گفتو گو با مسعود روغنی زنجانی
زمان احیا هنوز نرسیده است
تحلیل مسعود روغنی زنجانی از طرح احیای سازمان مدیریت در مجلس
روزگاری که «آزادسازی» میوه ممنوعه بود و بر زبان آوردنش گناه، نخستین ندای آزادی از ساختمان سنگی بهارستان برخاست. روزگاری که زمین و زمان، دولت را در مدار اقتصاد میدانستند نهاد آرام بهارستان نرم نرمک به دنبال تغییر بازیگران عرصه میدان بود. این سخنان دیدگاه «مسعود روغنیزنجانی» به نقش سازمان برنامه در اقتصاد ایران است. روغنیزنجانی تنها مدیر پس از انقلاب است که توانسته 13 سال ریاست سازمانی را بر عهده داشته باشد که در عمر 60ساله خود بیش از 18 مدیر به خود دیده است. او معتقد است: سازمان برنامه از زمان خود جلو بود اما رجحانهای سیاسی همواره این سازمان را به عقب راند. او را احیاگر سازمان برنامه پس از انقلاب میدانند زیرا تشکیلات و مناسبات را به سازمان بازگرداند و اموری مانند بودجهریزی و برنامهریزی را زنده کرد. با او به بهانه طرح احیای سازمان مدیریت و برنامهریزی گفت وگو کردهایم و هنوز به خاطر داریم که در سال 86 در گفت و گو با هفتهنامه شهروند امروز پیشبینی کرده بود: این وضعیت قابل دوام نیست و سازمان بار دیگر باز خواهد گشت. سوال اصلی این بود: «آیا زمان تحقق پیشبینی او رسیده است؟»
* * *
برخی در بررسی تاسیس سازمان برنامه آن را میانبری برای رسیدن به رشد و در ادامه توسعه اقتصادی عنوان کردهاند، برخی نیز آن را الزامی برای برخورداری از وام خارجی برای پیشبرد برخی امور میدانند. به عنوان یکی از باسابقهترین روسای سازمان برنامه دلیل تشکیل این سازمان را چه میدانید؟
تاریخ تشکیل سازمان برنامه و بودجه خود گویای دلیل و نیاز ملی به تشکیل این سازمان است. سازمان برنامه و بودجه تشکیل شد تا کشور در قالب برنامههای مدون اداره شود و به قول کارشناسان آن دوره، کشور «پروگرام» داشته باشد. در آن زمان، ضرورت داشتن برنامه برای توسعه کشور احساس شد. البته در ابتدا برای پاسخگویی به این نیاز شورا و هیات برنامه تشکیل شد تا این وظیفه را بر عهده بگیرد.
نقش نفت را در این فرآیند چگونه ارزیابی میکنید؟
نفت را هم نمیتوان بیتاثیر در شکلگیری این سازمان دانست. در دورهای، سازمان برنامه صرفاً مسوول طراحی برنامههای عمرانی بود و اجرای برنامههای عمرانی هم بر عهده سازمان بود. ساخت راه، بنادر و مواردی از این دست در وهله اول زیر نظر مستقیم سازمان برنامه انجام میگرفت و منابع مالی این برنامهها از محل درآمد نفت تامین میشد. بعدها در تحولی دیگر امور اجرای طرحها به دستگاههای اجرایی واگذار شد و سازمان برنامه و بودجه بر مسوولیت طراحی و تنظیم برنامههای جامع توسعه که فراتر از اجرای طرحهای عمرانی بود، متمرکز شد. بالطبع نظارت و ارزیابی آن برنامهها نیز در دستور کار سازمان برنامه قرار گرفت. قبل از دهه 40 سازمان برنامه به هیچ عنوان درگیر هزینههای جاری دستگاههای اجرایی نبود، فقط برنامههای توسعهای را در حد اجرای طرحهای عمرانی پیگیری میکرد. از آنجا که ساختار مالی کشور در آن دوره از یکسو طوری بود که مالیاتهای دریافتی پاسخگوی گسترش خدمات عمومی و هزینه بهرهبرداری از طرحهای عمرانی نبود و همچنین ضرورت ایجاد تحول در عرصههای مختلف اجتماعی با توجه به نیازی که رژیم در آن دوره به آن داشت، و از طرفی با توجه به تحولاتی که در مبانی تئوریک و کارکرد بودجهریزی در حوزه مدیریت دولتی ایجاد شده بود، میبایستی در نظام بودجهریزی سنتی آن دوره که مبتنی بر دادهها (هزینهها و موارد هزینه) بود، تحولاتی ایجاد میشد. به تبع این تحولات یکپارچه کردن بودجههای جاری و عمرانی در قالب برنامههای سالانه و بالطبع در راستای تحقق برنامههای توسعه پیش آمد و ضرورت انتقال تنظیم بودجه جاری از وزارت امور اقتصادی و دارایی به سازمان برنامه را قطعی کرد. از طرف دیگر بودجهریزی عمرانی و جاری هر دو در اختیار سازمان قرار گرفت و کشور توانست گامی ولو ابتدایی در راستای بودجه برنامهای بردارد. ضرورت توسعه خدمات عمومی و کمبود منابع مالیاتی برای اداره کشور و استفاده از منابع نفت در این راستا و تغییر در نگاه مدیریتی برای تخصیص بهینه منابع نقطه عطفی در ارتقای جایگاه سازمان برنامه در اوایل دهه 40 شد.
مهمترین دستاورد سازمان در این دوره چه بود؟
مهمترین موضوعی که میشود به عنوان دستاورد سازمان قبل از انقلاب برشمرد، این است که کشور صاحب برنامه شد، یعنی منابع کشور در قالب اهداف پیشبینی شده و مبتنی بر سیاستهای مشخصی تخصیص یافته و ارزیابی برنامهها و هزینهها را فراهم کرد و داشتن اهداف بلندمدت و فراهم کردن زمینهها و امکانات لازم برای تحقق آن به عنوان ابزار مدیریتی در کشور شکل گرفت. این اولین کارکرد سازمان برنامه و بودجه بود. قبل از انقلاب سازمان توانست پنج برنامه را تدوین کند و به تصویب برساند. بعد از این با تنظیم برنامه جامع توسعه با همکاری دستگاههای اجرایی به تدریج فرهنگ مدیریت مبتنی بر برنامه هم در کشور شکل گرفت.
یکی از مسائلی که همواره به عنوان چالش از آن یاد میشود هنر سازمان در تعادل منابع و مصارف است، چرا سازمان در این وظیفه همواره مشکل داشته است؟
این به بحث افزایش یکشبه درآمدهای نفتی بازمیگردد. برای نمونه در قبل از انقلاب تا پیش از شوک نفتی سازمان عملاً اتاق فکر تصمیمگیران سیاسی بود. در آن زمان برداشت از درآمدهای نفت یکباره بالا رفت. سازمان با توجه به شناخت از ظرفیتهای اقتصاد ملی و اجرایی آن زمان معتقد بود نباید شوک نفتی را بدون کنترل و اعمال مدیریت وارد عرصه اقتصاد ملی کرد. حتی مقالات و تحلیلهایی در این مقطع وجود دارد که آثار منفی سیاسی و اجتماعی این برنامههای جاهطلبانه را یادآوری کرد. آلکس مژلومیان یکی از معاونتهای سازمان برنامه در آن زمان چنین خطری را یادآوری کرده بود. اما مردان سیاسی به گونهای دیگر عمل کردند. رهبران سیاسی آرمانهای جاهطلبانهای داشتند. شاه به دنبال رسیدن به دروازه تمدن بزرگ بود، بنابراین تقابل میان برنامهریزان سازمان و شاه پیش آمد. شاه این درآمد را فرصت خوبی برای تحقق آرمان سیاسی خود میدید و میخواست به سرعت منابع نفتی را به کار گیرد و در راه آرمان سیاسی خود هزینه کند و معمولاً توجهی به نظرات کارشناسان سازمان برنامه و بودجه نمیشد. مواضع کارشناسی سازمان برنامه در این مقطع در مقابل جاهطلبیهای شاه ترمز پیشرفت کشور تلقی میشود. متاسفانه نفت و درآمدهای نفتی- که برای اقتصاد ملی یک فرصت است- در ایران به دلیل عدم استفاده بهینه از آن و غلبه رجحان سیاسی بر رجحانهای اقتصادی تبدیل به تهدید میشود. سازمان در آن زمان زنگ خطر بحرانهای سیاسی را به صدا درآورد اما شنیده نشد. جالب آنکه چند سال پس از آن پیشبینی و در زمان اجرای برنامه ششم شاه سقوط میکند. در حالی که قبل از آن در واکنش به انتقادهای کارشناسان سازمان برنامه مدعی بود کمونیستها در سازمان برنامه نفوذ کردهاند و اجازه نمیدهند کشور به توسعه برسد. حتی تصمیم گرفت این سازمان را که کمونیستها به آن نفوذ کردهاند منحل کند.
