وعدههای فضایی
وعدههای انتخاباتی چگونه بیثباتی سیاسی به دنبال دارد؟
سال، سال انتخابات است و زمان کاشت وعده وعیدهایی که اغلبشان آنقدر دور از واقعیت است که در حاصلخیزترین زمین و مساعدترین شرایط هم هیچگاه به بار نمینشیند و ثمر نمیدهد؛ چرا که سیاسیون در کشور ما چنان بلند پرواز میکنند و سر در آسمانها دارند که هیچ وعدهای را که روی زمین قابلتحقق باشد نمیشناسند و آرمانها و اهدافشان نه آسمانی، که فضایی است. وعدههای انتخاباتی چه در رقابت برای نمایندگی مجلس چه ریاستجمهوری و حتی شورای شهر معمولاً مبتنی بر برنامههای عملیاتی نیست و اغلب برآمده از نگاه شخص نامزد یا مشاوران نزدیکش است. اگرچه شعارها و وعدههای انتخاباتی معمولاً مسائل روز مردم را هدف میگیرند اما بسیار با واقعیتهای بودجهای و زیرساختی فاصله دارند؛ در نظر بگیرید که در دهههای 1370 و 1380 یکی از محبوبترین وعدههای انتخاباتی نمایندگان مجلس، احداث فرودگاه در شهر حوزه انتخابیه بود و عجیب هم نیست اگر به این توجه کنیم که برخی از این فرودگاهها ساخته شد یا کلنگ زده شد و هزینه زیادی هدر رفت تا فرودگاه هیچگاه تکمیل نشود یا اگر تکمیل شد، هیچ هواپیمایی در آن فرود نیاید.
این را هم بد نیست بدانید که براساس فهرست ایکائو، سازمان بینالمللی هوانوردی غیرنظامی، ایران 94 فرودگاه دارد که برخی از آنها مانند فرودگاه پیام کرج مخصوص حمل بار است و برخی مانند فرودگاه بینالمللی قم هنوز راهاندازی نشده؛ برخی هم مانند فرودگاه کاشمر صرفاً مخصوص پروازهای آموزشی با هواپیماهای فوقسبک است. حتی خبرگزاری دولتی ایرنا نیز در گزارشی که شهریورماه سال گذشته با عنوان ماجرای فرودگاههای بدون مسافر منتشر کرد، به نقش نمایندگان مجلس و وعدههای انتخاباتی اشاره کرد و نوشت که «با وجود هزینه زیاد ساخت فرودگاه، در سالهای گذشته شاهد ساخت و راهاندازی فرودگاههایی در کشور بودهایم که با اعمال فشار مقامات محلی و نمایندگان مجلس کلنگزنی شده و به بهرهبرداری رسیدهاند». فرودگاههایی که حالا بدون مسافر ماندهاند یا آنقدر تعداد پروازهایشان اندک است که زیانده هستند، این گزارش به فرودگاه همدان اشاره میکند که شهریور سال قبل تنها هفتهای یک پرواز داشته و اساساً کارکردش توجیه اقتصادی نداشته است. با این حال این فرودگاه، دارای بلندترین برج مراقبت فرودگاههای کشور است که هزینه نگهداری تجهیزات آن بسیار زیاد است. این مشت نمونهای از خروار خروار وعدههایی است که از برج بلند پوپولیسم صادر میشود و فقط رای جمع میکند، انتظار ایجاد میکند، بیثباتی سیاسی و هزینههای بالای اقتصادی به بار میآورد و در نهایت امیدها را به ناامیدی تبدیل میکند.
