شادی مسروقه
جامعهای که روزبهروز فقیرتر میشود چگونه باید در جستوجوی شادمانی باشد؟
«پول خوشبختی میآورد؟» تاریخیتر از سوال «اول مرغ بود یا تخممرغ؟» نباشد، دستکمی هم از آن ندارد. تلاش افراد و جوامع برای بهرهمندی هرچه بیشتر از ثروت این سوال فلسفی را در گام بعدی ایجاد کرد که اگر اولویت بشر از زیست اجتماعی رسیدن به شادمانی باشد آیا بهرهمندی بیشتر او از ثروت به این شادمانی منجر خواهد شد یا نه. پاسخها به این پرسش متعدد است و نظریهها متفاوت؛ اما در یک کلام میتوان گفت پول و ثروت اگرچه شرطی کافی برای احساس شادمانی نیست اما شرطی لازم است و اگرچه صرفاً پول داشتن ما را خوشبخت نخواهد کرد اما مسیر خوشبختی را هموار میکند و در مقابل فقر قطعاً به احساس نارضایتی و ناشادمانی خواهد انجامید.
وقتی بحث از فرد و افراد فراتر رفته و به جامعه میرسد موضوع پیچیدهتر هم میشود، در برخی از جوامع تلاش شده به سایر نیازها از جمله نیازهای معنوی وزن بیشتری داده شود و گاه در این مسیر چنان افراطی پیش رفتهاند که مانند ایران در دهههای اوایل انقلاب ثروت به مثابه فساد انگاشته شده، ثروتمندان به دار آویخته شدند و ثروتمندی برای سالهای متمادی در رسانهها تقبیح شد. اما آن دسته از جوامعی که در اقتصاد خود به پرسش پول خوشبختی میآورد؟، پاسخ آری دادهاند، این روزها در پی پاسخ به پرسش چه نوع ثروتی به خوشبختی بیشتر میانجامد هستند.
«بحث رفاه و رابطه آن با متغیرهای کلان اقتصادی، همواره یکی از حوزههای مشترک پژوهشگران و سیاستگذاران اقتصادی بوده است. اینکه چه نوع رشد اقتصادی میتواند به رفاه منجر شود و آیا ضرورتاً با افزایش رشد، میزان رفاه نیز در جوامع مختلف افزایش مییابد، همواره به عنوان یکی از پرسشهای مهم در این حوزه مطرح میشود. کارشناسان و سیاستگذاران در ایران نیز همیشه با این چالش روبهرو بودهاند که ابتدا کیک اقتصاد کشور را بزرگ کنیم، بعد در مورد تقسیم آن صحبت کنیم یا ابتدا درباره سهم افراد صحبت کنیم، بعد کیک را بزرگ کنیم. با این حال به نظر میرسد که هنوز یک چهارچوب نظری برای این چالش پیدا نشده است. الگوی رشد اقتصادی نیز میتواند در هر کشوری به شکلی تعریف شود. به عنوان مثال بانک جهانی اخیراً این رشد را با عنوان رشد فراگیر (Inclusive Growth) مطرح کرده که در حقیقت در کنار هم قرار دادن این دو راه است. در حقیقت رشدی که منافعش بیشتر به گروههای کمدرآمد میرسد. از نظر کارشناسان میشود مساله رشد و توزیع درآمد را به جای تقسیم عرضی، تقسیم طولی کرد، نتیجه این تقسیم طولی به این شکل خواهد بود که ابتدا اولویت در سطح کلان به رشد اقتصادی داده میشود و در سطح منطقهای توزیع درآمد مدنظر قرار میگیرد. علت این راهبرد این است که وقتی به آمارها نگاه میشود میتوان دریافت که ماهیت منطقهای مساله فقر و توزیع درآمد بر ابعاد ملی آن مسلط است» (مجله تجارت فردا، شماره 187، گزارش اقتصاد شادمانی).
