حیرتها و حسرتها در نوروزِ بیپیروز
مهمترین وقایع سیاسی-اقتصادی سال 1401 کدام بود؟
شاعری که سروده بود: «شبم از بیستارگی، شبِ گور / در دلم پرتوِ ستاره دور / مرغِ شبخوان که با دلم میخواند / رفت و این آشیانه خالی ماند / آهوان، گم شدند در شبِ دشت / آه از آن رفتگانِ بیبرگشت» خود در میانه تابستان سال 1401 خورشیدی به «رفتگان بیبرگشت» پیوست، اگرچه عمر 94ساله به او این مجال را داده بود که چیزی وامَگذارد: «هان! بر سر این دو راهه از روی نیاز / چیزی وامَگذاری که نمیآیی باز».
با این حال در این جهان نبود تا درباره رفتگان بیبرگشت نامآور یا کمنام و گمنامی که در پی رفتن او و یکی دو ماه بعد، شهره آفاق شدند نیز بنویسد و بسُراید و دستکم درباره یکیشان که رفتن او نقطه عطف سال و چهبسا سالیان شد چندان که تعبیر «پسامهسا» هم به ادبیات سیاسی و حتی اقتصادی افزوده شده است. رخدادی که اگرچه در آغاز و در گفتار رسمی چندان جدی گرفته نمیشد اما چنان بر همه عرصهها اثر گذاشت که در پایان سال وقتی دلار بیشتر افسار گسیخت، یکی از توجیهات یا عوامل غیراقتصادی اتفاقات پس از 25 شهریور ذکر شد که جامعه را نومید کرد و نقدینگیها را به سوی تقاضای ارز و طلا سوق داد تا جایی که رئیسجمهوری گفته است: ما دلار را با 27 هزار و 600 تومان تحویل گرفتیم و تا همین آبان هم نهایتاً دو هزار تومان افزایش داشت ولی ناگهان بعد از آن شتابی بیسابقه گرفت و باید دید چرا چنین شد. آرشیو صدا و سیما اما این مدعا را تایید نمیکند زیرا به روایت آنان همه چیز عادی بوده جز آنکه پارهای خبرها را مناسب برنامه طنز تبلیغی «پاورقی» -شکل تصویری نشریات دهنمکی در دوره اصلاحات- دانستند.
سیاهه رفتگان بیبازگشت 1401
اگر ماجرای مرگ مهسا (ژینا) امینی رخ نداده و به خاطر اعتراضات و التهابات پس از آن بر تمام عرصههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی تاثیری شگرف بر جای نگذاشته بود، سیاهه رفتگان بیبازگشت 1401 که بازتاب رسانهای یافت، تنها نامداران و صاحبان آثار مختلف را دربر میگرفت و جدای امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) با این نامها: ابوالفضل خطیبی (شاهنامهپژوه)، رضا براهنی (نویسنده و منتقد ادبی)، محمد علی اسلامیندوشن (سلطان نثر پارسی)، عثمان محمدپرست (چهره ماندگار موسیقی خراسان)، احمد ساعی (استاد علوم سیاسی)، سیدمحمود دعایی (رئیس موسسه اطلاعات و روحانی مداراجو)، احمد مهدویدامغانی (ادیب رهیده از تیغ دادگاه انقلاب در سالهای نخستین)، منوچهر اسماعیلی و جلال مقامی (صداپیشه)، عباس معروفی (رُماننویس)، یدالله رویایی و یدالله مفتونامینی (هر دو یدالله و هر دو شاعر اما با دنیاهای متفاوت)، مجید مهران (دیپلمات)، محمود زندمقدم (پژوهشگر بلوچستان)، احمد احرار (روزنامهنگار کهنهکار)، سیدمحمد هاشمی (استاد حقوق) و البته دوست روزنامهنگار خودمان ابوالحسن مختاباد. اما در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی در نیمه دوم سال به جای اینان از رفتگانی دیگر هم سخن رفت و به همین اشارات بسنده میشود.