راند دوازدهم بهارستان
انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی روز جمعه 11 اسفند برگزار میشود. پیشثبتنام و ثبتنام این انتخابات برگزار شد و نتایج اولیه تایید صلاحیت یا عدم احراز صلاحیت ثبتنامکنندگان توسط هیاتهای اجرایی نیز به نامزدها اعلام شد و تا اینجای کار مهمترین خبر، باز هم مانند تقریباً تمامی انتخابات برگزارشده در سالهای اخیر مساله ردصلاحیتها بوده است. بنا به گفته سیدمحمدتقی شاهچراغی، معاون سیاسی وزارت کشور، از مجموع ۲۴ هزار و ۹۸۲نفری که در انتخابات مجلس ثبتنام کرده و اسامی آنها برای احراز صلاحیت به هیاتهای اجرایی داده شده ۱۴ درصد تایید صلاحیت نشده و صلاحیت ۱۴ درصد دیگر نیز احراز نشده است. تا اینجای کار یعنی 28 درصد ثبتنامکنندگان شرایط ورود به رقابت انتخابات را ندارند. البته اغلب حاضران این گروه که 11 نماینده فعلی مجلس نیز در میان آنها دیده میشود، نسبت به این رای اعتراض کردهاند؛ گرچه قاعدتاً امید چندانی به تایید صلاحیت خود ندارند و تجربه نشان داده کمتر رخ میدهد که صلاحیت کسی بعد از عدم تایید یا عدم احراز، تایید شود؛ گرچه تجربه عکس آن، یعنی عدم تایید فرد تاییدصلاحیتشده وجود دارد و حتی نماینده منتخب مردم در مجلس نیز با عدم تاییدش از رفتن به مجلس بازمانده است.
در پایتخت نیز پنجهزار و 591 نفر برای انتخابات و رقابت بر سر 30 کرسی نمایندگی ثبتنام کردند که از این تعداد صلاحیت چهار هزار و 828 نفر احراز شده و مابقی یا موردتایید قرار نگرفتهاند یا به قول عبارت معروف ناظران انتخابات صلاحیتشان احراز نشده است. یعنی در تهران نیز 14 درصد در همان مرحله اول تایید صلاحیت از سوی هیاتهای اجرایی از گردونه رقابتها کنار گذاشته شدهاند. تا این مرحله تفاوت چندانی میان این انتخابات با انتخابات دوره قبل دیده نمیشود و تقریباً در بر همان پاشنه میچرخد؛ غربالگری نامزدها از همان ابتدای کار بدون هرگونه مماشات صورت گرفته و حتی خودیهای دیروز را هم شامل میشود تا جایی که مسعود پزشکیان با سابقه حضور در چهار دوره هشتم، نهم، دهم و یازدهم برای دور دوازدهم و سابقه وزارت بهداشت دولت هشتم، به دلیل عدم التزام علمی به نظام ردصلاحیت میشود یا غلامرضا نوری قزلجه، نماینده بستانآباد و رئیس فراکسیون مستقلین ولایی که اعضایش از بدنه اصولگرایان نزدیک به دولت روحانی بودند و ابتدا نامشان فراکسیون اعتدال بود و بعدها تغییر نام دادند تا شاید بیشتر در فضای سیاسی بمانند هم ردصلاحیت شده است.
با این حساب میتوان در نظر گرفت که مجلس دوازدهم نسبت به مجلس یازدهم هم کمتر منتقد و بیشتر همراه دولت و حاکمیت خواهد بود و یکدستی در نظام حکمرانی از آنچه بوده هم بیشتر خواهد شد، اما آیا این یکدستی به معنای ثبات سیاسی بیشتر است و نتایج مثبتی در بر خواهد داشت؟ تجربه دو سال گذشته که نظام حکمرانی در یکدستترین حالت خود بعد از انقلاب قرار داشته و دولت رئیسی، مجلس قالیباف و قوه قضائیه اژهای در کنار سایر نهادهای حاکمیتی در هماهنگی کامل با یکدیگر بودند، گرهی از ابرچالشهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... کشور گشوده نشد و اگرچه دستاوردهایی حاصل شد و از برخی سیاستهای نامطلوب مانند دشمنیهای بیمورد با برخی کشورهای همسایه و منطقه مانند عربستان کنار گذاشته شد اما هنوز شرایط اقتصادی تغییر مثبتی نداشته و دولت دستاوردهای نمایشی مانور میدهد و مثلاً در حوزه اقتصاد از موفقیتش در نظارت بر ترازنامه بانکها و کنترل رشد نقدینگی میگوید. با این حال هنوز نرخ تورم مهرماه سال جاری برابر آنچه بانک مرکزی به قوه قضائیه اعلام کرده، رقمی معادل 54 درصد بوده است؛ آن هم طی یک روند افزایشی از خردادماه امسال تاکنون.