در بعد از انقلاب هم سازمان برنامه با چنین دیدگاهی تا آستانه تعطیلی رفت.
بعد از انقلاب واکنش نسبت به مظاهر غربی امری طبیعی بود. اصلاح آن مظاهر در دستور کار قرار داشت و نظام اداری نیز از این امر مستثنی نبود، چراکه نوعاً نظامهای وقت را در راستای تحقق اهداف انقلاب تلقی نمیکردند. بنابراین نگاه مثبتی نسبت به این نوع سازمانها و از جمله سازمان برنامه نبود. مثلاً در ابتدای انقلاب از سازمان برنامه و بودجه انتظار میرفت که پول به نحوی در اختیار رئیس دولت باشد که هر وزیری صبح آمد و از او پول خواست، بتواند به تناسب اهمیت کار و طرح، پول لازم را در اختیار او قرار دهد. به دنبال همین تفکر سازمان برنامه تعطیل شد و کارشناسان آن تعدیل شدند. البته عقلای قوم اجازه ندادند این مساله ادامه یابد و سازمان بار دیگر احیا شد.
چه منطقی موجب شد تعطیلی سازمان ادامه نیابد؟
متوجه شدند که مشکل از عملکرد سازمان برنامه نیست بلکه مشکل کمبود منابع است. طبیعی است سازمان با توجه به منابع محدود و براساس اولویتها به برخی خواستهها بله میگفت و برخی خواستهها را رد میکرد. اگر منابع به اندازه نیازها بود نه علم اقتصاد شکل میگرفت، نه حسابداری و نه علم مالیه. زمانی دکتر مرندی وزیر بهداشت در دولت اعلام کرد که به علت کمبود صابون مجدداً کچلی در حال شیوع است. در همان زمان بسیاری از وزرا و نمایندگان از کمبودها و نبود امکان اجرای طرحها و پروژههای ضروری شکایت میکردند. واقعاً برخی از پروژهها بسیار ضروری بودند مثلاً نیاز به بیمارستان، راههای اصلی، راههای روستایی و... طبیعی بود که با توجه به نیاز شدید به منابع و نیازهای حیاتی دیگر باید این درخواستها اولویتبندی میشد و بر اساس این اولویتها پول را توزیع میکردیم. در آن زمان صابون به مراتب واجبتر از مثلاً بیمارستان یا یک جاده بود. سازمان برنامه این اولویتها را دستهبندی میکرد و به صورت سیاستهای بودجهای به رئیس دولت ارائه میکرد و بعد از تایید او نسبت به تامین آن اقدام میکرد. اما دیدگاهی شکل گرفت که سازمان را رقیب خود و مانع از اجرای امور میدید. در واقع هر دستگاهی از یک زاویه منشور نگاه میکرد و فقط خود را میدید. سازمان ناچار بود تا جایی که میتواند از بالا نگاه کند و برای یک تصمیم همه جوانب را در نظر بگیرد.