در ایران هم بهرغم تمام مشکلات خرد و کلان اقتصادی هر سال بخشی از بودجه عمومی صرف مسابقات ورزشی، تولید فیلم و سریال و... میشود. مردم نیز بخشی از درآمد خود را صرف کنسرت، سینما، سفر، موسیقی، غذا و دیگر سرگرمیها میکنند. بنابراین بخشی از هزینههای عمومی برای این است که جامعه شادمان باشد و مردم نیز از جیب خود هزینه میکنند تا شادمان بمانند. اما خیلی از مردم حتی آنها که دارای تمکن مالی هستند، این روزها احساس شادمانی نمیکنند؛ از سوی دیگر اگرچه آماری رسمی از میزان فقر در جامعه منتشر نمیشود اما بر اساس آنچه اخیراً حسین راغفر، اقتصاددان، گفته نیمی از جمعیت ایران زیر خط فقر مطلق هستند. تنها دغدغه این افراد تامین هزینههای ضروری زندگی است، اغلب چند شیفت کار میکنند، به بهداشت و آموزش درستی دسترسی ندارند و قطعاً به تنها چیزی که نمیاندیشند راههایی برای شادمانی است. این افراد روزبهروز ناراضیتر شده و کمرشان زیر بار مشکلات ابتدایی خمتر میشود. در این گزارش که با مشورت و راهنمایی مریم زارعیان، جامعهشناس، نوشته شده تلاش میشود به چرایی ناشادمانی مردم ایران بپردازیم و به این سوال پاسخ دهیم که با وجود فقری که دامنه آن هر روز گستردهتر و عمیقتر میشود مردم باید چطور شادمان باشند.
جامانده از قطار شادی
گزارش «شادی جهانی» که به برترین کشورها از نظر شاد بودن شهروندان آنها میپردازد، در سال ۲۰۲۳ فنلاند را برای ششمین سال متوالی در صدر فهرست کشورهای شاد قرار داده است و ایران در پایین جدول قرار دارد و رتبه ۱۰۱ را به خود اختصاص داده است. این گزارش که حاصل نظرسنجی از شهروندان بیش از ۱۵۰ کشور جهان است، شادترین کشورها را شناسایی میکند و به عواملی میپردازد که به خوشحالی و سعادت شهروندان آن مناطق منجر شده است.
به گزارش سیانان، جان هلیول، از نویسندگان گزارش شادی جهانی، درباره آمار بهدستآمده که از نظرسنجیهای مختلف برای تهیه این گزارش، گفته است: «معیارهای شادی جهانی در سه سال همهگیری کووید ۱۹، تغییر نکرده و با سالهای قبل از همهگیری مطابق است. بررسیهای ما نشان میدهد که کمک به دیگران، به ویژه غریبهها، که در سال ۲۰۲۱ به طرز چشمگیری افزایش یافته بود، در سال ۲۰۲۲ و پس از آن نیز همچنان بالا ماند.» او در مورد نتایج تحقیقاتشان پیرامون شادی جهانی گفته «حتی در طول سالهای سخت ناشی از شیوع کرونا، احساسات مثبت دو برابر احساسات منفی، و حمایت اجتماعی دو برابر بیشتر از احساس تنهایی بوده است».
در فهرست منتشرشده درباره شادترین کشورها در سال ۲۰۲۳ که عمدتاً بر اساس ارزیابیهای موسسه گالوپ انجام شده، فنلاند همچنان شادترین کشور جهان است. این کشور شمال اروپا و دیگر همسایگان شادش، از جمله دانمارک، ایسلند، سوئد و نروژ، همه در معیارهایی مشترکاند: امید به زندگی، سرانه تولید ناخالص داخلی، حمایت اجتماعی، فساد کم، سخاوت و مراقبت مردم از یکدیگر و نیز آزادی در تصمیمگیریهای کلیدی زندگی. این ویژگیها، نشان میدهد که نگاه کلنگر به رفاه همه اجزای یک جامعه، باعث رضایت بیشتر شهروندان و افزایش احساس شادی در آنان میشود.
