شناسه خبر : 28280 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اسکار برای اقتصاد ایران

آیا «معماری انتخاب» می‌تواند در شرایط عدم قطعیت موثر واقع شود؟

اقتصاد این روزهای ایران پتانسیل دریافت اسکار را دارد. هیجانی که تماشاگر را بر صندلی‌اش میخکوب کرده است. داستان تولیدکننده‌ای که با بغض در گلو، نامه تعدیل صد نفر از نیروهایش را می‌نویسد. داستان کارگر همان کارخانه که یک سال به دنبال تهیه جهیزیه دخترش بوده و امروز باید با شرمندگی از بیکاری به خانه برگردد در حالی که هیچ وسیله‌ای از جهیزیه را تهیه نکرده است.

حامد زرندی/ پژوهشگر اقتصاد رفتاری 

اقتصاد این روزهای ایران پتانسیل دریافت اسکار را دارد. هیجانی که تماشاگر را بر صندلی‌اش میخکوب کرده است. داستان تولیدکننده‌ای که با بغض در گلو، نامه تعدیل صد نفر از نیروهایش را می‌نویسد. داستان کارگر همان کارخانه که یک سال به دنبال تهیه جهیزیه دخترش بوده و امروز باید با شرمندگی از بیکاری به خانه برگردد در حالی که هیچ وسیله‌ای از جهیزیه را تهیه نکرده است.

اقتصاد این روزهای ایران برای همه ژانرهای داستانی می‌تواند کاندیدای بهترین فیلم شود. داستان عاشقانه جوان فوق لیسانسی که به دلیل بیکاری از خانواده عشقش جواب رد شنیده است. داستان جنایی مصادره خانه یک کارآفرین به دلیل پرداخت نشدن اقساط وام. همان کارآفرینی که محاسباتش را بر اساس دلار 3800‌تومانی انجام داده بوده است. داستان تخیلی محاکمه مفسدان اقتصادی. یا برای دوستداران کارهای فانتزی، داستان آقازاده‌هایی که با واردات قاچاق کالا، خودروهای لوکس و رنگی بیشتری به پارکینگ خانه‌شان اضافه کرده‌اند. افزایش نرخ طلاق و داستان‌های جنگی در بعضی خانواده‌ها هم ژانر بعدی فیلم سینمایی اقتصاد ایران است.

مشکل اصلی این هیجان در زندگی واقعی چیست؟ اگر به فیلم‌های سینمایی دقت کنید، جذاب‌ترین فیلم‌ها همان‌هایی هستند که یک قهرمان بقیه افراد را شکست می‌دهد. اگر به سینمای هالیوود نگاه کنید، هرسال بخشی از پرفروش‌ترین فیلم‌ها متعلق به داستان‌های کمیک هستند.

حال بیایید سناریوی فیلم سینمایی را در نظر بگیریم که هیچ مخاطبی نخواهد داشت. داستان تولیدکننده‌ای که هر روز به محل کارش می‌رود و مشغول کار می‌شود در حالی که هیچ اتفاق ویژه‌ای در زندگی‌اش نمی‌افتد. او با خیال راحت بخشی از سود حاصل از درآمدش را در کارش سرمایه‌گذاری می‌کند و بخش دیگرش را هم ذخیره می‌کند. فرد تولیدکننده میزان هزینه و ضرردهی کارخانه‌اش را نیز می‌داند و برای آن از قبل برنامه‌ریزی کرده است. او همچنین هر روز در راه برگشت به خانه باید خریدهای همیشگی مثل ماست و شیر و نان را بخرد. اقلامی که قیمتشان در دو سال گذشته تغییری نکرده است. این همان فیلم کسل‌کننده‌ای است که هیچ‌کس برای دیدنش بلیت سینما نخواهد خرید.

چه زمانی یک فیلم شما را تا سکانس پایانی مجذوب خودش نگه می‌دارد؟ زمانی که کارگردان فیلم به شما قدرت پیش‌بینی‌های متفاوتی ارائه کند، و در نهایت با یک ترفند اساسی داستان را طوری تمام کند که هیچ‌کدام از پیش‌بینی‌های شما به وقوع نرسیده باشد. این شرایطی است که کارگردان به موفقیت رسیده است و افراد برای آن سوت و کف خواهند زد.

اگر کمی بخواهیم این مطلب را تئوریک‌تر کنیم، بیایید شرایطی را در نظر بگیریم که نتوانیم میزان موفقیت یا شکست را محاسبه کنیم. شرایطی که برای ما ابهام دارد. به این شرایط «عدم اطمینان» یا «عدم قطعیت» می‌گوییم.