پای ثابت پوپولیسم
فارغ از مساله تایید یا ردصلاحیت نامزدها که در حوزه سیاسی حائز اهمیت و دارای تبعات زیادی است، یکی از مسائل مهمی که همیشه در زمان هر انتخاباتی مطرح میشود و در ابتدای این گزارش نیز به آن اشاره شد، مساله «وعدههای انتخاباتی» است که کشاکش رقابتهای انتخاباتی، چه محلی باشد چه ملی، بسیار مهم است و مدنظر رایدهندگان قرار میگیرد. مساله وعدههای انتخاباتی البته مختص ایران نیست و دارای یک ادبیات جهانی است. در تمامی رقابتهای انتخاباتی در دنیا نیز مساله وعدههایی که از سوی نامزدها داده میشود با عنوان Campaign Promise مدنظر تحلیلگران قرار میگیرد و پس از انتخابات نیز تحقق این وعدهها و عمل نامزدان به آنچه گفتهاند از سوی احزاب و نامزدهای رقیب مورد پیگیری قرار میگیرد. برای آنها بسیار مهم است که نامزد یا نامزدهای پیروز تا چه اندازه به شعارها و وعدههایی که دادهاند توجه دارند و به آن پایبند میمانند. این مساله در کشورهایی که انتخابات آزاد دموکراتیک با تعدد احزاب رقیب دارند برای دور بعدی انتخابات بسیار اثرگذار است، چرا که دادن وعدههایی خارج از توان نامزدها یا وعدههایی که در عمل به اجرا درنمیآیند میتواند عمر حضور فرد یا حزب در قدرت را بسیار کوتاه کند و در دور بعدی انتخابات برای آنها شکست سخت و خروج کامل از دامنه قدرت را به ارمغان بیاورد. اگرچه در همان کشورها هم میتوان ردپایی از پوپولیسم را در وعدههای انتخاباتی دید اما در نهایت نامزد منتخب ملزم به عمل به آنهاست حتی اگر نتایج مخربی به بار بیاورد، اما چون انتخاب رایدهندگان همان شعارها و عدههاست در نهایت باید همان سیاست پیاده شود. نمونه بارز آن انتخاب دونالد ترامپ در رقابتهای ریاستجمهوری ایالاتمتحده در نوامبر 2016 بود که با وعدههایی پوپولیستی مانند خروج از برخی پیمانهای بینالمللی مانند توافق زیستمحیطی پاریس یا پیمان تجاری ترانس-پسیفیک بود. ترامپ با شعار «اول آمریکا» (America first) این باورهای عامهپسند را دنبال کرد که کارگران مهاجر از کشورهای مکزیک یا کوبا باعث ایجاد مشکل اشتغال برای کارگران آمریکایی شدهاند یا اینکه ورود کالاهای چینی با قیمت ارزانتر نسبت به کالاهای آمریکایی که با مزیت نیروی کار ارزان تولید میشوند، فضا را برای تولید در آمریکا سخت کرده است. او در رقابتهای انتخاباتی بهوضوح از فضای حاکم بر جامعه آمریکا استفاده کرد و بسیاری از شعارهایش عملاً در تضاد با سیاستهای دولت باراک اوباما، رئیسجمهور پیشین، بود. ترامپ البته در عمل نیز شعارهایش را دنبال کرد