گزارش شادی جهانی به روسیه و اوکراین نیز، پس از یک سال درگیری بین این دو کشور، پرداخته است. آخرین بررسیها نشان میدهد که وضعیت رفاه اجتماعی در اوکراین ضربه سنگینی خورده است، اما با وجود رنج و آسیبهای فراوان، در این کشور حس همدلی، هدف مشترک و خیرخواهی در سطوح بالا دیده میشود. نظرسنجیهای انجامگرفته همچنین نشان میدهد که اعتماد به دولتها در هر دو کشور اوکراین و روسیه افزایش یافته، اما این میزان در اوکراین بسیار بیشتر از روسیه بوده است. در ردهبندی شادترین کشورهای امسال، روسیه در رتبه ۷۰، و اوکراین در رتبه ۹۲ قرار گرفته است. این موضوع نشان از اهمیت چشمانداز مثبت چه در بعد اقتصادی و چه در سایر مولفههای اجتماعی دارد. این اتفاقی است که برای ایران هم در حدود اوایل دهه ۶۰ افتاد. در آن زمان با وجود مشکلات متعدد ناشی از جنگ خانمانبرانداز با عراق، به سبب اینکه چشمانداز پیش روی مردم مثبت بود و امید به بهبود اوضاع در آینده نزدیک و پس از جنگ وجود داشت، سطح شادمانی نسبت به این روزها بالاتر بود.
واضح آنکه افزایش فقر معمولاً به عنوان نتیجهای از عوامل مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رخ میدهد. عواملی مانند بیکاری بالا، عدم دسترسی به آموزش و بهداشت، فساد، و تفاوتهای طبقاتی میتوانند به افزایش فقر و ناشادمانی افراد منجر شوند. سیاستهای نامناسب، توزیع ناعادلانه منابع و عدم توجه به نیازهای اقتصادی پایدار نیز میتوانند در این راستا تاثیرگذار باشند. از طرفی ثروت میتواند به میزانی به شادمانی کمک کند که اساسیترین و اولیهترین نیازهای زندگی فراهم شوند. اما بیشتر از آن، عواملی مانند روابط اجتماعی، سلامت روحی، احساس ارتباط اجتماعی و معنویت هم موثر هستند. بنابراین اگرچه ثروت میتواند کمککننده باشد، اما به تنهایی نمیتواند منبع اصلی شادمانی باشد.
پیوند شادی و ثروت در علم
اهمیت پیدا کردن موضوع شادمانی و احساس رضایت در زندگی بشر، بعد از اینکه او سرانجام توانست در بسیاری از کشورها از پس تامین نیازهای اولیه خود تا حدودی برآید، پژوهشگران و اندیشمندان علوم مختلف را به سمت شاخههای جدیدی از علوم سوق داد و اقتصاد شادی (Happiness Economy) یکی از این شاخهها بود. شاخهای جدید در مطالعات اقتصادی که بهطور معمول با ترکیب اقتصاد با زمینههای دیگر مانند روانشناسی و جامعهشناسی به مطالعه کمی و نظری شادی، احساسات مثبت و منفی، رفاه، کیفیت زندگی، رضایت از زندگی و مفاهیم مرتبط با آن میپردازد. پژوهشگران در این زمینه نشان دادهاند افرادی که شاد هستند احساس امنیت بیشتری میکنند. آسانتر تصمیم میگیرند و نسبت به کسانی که با آنها زندگی میکنند بیشتر اظهار رضایت میکنند. شاید بتوان گفت یکی از مهیجترین و جالبترین تغییرات در علم اقتصاد، حداقل در سالهای اخیر، معرفی ایدهای به نام «شادی» بوده است. در گذشته بسیاری از اقتصاددانان نئوکلاسیک برای اندازهگیری رفاه فردی بیشترین توجه خود را بر ثروت، دارایی، مصرف یا کل پول موجود در دست فرد معطوف میکردند. ولی امروزه مفهومی به نام شادی در مقایسه با مفاهیم رفاه مادی، جایگاه مناسبی در تحلیلهای رفاهی بین اقتصاددانان پیدا کرده است. اندیشمندان در این حوزه بر این باورند که سرمایه اجتماعی تاثیری مثبت بر مولفههای اقتصاد شادی دارد. ضمن اینکه سیاست پولی، سرمایه اجتماعی و شادمانی مردم ایران نیز ارتباط معناداری با یکدیگر دارند. نتایج بهدستآمده نیز نشان میدهد سیاست پولی و سرمایه اجتماعی تاثیر مثبت بر مولفههای اقتصاد شادی دارد. به صورتی که در بلندمدت بر همدیگر تاثیرگذار هستند.