راز توسعهنیافتگی ایران و ایرانی
پیشاپیش این نامها البته باید به علی رضاقلی اشاره میکردم که در نوروز 1401 درگذشت و اگرچه بیشتر با جامعهشناسی نخبهکشی و جامعهشناسی خودکامگی شناخته میشد و هرچند برخی محافل آکادمیک، قائل به عوامزدگی در آنها بودند یا چنین انگی مینشاندند اما متناسب با حال و هوای رسانه اقتصادی میتوان به دیدگاه او درباره «جامعهشناسی اقتصادی ایران؛ غارتی یا رقابتی» اشاره و از اثر دیگر او -اگر نورث ایرانی بود- یاد کرد. او راز توسعهنیافتگی ایران و ایرانی را در دو واژه «غارت» و «غنیمت» یافته و با تعبیر «غارتی-غنیمتی» درصدد توضیح برآمده و سراغ منابع تاریخی و ادبیات و حتی اسطورهها رفته بود تا نشان دهد چنان با فرهنگ ما عجین شده که تا از آن خلاص نشویم در مسیر توسعه گام نمیتوانیم نهاد.
از نگاه او رانت، همان غارت منابع است و چون دولتها و کاربهدستان مدام تغییر میکنند گرسنگان دیروز تا به جایگاهی میرسند دنبال غنیمت میروند و غارت-غنیمت چرخه ضدتوسعه است (این تعابیر البته عین جملات او نیست). رضاقلی برای فهم اقتصاد سیاسی حتی سراغ تاریخ و ادبیات رفت. در نگاه او سعدی تنها یک شاعر با قدرت زبان نبود: «یک تحلیلگر اجتماعی قوی بود. بیثباتی در بخش بالای هرم سیاسی، بیثباتی کارشناسی، نحوه برآمدن و فرو ریختن حکومتها، تحرک شدید اجتماعی و سیاسی، دستگاه فاسد قضایی و اقتصاد غارتی را سعدی به خوبی تجزیه و تحلیل و به رساترین سخن، بیان کرده است.»
هزینه مبادله در بازار سیاسی
چون در پایان سال بحثهایی مطرح شده که با برخی دیدگاهها یا پیشبینیهای او متناسب است میتوان از تعبیری گفت که زیاد به کار میبرد: «هزینه مبادله در بازار سیاسی» و امروز که ایرانیان بیش از هر زمان دیگر درک میکنند مشکل اقتصاد ایران ریشه در سیاست دارد، قابل فهمتر است ولو نظرات او چندان در چارچوبهای معمول اقتصادی و حتی جامعهشناسی نگنجد.
جان کلام رضاقلی اما این بود: «اگر سازمان دولت، غارتی شود -یعنی به بدترین وجه ممکن حقوق مالکیت را برای هیات حاکمه کارآمد کندو برای رعیت ناکارآمد- آن وقت نهادها به رفتار هنجارشکن و غارتی و فرصتطلبانه پاداش میدهند و این به نوبه خود به هنجار عمومی تبدیل میشود که الناس علی دین ملوکهم ... «مراد از غارت، بیان اوج فرصتطلبی و زیستِ رانتی با هزینه دیگران است. نحوهای معیشت در بازار غیررقابتی و بدون تلاش مولد و سازنده و خلاق و نامتناسب با رفتار رقابتآمیز بازاری؛ بلکه با کمک قدرت و در ارتباط با قدرت».
این چند سطر هم به نقل از مقاله «سوراخ کژدم» به خاطر استیلای فضای غیرتولیدی پس از صعود قیمت ارز و طلا قابل نقل است: «وقتی احتمال زندگی در غارت بیشتر باشد و احتمال گرفتار شدن کمتر، افراد ترجیح میدهند کارهای سخت را رها کنند و با غارت و کلاهبرداری زندگی کنند. اگر نهادها هزینه تخلف را پایین بیاورند و امکان زندگی در غارت را گسترش دهند چون مردم خُردههوشی و تُنُکعقلی دارند این مسیرها را شناسایی میکنند و ترجیح میدهند غارتی-رانتی زندگی کنند. اگر به شکل و رنگ خاصی درآمدن و رئیس شدن هزینهای نداشته باشد همه هوس میکنند رنگ عوض کنند و رئیس شوند. چون اگر نشوند چیزی را نباختهاند و اگر شدند ملت، بازنده است و آنها برنده!» از رخدادهای دیگر قابل نقل در سال کهنه فروریختن ساختمان متروپل در آبادان بود که در وضعیت عادی سانحهای در کنار دیگر سوانح قلمداد میشد اما داستان از این قرار بود که سازنده آن به عنوان چهره ماندگار صنعت ساختمان لقب خیّر امنیتساز هم گرفته بود. سازهای که بر خاک سست و لجن بنا شد، با زدوبند بالا رفت و قوانین ساختمانی را به سخره گرفت و نمونهای شد از سهلانگاری و بسازوبفروشی به جای معماری فاخر ایرانی و حتی ساختوساز سنتی و بیتوجهی به هشدارهای کارشناسان و داستان آنقدر ابعاد گونهگون گرفت که برای اثبات مرگ حسین عبدالباقی کشوهای سردخانه را هم خبرنگار تلویزیون گشود و چندی بعد یکی پیدا شد و برادر او را کُشت تا مطمئن شود خانواده آنها نیز داغدار شده است. متروپل آبادان در خردادماه اتفاق افتاد اما در اسفند که در زلزله مهیب ترکیه بحث اهمال یا فساد در ساختوساز مطرح شد در تفسیرهای ایرانی یاد متروپل هم تازه شد.
