پدر تکنوکراسی ایرانی
علیاصغر سعیدی کارنامه علینقی عالیخانی را بررسی میکند
علیاصغر سعیدی میگوید: در دوره کوتاه حکومت تکنوکراتها بر اقتصاد ایران در دهه 1340 شمسی به علت کمرنگ شدن نقش سیاسیون و بوروکراتها در تصمیمگیری؛ همرنگی، همفکری و هماهنگی فوقالعادهای در پیشرفتهای اقتصادی مشهود بود.
دهه 40 را دهه طلایی اقتصاد ایران میدانند، دههای که با تکنوکراتهایی همچون ابوالحسن ابتهاج، محمد یگانه، رضا نیازمند، سادات تهرانی و غلامرضا کیانپور شناخته میشود. علینقی عالیخانی، نماینده نسل طلایی تکنوکراتهای ایرانی دهه 40 بود، نسلی که توانست اقتصاد ایران را متحول و مهمترین صنایع ایران را پایهگذاری کند، مهر عالیخانی بر تمام یادگارهای صنعتی این دهه خورده است. هنر بزرگ عالیخانی و تیم تکنوکراتش بدل کردن واردکنندگان به تولیدکنندگان بود. از میان تکنوکراتهای دهه ۴۰، تنها علینقی عالیخانی در قید حیات است، تکنوکرات طلایی دهه 40، این روزها ناخوشاحوال است و این روزها هیچ آرزویی جز بوسیدن خاک وطن ندارد. با علیاصغر سعیدی، درباره این نسل تکنوکراتها و نماینده اصلی آن علینقی عالیخانی به گفتوگو نشستهایم.
♦♦♦
علینقی عالیخانی، نماینده نسل طلایی تکنوکراتهای ایرانی بود. این نسل چه کسانی بودند؟
دکتر علینقی عالیخانی در 30 بهمنماه 1341 در سن 34سالگی به عنوان وزیر اقتصاد که از ادغام دو وزارتخانه بازرگانی و صنایع و معادن تشکیل شده بود، از سوی اسدالله علم نخستوزیر وقت به شاه معرفی شد. ادغام این دو وزارتخانه به دو دلیل صورت گرفت: نخست، اختلاف وزرای این وزارتخانهها که دائماً در شورای اقتصاد منعکس میشد، و دوم وضع رکود شدید اقتصادی. شاه و اسدالله علم به دنبال کسی میگشتند تا بتواند با ایدههایش وضع اقتصادی را سر و سامان دهد. جهانگیر تفضلی که در زمان سرپرستیاش بر دانشجویان خارج از کشور از توان علمی عالیخانی با اطلاع بود، او را به علم معرفی کرد. عالیخانی بعد از اخذ دکترای دولتی در اقتصاد در فرانسه و اخذ رتبه نخست در بین دانشجویان به ایران برگشته بود و نخست در اداره اطلاعات خارجی سازمان امنیت مسوول بررسی وضع شیخنشینهای خلیج فارس بود و بعد از مدت کوتاهی به شرکت ملی نفت رفته بود و در زمان ریاست علی وکیلی بر اتاق بازرگانی مشاور اتاق بود. به همین دلایل شناخت کافی از وضع اقتصادی پیدا کرده بود. دکتر نیازمند تعریف میکرد عالیخانی قبل از قبول وزارت به تمامی نقاط ایران سفر کرده بود و درک خوبی از تحولات و کاستیهای اقتصاد ایران داشت. اما با وجود این او بعد از قبول وزارت از تکنوکراتها و اقتصاددانان برجستهای چون محمد یگانه، رکنالدینسادات تهرانی، ضیایی و دکتر نیازمند دعوت به همکاری کرد تا قدرتمندترین و هماهنگترین تیم تکنوکراتها را برای صنعتی کردن ایران تدارک ببیند. به علاوه با چهرههایی چون دکتر سمیعی، خداد فرمانفرماییان و صفی اصفیا در سازمان برنامه و دکتر مقدم و دکتر مهران در بانک مرکزی همکاری داشت. در مدت اندکی بعد از قبول وزارت چنان نفوذی در بین تمامی تکنوکراتهای موجود ایران -که بعدها ترقیخواهی و میهنپرستیشان بر همه ثابت شده بود- پیدا کرد که سه سازمان برنامه، وزارت اقتصاد و بانک مرکزی همه بهخوبی با ایدهها و تفکرات او هماهنگ بودند و توانستند دوره طلایی اقتصاد ایران را رقم بزنند. باید توجه داشت که این هماهنگی بیسابقه در شرایطی بود که این سازمان و وزارتخانهها همواره در طول تاریخ موجودیت خود درگیر اختلاف نظر بودند.