از طرفی پژوهشی دیگر که در دوفصلنامه «جامعهشناسی اقتصادی و توسعه» منتشر شده هم نشان میدهد استانهایی که در ایران از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردارند، ساکنانی شادمانتر دارند. این پژوهش به وسیله محمدشریف کریمی، مریم حیدریان و الهام حشمتیدایاری از دانشگاه رازی کرمانشاه انجام شده و گویای این است که استانهای مرکزی ایران به دلیل برخورداری از امکانات رفاهی از میزان شادی بالاتری نسبت به استانهای مرزنشین برخوردارند.
البته در این پژوهش یک بازه زمانی ۱۰ساله از سال ۸۴ تا ۹۴ در نظر گرفته شده و نتایج آن نیز مربوط به همین دوره زمانی است. اما بهطور کلی این مقاله عنوان میکند که نوعی «تمرکززایی شادی» در کشور روی داده است. بهطوریکه بهطور متوسط استانهای تهران، کهگیلویهوبویراحمد و اصفهان به ترتیب رتبههای اول تا سوم در شادی را به خود اختصاص دادهاند و پایینترین میزان شادی نیز به ترتیب در استانهای سیستان و بلوچستان، خراسان جنوبی و کرمانشاه به دست آمده است. این نتایج نشان میدهد که استانهای ذکرشده به دلیل تفاوتهای بارز در متغیرهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دارای شکاف و فاصله زیادی با یکدیگر هستند و همین ناکارایی و عدم برخورداری از امکانات رفاهی و معیشتی باعث شده است که برخی استانهای مرزنشین دارای پایینترین میزان شادی در کشور باشند.
پول همه چیز نیست
زمانی که از شادمانی به شرط پول حرف میزنیم شاید در ابتدا اینطور برداشت شود که پول همه چیز است، اما این دیدگاه رادیکال که در مقابل دیدگاهی قرار دارد که در ضربالمثلها با عنوان «پول چرک کف دست است» شکل گرفته، مقصود این گزارش نیست. در واقع موضوع ابعاد گستردهتر و پیچیدهتری از آنچه در ابتدا به نظر میرسد دارد. عبدالمحمد کاشیان، در مقالهای پژوهشی با عنوان «شادی و اقتصاد: یک تحلیل انتقادی» به روی دیگر این موضوع پرداخته است. کاشیان معتقد است: «تصور رایج در مورد رابطه شادمانی و اقتصاد این است که هر چه سطح اقتصادی جامعه برحسب شاخصهایی چون درآمد سرانه و دستاوردهای رفاهی، بهداشتی و آموزشی، در سطح بالاتری قرار گیرد، جامعه شادی بیشتری را تجربه خواهد کرد. ورود «اقتصاد شادمانی» به ادبیات اقتصادی و برخی از تحقیقات پایهگذار نشان داد بهرغم بهبود مولفههای فوق، افراد ممکن است نوعاً ناشادتر از گذشته باشند و بر این اساس صرف هدفگذاری بر مولفههای فوق نمیتواند به احساس رضایت و شادکامی بیشتر در انسانها منجر شود که این موضوع بعدها به تناقض استرلین معروف شد.» او ادعا میکند: «از آنجا که اقتصاد شادی حوزهای جدید از مطالعات میانرشتهای را به خود اختصاص داده و به دنبال راههایی برای تبیین علل شاد زیستن انسانهاست، در ابتدا میتوان پیشبینی کرد که با حفظ کردن پارادایم فکری حاضر، تحلیلگران جریان اصلی اقتصاد در تجزیه و تحلیل علل ناشادی هرچند در زمینههایی موفق اما درمجموع ناکام خواهند ماند. علل این ناکامی را میتوان در رویکردهای انسانشناسانه جستوجو کرد؛ به این معنا که به دلیل تسلط نگاه انسانشناسانه ماتریالیستی در میان تحلیلگران اقتصادی، نسخههایی که برای شادی انسانها تجویز میشود، در برخی از موارد فاقد اعتبار هستند یا اینکه کفایت لازم را ندارند.»
خلاصه آنکه اگرچه ثروت و رفاه کشورها تاثیر مستقیمی بر شادمانی افراد جامعه نیز دارد اما مسالهای که در گام بعدی سبب ماندگاری این احساس شادمانی میشود تلاش حکمرانان در جوامع برای برطرف کردن سایر نیازهای افراد است، نیازهایی که البته باز هم بخش زیادی از آنها با تکیه بر ثروت برطرف میشود.
شادمانی، ثروت و چند مساله مهم دیگر...