انبوه شعارهای تخیلی و توهمی
اتفاق قابل تامل دیگر در حوزه مدیریت کلان اقتصادی و در دولت ابراهیم رئیسی این بود که در خردادماه وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی برکنار شد. در حالی که حجتالله عبدالملکی با انبوهی از شعارهای تخیلی و توهمی (ایجاد شغل با یک میلیون تومان، کاهش دلار به 15 هزار تومان، انقلاب اقتصادی در 40 اصل، ایجاد سامانه جامع اشتغال ایرانیان و نجات سازمان تامین اجتماعی از ورشکستگی) سکان وزارتخانهای را در دست گرفته بود که خود حاصل ادغام سه وزارت کار و تعاون و رفاه بود.
از رخدادهای 1401 میگوییم اما به بهانه استعفا یا برکناری وزیر کار توئیتهای او قبل از وزارت و در فروردین 1400 قابل نقل است. 23 فروردین نوشت: «در انقلاب اقتصادی 1400 ارتش مشترک جهان اسلام با محوریت جمهوری اسلامی ایران تشکیل و هزینه، اسلحه و امکانات مورد نیاز برای نابودی اسرائیل با همت ملتها تامین خواهد شد.» یک هفته بعد و در 30 فروردین 1400 هم توئیت کرد: «مشکلات اقتصادی کشور قابل حل است. به شرط اینکه رئیسجمهوری انتخاب کنید که نفع خودش، وزرایش و دوستانش در گرانی نباشد» و چون مهمترین داستان این روزهای سیاست و اقتصاد، جامعه و فرهنگ و هر عرصه دیگر دلار است باز باید به همان 1400 گریز زد ولو روایت ما مربوط به 1401 باشد: «دولت با ارزپاشی به میزان 300 میلیون دلار، میتواند قیمت دلار را به کمتر از 15 هزار تومان برساند و دو ماه هم در همان سطح نگاه دارد. تامین این مبلغ برای بانک مرکزی از آب خوردن هم آسانتر است.» طرفه اینکه در خرداد 1401 و روزی که استعفا کرد قیمت دلار دو برابر آن 15 هزار تومان بود! درنگ بر این قضیه به خاطر تاکید بر این است که در سال 1401 مهمترین اتفاق این بود که شعارها و ادعاها محک خورد و دولت ابراهیم رئیسی چنان که در گزارش پارسال آورده بودم به صخره سخت واقعیتها خورد و چندی بعدتر رئیس کل بانک مرکزی هم تغییر کرد تا نشانی از فاصله گرفتن از شعار و خیال و وهم و به جای آنها قبول واقعیتها باشد. دوری و هجران آقای عبدالملکی از مدیریت ارشد دولتی اما تنها پنج ماه دوام آورد چرا که در آبانماه به دبیری شورای عالی مناطق آزاد تجاری و صنعتی و ویژه اقتصادی منصوب شد و فرصتی یافت تا ایدهها را این بار در قالب واقعیتها اجرایی کند و البته همین که نگاه نظامی مدیریت قبلی از مناطق آزاد دور شد رخداد مثبتی بود چرا که روشن بود دبیر جدید برای تکرار شعارهای دوران وزارت نیامده است و عرصه، دیگر است.
