنترل کرد. این توصیهها اگر شانس بیاوریم کار را بدتر نکند، قطعاً بهتر نمیکند. به طور مشخص نامه دوم نهادگراها میگوید کمیتهای از افراد صالح تشکیل شود که ارز را تقسیم کنند. تقریباً چهار دهه است که همین کار انجام میشود؛ افراد اصلحی بودند که غذایشان نان خشک بود اما این سیستم نتیجهاش جز توزیع فقر و اتلاف منابع نبود. این مثلاً راهحلی که از طرف آنها ارائه میشود در بهترین حالت بیفایده است؛ اگر بر مشکل اضافه نکند. من در وبلاگ شخصیام بندهای نامه این اقتصاددانان را در کنار بندهای چندگانه مانیفست مارکسیسم گذاشتهام؛ عین هم است. اینکه دکتر غنینژاد میگوید این گروه چپ هستند که لباس نهادگرایی پوشیدهاند، کاملاً درست است چون راهحلهایی که ارائه میکنند به مراتب وضع را بدتر میکند. علت آن هم روشن است، مشکل را میبینند اما در تحلیل مشکل دچار مشکل هستند؛ نمیتوانند درست تحلیل کنند که ریشه مشکل چیست. مردمی را که برای خرید ارز به بازار میآیند یک مشت سودجو میبینند و راهکارشان جمع کردن و بگیر و ببند و اعدام است.