پیش از اینکه بررسی کنیم شادی و شادمانی چه رابطهای با سایر مولفههای نظام اجتماعی دارد، باید ببینیم که چه معنایی از شادمانی در نظریات مختلف وجود دارد. شادی تعاریف مختلفی دارد اما بهطور کلی شادمانی به این معناست که فرد به این باور و احساس میرسد که زندگی او در مسیر صحیح و خوبی در جریان است و به خواستههایی که از زندگی، مادی یا معنوی دست پیدا کرده یا در مسیر رسیدن به آنهاست؛ زمانی که فرد احساس میکند به آنچه مورد علاقهاش است یا به آن نیاز دارد، در یک بازه زمانی معقول و مورد پیشبینی میتواند دست پیدا کند. این خواستهها میتواند اعم از قدرت، موفقیت، ثروت یا دانش و ایمان باشد و این وضعیت باعث به وجود آمدن احساس شادمانی و سرور در فرد میشود.
اگر بخواهیم با رویکرد جامعهشناختی بررسی کنیم که بین شادمانی و خردهنظامهای اجتماعی یک جامعه چه رابطهای برقرار است باید ابتدا این نکته را مورد توجه قرار دهیم که در رویکرد جامعهشناختی شادمانی کنشگران فردی حاصل مبادلات شبکهای بین نظام جامعهای و نظام شخصیت است، به این معنا که نظام شخصیت انسان شامل علقههای چهارگانه اعم از علقه مادی، امنیتی، ارتباطی و شناختی است. از سوی دیگر نظام اجتماعی شامل چهار خردهنظام اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. نظام شخصیت و امر اجتماعی یا نظام اجتماعی در ارتباط تنگاتنگ و متقابل هستند و بر یکدیگر اثر متقابل دارند. حالت مطلوب آن است که خردهنظامهای اجتماعی پاسخگوی موثر علایق چهارگانه انسان یعنی علایق معیشتی، امنیتی، معاشرتی و شناختی باشد، چراکه اصلاً فلسفه وجودی شکلگیری نظام اجتماعی پاسخگویی به نیازهای اجتماعی انسان است. اگر ارتباط میان نظام اجتماعی و نظام شخصیت در این مسیر باشد، در این صورت میتوان گفت موجبات شکلگیری شادمانی در انسان را فراهم کرده است. در حوزه اقتصادی کارکرد خردهنظام اقتصادی تولید احساس بهبودی در وضعیت زندگی و ایجاد آسایش است. در این زمینه باید به این نکته نیز توجه کرد که این چهار خردهنظام با هم در ارتباط متقابل هستند و پیامد مثبت هر حوزه رابطه متقابل با عملکرد سایر حوزهها دارد، به این معنا که توسعه متوازن هر چهار حوزه باعث میشود در سطح فردی احساسات مثبت برای اشخاص ایجاد شود. این در حالی است که توسعه نامتوازن این خردهنظامها نهتنها احساس شادمانی ایجاد نمیکند بلکه به ایجاد ناخرسندی اجتماعی برای آحاد افراد در جامعه منجر میشود.
نتایج پژوهشهایی که در خصوص ارتباط حوزه اقتصاد و شادمانی افراد جامعه انجام شده نیز نشان میدهد در مطالعات عرضی میان جوامع، در جوامعی که سطح توسعهیافتگی بالاتری داشته و وضعیت اقتصادی بهتری دارند مردم بیشتر از زندگی راضیاند و درصد خوشحالی در آنها بیشتر است، به عبارتی اگر بخواهیم همه جوامع را در یک بازه زمانی با یکدیگر مقایسه کنیم بین رضایت از زندگی افراد جامعه و سطح اقتصادی بالا در آن جامعه ارتباط مستقیم وجود دارد.