زیان هنگفت استارتآپها
روایت 1401 ناقص است اگر به زیان هنگفت استارتآپها به خاطر قطع و کندی و اختلال در اینترنت و بحثهای طرح صیانت فضای مجازی اشاره نشود. کار به جایی رسید که یک مقام ارشد پست، از کاهش مرسولات و درآمد پست به یکسوم خبر داد چرا که بخشی از خریدهای اینترنتی به خاطر فیلترینگ منتفی یا ناممکن شده بود و یکی از دوراهیهای دولت رئیسی که در ادامه هم به جنبههای دیگر آن اشاره خواهد شد همین نحوه مواجهه با فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و سرعت اینترنت است.
برای جلب رضایت باید دست از محدودسازی بردارند ولی با نگاه امنیتی ناگزیرند همین روند را ادامه دهند هر چند جلوی هیتلر را در مونیخ باید میگرفتند حال آنکه در دولتهای سازندگی و اصلاحات و اعتدال سخت در کار توسعه آن بودند و حال زندگی مردمان چنان با اینترنت پیوند خورده که نمیتوان باز پس گرفت و البته هیتلری هم در کار نیست!
سال حسرت و حیرت
با این اوصاف گزاف نیست اگر سال 1401 را با دو واژه حسرت و حیرت توصیف کنیم. حسرت و حیرتی که برای کثیری چنان با عسرت هم توأم شد که آقای کاظم صدیقی خطیب نماز جمعه را نیز واداشت بگوید: «اکنون درگیر جنگ اقتصادی هستیم که سختتر از جنگ نظامی است اما با دعا میتوان از این برهه هم گذشت. پس برای حل مشکلات کشور در خلوت اشک بریزید.» سخنی که اگرچه به یاد سکانس ماندگار سنگستانیها در «سگکشی» بهرام بیضایی است که به گلرخ کمالی با بازی مژده شمسایی میگویند: زنی در وضعیت و موقعیت گرفتار تو باید گریه کند و اشک بریزد نه آنکه صدا بلند کند و او پاسخ میدهد: ما گریههامان را کردهایم و اینک وقت فریاد است اما نویسنده چنین پاسخی برای امام جمعه موقت ندارد چون هرچه وضعیت اقتصادی و معیشتی تنگتر و آدمیان سر در گریبانتر شوند، فریاد هم به پرخاش و تخریب تبدیل خواهد شد و در میانه اشک شبانه و پرخاش روزانه و نه اعتراض راهی میانه باید جُست. توصیه به تحمل و استغاثه با این عبارات و برای حل مشکلات البته تازه است چرا که به یاد داریم وقتی چند سال قبل حسن روحانی همین تعبیر جنگ اقتصادی را بهکار میبرد از رئیسجمهوری پیشین نمیپذیرفتند و میگفتند تنها 20 درصد مشکلات ناشی از تحریمهاست و باقی همه از سوءمدیریت ناشی میشود و همین باور یا ادعا به مصوبهای در مجلس کنونی انجامید که دست دولت را برای احیای برجام پس از خروج ترامپ از کاخ سفید که چهبسا در اسفند 99 میسور بود، بست.
مشخص هم نشد به خاطر آن بود که اسب خود را برای در دست گرفتن قوه مجریه زین کرده بودند و احیای برجام را برگ برندهای در دست هر نامزدی میدانستند که از غربال شورای نگهبان گذشته باشد یا از آنرو که آنقدر درباره امکان رشد اقتصادی و کاهش تورم و افزایش قدرت خرید بینیاز به توافق هستهای و پیوستن به گروه ویژه اقدام مالی و تنشزدایی در روابط دیپلماتیک گفته و نوشته بودند که خودشان نیز باور کردند و حاصل آن شد که به اسفندی رسیدند و رسیدیم که به جای جشن سفندارمذگان مثل اسپند بر روی آتش این اقتصاد نابسامان بیقراری نشان دهیم.
سال محاسبات نادرست
سال کهنه را میتوان سال محاسبات نادرست در چهار محور دانست: نخست اینکه زیاده از حد روی نگاه به شرق حساب کرده بودند. این را وقتی دریافتند که ناباورانه رئیسجمهوری چین را در عربستان سعودی و گرم توافق و قرارداد دیدند و حتی امضای آقای شی را پای بیانیهای درباره سه جزیره و روسیه را هم درگیر جنگی فرسایشی. کسی البته به سیاق دهه ۶۰ در علن فریاد برنیاورد: «چین! تو هم؟» چندان که موسویاردبیلی در نماز جمعه از کویت گله کرد و گفت: کویت، تو هم؟ چون نه چین، کویت است نه ابراهیم رئیسی، موسویاردبیلی، اگرچه در جای او بر صدر قوه قضائیه یک چند نشسته باشد.