اما در عمر 60 ساله سازمان توفیقی نصیب کشور نشد و این نگاه کلان و جامع سازمان ما را به آنچه هدف اصلی پیدایش آن بود نرساند.
بستگی دارد دستاورد را چه ببینید. سازمان در قبل از انقلاب نقش مهمی داشت که به آن اشاره کردم، بعد از انقلاب نیز نقش فوقالعادهای در کشور بازی کرده است از جمله در اداره جنگ، سازمان جنگ را با منابع کم و با وجود بحرانهای متعدد و نیازهای شدید در سطوح مختلف توانست به بهترین نحو اداره کند. در سالهای 65 و 66، که اوج بحران و محاصره اقتصادی ایران بود، گاهی قیمت نفت به پنج یا شش دلار میرسید. در آن مقطع مدیریت مالی کشور از شاهکارهای سازمان برنامه و بودجه بوده است. پایان جنگ نیز یکی از اقدامات سازمان برنامه بود. تحلیلها و هشدارهایی که به مقامات ارشد سیاسی میدادیم در مورد اینکه استراتژی ادامه جنگ با منابع ملی سازگار نیست، در پایان جنگ بیتاثیر نبود. در آن زمان سازمان به استناد بررسیهای کارشناسی گزارش داد که عقبه و لجستیک جنگ امکان ادامه جنگ را ندارد. اقتصاد ما نمیتوانست تولید ثروت کند بنابراین توان ملی برای ادامه جنگ در حال کاهش بود. این هشدارها، سهم قابل توجهی در پایان جنگ داشت. در زمانی که امکان سخن گفتن از کنترل جمعیت نبود سازمان برنامه کنترل جمعیت تدوین کرد. اولین آمارگیری از سوی سازمان در سال 65 انجام شد که آثار مثبتی برای کشور به همراه داشت. در سرشماری سال 1365 متوجه شدیم نرخ رشد جمعیت بسیار بالا رفته است، همان زمان گفتیم آثار این انفجار جمعیتی در سالهای آینده چه خواهد بود و این رشد در حوزههای مختلف چه مشکلی را به وجود میآورد. هشدار و تحلیلهای سازمان موجب تعدیل سیاستهای جمعیتی بعد از انقلاب شد. در دورهای که اندیشه دولتسالاری و دولتمداری در عرصه اقتصاد وجه غالب را داشت، سازمان بر آزادسازی اقتصادی تاکید کرد و با تنظیم برنامه اول پس از انقلاب گام نخست را به سمت بازار آزاد و رهایی از اقتصاد دولتی برداشت. سازمان به دلیل این رویکرد بسیار تحت فشار قرار گرفت. سازمان برنامه از معدود سازمانهایی بود که معتقد بود داشتن رشد شتابان و قابل قبول اقتصادی و بازسازی خرابیهای جنگ با درآمد پایین نفت در آن زمان امکانپذیر نیست. بنابراین پیشنهاد کرد باید از منابع دیگر کشورها استفاده و نسبت به جذب سرمایه خارجی اقدام کرد. در آن زمان چنین سخنی گفتنش هم میتوانست پیامد داشته باشد. چون نگاه غالب در حوزه دانشگاهی و... با آن فاصله داشت.
یکی از مسائل مورد انتقاد از سازمان همین است که در جهتی حرکت کرد که هیچ سنخیتی با اقتصاد ایران نداشت و به سوی یک مدل غربی حرکت کرد.
کدام مدل غربی؟ ما به دنبال آن بودیم که ایفای نقش دولت از طریق ابزار باشد نه دستور. اندیشه اصلی سازمان برنامه و بودجه این بود که با واگذاری فعالیتها به مردم، دولت فرصت پیدا کند به وظایف اصلی خود در حوزه عمومی برسد. دست از تصدیگری بردارد و اجازه دهد اقتصاد در دست مردم و بخش خصوصی باشد. سازمان به دنبال این مدل بود. در ادامه دیدید که سیاستهای کلی اصل 44 که توسط مقام معظم رهبری ابلاغ شد، هم در جهت حضور بیشتر مردم در اقتصاد و هم در راستای کاهش نقش دولت در اقتصاد بود، همان تفکری که سازمان برنامه و بودجه از برنامه اول آن را دنبال کرد. سخنان دیگر سازمان برنامه هم در اشکال دیگر ظهور پیدا کرد و امروز بر سر آن اجماع شده است. اما چون سازمان در آن زمان پیشقدم شده بود تابوشکن به حساب میآمد.