آنچه در رابطه با احساس شادکامی و وضعیت اقتصادی در جوامع وجود دارد این است که طبیعتاً همانطور که اشاره شد اگر جوامع را در یک سال مشخص با هم مقایسه کنیم و به عبارتی مطالعه تطبیقی انجام دهیم جوامعی که از سطح توسعهیافتگی بیشتری برخوردارند وضعیت احساس شادمانی نیز در آنها بهتر است اما سوال اینجاست که اگر بخواهیم در یک مطالعه طولی یک جامعه خاص را بررسی کنیم آیا صرف پولدار شدن و بهبود وضعیت اقتصادی افراد جامعه میتواند به صورت تصاعدی خوشحالی افراد آن جامعه را افزایش دهد و آیا این دو مولفه رابطه مستقیمی دارند؟
البته نمیتوان این مساله را انکار کرد که درآمد بالا باعث افزایش شادمانی و بهبود وضعیت زندگی افراد جامعه میشود و درآمد تا جایی که نیازهای مادی و زیستی افراد را برطرف میکند رضایت نیز ایجاد میکند اما همانطور که به آن اشاره شد افراد چهار حوزه علقه دارند، علقههای مادی، معنوی ارتباطی و شناختی که اگر هر کدام از اینها برآورده نشود احساس شادمانی در افراد افت میکند و طبیعتاً شرایط اقتصادی خوب برای برطرف کردن نیازهای مادی لازم است، البته که کافی نیست و در واقع یک متغیر لازم و نه کافی است، چرا که افراد سطوح دیگری از نیازها را نیز دارند و برای اینکه به رضایت برسند باید آن نیازها را نیز برطرف کنند. مثالی که در این زمینه مطرح میشود این است که ثروت به مثابه سلامتی است، یعنی همانطور که تا وقتی سلامتی داریم نمیدانیم چه نعمت بزرگی است و وقتی که سلامتیمان را از دست میدهیم نبودش را میفهمیم، ثروت نیز همینطور است. از این جنبه که نداشتن آن حتماً به بدبختی و فلاکت در زندگی انسان منجر میشود اما خب نمیتوان گفت داشتن ثروت لزوماً تضمینی برای داشتن رضایت از زندگی و خوشحالی است. در این زمینه نمیتوان از نظریه رونالد اینگلهارت غافل شد، او به دگرگونی ارزشی در جوامع پیشرفته صنعتی اشاره میکند و معتقد است در اثر توسعه اقتصادی در کشورهای پیشرفته صنعتی ارزشهای جامعه از مادی به فرامادی تغییر میکند و اگر بخواهیم این نظریه را در رابطه با شادمانی تفسیر کنیم خواهیم دید اگر در جامعهای وضعیت اقتصادی رو به بهبود باشد، وقتی وضعیت عینی افراد در کوتاهمدت بهبود پیدا کند و اهداف فرامادی تامین نشود، احساس آنی رضایت جای خود را به احساس نارضایتی میدهد. بررسیهای صورتگرفته در این زمینه هم بیان میکند که بهطور متوسط مردم ثروتمند شادکامتر از مردم فقیر هستند اما نیازهای مادی که با ثروت مرتفع میشوند در بدایت امر مطرح هستند و پس از آنها، موضوعاتی مانند آزادی شخصی، نبود فساد، حمایت اجتماعی و اعتقادات مذهبی در اولویت قرار میگیرند. البته باید به این موضوع نیز توجه داشت که این کاهش یا افزایش احساس رضایت در افراد نسبت به میزان احساس رضایتی است که در همان جامعه داشتهاند، نه در مقایسه با جوامع دیگر، به عبارت دیگر احساس رضایت موضوعی نسبی و در ارتباط با موقعیت سوژه است. در واقع اگر یک جامعه را در یک بازه زمانی و به صورت طولی مورد مطالعه قرار دهیم، خواهیم دید اگر صرفاً سطح درآمد افراد افزایش پیدا کند و ارزشهای فرامادی افراد محقق نشود، اگرچه رضایتی آنی به وجود میآید اما در ادامه و زمانی که افراد آن جامعه خود را با شرایط قبل مقایسه میکنند احساس شادمانی کمتری نسبت به سالهای قبل دارند. ولی همچنان اگر شادمانی جوامع را به صورت مطالعه تطبیقی با یکدیگر مقایسه کنیم خواهیم دید جوامعی که وضعیت اقتصادی بهتری دارند در عمل رضایت بیشتری نیز از زندگی خود دارند. یعنی اگر بهطور اجمالی بخواهم اشاره کنم، خواستههای افراد در طول زمان تغییر میکند و انتظاراتی که شهروندان دارند دستخوش تغییر میشود. زمانی که سطح انتظارات و دغدغههای آنها پایینتر است و به رفع نیازهای اصلی محدود میشود با بهبود شرایط اقتصادی انتظارات برآورده میشود اما وقتی این خواستهها برطرف میشود دیگر صرفاً بهبود شرایط اقتصادی نمیتواند انتظارات آنها را که دیگر دامنهای از موضوعات فرامادی را هم فرا میگیرد، برآورده کرده و باعث ایجاد شادمانی شود.