دوم، نتایج جراحی اقتصادی که میپنداشتند افزایش یارانه نقدی تبعات منفی آن را میزداید و از دارا میگیرند و به ندار میدهند و طبقه متوسط هم سماق خود را میمکد و هلیم خود را هم میزند. اما دولت هم چوب را خورد و هم پیاز را؛ البته در پایان سال همین سال پیاز هم کمیاب شد و محمدجواد ایروانی عضو کهنهکار مجمع تشخیص مصلحت را هم به ابراز این شگفتی واداشت تا بپرسد چگونه هم پیاز صادر میکنیم و هم برای کنترل بازار به واردات آن روی آوردهایم؟
اشتباه سوم این بود که گمان میکردند جنگ روسیه علیه اوکراین در یکی دو هفته تمام میشود و دولت دستنشانده مسکو را مستقر میکنند نه آنکه در سالگرد آن هم این اتفاق رخ ندهد.
دولتیان البته هنوز اصرار دارند هندسه نظم جهانی تغییر خواهد کرد ولی اگر این باور از سویدای جان باشد و در آغوش گرفتن روسها یک انتخاب قطعی با رای ممتنع به قطعنامه پیشنهادی مصوب در مجمع عمومی نمیخواند.
چهارمین و شاید مهمترین موضوع که هرگز پیشبینی نشده بود اعتراض طبقه متوسط و خصوصاً زنان بود که حالا ابراهیم رئیسی را در نقطهای قرار داده که مهمترین دستاورد دولت او حذف ناخواسته حجاب اجباری و تردد زنان و دختران در کوی و خیابان با پوشش دلخواه باشد و دولتیان ندانند از یک طرف با پایگاه اجتماعی خود چه کنند که این وضعیت را برنمیتابند چراکه تا بوده هر دشواری و مشقت را به خاطر دو ویژگی «شعار مرگ بر آمریکا» و «حجاب اجباری» قابل توجیه میدانستند و از سوی دیگر نمیخواهند شرری دیگر به انبار باروت بیندازند. یکبار انداختند و دیدند چه شد و تکرار آن با عقل سلیم انطباق ندارد و حالا کیست که نداند سربهسر مردم خسته و گرفتار نان گذاشتن سرریز کردن لیوانی است لبالب پُر.
روسیه، اوکراین و ایران
روایت سال پیش در همین سالنما چنین آغاز میشد: «اگر ولادیمیر پوتین رئیسجمهوری فدراسیون روسیه بامداد پنجشنبه پنجم اسفند 1400 خورشیدی فرمان حمله به اوکراین را صادر نکرده بود، فراغ بال بیشتری برای پرداختن به رخدادهای سال کهنه فراهم ساخته بود اما این بحران، گذشته را به آینده پیوند داده است.» آن نوشته تنها دو هفته بعد از حمله نوشته شد و حالا یک سال گذشته و آینده مورد اشاره خود به گذشته بدل شده و تمام سال با آن پیوند داشت ولو روزنامه شهرداری تهران که مطابق سمتوسوی سیاسی شهردار موضع آن مشخص میشود از رئیسجمهوری اوکراین به عنوان «دلقک» یاد کند و اگر هم این پرسش در ذهن مخاطب شکل گیرد که کجای ایستادن در برابر هجوم از جنس همان هنر بازیگری است که پیشتر با آن شناخته میشد پاسخ دهند: کدام مقاومت؟
ما تحریک ناتو را میگوییم. اگرچه ایران در مواضع رسمی بر صلح میان دو کشور تاکید دارد و نتیجه رفراندوم در مناطق اشغالی را مطابق سیاستی قدیمی که به هیچ جداسری نباید روی خوش نشان داد به رسمیت نشناخته اما جدای آمریکا رابطه با اروپا هم به سبب اتهام ارسال سلاح و مشخصاً پهپاد (هواپیماهایی که از دور هدایت میشوند) برای روسیه و با پوسته حمایت از اعتراضات پسامهسا و هسته خشم از نزدیکی تهران و مسکو علیه کییف دچار تنش شده و کار به جایی رسیده که فرمانده هوافضای سپاه تصریح کرده برد دوهزارکیلومتری موشکها به خاطر احترام به اروپاست وگرنه قدرت ما فراتر است.
جملهای حاوی هشدار یا اظهار ناخرسندی از تلاش برخی کشورهای غربی برای قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست گروههای تروریستی تا در این فقره هم آه از نهاد دیپلماتهای ارشد دولت اصلاحات / خاتمی (76 تا 84) برخیزد و هم دولت اعتدال / (1392 تا 1400).
چرا که در اولی سازمان مجاهدین خلق در فهرست گروههای تروریستی قرار گرفت و اروپاییها و مشخصاً فرانسویها در صنایع مهم خودرو و نفت و پتروشیمی سرمایهگذاری کردند و در دومی میان آمریکای ترامپ و اروپا بر سر ایران شکاف و اختلاف افتاد و شرکتهای اروپایی داشتند میآمدند که ترامپ بازی را به هم زد و آنان را ناگزیر کرد میان ایران و بازار آمریکا یکی را انتخاب کنند تا جایی که مدیر خودروساز کرهای به خبرنگاران بگوید: بازار ایران را دوست دارم ولی چه کنم که همسر و فرزندانم در آمریکا زندگی میکنند و درس میخوانند و آنان را از بازار شما بیشتر دوست میدارم!
منتها اگر او از ادامه فروش محصول به ایران امتناع کرد دولت متبوع در سئول هفت میلیارد دلار بدهی نفتی را علناً بلوکه کرده و در اقدامی بیسابقه رئیسجمهوریشان در سفر به امارات از اشتراک این دو سرزمین جزیرهای نه به خاطر جغرافیا و مساحت کم که به سبب دو تهدید در شمال سخن گفت! امارات از جانب ایران و کره جنوبی از ناحیه کره شمالی و شاید بدشان نمیآمد تهران موضع سختتری بگیرد تا نهتنها نام خیابان تهران را از سئول بردارند که بازپرداخت هفت میلیارد دلار را به دیرتر موکول یا از ریشه انکار کنند!
از آغاز سال تا پایان
در آغاز سال سخن از جراحی اقتصادی بود و به حذف ارز ترجیحی 4200تومانی میبالیدند و در پایان سال تامین همان با 28 هزار و 500 دشوار شده است.
در آغاز سال ساخت یک میلیون خانه مطالبه میشد و حالا وزیری که باید اجرا میکرد از دنیا رفته تا شاید رستم قاسمی نخستین مقام ارشد ایرانی باشد که برای درمان نه به غرب که به شرق دور میرود ولی نگاه به شرق در این عرصه هم خوشیُمن نبود چرا که پیکر بیجان و نه مداواشده رستم کابینه بازگردانده شد اگرچه قبلتر مهرداد بذرپاش در جای او نشسته بود.
در پایان سال وزیری دیگر هم به خاطر سانحه در معرض حذف قرار گرفت. اینکه چرا برای سفری غیرضروری وزیر ورزش و جوانان و همراهان باید از بالگرد جمعیت هلالاحمر استفاده کنند نیز پرسشی بود که اگر حال وزیر ورزش مساعد میبود و مشاور او -اسماعیل احمدی- جان نباخته بود پررنگتر مطرح میشد.
شهرداری تهران اما ترجیح داد با اعطای عنوان «شهید» موضوع را از زاویهای دیگر پیش چشم شهروندان قرار دهد. عنوانی که برای مواردی از این دست شهرداری پیشتر و راساً تنها برای آتشنشانان قربانی و با عنوان «شهید خدمت» بهکار میبرد. هر قدر سال کهنه را با حیرت و حسرت بتوان توصیف کرد و انگشت به دندان گزید که چه شد که با آن همه ادعا و چوبهایی که از لای چرخ ارابه دولت به خاطر یکدستی باید برداشته میشد به این نقطه رسیدهایم در سال تازه میتوان ابراهیم رئیسی را ایستاده بر دوراهیهای گوناگون دید.
بنزین، دلار و تبعات اجتماعی
اینکه با قیمت بنزین چه کند که با افزایش قیمت دلار هم معنی بنزین آزاد را تغییر داده و هم جیرهبندی را به لحاظ اقتصادی -و نه تبعات اجتماعی از جنس آبان 98- بلاوجه کرده است. یا با احیای برجام چه کند؟ وقتی جذابیت آن روزبهروز نزد غربیان کاهش مییابد و هم هشدار جواد ظریف در فایل صوتی لورفته فرایاد میآید که باید جنبید چون شرایط تغییر میکند و هم پیشبینی محسن رنانی در آغاز دهه 90 که فرسایش مذاکرات به سود ایران نیست و چهبسا هدفشان که تامین شد حاضر به اعطای امتیاز نباشند.
ماهیت روایت، سیاسی است اما در معتبرترین رسانه مکتوب اقتصادی به چاپ میرسد. پس ناگزیر از اشاره به یک اندوه است. اینکه نویسنده به خاطر دارد که در مشاجره دو مرد و زن پا به سنگذاشته بر سر خرید سهام در قبال وجه فروش ملک خانم خانهدار میگفت: چرا به جای این کاغذها طلا نخریدی و حالا پیشبینی کسی که اقتصاد نخوانده و از تجارت سر درنمیآورده درستتر از مرد محاسبهگر درآمده و این یعنی نهتنها در نهاد دین و رسانه و سیاست افول کردهایم که در نهاد علم نیز و کم مانده معدود اقتصاددانان نیز از همکاری در اجرای سیاستها تن زنند و حتی زیر لب زمزمه کنند: «جایی که عقاب پر بریزد، از پشّه لاغری چه خیزد؟»
عقاب سیاست و به بیان دیگر کرکس بیسیاستی جایی برای تدبیرهای دیگر باقی نگذاشته است و هم درد و هم درمان را باید در سیاست جُست و گذاشت عقاب پرواز کند تا آذوقه را از بالای کوه بیابد نه آنکه فرود آید و اینسو و آنسو سرک بکشد تا خوراکی برای گذران روز پیدا کند و چهبسا اگر دکتر ناتل خانلری زنده بود با زبان شعر از عقاب بپرسد چه میکنی و او بگوید مولدسازی!
آری چنین بود 1401 تا بدانیم چرا شاعر پس از «سال بد» و «سال باد» گفته بود: «سالی که غرور گدایی میکرد.» آخر اما غرور را چه به گدایی؟ کشوری با چند هزار سال سابقه تجارت و سیاست را چرا باید به آزمون و خطا سپرد؟
دست آخر اینکه مهمترین جمله اقتصادی سال را یک مقام غیراقتصادی بر زبان آورد؛ رئیس فدراسیون فوتبال که گفت: «پول مربی خارجی را داریم اما نمیتوانیم پرداخت و منتقل کنیم!» آیا اقتصاد و معیشت و توسعه ایران خواسته یا ناخواسته گروگان شبکههایی است که از این وضعیت منتفع میشوند یا بر اساس نقلی از یک صاحبمنصب بلندمرتبه «همین است که است؟!».
نه چون سرنوشت پیروز
این نوشته درست در لحظهای به پایان میرسد که خبر آمد «پیروز» یوز زیبای ایرانی و نقطه اشتراک ایرانیان با تمام اختلافات سیاسی و فکری طاقت نیاورده و رفته است. برای مرگ حیوانات از لفظ «تلف شدن» استفاده میشود ولی پیروز آنقدر تشخص داشت و محبوب بود و برخی حتی او را اینفلوئنسر فضای مجازی هم میدانستند که دلم نمیآید بنویسم تلف شد و ترجیح میدهم بنویسم طاقت نیاورد و رفت. آیا پیروز نمادی از امیدهای از دسترفته در سال ۱۴۰۱ بود یا نشانی از نوع مدیریت ایرانی و در مواجهه با بحرانها یا تحمیلی از دنیای مجازی با نشان تغییر نوع نگاه به جهان؟
کیوان مهرگان در شعر زیبایی سروده است: وقتی گلی میپژمرد، زیباییاش کجا میرود و حالا همین را میتوان درباره پیروز پرسید و تصویر یوز ایرانی را بر سفره هفتسین گذاشت. اینبار وقتی میگوییم نوروزتان پیروز یادمان باشد بگوییم اما نه چون سرنوشت پیروز...