یعنی این تابوشکنی سرنوشت سازمان را چنین رقم زد؟
مخالفان سازمان آن را تابو کرده بودند وگرنه سازمان کار خود را میکرد. حیات یک سازمان فکری و تنظیمکننده برنامههای توسعه بستگی به ارائه راه حلهای نو و سنتشکن در حوزههای مختلف، با استفاده از مبانی تئوریک علمی و تجربی بشری دارد. با ارائه رویکردهای اندیشههای سنتی قطعاً این سازمانها نقش واقعی خود را از دست خواهند داد. سازمان برنامه مانند خودرویی است که در طول مسیر یک زمان جاده را برای آن صاف و زمانی چرخ آن را پنچر کردهاند.
چه زمانی آن را پنچر میکنند؟
بستگی به میزان درآمد نفت و نوع نگاه به مدیریت علمی از سوی دولت دارد. در زمانیکه درآمدهای نفتی رشد میکند دولتها کمتر تن به قاعده و نظم میدهند بنابراین در این مسیر اولین نهادی که آسیب میبیند سازمان برنامه است. نفت یک فرصت طلایی در اختیار تصمیمگیران قرار میدهد، تا از آن در جهت پیشبرد بهتر امور استفاده کنند اما کمتر کسی متوجه این موضوع میشود که باید در خرج کردن پول به خیلی از نکات و متغیرهای اقتصاد کلان کشور توجه کند. درآمد نفت باید بستری برای رشد پایدار و بالای اقتصادی باشد اما همواره به گونهای رفتار میشود که این منابع به رشد نقدینگی و تورم دامن میزند و عملاً کام مردم را تلخ میکند.
از شما به عنوان احیاگر سازمان برنامه نام برده میشود، این اقدام ناشی از اعتماد راس دولت به شما بود یا ناشی از ضرورتها و ابتکارات شخصی خودتان؟
من معتقدم نقش آقای دکتر بانکی در احیای سازمان بیشتر ممتاز و سازنده بوده است.
اما برخی معتقدند شما سازمانی را که به دلیل شوک ناشی از انقلاب، مدیران ارشد و جایگاه خود را در اقتصاد ایران از دست داده بود بازسازی و جایگاه آن را در راس هرم تصمیمگیری اقتصاد ایران بازیابی کردید، در واقع در دوره شما مکانیسم برنامه مجدداً برای بازسازی، تعدیل و هدایت اقتصاد ایران فعال شد.
من تنها کاری که کردم اجازه ندادم سازمان برنامه عرصه کشمکش سیاسی شود این بود که سازمان برنامه را از ورود به منازعههای سیاسی دور نگه داشتم. البته سازمان برنامه نباید وارد عرصه سیاست شود، این سازمان باید در قامت یک نهاد کارشناسی عمل کند.
احیای سازمان محصول این نگاه بود یا راس دولت نیز در این ارتقا نقش داشت؟
بدون شک نقش ویژهای داشتند. ثبات مدیریت در آن دوران محصول نگاه و اعتماد گروههای مختلف قدرت به سازمان بود. رئیس دولت به سازمان اطمینان داشتند، مجلس اطمینان داشت و ...