پس مسائل اقتصادی برای تامین نیازهای زیستی انسان لازم است اما برای ایجاد شادمانی کافی نیست چرا که انسان فقط نیازهای مادی و اقتصادی ندارد. از طرف دیگر تاثیر افزایش درآمد بر شادیِ کشورهایی با درآمد پایین، بیشتر از کشورهایی با درآمد بالاتر است. این شاید به این دلیل باشد که در کشورهایی که وضعیت اقتصادی خوبی ندارند افزایش درآمد بهتر میتواند پول نیازهای زیستی و اولیه انسانها مثل نیاز به غذا و مسکن را برآورده کند اما در کشورهای ثروتمند نیازهای انسانها از این مرحله گذر کرده است. مثلاً فرض کنید که در هند و کانادا درآمد افراد به یک میزان افزایش پیدا کند. در این حالت به دلیل وجود فقر بیشتر در هند، همبستگی بالاتری میان درآمد و شادی افراد وجود دارد و این میزان افزایش، آنها را بیشتر از مردم کانادا خوشحال میکند.
در این میان ایران به عنوان کشوری که در اکثر پارامترهای کلان اقتصادی از جمله تولید ناخالص، تورم، نقدینگی، درآمد سرانه و... وضعیت مناسبی ندارد، جایگاه ۱۰۱ را در میان ۱۳۷ کشور جهان در آخرین گزارش «شادمانی جهانی» به خود اختصاص داده است. آمار نشان میدهد خوب نبودن این شاخصها باعث شده اکثریت قریببهاتفاق افراد جامعه در جایگاهی نباشند که بتوانند نیازهای مادی خود را برطرف و امنیت اقتصادی را برای خود ایجاد کنند. اما موضوعی که در ایران خاص است این است که مردم هم احساس نارضایتی کلی دارند و هم احساس نارضایتی نسبی. احساس نارضایتی نسبی از این جهت به وجود آمده که مردم در مقایسه وضعیت خودشان نسبت به وضعیت قبل تفاوت آشکاری میبینند. ایران همیشه کشور بدبختی نبوده و همواره مردم فقیری نداشته است. سطح درآمد مردم همواره پایین نبوده و وضعیت شاخصههای اقتصادی همواره به اینگونه نبوده است.
در دورهای که خیلی هم دور نیست و افراد جامعه میتوانند آن را به یاد بیاورند و وضعیت امروز خود را با آن زمان مقایسه کنند جامعه وضعیت خوبی داشته است. ایران روزگاری کشور مهاجرپذیری بوده بهطوری که افرادی از کشورهایی که امروز توسعهیافته محسوب میشوند به کشور ما مهاجرت میکردند و از ما میخواستند الگو بگیرند. مثلاً در سال 1965، کره در ابتدای راه توسعه، کارشناسانی را از ایران برای برنامهریزی استخدام کرد و حالا کشوری که در سال 1980 تولید ناخالص داخلی معادل نصف ایران داشت، امروز تولید ناخالص داخلی 5 /4 برابر ایران دارد و درآمد سرانه این کشور از نصف درآمد سرانه ما به پنج برابر درآمد سرانهمان رسیده است. بنابراین مقایسه وضعیت افراد با گذشته خودشان در آن جامعه هم احساس نارضایتی ایجاد میکند. از طرف دیگر مقایسه وضعیت افراد در ایران با کشورهای همسایه نیز باعث ایجاد نارضایتی و کاهش سطح شادمانی افراد جامعه میشود. وقتی افراد جامعه، کشور خود را با کشورهای همسایه مقایسه میکنند و میبینند آنها در مسیر توسعهیافتگی قرار گرفتهاند و به سرعت پیشرفت میکنند و شاخصههای کلان اقتصادی آنها بسیار با ما متفاوت است و وضعیت رو به جلویی را در پیش گرفتهاند، این موضوع نیز مزید بر علت میشود و احساس نارضایتی را تشدید میکند.
