کدام رفتارهای سیاستگذاران به تضعیف سرمایه اجتماعی منجر شد؟
گمشده جامعه بحرانزده
شیوع گسترده بیماری کرونا به اصلیترین مساله امروز ایران و جهان تبدیل شده است، اما در کنار آن خبرهای مختلفی از احتکار ماسک، پد بهداشتی، الکل ضدعفونی و مایع استریل، هجوم مردم برای خرید از فروشگاههای بزرگ و موج مسافرت به شهرهای شمالی به گوش میرسد. خبرهایی که تنها تاسف هر شهروند متعهدی را برمیانگیزد.
شیوع گسترده بیماری کرونا به اصلیترین مساله امروز ایران و جهان تبدیل شده است، اما در کنار آن خبرهای مختلفی از احتکار ماسک، پد بهداشتی، الکل ضدعفونی و مایع استریل، هجوم مردم برای خرید از فروشگاههای بزرگ و موج مسافرت به شهرهای شمالی به گوش میرسد. خبرهایی که تنها تاسف هر شهروند متعهدی را برمیانگیزد.
در مقابل این حجم بیتعهدی در قبال اجتماع این سوال مطرح است که چرا با وجود بروز یک مساله مهم که حیات دیگر انسانهای جامعه و حتی خود افراد را تهدید میکند، برخی از افراد تنها در پی منفعتجویی شخصیشان هستند؟ چرا مردم تذکرات مسوولان و هشدارها را جدی نمیگیرند؟ چرا با وقوع بحران عدهای به فروشگاهها هجوم میبرند و بیآنکه فکر کنند شاید هموطنشان هم نیازمند آن وسایل باشد، برای یک سالشان کنسرو و مواد غذایی خرید و ذخیره میکنند؟
چگونه میتوان این حجم بیمسوولیتی را تبیین کرد؟ در پس این پدیدههای متفاوت، چه مفهومی قرار دارد؟ آن چیست که این روزها و اصلاً همه روزهایی که بحرانهای مختلف که تقریباً دیگر به صورت مرتب گریبان این سرزمین را میگیرد، به یاد آن میافتیم و به خاطر نبودش حسرت میخوریم و به این فکر میکنیم که اگر میبود شرایط اینچنین نبود. پاسخ مفهومی است که به آن سرمایه اجتماعی گفته میشود. کیمیایی که وقتی میزان آن در جامعهای بالاست، همه خودخواهیها و سودجوییها به همدلی تبدیل میشود و در جامعه تبلور مییابد.
به عنوان نمونه فکر کنید وقتی بحرانی همچون سیل گریبانگیر یک جامعه میشود، به جای آنکه از اقصی نقاط کشور عدهای برای گرفتن کالاهای توزیعی به مناطق سیلزده هجوم بیاورند، با یکدیگر همکاری داشته باشند تا به بهترین شکل به سیلزدگان امداد شود. یا زمانی که مسوولان برای خودداری از حضور در فضای خانه تذکر میدهند، به جای آنکه جادههای شهرهای شمالی از ازدحام جمعیت جای سوزن انداختن نباشد و بازارها شلوغ، مردم در گروههای خود با خود قرار بگذارند که از خانه بیرون نروند تا خودشان بیمار نشوند؟ چرا این همکاریها اتفاق نمیافتد؟
پاسخ این است که سالها مسوولان از کاسه سرمایه اجتماعی مردم برداشتند و با شیوه حکمرانیشان کاری کردند که هر روز از این سرمایه کم شود. حالا این روزهایی که مسوولان برای مدیریت بحران کشور به آن نیاز دارند، میبینند ظرف آن خالی شده است. اینکه مردم نسبت به پیامهای هشدار مسوولان بیتفاوتاند، اخبار رسانههای رسمی را دروغ میدانند، اینکه با هر بحران کوچک و بزرگی به مغازهها یورش میبرند و هرچه به دستشان میرسد، میخرند و انبار میکنند، چون از آینده اطمینان ندارند، اینکه هرکس فقط به خود فکر میکند و توجه به دیگری جایی در دنیای ذهنی افراد ندارد، همه نشان از این میدهد که جامعه از بحران سرمایه اجتماعی رنج میبرد.
سرمایه اجتماعی اشاره به راهها یا سازوکارهایی دارد که مردم از طریق آنها به خلق تعاملات اجتماعی و شبکههای اجتماعی میپردازند. سرمایه اجتماعی منابعی است که به واسطه آنها خلق روابط بینافردی و شبکههای اجتماعی ممکن میشود. این منابع عبارتاند از اطلاعات، ایدهها، تنشها، ارزشها، هنجارها، سرمایه مادی، قدرت و نفوذ، حمایت عاطفی، عشق، اعتماد، همکاری و... مفهوم «اجتماعی» در ترکیب «سرمایه اجتماعی» اشاره دارد به اینکه این منابع داراییهای فردی نیستند و هیچ فرد خاصی مالک آنها نیست. این منابع ریشه در تاریخ زبانی و سنتهای فرهنگی یک جامعه دارد و اصولاً مالک آنها چیزی یا کسی جز «جامعه» نیست.
وقتی جامعهای حجم بیشتری سرمایه اجتماعی دارد، از طریق تشویق افراد به «همکاری» و «مشارکت» در تعاملات اجتماعی، قادر است به حل میزان بیشتری از معضلات موجود در آن اجتماع، فائق آید و حرکت به سوی رشد و توسعه شتابان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی را امکانپذیر سازد.
در واقع، سرمایه اجتماعی را میتوان در کنار سرمایههای اقتصادی و انسانی، بخشی از ثروت ملی به حساب آورد که بستر مناسبی برای بهرهبرداری از سرمایه انسانی و فیزیکی (مادی) و راهی برای نیل به موفقیت قلمداد میشود. بدون سرمایه اجتماعی، هیچ اجتماعی به هیچ سرمایهای نمیرسد، بهطوری که بسیاری از گروهها، سازمانها و جوامع انسانی، بدون سرمایه اقتصادی و صرفاً با تکیه بر سرمایه انسانی و اجتماعی توانستهاند به موفقیت دست یابند، اما هیچ مجموعه انسانی، بدون سرمایه اجتماعی نمیتواند اقدامات مفید و هدفمندی انجام دهد. سرمایه اجتماعی، به زندگی فرد، معنی و مفهوم میبخشد و زندگی را سادهتر و لذتبخشتر میکند. هرچه سرمایه اجتماعی ملتی بیشتر باشد، آن ملت، خوشبختتر و ثروتمندتر خواهد بود.
هرچه سرمایه اجتماعی در جامعهای بیشتر باشد، هنگام بروز مشکلات آن جامعه منسجمتر میشود. افراد برای حل مشکل با یکدیگر همکاری بیشتری میکنند و تلاشهای آنها یکدیگر را خنثی نمیکند. زلزله 9ریشتری سال 2011 ژاپن که موجب سونامی در اقیانوس شد و امواجی که به سواحل ژاپن رسید، شهرهای ساحلی ژاپن را در خود غرق کرد. این حادثه بسیاری از ژاپنیها را آواره یا زندهبهگور کرد. اما در جریان آسیبهایی که از زلزله و سونامی ژاپن دامنگیر مردمش شد، ژاپنیها با شیوههای رفتاری مثبت، تعجب همگان را برانگیختند. بهرغم شرایط هولناکی که ایجاد شده بود، مردمان بحرانزده غارتگری نکردند، خودپردازها بدون محافظ دستنخورده ماند، رستورانها قیمتها را کاهش دادند، رسانهها در انتشار اخبار بد بسیار خوددار بودند. از گزارشهای مغرضانه خبری نبود. فقط گزارشهای آرامبخش؛ هنگامی که در یک فروشگاه برق رفت، مردم اجناس را برگرداندند و به آرامی فروشگاه را ترک کردند و صدها رفتار دیگر که تا مدتها در رسانهها و شبکههای مجازی دستبهدست شد و ما با خود فکر کردیم که چطور میشود که در اوج چنین بحرانی مردم رفتارشان چنین باشد؟ شاید برخی با خود فکر کردند که ریشه رفتار خوب ژنتیکی است. یا آنکه آنها برتری نژادی دارند. جواب مطمئناً منفی است. بیشک ریشه این رفتارهای ژاپنیها نه ژنتیکی که برگرفته از حجم بالای سرمایه اجتماعی است که جامعه و حاکمانش برای ارتقای آن سالها برنامهریزی کرده است. حاکمان این جامعه سعی کردهاند ظرف سرمایه اجتماعی را با رفتارهایی که اعتماد و اطمینان مردم را نشانه میرود، خالی نکنند. شبکههای جامعه مدنی را تهدیدی برای خود ندانند و برای تقویت آن بکوشند تا زمانی که به آن نیاز دارند در خدمت حاکمیت و دولت باشد.
سرمایه اجتماعی ابعاد مختلفی دارد. مهمترین مولفه سرمایه اجتماعی، اعتماد است. چه میشود اگر ما اعتمادمان را به سایر افراد جامعه، نهادهای موجود و ساز و کارهای آن از دست بدهیم، آیا زندگی در چنین جامعهای امکانپذیر است؟ اعتماد اتکا به دیگری، از حیث خیر در نیت (توجه به منافع دیگران حتی خلاف منافع خود)، درستی در گفتار (اطلاعات صحیح) و راستی در کردار (عمل صحیح) است. در تعریف فوق سه عنصر اصلی وجود دارد که بهصورت همزمان یا جداگانه میتواند مطرح شود: صداقت، کارایی و دگرخواهی (چلبی 1375). اعتماد باعث تسهیل همکاری میشود و هرچه اعتماد در جامعهای بالاتر باشد، احتمال همکاری هم بیشتر خواهد بود و خود همکاری نیز اعتماد ایجاد میکند. اعتماد دو وجه دارد. یک وجه اعتماد مردم به مردم است؛ مثلاً اینکه ما چقدر به یکدیگر، به همسایه، دوست، همکار و دیگر افراد جامعه اعتماد داریم. چقدر انتظار داریم که دیگران به حرفهای خود عمل میکنند یا فکر میکنیم حرفهای آنان به چه میزان موثق است. اینکه اکثر مردم را قابل اعتماد میدانیم یا اینکه در رابطه با مردم باید مراقب باشیم. بعد دیگر اعتماد، اعتماد نهادی است؛ اینکه مردم چه میزان به نهادهای مختلف اعم از مذهبی، نیروهای مسلح، نظام آموزش و پرورش، مطبوعات، پلیس، مجلس، شهرداری، سیستم بهداشتی و نظام قضایی اعتماد دارند.
چرا در بسیاری مواقع وقتی مسوولان موضوعی را از مردم میخواهند، مردم آن را انجام نمیدهند. مثلاً از مردم خواسته میشود که در شرایطی که تنها راه در امان ماندن از ویروس کرونا قرنطینه خانگی است، به مسافرت نروند، اما افراد زیادی به این هشدار وقعی نمینهند و راهی شمال میشوند. اینکه عدهای در جامعه ویروس کرونا را دروغی رسانهای میدانند که برای فروش ماسکهایشان باب شده، حکایت از چه چیز جز فقدان اعتماد نهادی مردم دارد؟ در جامعهای که این تصور رایج میشود که هر آنچه رسانههای رسمی به زبان میآورند، دروغ است، چگونه میتوان صحبت از اجماعی در ریشهکنی بیماری کرد؟ چرا وقتی مساله جدیدی در جامعه مطرح میشود گروه بزرگی از جامعه آن را دروغ میدانند؟ البته این نوع از اعتماد سکه دووجهی است که یک روی آن اعتماد مردم به حاکمیت و روی دیگر آن اعتماد حاکمیت به مردم را دربر میگیرد. هر مقدار اعتماد حاکمیت به مردم پایینتر باشد، اعتماد مردم هم به حاکمیت پایین میرود.
بعد دیگر سرمایه اجتماعی مشارکت مدنی است؛ یعنی عضویت افراد در شبکه روابط اجتماعی. مشارکت مدنی یعنی مردم داوطلبانه در نهادها یا تشکلهایی عضو شوند که از دولت مستقل هستند. مانند نهادهای صنفی، احزاب یا انجمنهای مختلف. افراد از طریق عضویت در نهادهای مدنی به سازماندهی خود میپردازند و منافع خود را به صورت نهادمند تعقیب میکنند. نهادهای مدنی به عنوان مکانیسمهای تنظیم رابطه میان جامعه و فرد عمل میکنند. نهادهای مدنی از یکسو مانع تودهای شدن جامعه و از سوی دیگر از طریق ایجاد کانالهای همبستگی اجتماعی مانع ظهور فردگرایی خودخواهانه میشوند. در حقیقت نهادهای مدنی دو نیروی رویاروی یکدیگر (فرد و جامعه) را آزاد میکنند، در عین حال آنها را به هم پیوند میدهند. نهادهای ثانوی یا انجمنهای مدنی باعث تعامل و پیوند افراد و گروهها با دولت هستند. شهروندان از راه نهادهای مدنی میتوانند خود را به گونهای موثر، معنیدار و کارآمد با نظام سیاسی مربوط سازند، اعتراضات و پیشنهادهای خود را از طریق آنها به گوش دولت برسانند، زیرا این نهادها میانجی شهروندان و دولتاند. به همین دلیل در مناطقی که با گسیختگی اجتماعی زیاد یا به عبارت دیگر فقدان سرمایه اجتماعی روبهرو هستند، انجمنها به عنوان میانجی گروههای اجتماعی حاضر در جامعه مدنی، نمیتوانند ایجاد شوند. هرچه در جامعهای میزان این نوع نهادهای میانجی بیشتر باشد، تعامل بهتری بین دولت و مردم صورت میگیرد. تصور کنید در جامعهای حجم بالایی از نهادهای مدنی وجود داشته باشد که تعداد زیای از افراد جامعه در آنها عضویت دارند، افراد جامعه از آن رو در این نهادها عضو هستند که به آنها اعتماد دارند، مطالباتشان را به آنها منتقل میکنند و از آنها هم پیگیری میکنند. در شرایط بحران افراد میتوانند اطلاعات را از این نهادهای مدنی که به آن اعتماد هم دارند دریافت کنند و خود را سازماندهی کنند. اما در جامعهای که چنین نهادهای میانجی ندارد، حکومت در یکسو قرار میگیرد و در سوی دیگر توده مردم.
بعد دیگر سرمایه اجتماعی نفع جمعی در قبال نفع فردی است. اینکه افراد خیر جمعی را به منافع فردی خود ترجیح دهند. به این فکر کنند که این رفتار من، در کل برای جمع خوب است یا نه؟ شکلگیری پیگیری خیر جمعی در جامعهای صورت میگیرد، که افراد در بلندمدت دیدهاند که پیگیری نفع جمعی بهتر منافع فردی آنها را تامین میکند. به عبارتی هرچه شرایط جمعی که من به آن تعلق دارم بهتر باشد، من نیز به تنهایی شرایط بهتری خواهم داشت. نفس فرصتجویی افراد به خودی خود مساله اجتماعی نیست، اما مشکل زمانی به عنوان یک مساله اجتماعی بروز میکند که تعداد زیادی از افراد جامعه به دنبال فرصتجویی باشند، بهطوری که هرکس تنها به دنبال آن باشد که بدون توجه به شرایط دیگران از فرصت پیشآمده فقط برای خود استفاده کند. از آنجا که پیجویی منفعت شخصی رابطه معکوسی با پیگیری منفعت جمعی دارد، این شیوع فرصتطلبی در سطح گسترده جامعه را با بحران جدی مواجه میسازد. درست همانند جمعیتی که برای تماشای مسابقات به ورزشگاه رفتهاند. اگر یک نفر برای تماشای بهتر بایستد، بازی را بهتر میبیند، اما اگر همه جمعیت همین تصمیم را بگیرند و همه با هم بایستند، دیگر کسی امکان تماشای بازی را نخواهد داشت! شیوع فرصتطلبی در سطح وسیع، جامعه را از پیگیری اهدافش بازمیدارد. فرصتطلبی شهروندان در نهایت فرصتهای بزرگ رشد را از کلیت جامعه میگیرد.
چه عواملی سرمایه اجتماعی را تنزل میدهد؟
همانطور که سرمایه فیزیکی با ایجاد تغییرات در مواد جهت شکل دادن به ابزارهایی که تولید را تسهیل میکند به وجود میآید و از جنبهای ملموس و قابل مشاهده برخوردار است، سرمایه انسانی با تغییر دادن افراد برای کسب مهارتها و تواناییهایی پدید میآید و افراد را توانا میسازد تا به شیوههای جدید رفتار کنند و بنابراین کمتر ملموس بوده و در مهارتها و دانشی که فرد کسب کرده تجسم مییابد. اما سرمایه اجتماعی حتی کمتر از این ملموس است و در روابط میان افراد تجسم مییابد. سرمایه اجتماعی زمانی به وجود میآید که روابط میان افراد به شیوهای دگرگون شود که کنش را تسهیل کند. از آنجا که مهمترین وجه ممیزه سرمایه اجتماعی ایجاد اعتماد، همدلی و همکاری است، هر عاملی که به هر شکلی باعث خدشهدار شدن این مولفهها شود، باعث کاهش سرمایه اجتماعی میشود؛ میخواهد این عوامل در سطح کلان باشد، در سطح میانی باشد یا در سطح خرد.
در سطح کلان وضعیت سیاسی یک جامعه بر میزان سرمایه اجتماعی آن موثر است. هر چقدر جامعهای دموکراتیکتر باشد، سطح سرمایه اجتماعی در آن بالاتر است. سرمایه اجتماعی گرچه خود میتواند دموکراسی را تحت تاثیر قرار دهد، خود نیز تحت تاثیر شرایط سیاسی دموکراتیک یا استبدادی قرار دارد. نتایج بررسیهایی که در خصوص وضعیت سرمایه اجتماعی کشورهای بلوک شرق انجام شده هم موید این نظر اندیشمندان است که استبداد طولانیمدت، میتواند سرمایه اجتماعی منفی ایجاد کند که از ایجاد سرمایه اجتماعی مثبت جلوگیری به عمل میآورد. وضعیت اقتصادی یک جامعه نیز رابطه دوسویهای با سرمایه اجتماعی دارد. بهطوری که توسعه اقتصادی منجر به توسعه سرمایه اجتماعی میشود، در حالی که عملکرد نامطلوب و ناکارایی دولتها بر سرمایه اجتماعی اثر منفی دارد. هر قدر سیاستهای دولتها مبتنی بر عدم پاسخگویی، پنهانکاری و عدم شفافیت باشد، همانقدر اثر منفی بر سرمایه اجتماعی میگذارد. هرج و مرج و فساد سیاسی، اداری و اقتصادی، نابرابری توزیع امکانات و فرصتها، موانع ساختاری و محدودیتهای سیاسی موجب بالا رفتن بیاعتمادی به نهادهای حاکم و فرسایش سرمایه اجتماعی میشود.
در سطح میانی، کنشهای منجر به تعامل باعث افزایش سرمایه اجتماعی میشود، پس تقویت هر آنچه باعث تشکیل شبکههای اجتماعی و تعاملات اجتماعی میشود، سرمایه اجتماعی را بالا میبرد و هر آنچه به تعاملات اجتماعی ضربه میزند، سرمایه اجتماعی را تضعیف میکند. رسانههای جمعی بسترساز و عامل رشد سرمایههای اجتماعی در نظامهای اجتماعی کنونی هستند، فقدان رسانههای مستقل، کتمان واقعیت یا پراکنش اخبار غیرواقعی از رسانههای وابسته به دولتها، سرمایه اجتماعی را تضعیف میکند و اعتماد نهادی مردم به حاکمیت را از بین میبرد. جامعه مدنی یکی از پایههای اصلی سرمایه اجتماعی است. برخورد با احزاب و انجمنها یا وجود محدودیتهای فراوان برای تشکیل انجمنهای مدنی یا دولتی کردن انجمنها همگی موجب جامعه مدنی ضعیف میشود که خاصیتی برای ایفای نقش حلقه رابط بین تودهها و حاکمیت را نخواهد داشت. نهادها یعنی ترتیباتی که مناسبات اجتماعی را در حوزههای مختلف ساماندهی میکنند که با سازگار، قاعدهمند و قابل پیشبینی کردن رفتارها، اعتماد نهادی و سرمایه اجتماعی را افزایش میدهند، در حالی که تخریب نهادها به معنی افزایش هزینههای اجتماعی است و مخرب سرمایه اجتماعی است. همچنین گسترش بیهنجاریهای اجتماعی که رفتارهای مخرب جامع را در پی دارد، سرمایه اجتماعی را تنزل میدهد.
در سطح خرد، هر آنچه در ذهنیت افراد از اعتماد و همکاریهای گروهی جلوگیری میکند، سرمایه اجتماعی را کاهش میدهد. پنداشت ذهنی مردم از زمینههای کنش جمعی و هزینه بالای کار سیاسی، احساس بیقدرتی، انزواطلبی یا فردگرایی افراطی، ایدئولوژیاندیشی، قوم یا خانوادهگرایی، عدم امنیت فکری و اقتصادی از عواملی هستند که اجازه این را نمیدهند که فرد از حصارِ حصین قوم یا خانواده خود خارج شود، پا بیرون گذارد و به جمعهای بزرگتری وارد شود که برای اهداف بزرگتری قدم برمیدارند.
متاسفانه سرمایه اجتماعی که کیمیای همبستگی و همدلی برای حل مسائل جوامع است، در کشور ما رو به نابودی است و بیشک توجه ویژه به بازتولید و افزایش سرمایه اجتماعی که درمان تمامی مشکلات اجتماع کنونی است، باید جدی گرفته شود. بحرانها میآیند و میروند، اما جوامعی میتوانند آنها را به خیر و سلامت از سر بگذرانند که در آنها برای ارتقای مصادیق سرمایه اجتماعی همچون اعتماد عمومی، نفع جمعی، حمایت و مشارکت اجتماعی برنامهریزی شده باشد.