سناریو دومی که برای شما تعریف کردم، همان فیلم سینمایی کسل‌کننده‌ای بودکه متعلق به یک تولیدکننده بود. در آن سناریو، تمام شرایط برای نفر اصلی داستان یعنی تولیدکننده مشخص است. قیمت‌ها ثابت است، او می‌تواند میزان سود و ضررش را محاسبه کند و برای آینده‌اش برنامه‌ریزی کند. این شرایط را «ریسک» نام‌گذاری می‌کنیم.

با توجه به صحبت‌های گفته‌شده، همه ما آرزوی زندگی به عنوان شخصیت آن فیلم کسل‌کننده را داریم. اما متاسفانه امروزه ایرانی‌ها بازیگران یک فیلم هیجانی هستند که به سختی می‌توانند شرایط آینده اقتصادی‌شان را پیش‌بینی کنند. بازیگران و کسب‌وکارهای این داستان در شرایط ابهام گرفتار شده‌اند.

برخلاف فیلم‌های سینمایی که هر مقدار پایان غیرقابل پیش‌بینی‌تری داشته باشند، کارگردان ماهرتری نیز داشته‌اند، در سیاستگذاری با مساله‌ای متفاوت روبه‌رو می‌شویم. این غیرقابل پیش‌بینی بودن آینده توسط مردم برای رئیس‌جمهور نقطه ضعف به حساب می‌آید. در هر کشوری، رئیس‌جمهور هرچقدر بتواند افق دید قابل پیش‌بینی‌تری به مردم ارائه کند، فردی توانمندتر خواهد بود.

خلاصه کلام ما این است که کسب‌وکارها و بازار بخشی از یک فیلم سینمایی نیستند. اتفاقاً آنها به دنبال قابل پیش‌بینی‌ترین بازار ممکن هستند. آنها به دنبال بازاری هستند که اعداد و آنالیزهای امروز با خروجی پنج سال آینده‌شان کمترین تفاوت ممکن را داشته باشد. بازار به دنبال شرایطی است که بتواند «ریسک» کند. شرایطی که اگر شکست خورد، بتواند علت شکست را در اشتباه محاسباتی خودش پیدا کند. یک کارآفرین به دنبال بازاری است که احتمال شیر یا خط آمدن سکه‌اش مشخص باشد. اما بازار امروز ایران فارغ از این گفته‌هاست. سکه‌ای که برای شیر یا خط آمدن در بازار امروز ایران استفاده می‌شود قطعاً وزن‌دار است و کسی نمی‌داند که وزن کدام طرف سکه بیشتر است و در نتیجه نمی‌تواند برای اقداماتش محاسبه‌ای انجام دهد.

در شرایط ابهام نه‌تنها سرمایه‌گذار خارجی به دنبال سرمایه‌گذاری در ایران نخواهد بود، بلکه سرمایه‌گذارهای ایرانی هم سعی در انجام کمترین فعالیت‌های اقتصادی خواهند داشت. به عنوان مثال، مدتی قبل شنیدم یکی از افرادی که انبار سیگار دارد و به صورت کلی سیگار می‌فروشد، به سفر چند هفته‌ای خارج از کشور رفته است و کسب‌وکارش را تعطیل کرده است. او منطق سفرش را به این شکل شرح داده است: «یک میلیارد امروز سرمایه در انبارم است. یک ماه به سفر می‌روم و خوش‌گذرانی می‌کنم و زمانی که برگردم سرمایه‌ام در انبار تبدیل به دو میلیارد شده است. چرا باید در این روزها کار کنم؟ به سفر می‌روم و پولدارتر می‌شوم.»

قبلاً هم به صورت جزئی اشاره کرده بودم، تصمیم‌گیری در شرایط سخت به حالت‌های متفاوتی رخ می‌دهد. برخی افراد تصمیم‌گیری را به تاخیر می‌اندازند. برخی افراد به تصمیم دیگران نگاه می‌کنند. یکی از مشکلات اصلی تصمیم‌گیری در شرایط ابهام و عدم اطمینان همین مورد است. افراد تصمیم‌گیری‌شان را به تاخیر می‌اندازند. به اکثر افراد جامعه نگاه کنید. چند ماهی است که تصمیم‌های مرتبط با خرید و فروششان را تاخیر انداخته‌اند، به دلیل اینکه هیچ پیش‌بینی در برابر اتفاق‌های آینده نخواهند داشت.