و ورود به آمریکا را برای مهاجران بسیار سخت کرد و به قول خودش میان آمریکا و مکزیک دیوار کشید. البته او این وعده را نیز داده بود که این دیوار را با پول مکزیکیها خواهد ساخت که البته مکزیک زیر بار این هزینه نرفت. ترامپ که درخواست هزینه 18میلیارددلاریاش برای توسعه حصار آمریکا و مکزیک در کنگره مصوب نشد، با استفاده از اختیارات خود و استفاده از بودجه وزارتهای دفاع، خزانهداری و... در نهایت نزدیک به 15 میلیارد دلار هزینه کرد تا در بخشهایی حصار موجود را تقویت کند و در بخشهایی که فاقد حصار بود، دیوار بکشد. البته او در نهایت توانست در مسافتی حدود 130 کیلومتر دیوار بکشد که 76 کیلومتر آن دیوار اولیه و 53 کیلومتر آن نیز دیوار ثانویه و تقویت حصارهای موجود بود. ترامپ از آن دست سیاستمدارانی بود که به وعدههای انتخاباتیاش تا حدودی وفادار ماند و تا جایی که کنگره مانعش نبود آنها را جلو برد؛ ولو اینکه در نهایت این سیاستها هم در حوزه اقتصاد و هم در حوزه بینالملل چندان به نفع ایالاتمتحده تمام نشد و به همین دلیل بود که رایدهندگان برای دور دوم به او اعتماد نکردند و در انتخابات دور بعد ریاستجمهوری شکست خورد.
اما در کشورهایی که انتخاباتی چندان آزاد یا دموکراتیک ندارند و سهم مولفههایی غیر از عمل به وعدهها در پیروزی یا شکست نامزدها اثرگذار است، ابزار کاربردی عدم انتخاب از دست رایدهندگان خارج شده است. در نتیجه در این کشورها پوپولیسم انتخاباتی رواج بیشتری داشته و وعدههای انتخاباتی بسیار فراتر از حد توان نامزدهاست؛ چرا که نامزدها از ابتدا به این امر واقف هستند که پایبند نبودن به وعدهها، عاملی اثرگذار، یا حداقل تنها عامل اثرگذار، در انتخاب مجدد یا عدم انتخاب آنها در رقابتهای بعدی نیست. نامزدها میدانند شرایط برای خلف وعده بسیار فراهم است و به همین دلیل وعدههایی میدهند که گاهی از همان ابتدا عملی نشدن آنها مشخص است، مانند ساخت یک میلیون مسکن در سال. ردپای پوپولیسم را میتوان در تمامی شعارها و وعدههای انتخاباتی در کشورمان دید. پوپولیسم پای ثابت همه رقابتهای انتخاباتی است اگرچه شدت و حدت آن متفاوت است و گاهی همان وعدههای پوپولیستی هم به اجرا درمیآید و نتایج ناگواری در بر دارد؛ اما اینجا خبری از رای نیاوردن به دلیل خلف وعده نیست. مثل وعدههای انتخاباتی در کشور ما همان وعده سر خرمن است. شاید مرور برخی وعدههای انتخاباتی چه آنها که رگههایی از واقعیت دارد و چه آنها که تنه به هرچه پوپولیسم بوده و هست میزند، کمی به شفافتر شدن مساله کمک کند.