اما در دورهای مجلس سازمان را تبدیل به وزارت کرد؟
تبدیل وضعیت سازمان به وزارت به این دلیل بود که مجلس اهمیت سازمان برنامه را درک کرده بود و تلاش داشت با تحت نظارت درآوردن سازمان برنامه قدرت خود را در برابر دولت افزایش دهد. زیرا هر کس این سازمان را در اختیار داشت تعادل را به نفع خود رقم زده بود. اما با اصلاح قانون اساسی وزارت به معاونت رئیسجمهور تبدیل شد زیرا وظیفه سازمان برنامهریزی برای توسعه کشور بود. اگر قرار بود این سازمان همسطح دیگر وزارتخانهها باشد از قدرت لازم برخوردار نبود. از طرف دیگر با فشارهای مجلس امکان انجام کارها را به نحو مطلوب نداشت بنابراین سازمان به عنوان معاون رئیسجمهور در واقع هماهنگکننده برنامههای دولت میشد. ببینید سازمان برنامه تقاطع برخورد منابع با نیازها است. سازمان براساس منابع اقدام به برنامهریزی میکند. طبیعی است بین نیازها و منابع تعادلی وجود ندارد. سازمان برنامه به دلیل نداشتن منابع کافی ناچار است در قالب سیاستها و اولویتهایی که مراجع بالاتر ابلاغ کردهاند بخشی از نیازهای وعده داده شده و درخواستهای گروههای فشار را کنار بگذارد. این مساله به درگیری بین سازمان برنامه با دستگاههای اجرایی و حتی گرایشهای سیاسی منجر میشود به بیان دیگر سازمان نقطه برخورد با دستگاههای مختلف است که به برخی نیازها به دلیل محدودیت منابع یا جای نداشتن در اولویت سیاستگذاران پاسخی داده نشده است. تاوان این مسائل را همواره سازمان برنامه پرداخت. دستگاههای اجرایی و برخی از مسوولان سیاسی با توجه به رویکردهای خود به دنبال پاسخگویی به برخی نیازها بودند اما سازمان به واسطه برخورداری از یک نظام اطلاعاتی قوی توان تجزیه و تحلیل بالایی داشت به همین خاطر در بیان نظرهای خود منطق کارشناسی را بر رجحانهای سیاسی ارجحیت داد. این منطق به مذاق سیاستمداران هیچگاه خوش نیامد. اما اگر در این فرآیند از سازمان حمایت نشود طبیعتاً تحرکی صورت نمیگیرد. بنابراین باید در راس هرم سازمانی تلقی از سازمان مثبت باشد.
در مجموعه دولت باید چنین نگاهی حاکم باشد؟
اگر منظور از دولت قوه مجریه است باید بگویم خیر. نگاه باید فراتر از قوه مجریه و ارکان قدرت شکل بگیرد.
در زمان شما این نگاه وجود داشت؟
تا حدود زیادی.
حتی نگاه امام هم مثبت بود.
مدیریت امام یک مدیریت کلان بود. کمتر در امور جزیی وارد میشدند اما در معدود گلایههایی که از سازمان نزد ایشان برده شد رای به نفع سازمان دادند. به یاد دارم در جریان دریافت گزارش از دستگاهها ژاندارمری در آن زمان از ارائه گزارش خودداری کرد. سازمان هم به شدت پیگیر دریافت گزارش بود، بعد از آن نماینده امام این مساله را به صورت گلایه مطرح کردند. امام از نخست وزیر در این باره توضیح خواستند. وقتی نخست وزیر توضیح میدهد سازمان بر اساس وظایف ذاتی خود چنین مطالبهای دارد و به هر دستگاهی که اعتبار میدهد از آن گزارش میخواهد امام میفرمایند در این مورد هم به روال قانونی عمل شود. در واقع با اینکه نماینده ایشان یک سوی ماجرا بودند و سوی دیگر سازمان، رای به نفع سازمان بود. چنین نگاهی وجود داشت که سازمان توانست در آن برهه حساس با کمترین منابع اقتصاد را مدیریت کند.
شما در دولت اول آقای هاشمی هم ریاست سازمان را حفظ کردید اما در دولت دوم و در نیمه راه بیرون آمدید چرا؟
به دلیل آنکه مسیر عوض شد. ما به دنبال اجرایی کردن ایدههای آزادسازی در اقتصاد بودیم اما به دلیل بروز برخی عوارض، کار از نیمه رها شد و سیاستهای دیگر جایگزین شد. آقای هاشمی میدانست من به سیاستهای تعزیراتی اعتقاد ندارم بنابراین مرا در ستاد تنظیم بازار عضو نکرد. من هم چون شرایط را به گونهای دیگر دیدم استعفا داده و از دولت بیرون آمدم.
شما پس از انحلال سازمان مدیریت در گفتوگویی پیشبینی کردید این وضع ادامه نخواهد یافت و به زودی تغییر میکند، به تازگی صحبت از ارائه طرحی در مجلس برای احیای سازمان است فکر میکنید زمان تحقق پیشبینی شما فرا رسیده است؟
من بر اساس تجربه تاریخی آن بحث را داشتم اما بعید میدانم در یک سال باقیمانده اتفاقی بیفتد. اگر قرار است کاری صورت گیرد باید منتظر دولت بعدی ماند.
برای احیای سازمان برنامه چه الزاماتی لازم است؟
اصلیترین الزام رویکرد استراتژیک به سازمان برنامه است. سازمان برنامه نه یک نهاد تحقیقاتی صرف است و نه یک دستگاه اجرایی بخشی. سازمان برنامه یک نهاد سیاستگذار است که سوالهای پیش روی حرکت توسعه ای کشور را شناسایی و تلاش میکند فراخور امکانات به آن پاسخ دهد. هنر سازمان این است که در فرآیند برنامهریزی نقاط بحرانی را شناسایی کند. برای انجام این وظایف باید حاشیه امن داشته باشد. افراد داخل سازمان برنامه باید تکنوکرات و کارشناس باشند در کنار این سازمان باید در درون حاکمیت اقتدار، قدرت فکر و طرح آن و مقبولیت داشته باشد. اگر بدون این ملاحظات قرار باشد احیای سازمان برنامه صورت بگیرد فقط یک اسم زنده شده است و از محتوا خالی است. اشاره کردم سازمان توزیعکننده منابع کشور بین بخشهای مختلف است اگر در این فرآیند اولویتها را خواسته باشد کارشناسی شناسایی کند باید از پیامدهای آن که محروم شدن بخشی از گروههای داخل قدرت است مصون باشد. به هرحال این کار در راستای منافع گروهی و در تضاد با گروهی دیگر است. این تضاد منافع نباید سازمان را از کار اصلی باز دارد. تضمین آن حمایت و مقبولیت سازمان از سوی حاکمیت است. در سال 1368 رئیس سازمان برنامه عضو شورای عالی امنیت ملی شد. اعتقاد بر این بود که چنین سازمانی نقش مهمی در پیشبرد حرکت کشور دارد بنابراین باید در این جایگاه قرار گیرد و در حساسترین امور کشور نظر دهد. آیا هماکنون در احیای سازمان چنین نگاهی شکل گرفته است؟ من بعید میدانم.
یعنی باید تا دولت بعدی صبر کرد.
حداقل تا دولت بعدی. بعد هم باید دید نگاه و رویکرد دولت جدید چگونه است. به هر حال سازمان در رویکردی رشد میکند که اعتقاد به حرکت برنامهای دارد.
اگر مجلس احیای سازمان برنامه را تصویب کرد چه؟
سازمان برنامه یک نهاد کارشناسی است که فرآیندهای توسعهای کشور را ترسیم میکند. ارتقا یا احیای این سازمان قبل از آنکه در کاغذ یا طرح عملیاتی شود باید در ذهن تصمیمگیران پذیرفته شود. این سازمان از آن جهت که با مدیریت اجرایی رابطه تنگاتنگی دارد باید بر اساس شاخصهایی که اشاره کردم (اقتدار، قدرت فکر و مقبولیت) مورد پذیرش قرار گیرد. متاسفانه در کشور ما حوزه سیاست همه حوزهها را تحت تاثیر قرار داده و مجالی برای نهادی چون سازمان برنامه فراهم نکرده است. بنابراین تا زمانیکه شرایط فعالیت مجدد فراهم نشده احیا به شکل تصویبی سرانجامی نخواهد داشت.