یکی از علت‌هایی که افراد یک جامعه به سیاستگذاران اعتماد می‌کنند، ساده‌سازی تصمیم‌هاست. ما به افرادی رای می‌دهیم که بهترین قوانین و شرایط را برای ما رقم بزنند تا ما بتوانیم تصمیم‌های صحیح و ساده‌تری بگیریم.

چرا تصمیم‌های سخت و پیچیده را دوست نداریم؟

تجارت- فردا-  ریچارد تیلر برنده نوبل اقتصاد سال 2017 در کتاب «سقلمه» به معماری انتخاب اشاره می‌کند.

 تصمیم‌های سخت و پیچیده به احتمال خیلی زیاد با خودشان پشیمانی به دنبال خواهند داشت. به دلیل اینکه اگر تصمیمات افراد با شکست روبه‌رو شود، با خودشان می‌اندیشند که شاید اگر گزینه دیگری را انجام می‌دادند با این چالش روبه‌رو نمی‌شدند. از طرف دیگر اگر تصمیم‌شان با سود همراه شود، باز هم با خودشان فکر می‌کنند شاید امتحان راه‌های دیگر برایشان سود بیشتری را رقم می‌زده است. برای مثال بیایید یک شرکت تولید محتوای شبکه اجتماعی را در نظر بگیریم. در یک سناریو این شرکت سه سال پیش شروع به کار کرده است و تمام سرمایه مالی و انسانی‌اش را بر روی تلگرام متمرکز کرده است. این شرکت به بازدهی مالی فوق‌العاده‌ای می‌رسد تا اینکه تلگرام فیلتر می‌شود و درآمدش را از دست می‌دهد. مدیر شرکت هر روز با خودش می‌اندیشد که ‌ای‌کاش سرمایه‌اش را تنها بر روی تلگرام متمرکز نمی‌کرد. حال در سناریویی دیگر بایید فرض کنیم مدیر این شرکت تمام سرمایه‌اش را بر روی محتوا در اینستاگرام متمرکز کرده است، در شرایط امروز این شرکت درآمد خوبی دارد، اما باز هم با خودش می‌اندیشد با توجه به کمک‌های مالی خوب دولت به استارت‌آپ‌هایی مشابه اینستاگرام، ای‌کاش سرمایه‌اش را برای ساخت اپلیکیشنی مانند اینستاگرام خرج می‌کرد تا امروز با کمک مالی دولت می‌توانست قدم بلندپروازانه‌ای بردارد. هر دو سناریو بالا را در نظر بگیرید. به نظر شما چرا این دو مساله برای یک صاحب کسب‌وکار پیش می‌آید؟ علت اصلی آن را می‌توان شفاف نبودن بازار و آینده در نظر گرفت. این مدیر کسب‌وکار نمی‌تواند هیچ پیش‌بینی برای دو سال آینده‌اش داشته باشد، در نتیجه هر تصمیمی امروز بگیرد باز هم احتمال دارد در آینده حسرت تصمیم بهتر گرفته‌نشده را بخورد. به نوعی می‌توانیم بگوییم دولت نتوانسته قدرت پیش‌بینی در تصمیم‌گیری‌های این مدیر کسب‌وکار ایجاد کند.

دن آریلی (Dan Ariely) در بخشی از کتاب نابخردی‌های پیش‌بینی‌پذیر (Predictably Irrational) بررسی کرده است که انسان‌ها عاشق گزینه‌های قطعی هستند و از آن طرف زمانی که پای احتمال وسط باشد، احساس منفی نسبت به آن تصمیم پیدا می‌کنند. او یکی از علت‌های پرطرفدار بودن گزینه‌های رایگان را همین قطعیت می‌داند. اینکه افراد در گزینه‌های رایگان قطعاً هیچ ضرر مالی نمی‌کنند برایشان خیلی جذاب است. زمانی که از قطعیت فاصله می‌گیریم، نحوه انجام تصمیم‌گیری‌مان به طور کلی تغییر می‌کند. همان‌طور که دنیل کانمن (Daniel Kahneman) برنده نوبل اقتصاد در سال 2002 می‌گوید، انسان‌ها زمانی که احتمال باخت برایشان به وجود بیاید، ریسک‌پذیرتر می‌شوند. یعنی بین دو گزینه برد قطعی کمتر و برد احتمالی بیشتر، گزینه برد قطعی کمتر را انتخاب می‌کنند ولی برای باخت قطعی کمتر و باخت احتمالی بیشتر، گزینه باخت احتمالی بیشتر را انتخاب می‌کنند.