یارانه 50 هزارتومانی
تا جایی که در یادها مانده، نخستین «وعده پولی» در رقابتهای انتخاباتی به نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در سال 1384 برمیگردد، جایی که مهدی کروبی، به عنوان یکی از نامزدهای انتخابات پرنامزد آن سال، اعلام کرد در صورت پیروزی در انتخابات به هر فرد ایرانی بالای 18 سال مبلغ 50 هزار تومان ماهانه میپردازد. در دورهای که بسیاری از شعارها رنگ و بوی سیاسی و فرهنگی داشت و همه احساس تکلیف کرده بودند که برای نجات کشور وارد صحنه شوند و حتی از گروههای سیاسی همفکر و احزابی که در یک جناح قرار میگرفتند، نامزدهای متعدد وارد کارزار انتخابات شده بودند، یک شعار ساختارشکنانه توجه بسیاری را به خود جلب کرد و صف منتقدان و مخالفان و موافقان بزرگی در پس و پیش خود تشکیل داد. با این حال آن شعار که بسیاری به آن انگ پوپولیسم میزدند شاید یکی از واقعیترین، زمینیترین و صادقانهترین شعارهای انتخاباتی بود، همانطور که بعدها وقتی از کروبی پرسیدند چرا به مردم وعده داده است که به آنها 50 هزار تومان پرداخت میکند؟ به مزاح گفت که پس به آنها وعده شفاعت در آخرت میدادم؟ (نقل به مضمون)
شعار 50 هزارتومانی که در آن سال را نمیتوان یک شعار پوپولیستی محسوب کرد چون با وجود جذابیت بالایی که برای عموم مردم داشت حتی رایدهندگان هم از شنیدن آن جا خورده بودند و احساس سردرگمی داشتند؛ مردمی که تا پیش از آن همواره برای انتخاب افراد اصلح در اداره امور کشور و رسیدن به آزادیهای سیاسی و مردمسالاری، پیش بردن سازندگی و توسعه، حاکم شدن سادهزیستی و عدالت اجتماعی و مبارزه با استعمار و غرب به پای صندوقها رفته بودند، عادت به شنیدن یک وعده سرراست اقتصادی آن هم از جنس پرداخت یارانه نقدی نداشتند. به همین دلیل منتقدان شخص کروبی، این وعده را دستمایه کوبیدن و حتی استهزا او قرار دادند. با این حال کروبی بارها از برنامهاش برای دادن پول نفت به مردم با ارائه آماری از قیمت 50دلاری نفت در آن زمان و اینکه اجرای این برنامه حداقل دو سال زمان میبرد بهطور شفاف توضیح داد که برابر محاسبات او در پایان سال 86 (دو سال بعد از انتخابات) تعداد افراد بالای 18 سال به 47 میلیون نفر میرسد و برای پرداخت این یارانه یا به قولی مستمری 28 میلیارد تومان پول در ماه نیاز است و این رقم با درآمد نفتی حدود 50 میلیارددلاری در سال و حذف برخی ردیفهای بودجه به دلیل اعطای یارانه نقدی، کاملاً امکانپذیر خواهد بود.
فارغ از اینکه برنامه کروبی تا چه اندازه عملی و صحیح بود، او توانست بیش از 2 /17 درصد آرا را کسب کند و در جایگاه سوم قرار گیرد. با این حال انتخابات به دور دوم کشیده شد و او از گردونه رقابتها کنار رفت. او در انتخابات سال 88 همین طرح را بهطور جامعتری مطرح کرد اما رئیس دولت نهم از سال 87 اجرای طرحی مشابه را با عنوان هدفمندسازی یارانهها کلید زده بود و بعد در دولت دهم به اجرا درآورد. در واقع کروبی اگرچه خودش نتوانست به قوه مجریه راه پیدا کند و وعدهاش را عملی کند اما فرد پیروز این ایده را به اجرا درآورد؛ اگرچه با تغییرات زیاد و اشکالات متعدد در اجرا. اما آنچه رئیس دولت نهم و دهم برای پرداخت نقدی به مردم در نظر گرفت تنها پنجهزار تومان کمتر از طرح کروبی بود.
