غروب عصر طلایی
تفاوت سیاستگذاری دهه 40 با دهه 50 چه بود؟
اغلب شنیده یا خواندهایم که دهه 40 را دوران طلایی میخوانند؛ در این دهه میانگین نرخ رشد اقتصادی 11 درصد در سال و میانگین نرخ تورم 4 /2 درصد در سال بوده است؛ ارقامی که پس از آن و تا امروز دستیابی دوباره به آنها به تمنای محال بدل شده است. اما چه چیز این دهه را دوران طلایی اقتصاد ایران کرد؟
فاطمه شیرزادی: اغلب شنیده یا خواندهایم که دهه 40 را دوران طلایی میخوانند؛ در این دهه میانگین نرخ رشد اقتصادی 11 درصد در سال و میانگین نرخ تورم 4 /2 درصد در سال بوده است؛ ارقامی که پس از آن و تا امروز دستیابی دوباره به آنها به تمنای محال بدل شده است. اما چه چیز این دهه را دوران طلایی اقتصاد ایران کرد؟ موسی غنینژاد، اقتصاددان، در کتاب «اقتصاد و دولت در ایران» آغاز تحول مهم در سیاستهای اقتصادی این دهه را ادغام دو وزارتخانه بازرگانی و صنایع و معادن در هم و تشکیل وزارتخانه بزرگ اقتصاد در سال 1341 میداند که یک اقتصاددان جوان و تحصیلکرده اروپا مسوولیت آن را بر عهده گرفت. این اقتصاددان جوان علینقیعالیخانی بود که هفت سال در راس این وزارتخانه مهم قرار گرفت. طبق نوشته غنینژاد، عالیخانی که با برخی اعضای اتاق بازرگانی آن الفت داشت، به آنها توصیه میکرد سرمایههای خود را در تولید داخلی به کار بیندازند و وعده میداد که در این صورت از آنها حمایت خواهد کرد. البته حمایت از بخش خصوصی اگر به معنای ممنوعیت واردات، تعرفههای بالای وارداتی و اعطای یارانههای دولتی باشد، در درازمدت نمیتواند به تقویت بخش خصوصی منجر شود، اما سیاستهای اقتصادی عالیخانی تفاوتهایی با استراتژی جایگزینی واردات رایج در دیگر کشورهای جهان داشت. او به نوعی مهندسی اجتماعی معتقد بود، ولی در عین حال با قیمتگذاری دولتی مخالف بود و از آن اجتناب میکرد. عالیخانی توانست در شرایطی که شاه و هویدا به اقتصاد دولتی گرایش داشتند، سیاستهای خود را مبنی بر فراهم آوردن محیط مناسب کسبوکار برای بخش خصوصی عملی کند. هنر اصلی عالیخانی و تیم تکنوکرات او این بود که ذینفعان واردات را ذینفع تولید کردند. اما دیری نپایید که این موفقیت از دست رفت. دهه 50 غروب عصر طلایی اقتصاد ایران بود. در این دهه با سیاستگذاریهای نادرست، ذینفعان تولید داخل، به ذینفعان واردات تبدیل شدند. «شاه برنامه را تغییر داد و درآمدهای نفتی را به اقتصاد تزریق کرد. او به حرف کارشناسان گوش نداد که نسبت به خطر تزریق درآمدهای نفتی به اقتصاد هشدار دادند. این پول وقتی وارد اقتصاد شد، تورم ایجاد کرد. در کوتاهمدت، رضایت خاطر نسبی در مورد فراوانی کالاهای وارداتی به وجود آمد اما مصرفگرایی تشدید شد و روحیه مردم تغییر کرد.» این بخشی از نوشته مهدی آگاه، تحلیلگر مسائل اقتصادی، درباره تغییر سیاستگذاری در سالهای آغازین دهه 50 است که در شماره 181 «تجارت فردا» منتشر شده است. آگاه معتقد است شاه میخواست برای خاموش کردن آتش نارضایتی عمومی از درآمدهای نفتی استفاده کند. طی سه سال بعد، تورم به شدت افزایش یافت و کوشش برای کاهش نرخ دلار از هفت تومان به چهار تومان در دستور کار قرار گرفت. از نگاه این تحلیلگر تبدیل بخش خصوصی از موتور رشد جامعه به دریوزگی و رانتخواری از این زمان کلید خورد. اما تفاوت عمیق سیاستگذاری اقتصادی دهه 50 با دهه 40 صرفاً ناشی از تصمیم به تزریق درآمدهای نفتی نیست. چرا سیاستگذاری موفق دهه 40 در دهه 50 و پس از آن ادامه پیدا نکرد؟