شرایط عدم قطعیت

حال اگر شرایط را از این بدتر کنیم، به شرایط عدم قطعیت می‌رسیم. شرایطی که حتی محاسبه احتمال باخت و برد نیز وجود ندارد. این یکی از بدترین شرایطی است که برای تصمیم‌گیری به وجود می‌آید.

اما مشکل دیگر تصمیم‌گیری در شرایط سخت چیست؟ زمانی که انسان‌ها نتوانند علتی برای انتخاب یک گزینه پیدا کنند، به انتخاب‌های افراد دقت می‌کنند. به عنوان مثال، فرض کنید شما هیچ اطلاعاتی در مورد گوشی‌های تلفن همراه ندارید و قصد دارید که یک گوشی تلفن همراه را خریداری کنید. چه کاری در این شرایط انجام می‌دهید؟ احتمالاً به یکی از دوستان نزدیکتان که اطلاعات کافی درباره تلفن همراه دارد زنگ خواهید زد و نظرش را جویا می‌شوید. یا به یکی از سایت‌های فروشگاه‌های آنلاین سر می‌زنید و گزینه محبوب‌ترین را انتخاب می‌کنید. یکی از راحت‌ترین راه‌حل‌ها در شرایط سخت، بررسی تصمیم‌های دیگران و تقلید از تصمیم‌های آنهاست. حال اگر افراد قبلی گوشی اشتباهی را خریداری کرده باشند، شما نیز دچار خطا خواهید شد. مثال معروفی در ارتباط با یکی از بانک‌ها در یکی از کشورهای آسیایی وجود دارد. نقل شده است که یک روز به دلیل مراجعه یکدفعه مردم به یکی از شعب بانک و مطالبه پول‌های حسابشان، مسوولان بانک از ترس ورشکستگی مجبور به بستن درب بانک زودتر از زمان کاری شده‌اند. زمانی که به دنبال علت مراجعه مردم بوده‌اند به یک دلیل طنز و خنده‌دار رسیده‌اند. یک اتوبوس آن روز صبح از آن منطقه عبور می‌کرده است و رو به روی بانک دچار نقص فنی می‌شود. افراد داخل اتوبوس همگی با هم از اتوبوس پیاده می‌شوند و در یک لحظه تمام آن افراد جلوی درب بانک قرار گرفته‌اند. افراد عابر با مشاهده این صحنه، گمان می‌کنند که این افراد برای دریافت پول به بانک مراجعه کرده‌اند و با خودشان فرض کرده‌اند احتمالاً این بانک به زودی ورشکسته می‌شود. در نتیجه تمام افراد سعی می‌کنند به سرعت خودشان را به بانک برسانند و پولشان را دریافت کنند. این یکی از مشکلاتی است که در مشاهده رفتار مردم، ممکن است با آن روبه‌رو شویم. شاید افراد به صورت تصادفی انتخاب‌شان را انجام داده باشند و در نتیجه تقلید از روی انتخاب آنها ما را با خطر مواجه کند.

این شرایط سخت را بیایید برای کسب‌وکارهای ایرانی تصور کنید. در این شرایط عدم اطمینان، که توانایی پیش‌بینی آینده خیلی خیلی سخت شده است، بسیاری از کسب‌وکارها احتمالاً به تصمیم کسب‌وکارهای مشابه یا رقیب نگاه می‌کنند و اگر برای تصمیم‌گیری‌شان دلیل‌های مستحکم نداشته باشند، تصمیم‌های دیگران را انجام خواهند داد. این شرایط به‌شدت تحت تاثیر موج و تغییرات است. یکی از وظایف اصلی دولت از بین بردن همین دغدغه است. دولت برای جلوگیری از به وجود آمدن این شرایط پیچیده باید به دنبال شفاف‌سازی شرایط باشد تا کسب‌وکارها بتوانند به سادگی برخی اتفاقات آینده را پیش‌بینی کنند.

اقتصاد رفتاری حتی پا را از این فراتر می‌گذارد و پیشنهادهای دیگری نیز می‌دهد. ریچارد تیلر (Richard Thaler) برنده نوبل اقتصاد سال 2017 در کتاب Nudge که با همکارش کاس سانستین (Cass Sunstein) نوشته و در فارسی با عنوان «سقلمه» منتشر شده است به معماری انتخاب اشاره می‌کند. او معتقد است دولت و سازمان‌ها می‌توانند وظیفه قیم‌مآبانه‌ای ایفا کنند و با نحوه چیدمان گزینه‌ها، مردم را به سوی گزینه‌های بهتر سوق دهند. او در توجیه علت‌های نیاز به ورود دولت و سازمان‌ها برای تغییر گزینه‌ها و تاثیر بر روی تصمیم مردم دغدغه‌های متعددی را مطرح می‌کند که می‌توانید با خواندن کتاب سقلمه که به فارسی ترجمه شده است، به جواب این سوالات برسید.