حقوق دادن به زنان خانهدار
یکی دیگر از وعدههای اقتصادی در انتخاباتها، مستمری دادن ماهانه به زنان خانهدار بود. محسن رضایی، نامزد دوره سیزدهم انتخابات ریاستجمهوری که ید طولایی در وعدههای عجیب و دور از واقعیتهای اقتصاد دارد، در این رقابتها اعلام کرد که به زنان خانهدار حقوق ماهانه میدهد چون خانهداری وظیفه آنها نیست و لطف آنهاست. او که مدعی 25 سال اقتصاد خواندن و داشتن رتبه استادتمام اقتصاد است، گفته بود خانهداری در دولت من به عنوان شغل شناخته میشود و به زنان خانهدار حقوق پرداخت خواهم کرد. این در حالی است که در سرشماری سال 1395 حدود 20 میلیون زن در کشور خانهدار بودهاند که این رقم طی پنج سال تا رسیدن به انتخابات 1400 احتمالاً به 26 میلیون نفر بالغ شده است. اگر محسن رضایی قرار بود به این زنان خانهدار حداقل دستمزد سال 1400 یعنی دو میلیون و 655 هزار تومان پرداخت کند باید ماهانه رقمی نزدیک به 70 هزار میلیارد تومان پرداخت میکرد که در سال معادل 840 هزار میلیارد تومان میشد. واضح است که پرداخت چنین ارقامی نه با بودجه دولت و نه با هیچ منطق اقتصادی دیگری همخوانی ندارد و دولتی که سالانه نزدیک به 400 هزار میلیارد تومان کسری دارد چگونه میتواند دو برابر آن را برای زنان خانهدار حقوق ماهانه در نظر بگیرد؟
تورم تکرقمی
تردیدی نداریم که از سال 97 به بعد، اصلیترین مشکل اقتصاد ایران تورم است که معیشت و کسبوکار مردم را به شدت تحت تاثیر قرار داده و اثری کاهنده بر رفاه خانوار دارد. مقابله با تورم هم یکی از شعارهای عمده سیاستمداران و سیاستگذاران است. در انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 نیز یکی از اصلیترین مباحث بین نامزدها چه در شعارها و چه در مناظرهها مساله تورم بود. بهطوری که همه نامزدها از توان خود برای کنترل و مهار تورم و برنامههای علمی و کارشناسی خود میگفتند. ابراهیم رئیسی نیز به عنوان فرد منتخب در آن زمان وعده نصف کردن تورم طی دو سال و تکرقمی کردن آن را داد. رئیسی با شعار «ما میتوانیم» گفته بود: «ما هدفگذاری کردیم که تورم را در مدت دو سال، به نصف کاهش دهیم و سپس به سمت یکرقمی شدن حرکت کنیم که اولین شرط آن، کاهش دلالی، اتلاف و افزایش نظارت بر بازار است که نقش مهم دولت است.» اکنون دقیقاً دو سال از ریاستجمهوری او میگذرد و تورم نهتنها نصف نشده که در این مدت با فرازونشیب همراه بوده و در همان سطوح بسیار بالا باقی مانده است. نرخ تورم سالانه که در شهریور 1400 یعنی زمان روی کار آمدن دولت رئیسی بنا به دادههای مرکز آمار ایران معادل 8 /45 درصد بود، در شهریور 1402 به 1 /46 درصد رسید و در مهرماه نیز 5 /45 درصد بود. تورم سالانه در این بازه زمانی نرخ 1 /49 درصد را هم ثبت کرد تا این وعده رئیسی هرگز روی واقعیت را به خود نبیند. دادههای بانک مرکزی هم تورم شهریورماه 1400 را 3 /58درصد عنوان کردهاند که این رقم در اسفند 1401 که آخرین آمار رسمی اعلامشده سایت بانک مرکزی است 5 /46 درصد بوده و اگر روایت دادههای اخیر این بانک به قوه قضائیه را درست بدانیم، نرخ تورم مهرماه 1402 بالای 50 درصد است. این اعداد و ارقام به خوبی نشان میدهد که این وعده رئیسجمهور هم مانند بسیاری از دیگر وعدههای خود او و به سیاق اغلب وعدههای انتخاباتی روی واقعیت به خود ندیده است.
باید به این مساله مهم نیز توجه کرد که دور بودن این وعده از واقعیتهای اقتصادی از همان ابتدا نیز بر بسیاری از اقتصاددانان و کارشناسان و حتی بخشی از مردم که با سازوکار ایجاد تورم تا حدودی آشنا هستند، مشخص بود. نرخ رشد بالای نقدینگی ناشی از کسری بودجه بالا و ناترازی نظام بانکی، مسالهای نبوده و نیست که بتوان آن را دوساله حل کرد؛ آن هم در شرایطی که مساله تحریم حل نشده و کشور همچنان از نظر درآمدهای ارزی حاصل از نفت در تنگنا و مضیقه قرار دارد و نمیتواند تجارت خارجی خود را توسعه دهد و محدودیتهای بسیار زیادی در نقلوانتقال پول دارد.
وعدههایی برای عملی نشدن
تاریخ وعدههای انتخاباتی، و حتی غیرانتخاباتی، عملنشده در کشور ما کتابی قطور است. در زمانی که انتخابات کاملاً فرمایشی بود هم نامزدها وعدههایی دور از واقعیت به مردم رایدهنده میدادند و اکنون نیز که فرآیند انتخابات درگیر محدودیتهایی جدی مانند تایید صلاحیت و نظارت استصوابی است هم وعده دادن و شعار دادن پای ثابت انتخابات است. زمانی که شاه بر کشور حاکم بود سخن از حرکت به سمت دروازههای تمدن بزرگ و قرار گرفتن در زمره پنج کشور اول صنعتی دنیا بود و در زمان تغییر رژیم وعده خانهدار کردن همه ضعفا داده شد. بعدها رئیسجمهوری از گرفتن خسارات جنگ جهانی از ابرقدرتها حرف زد و یک نامزد انتخاباتی شعار داد که ریال را به قویترین پول منطقه تبدیل خواهد کرد (گزارش شاذگویان، منتشرشده در شماره 514 تجارت فردا در 18 شهریور 1402 به تفصیل به این موارد پرداخته است).
اگرچه در رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری وعدههای شیرین غیرعملی بزرگی داده میشود اما وضعیت در رقابتهای انتخاباتی محلی مانند مجلس و شوراها نیز بهتر نیست و از قضا وعدههای بسیار عجیبتری میتوان در کمپینهای تبلیغاتی نامزدها دید. در انتخابات مجلس دهم در سال 1394 نامزدی برای جلب آرای زنان، وعده رسمی شدن حق طلاق برای آنها را داده بود و یکی دیگر که در پی جذب جوانان بود، اعلام کرده بود که تمام جوانان را در نهادهای اطلاعاتی استخدام خواهد کرد. حتی نامزدی به جانبازان شریف وعده داده بود که در صورت رای آوردن درصد جانبازی آنها را بالا میبرد. وعده سهروزه کردن تعطیلات آخر هفته، جابهجایی شهر از یک استان به استان دیگر (در خراسان)، وعده افزایش قیمت نفت و هزینهکرد تمام منابع آن در منطقه (یکی از استانهای نفتخیز جنوب)، سفر به اروپا بدون نیاز به گذرنامه و... بسیاری وعدههای دیگر که سر آدمی از شنیدنشان سوت میکشد در بازار مکاره وعدههای انتخاباتی در کشور ما مانند نقل و نبات به رایگان پخش میشود.
تبعات وعدههای بیحسابوکتاب
جیمز کارویل، سیاستمدار و استراتژیست انتخاباتی جمله مشهوری دارد که میگوید: «این اقتصاد است، احمق.» او در سال 1992 زمانی که در کمپین انتخاباتی بیل کلینتون در رقابتهای ریاستجمهوری ایالاتمتحده حضور داشت این شعار را برای مقابله با کمپین تبلیغاتی جرج بوش پدر انتخاب کرد. دموکراتها دولت جرج بوش را مقصر شکلگیری رکود اقتصادی در آغاز دهه 1990 میلادی میدانستند و با این شعار به جنگ سیاستهای اقتصادی او و شعارهایش در انتخابات رفتند و اتفاقاً موفق شدند.
نویسندگان مقاله «وعدههای انتخاباتی، عملکرد اقتصادی و پاسخگویی» در آغاز مطالعه خود مینویسند: «توانایی شهروندان در پاسخگو کردن رهبران منتخب خود، قلب نظریه دموکراسی مدرن معاصر است. اگر رایدهندگان نتوانند به عملکرد خوب اقتصادی پاداش دهند یا عملکرد بد اقتصادی را مجازات کنند یعنی دموکراسی انتخاباتی شکست خورده است. مسوولیتپذیری و پاسخگویی در یک نظام دموکراتیک نیازمند دو عامل مجزاست: مسوولیتپذیری در مورد طرح و برنامههای انتخاباتی و اجرای خوب آن.» نویسندگان میگویند اگر چه مشخص نیست شهروندان چه وزنی به هرکدام از این دو عامل میدهند اما حتی عملکرد خوب اقتصادی فرد یا حزب منتخب هم نمیتواند مانع از پیگیری وعدههای انتخاباتی آنها شود. برخی معتقدند عملکرد خوب اقتصادی بسیار مهمتر از عمل به وعدههای انتخاباتی حزب است اما آنها در نظر نمیگیرند که یکی از عواملی که موجب شکست جرج بوش پدر در انتخابات سال 1992 در برابر بیل کلینتون شد، شکست در عمل به وعدههای انتخاباتی بود.
عمل نکردن به وعدههای انتخاباتی «اعتماد عمومی» را خدشهدار میکند و موجب میشود رایدهندگان نسبت به شعارها و برنامههای نامزدها بیاعتماد باشند. بیاعتمادی یا به سردی نسبت به مشارکت در انتخابات و فرآیند آن و تضعیف پایههای دموکراسی مدرن میانجامد یا به تغییرات پیدرپی ترکیب منتخبان در رقابتهای انتخاباتی مختلف. اگرچه در ادبیات وعدههای انتخاباتی آنچه بیشتر اهمیت دارد شناسایی ذائقه روز رایدهندگان و کشاندن آنها به پای صندوق رای است اما دادن وعدههای توخالی و نشدنی، همان جماعت رایدهنده را از صندوق دور و نسبت به سیاستمداران و البته نظام حکمرانی بدبین میکند. قاعدتاً نمیتوان هیچ نامزدی را به دلیل دادن وعدههای انتخاباتی، محدود یا به عبارتی ردصلاحیت کرد و این جزو حقوق نامزدهاست، همانطور که در دنیا نیز سابقه وعدهها و شعارهای دور از عقل و منطق وجود دارد. گابریل گرین در انتخابات ریاستجمهوری سال 1960 آمریکا به مردم گفته بود با ارتباط با فضاییها شهری آرمانی در آمریکا بنا میکند و لرد ساچ نیز وعده قانونی کردن مواد اعتیادآور برای صادرات را داده بود. اما این رایدهندگان بودند که در نهایت انتخاب کردند به چه کسی رای بدهند و چه کسی را انتخاب نکنند.
در شرایط امروز ایران، شعارهایی مانند وعده یارانه بالا، مسکن ارزان، وامهای کلان و بهبود سریع اقتصاد جز عوامفریبی نیست و به فرض برنده شدن نامزد موردنظر، راهی برای تحقق آن وجود ندارد. اما این عدم تحقق تنها یکسوی ماجراست و سوی بدتر آن پیامدهای منفی در فضای سیاسی و اقتصادی کشور است.