این دو اتفاق را باید در کنار این موضوع قرار داد که سطح تحصیلات جامعه ما نسبت به جوامع همجوارمان بالاتر است، یعنی افراد جامعه دارای دانش بیشتری هستند و بالا بودن تحصیلات نیز خود به افزایش اطلاعات و در نتیجه بالا رفتن توقعات منجر میشود. وقتی افرادی که در جامعه تحصیلات بالایی دارند میبینند بهرغم بالا بودن تحصیلات انتظارات آنها برآورده نمیشود، این خود باعث میشود این افراد بیشتر دچار تنش روحی و بحران شادمانی در جامعه شوند.
بهطور کلی نبود چشمانداز مثبت برای افراد جامعه بر سطح شادمانی آنها تاثیر مستقیمی میگذارد، چهبسا یک جامعه وضعیت اقتصادی خوبی هم نداشته باشد اما مردم به سبب امید به آینده وضعیت شادمانی بدی نداشته باشند. هند نمونه خوبی است، این کشور از نظر وجود فقر در مقایسه با کشور ما وضعیت بهتری ندارد اما چشماندازی که پیشروی مردم آن جامعه قرار دارد با وضعیت چشمانداز ما در ایران متفاوت است. اینکه افراد جامعه امید داشته باشند که پس از طی مدت زمان مشخصی شرایط اقتصادی آنها بهبود پیدا میکند، این انتظار مثبت میتواند باعث شود مشکلات را تحمل کنند. همانطور که در دهه 60 مردم ما بهرغم اینکه درگیر جنگ خانمانسوزی با عراق بودند شرایط را تحمل کردند. چون امید و سرمایه اجتماعی در کشور وجود داشت، تلاش میشد مسائل و مشکلات تحمل شود اما در حال حاضر کاهش امید اجتماعی و سرمایه اجتماعی در جامعه باعث شده این موضوع در کنار سایر مسائلی که به آن اشاره شد در کنار هم بر روی شادمانی در کشور ما تاثیر منفی بگذارد.
در یک جمعبندی باید گفت بررسیهای دقیق آماری و مطالعات انجامشده نشان میدهد که بین سرانه تولید ناخالص کشور و رضایت مردم از زندگی، رابطه مستقیمی وجود دارد و بالطبع اگر مطالعه تطبیقی انجام دهیم خواهیم دید مردم کشورهای ثروتمند در مقایسه با دیگران خوشحالتر هستند. در این زمینه باید به این مساله نیز دقت کرد که صرفاً مساله بهبود شرایط اقتصادی به دلیل اینکه انسان سطوح و ابعاد مختلفی از نیازها را دارد نمیتواند شادمانی را محقق کند و تامین مالی افراد تا حدی میتواند بر شادمانی آنها موثر باشد. در نهایت باید توجه کرد که اگر جهت حرکت یک کشور جهت رو به رشد و امیدبرانگیزی باشد و چشمانداز مثبت و امید معناداری در جامعه ایجاد شود و افراد جامعه به بهبود شرایط خود در ابعاد مختلف خوشبین باشند، رضایت میان شهروندان ایجاد میشود. چرا که از نظر اجتماعی کشورهای ثروتمند صرفاً به دلیل ثروتشان نیست که مردم خوشحالتر و راضیتری از سایر کشورهای دنیا دارند، بلکه مردم آنها میبینند که کشورشان سالهاست در مسیر بهبود قرار دارد و حکومتها در مسیر ایجاد سعادت دنیوی برای تامین نیازها و خواستههای مردم در حال حرکت هستند. اینکه مردم بدانند آینده بهتری در انتظار آنها و فرزندانشان است در شادمانیشان تاثیر بیشتری دارد از اینکه نیازهای مادی آنها برای بازه زمانی کوتاهمدت رفع شود و بعد از آن ندانند چه آیندهای در انتظار آنهاست.
پس یک کشور اگر قرار است شادمانی مردم خود را تامین کند، در کنار رشد اقتصادی باید ترسیم چشمانداز مثبت را در دستور کار قرار دهد و ترسیم آینده نه فقط در حرف و رسانهها بلکه بهطور عینی باید دیده شود و مشخص باشد جامعه در حال خارج شدن از انزوا به سوی بهبود شرایط کاری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است و در کنار کشورهای دیگر در مسیر توسعه به پیش میرود.