همچنین اخیراً مقاله‌ای از ریچارد تیلر در مجله Science منتشر شده که تفاوت بین Nudge و Sludge را توضیح می‌دهد. او توضیح می‌دهد اگر تاثیر بر گزینه‌ها منجر به تصمیم‌گیری مثبت نشود و باعث شود که مردم تصمیم‌های بدتری بگیرند دیگر یک Nudge یا تلنگر (سقلمه) نیست و تبدیل به sludge که احتمالاً به معنای لجن است، خواهد شد، یعنی اگر مردم را به سمت تصمیم‌گیری اشتباه سوق دهیم باعث sludge شده‌ایم.

شرایط امروز کشورمان را در نظر بگیرید. با خودتان بیندیشید آیا سازمان‌ها تاثیر لجن‌گونه بر روی تصمیم‌های کسب‌وکارها گذاشته‌اند یا تاثیر همراه با تلنگر؟

در این شرایط، حتی اگر مدتی نمی‌توانیم فضای همراه با ریسک را برای کسب‌وکارها فراهم کنیم و قرار است همین‌طور به شرایط «عدم قطعیت» ادامه دهیم، اهمیت خیلی زیادی دارد که دولت در نقش اصلی این تلنگر وارد شود و حداقل کسب‌وکارها را به سمت گزینه‌های صحیح سوق دهد.

به عنوان مثال دونرخی شدن ارز از مواردی بود که تاثیر منفی بر تصمیم‌های اقتصادی کسب‌وکارها گذاشت. برخی افرادی که ارز 4200‌تومانی دریافت کردند دست به تصمیم‌های غیراخلاقی زدند. این همان شرایطی است که دولت نتوانسته است معماری انتخاب صحیحی را انتخاب کند و یک sludge را رقم زده است.

 ضرورت استفاده از تلنگرهای صحیح

به نظر ضروری می‌رسد که در این شرایط تلنگرهای صحیحی استفاده شود. سه قوه در این شرایط باید با در نظر گرفتن تلنگرهای رفتاری صحیح، سعی در تاثیرگذاری مثبت بر تصمیم‌های مردم داشته باشند، تا بخشی از سختی شرایط ابهام را برطرف کنند.

یکی دیگر از مسائلی که سیاستگذاران باید قبل از به وجود آمدن یک مشکل اساسی در شرایط عدم قطعیت به آن فکر کنند، تبدیل شدن این شرایط و رفتارهای اقتصادی در قالب یک عادت است. در حوزه شناختی بررسی می‌شود که هر رفتاری به دلیل یک محرک و یک پاداش تبدیل به یک عادت می‌شود. باید به دنبال راه‌حل‌هایی باشیم که پاداش درآمد بیشتر در شرایط امروز و مشابه آن که اقتصاد غیرقابل پیش‌بینی می‌شود، با عادت‌های رفتاری غیرسالم مانند خرید و فروش دلار و سکه نهادینه نشود. باید فرهنگ‌سازی به سمتی سوق داده شود که کسب‌وکارها در شرایط سخت به دنبال تصمیم‌های معناگرایانه باشند. دولت باید برای کسب‌وکارها تلنگرهایی را به وجود آورد که مدیران کسب‌وکار به دنبال تصمیم‌های غیراخلاقی نروند.

در مقالات قبلی بسیار به تاثیرات ناامیدی اشاره شد. باید بدانیم شکست‌های ناشی از شرایط عدم اطمینان باعث ناامیدی در مردم می‌شود و در نتیجه مردم توانایی محاسبه میزان تلاش و عوامل موثر بر شکست‌شان را نخواهند داشت. برای جلوگیری از شکست در شرایط اقتصادی کنونی، استفاده از تکنیک‌های معماری انتخاب برای جهت‌دهی کسب‌وکارها شاید موثر واقع شود، اما برای آرامش درازمدت نیاز داریم با شفاف‌سازی شرایط اقتصادی و پیش‌بینی آینده توسط کسب‌وکارها و مردم، شرایط بازار را از عدم قطعیت به ریسک تغییر دهیم. 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها