تلخی بیپایانِ یک پایان تلخ
علت ترس سیاستمداران ایرانی از علم اقتصاد چیست؟
تجربه دههها سیاستورزی و سیاستگذاری در ایران پیش و پس از انقلاب یادآور تکرار تلخ تجربههای شکستخوردهای است که نادرستی بسیاری از آنها (مانند قیمتگذاری دستوری) چنان در علم اقتصاد روشن است که برای فهم نادرستی آن حتی به تجربه شکست نخست نیز نیازی نبود چه رسد به اینکه از پس دههها تجربه ناموفق شکستخورده همچنان دستاویز سیاستگذاری اقتصادی در سالهای اخیر باشد.
تجربه دههها سیاستورزی و سیاستگذاری در ایران پیش و پس از انقلاب یادآور تکرار تلخ تجربههای شکستخوردهای است که نادرستی بسیاری از آنها (مانند قیمتگذاری دستوری) چنان در علم اقتصاد روشن است که برای فهم نادرستی آن حتی به تجربه شکست نخست نیز نیازی نبود چه رسد به اینکه از پس دههها تجربه ناموفق شکستخورده همچنان دستاویز سیاستگذاری اقتصادی در سالهای اخیر باشد. علم اقتصاد آموزههای تکاندهندهای (مانند رها کردن اقتصاد در جاهایی که دست نامرئی به قدر کافی خوب کار میکند) دارد که رویارویی با آنها برای هر سیاستمداری ترسناک است. ناپختهترین مکانیسم دفاعی برای رویارویی با ترس انکار آن است؛ همان سازوکاری که سیاستمدار ایرانی در مواجهه با ترس از علم اقتصاد در سه سطح در پیش گرفته است که هرچه پیش میرود بر بسامد استفاده از آن افزوده میشود:
در نخستین سطح، انکار میشود که مدلهای اقتصادی که در دانشگاهها روی آنها کار میشود اساساً بتوانند در عمل جواب بدهند. درست است که نظریهها و آموزههای علم اقتصاد بر مبنای مدلسازی «انسان اقتصادی» صورت گرفته است که تفاوتهای زیادی با «انسان گوشت و خوندار» دارد و همین نظریهها بعضاً منجر به بحرانهای اقتصادی در دهههای دور و نزدیک شده است، اما همچنان بخش معناداری از پیشرفتهای بشری در سده گذشته در افزایش رفاه انسانها و بزرگترین کاهشها در فقر ناشی از یافتههای همین مدلهای اقتصادی با وجود همه کاستیهای آنهاست.
دومین سطح، نه انکار کارآمدی علم اقتصاد در معنای کلی و در گستره جهانی آن بلکه تاکید بر خاصبودگی وضع اقتصاد ایران است که استفاده از یافتههای علم اقتصاد را برای آن دشوار یا حتی ناممکن مینماید. از آنجا که تولید علم اقتصاد در دانشگاههای وطنی، در سطح قابلپذیرش جهانی، چنان ناچیز است که به راحتی میتوان آن را هیچ انگاشت، علم اقتصاد در ایران عملاً به علمی وارداتی تبدیل شده است که تمامی منابع تدریس آن از حاصل پژوهش سایر کشورها بهدست آمده است. همین کوتاهی آکادمیک بهانه خوبی شده تا بتوان اقتصاد را علمی نامتناسب با اقلیم و شرایط فرهنگی این خاکبوم دانست. حال آنکه آنچه میتواند تابع شرایط اجتماعی و جغرافیایی باشد سیاستگذاریهای برگرفته از آموزههای علم اقتصاد است که میزان اثرگذاری بسیاری از آنها را میتوان با آزمایشهای میدانی در عرصه عمل آزمود که اتفاقاً در علم اقتصاد شاخه اصلی به رسمیت شناخته شده و در بسیاری از کشورهای در حال توسعه با سویههای متفاوتی از خاصبودگی اجرا شده است.
سومین سطح انکار در ایران که بیش از هر دو سطح پیشین روی میدهد نه انکار کارآمدی علم اقتصاد بهطور کلی یا حتی در چارچوب جبر جغرافیایی بلکه انکار پاسخدهی آن در این زمانه خاص و به اصطلاح برهه حساس کنونی است که ظاهراً پایانی بر آن نمیتوان متصور بود. در حالی که علم اقتصاد تنها درباره بازارهای انتزاعی با اطلاعات کامل و بدون اصطکاک نیست که حرفهایی برای گفتن دارد بلکه بخشی قابل توجه از آن به تصمیمگیری در شرایط با اطلاعات ناقص همراه با ریسک، نااطمینانی، ابهام و انواع شوکهای برونزا میپردازد که اتفاقاً حرفهای زیادی برای اقتصاد کشور ما دارد که ظاهراً همواره در پیچوخمهای پرحادثه تاریخی است.
هایک در مقاله روشنفکران و سوسیالیسم1 میکوشد چرایی گرایش عموم روشنفکران به سوسیالیسم را واکاود. این نسبت بهطرزی غریب شباهتی جدی و البته واژگون با نسبت سیاستمدار ایرانی با علم اقتصاد دارد. بازخوانی این مقاله کلاسیک به فهم چرایی ترس سیاستمداران ایرانی از علم اقتصاد و عدم اقبال آنها به آموزههای این علم کمک میکند. هایک در این مقاله اشاره میکند که علت گرایش (بخوانید ترس و روگردانی) روشنفکران (بخوانید سیاستمداران وطنی) به سوسیالیسم (بخوانید علم اقتصاد) نه منافع خودخواهانه یا نیات بدخواهانه، بلکه اغلب ایمان صادقانه، نیات خیرخواهانه و به تعبیر او اشتباهی غیرعمدی است که برای مقابله با آن هیچ چیزی مهمتر از درک سرچشمه این اشتباه نیست. هایک بخشی از این سرچشمه را در این میبیند که معمولاً قضاوت روشنفکران در مورد تمام مسائل بر اساس یک سری اندیشههای کلی است. این کلنگری در مورد سیاستمداران نیز روی میدهد که عموماً درکی شهودی از مفاهیمی مانند رفاه و عدالت اجتماعی دارند درحالیکه برای یک اقتصاددان همه این مفاهیم تعداد زیادی پرسشهای جزئی و دقیق را به میان میآورند که نهتنها پاسخهایی ساده و سرراست ندارند بلکه عموماً به راهحلهایی غیرشهودی میرسند که بدون تسلط به ابزارهای پیشرفته ریاضی و آماری قابلفهم نیستند و از اینرو طبیعتاً جذابیتی برای مخاطب عام از جمله سیاستمدار ندارند.
هایک در ادامه مقاله اشاره میکند از آنجا که روشنفکر اطلاعات کمی درباره موضوعات خاص دارد، ملاک او برای قضاوت درستی یا نادرستی نظریه سازگاری، هماهنگی و تناسب آن با سایر نظراتش است. این پیشداوری موجب میشود که روشنفکر به سهولت و بدون درک واقعی مسائل، یک نتیجهگیری را بپذیرد و دیگری را رد کند. سیاستمدار نیز تا حد خوبی دچار چنین سوگیری شناختی است که منجر میشود به دنبال تایید آن دسته از سیاستهای پیشنهادی باشد که همراستا با جهانبینی سیاسی اوست، مستقل از اینکه مبانی نظری این سیاستها چیست و تجربه جهانی در مورد ارزیابی میزان تاثیر این سیاستها چه میگوید.
هایک یکی از دلایل جذب روشنفکران به اردوی سوسیالیسم را دلبستگی بارز آنها به اندیشههای انتزاعی میداند بهطوری که نظریهپردازی در خصوص بازسازی کامل جامعه بسیار به مذاق روشنفکر خوشتر میآید تا ملاحظات عملیتر و کوتاهمدت کسانی که هدفشان اصلاح تدریجی نظام موجود است. به همین روال شاید یکی از دلایل هراس سیاستمداران وطنی از نظریههای علم اقتصاد، دلزدگی آنها از آموزههای جزئی، شرطی، کمّی و چندمتغیره علم اقتصاد باشد که خصلتی خیالپردازانه و آرمانگرایانه ندارد، شوقی شدید برای درانداختن طرحی نو به وجود نمیآورد و ضرورتاً منجر به نتایجی قابل مشاهده در دیدرس سیاستمداران نمیشود.
همچنان که هایک اشاره میکند که شاید آزادی آنجا ارزشمند میشود که از دست رفته باشد، علم اقتصاد نیز شاید سرانجام زمانی در این مملکت ارج مییابد که همهچیز از کف رفته باشد. نگارنده نیز، چنانکه هایک، امیدوار است اینگونه نباشد. اگر اقتصاددان وطنی میخواهد از چنین پیشامدی اجتناب کند باید از سویی توان تخصصی خود را آنچنان افزایش دهد که امکانی برای انکار تخصص او در حل مسائل اقتصادی کشور وجود نداشته باشد و از سوی دیگر با افزایش سواد عمومی علم اقتصاد، بدون سادهانگاری و فرو کاستن آن به حرفهای کلی ابطالناپذیر، بر افکار عمومی تاثیر معنادار بگذارد.
به بیان دیگر، برای پر کردن شکاف بیاعتمادی میان سیاستمدار و اقتصاددان باید از سویی سیاستمدار بر مکانیسم روانی انکار خود آگاه و بر آن چیره شود و برای حل مسائل عموماً پیچیده پیکر بیمار اقتصاد ایران نظر متخصصان این علم را جویا شود، همچنان که برای درمان بیماریهای جسمی خود نظر متخصصان پزشکی را جویا میشود. از سوی دیگر اقتصاددانان وطنی باید بتوانند ورای پیچیدگی راهحلهای پیشنهادی خود برای مسائل اقتصادی کشور، آنها را تا جای امکان به زبان ساده و قابلفهم به مردم و سیاستمدار توضیح دهند بدون آنکه آنها را به مسائل دمدستی فروبکاهند یا از پیچیدگی آنها بهسادگی بگذرند، همچنان که پزشک متخصص درمان پیشنهادی خود و عوارض احتمالی آنها را به زبان ساده برای بیمار توضیح میدهد بدون اینکه مکانیسمهای عموماً دشوار زیستشناختی بهبود و تاثیر دارو بر بدن را برای او باز کند.
سیاستمداران در ایران در همه دهههای گذشته به جای همه حقها و امتیازهای سیاسی که به مردم ندادهاند، فارغبال چنان انواع رانتهای اقتصادی (مانند ارزانفروشی حاملهای انرژی) به آنها دادهاند که امروز علم اقتصاد باید به بهانههای امنیتی به محاق برود؛ نگرانی من اما از این است که شکلگیری عادت به انواع این رانتهای اقتصادی خود به چنان مساله امنیتی تبدیل شود که دیگر علم اقتصادی برای حل آن باقی نمانده باشد. هراس من، باری، تنها از مردن در سرزمینی نیست که مزد گورکن در آن از بهای آزادی آدمی افزون باشد. من از زیستن در سرزمینی نیز میترسم که تلخی بیپایان انکار اصول علم اقتصاد در آن به پایان تلخی بینجامد که همین نظریهها برای چنین نادیدهانگاریهایی پیشبینی کردهاند.