این گروه تکنوکرات را که اولین گروه از تحصیلکردگان ایرانی بودند تکنوکرات لقب دادهاند. تکنوکرات یا فنسالار، و سلطه تکنوکراسی یا فنسالاری، واژه آشنایی در نوشتههای فارسی در مورد علم سیاست و حکومت نیست. اما واقعیت این است که ایران در عصر پهلوی، در دوره کوتاهمدتی به دلایل و علل مختلف در تسلط آنان بوده است. واژه تکنوکراسی ابتدا برای نشان دادن کاربرد روشهای علمی برای حل مشکلات اجتماعی و اقتصادی بهجای روشهای سنتی حل و فصل امور است. واژه تکنوکراسی از کلمات یونانی به معنی قدرت مهارت در حکومت گرفته شده است. تکنوکراتها افرادی هستند آموزشدیده و ماهر که در شغلهایی که دارند مشکلات اجتماعی و اقتصادی مهم را قابل حل میدانند و اغلب برای این مشکلات راهحلهایی ارائه میدهند که بر محور علم و خرد استوار است. یا شناخت تدبیر و خرد محور حل مشکلات است و بیشتر در جایی حاضر میشوند کار کنند که مجموعهای که به آنها مربوط است بر همین محور کار کند و منطق علمی آنها را بپذیرد. اینها معمولاً از بوروکراتها خود را متمایز میکنند و نیز از دموکراتها که تلاش میکنند آنطور به مشکلات پاسخ دهند که مردم بپسندند. به عبارت دیگر، در بسیاری موارد ممکن است که حکومت تکنوکراتها لزوماً انتخابی نباشد و حتی آنها از روشی دموکراتیک که به انتخاب و استیلای آنها منجر شود احتراز کنند.
تکنوکراسی به معنای سلطه تکنوکراتها در تمامی سطوح تصمیمگیری در کشوری مانند ایران با سابقه طولانی سلطه حکومتگران اقتدارگرا واژهای مبهم به نظر میرسد. اما واقعیت این است که در دورهای که کمتر ابعاد آن شناخته شده است این سلطه وجود داشته است. اگرچه روایت دکتر عالیخانی و دکتر نیازمند نشان میدهد که در همین دوره چیرگی کوتاهمدت تکنوکراسی، حوادث تلخ و شیرین موجب نوسان قدرت تکنوکراتها در مدیریت صنعتی میشد. در این دوره کمترین اشتباهات در تصمیمگیریهای اقتصادی صورت گرفت و تصمیمات قاطع و مهمی اتخاذ شد که نسبت به دورههای قبل و بعد از آن، که از استیلای تکنوکراتها کاسته شد، بسیار عقلانیتر و کمهزینهتر بود. جالب توجه اینکه در اقدامات تکنوکراتها نوعی روح میهنپرستی نیز مشاهده میشد، که آن را میتوان در ماهیت برنامههای اقتصادی بر اساس تقویت اقتصاد ملی مشاهده کرد. همه این موفقیتها در اثر آزادی عمل تکنوکراتها در استفاده از بودجه دولتی، اختیارات اداری و تصمیمات قانونگذاری و تایید سیاسی این تصمیمات رخ میداد.
اگرچه این دوره (1341 تا 1346 شمسی) کوتاه بود، اما تاثیر شگرفی در ساختار اقتصادی کشور گذاشت که هنوز نیز درباره اثرات آن بحث میشود. در این دوره با دست شستن موقتی شاه از برخی اقدامات اقتدارگرایانه اقتصادیاش، تکنوکراتها بر اغلب تصمیمات و سیاستگذاری اقتصادی حاکمیت یافتند، اما طولی نکشید که این دوره با بلندپروازیها و تصمیمگیری خودسرانه شاه به پایان رسید و تکنوکراتها از تصمیمگیری نهایی درباره سرنوشت اقتصادی کشور کنار گذاشته شدند. اگرچه تکنوکراتها در حکومت باقی ماندند اما وابستگی آنها به قدرت سیاسی از یکسو و اقتدارگرایی شاه، چارهای برای آنها باقی نمیگذاشت، مگر اینکه وابسته به قدرت شاه باشند.
ظهور تکنوکراتها در ایران در دهه 1340 شمسی، برخلاف آنچه گفته شده است، نه به واسطه خواست شاه مبنی بر ایجاد طبقه مستخدم عمومی جدید بود که هیچ جاهطلبی سیاسی نداشته باشد و نه به واسطه تحولات بینالمللی. دکتر نیازمند میگوید اعتبار و افتخار ظهور این طبقه جدید را نباید به شاه داد چون او حداقل دو تن از کلیدیترین افراد در تکنوکراسی جدید را خیلی زودتر از اینکه نتیجه فعالیتهایشان به ثمر برسد نهتنها از تصمیمگیری برکنار کرد، بلکه از هرگونه سطوح تصمیمگیری برکنار و عملاً خانهنشین کرد. نخست با دستور خودش دکتر عالیخانی را و سپس در نتیجه برنامه ارزیابی وزارتخانه توسط هویدا، دکتر یگانه را. به علاوه ظهور مستخدم عمومی جدید در غرب به معنی مامورانی که علاقه سیاسی خاصی ندارند و تعهد خود را به کار اجرایی و اجرای روح قانون دادهاند قبل از اینها ظهور و توسعه یافته بود.
اگرچه دکتر عالیخانی تکنوکراتی بود که هیچ جاهطلبی سیاسی نداشت، اما مجری هر دستور و توصیهای که از دربار صادر میشد نبود و از مقررات وضعشده توسط تیم تکنوکرات وزارت اقتصاد تبعیت میکرد. همین امر کافی بود که اقدامات او بهتدریج با برخی توصیههای شاه در تضاد قرار گیرد و شاه چنین بپندارد که به دستورات او وقعی نمینهند. همین امر برای ذهنیتی که همه چیز را توهم توطئه میپندارد کافی بود تا دست آنان را از تصمیمگیری مستقل کوتاه کند.
در دوره کوتاه حکومت تکنوکراتیک عالیخانی بهجز آنچه در تخصصش بود انجام نمیداد. کار، فراغت کمی برای او باقی میگذاشت و تقریباً تمامی تماسهای او و دیگران شغلی و سلسله مراتبی بود. و همین امر امکان تماس تکنوکراتها با چهرههای غیرتکنوکرات و مردم عادی را محدود میکرد. هدف آنان رسیدن به یک جامعه صنعتی با مدیریتی فنی و اقتصادی بود و همین امر آنها را از بسیاری مسائل وانهاده بود. تکنوکراتها تنها با شیوههای انجام علمی، کارها و مسائل را حل میکنند. تکنوکراسی در تمایز با بوروکراسی نوع ایرانی برتری افرادی تکنوکرات است که در ذهنیت آنها چیزی جز حل علمی مشکلات را برنمیتابد و هیچ راهحل سازشکارانه دیگری را نمیپذیرد، درحالیکه بوروکراتهای ایرانی تلاش میکردند تا با کاغذبازی سلطه خود را بر امور کشور بگسترانند عالیخانی و همکارانش در فکر کارخانهبازی بودند و از این طریق تلاش برای ارتقای توسعه کشور میکردند.
چرا شاه از یک جایی به بعد نسبت به تکنوکراتها، بیعلاقه شد؟
در دوره کوتاه حکومت تکنوکراتها بر اقتصاد ایران در دهه 1340 شمسی به علت کمرنگ شدن نقش سیاسیون و بوروکراتها در تصمیمگیری؛ همرنگی، همفکری و هماهنگی فوقالعادهای در پیشرفتهای اقتصادی مشهود بود. همین پیشرفتها بود که شاه را هراسان کرد و کمکم آنها را مورد انتقادهای بیجا قرار داد. در نتیجه تکنوکراسی با مورد انتقاد قرار گرفتن از سوی شاه دورهاش به پایان رسید. گرچه تفوق دوباره شاه در تصمیمگیری به معنای پایان کار تکنوکراتها نبود، اما قدرت سیاسی شاه دیگر اجازه نداد که تکنوکراتها مخل تصمیمات او شوند.
عالیخانی چگونه توانست بهرغم گرایشهای شاه و نخستوزیری هویدا به اقتصاد دولتی، سیاستهای خود را مبنی بر فراهم آوردن محیط مناسب کسبوکار برای توسعه بخش خصوصی فراهم سازد؟
بینش اقتصادی دکتر عالیخانی باعث شد که در این دوره کوتاه درجه تطابق هدفهای اقتصادی، بین تکنوکراتها و صاحبان واحدهای تولیدی بخش خصوصی بسیار افزایش یابد. این درجه بالای تطابق بهویژه نسبت به دورههای گذشته که نظام اداری موانع بسیاری بر سر راه سرمایهگذاری بخش خصوصی ایجاد میکرد و خود را به نوعی رقیب بخش خصوصی میدانست مسالهای بود که حتی محققان خارجی را شگفتزده کرده بود. درحالیکه نظام اداری پیش از وزارت عالیخانی در پی ایجاد مانع برای سرمایهگذاری بخش خصوصی بودند دکتر عالیخانی آمده بود تا همه چیز را در اختیار توسعه بخش خصوصی قرار دهد. همین همسویی منافع نشان میدهد که کمتر کسی از تکنوکراتها خود از این شرایط مطلوب قصد استفاده شخصی داشته است. دکتر عالیخانی ضمن توسعه سخاوتمندانه بخش خصوصی همچنان تکنوکرات باقی ماند.
عالیخانی چهرهای بود که خیلیها معاونت او را بر وزارت ترجیح میدادند. دکتر نیازمند تعریف میکرد که «چند وقت بعد از اینکه لیست وزرا را دادند و مجدداً عالیخانی وزیر اقتصاد (یعنی صنایع و معادن و بازرگانی و گمرکات و اقتصاد شد) من را خواست که معاون صنعتی و معدن او بشوم، من هم با کمال میل قبول کردم و فردای آن روز با هم رفتیم نخستوزیری که من را به حسنعلی منصور معرفی کند. در راهروی نخستوزیری مهندس روحانی از اتاق بیرون آمد. عالیخانی به روحانی گفت که میخواهد من را به سمت معاون وزارت اقتصاد به منصور معرفی کند. من و روحانی روبوسی کردیم و روحانی گفت این معاون تو عقل حسابی ندارد و بیخ گوش من گفت من تو را نمیفهمم. میگویم بیا وزیر شو میگویی نمیشوم حالا حاضر شدهای معاون وزارتخانه شوی؟»
اما همین شروع نویدبخش برای اقتصاد ایران با تسری اقدامات اقتدارگرایانه شاه به حوزه اقتصاد کار را به جایی رساند که شاه سراسیمه او را برکنار کرد. شرح واقعه را دکتر نیازمند چنین تعریف میکرد که «در زمان عالیخانی ما معاونان عالیخانی (دکتر محمد یگانه، دکتر سادات تهرانی، دکتر ضیائی، دکتر کیانپور و من) روزهای پنجشنبه دور هم جمع میشدیم. ابتدا هر کدام گزارش هفته قبل خودمان را میدادیم. بعد برنامه هفته آتی را بحث میکردیم آنگاه سیاستهای وزارتخانه را درباره طرز کار و صدور پروانه صنایع و... بحث میکردیم. در حقیقت این جلسات را جلسات هماهنگی و سیاستریزی میتوان نامید. در یکی از این جلسات این موضوع مطرح شد که سیمان یکی از تولیدات مهم و لازم برای توسعه صنایع است و سرمایهگذاران رغبتی در تاسیس این صنعت در نقاط دوردست ندارند و در نتیجه سیمان در شهرهای بزرگ تهیه میشود و به شهرهای دوردست حمل میشود و با قیمت دو تا سه برابر تهران در اختیار مصرفکنندگان قرار داده میشود. پس از بحث تصمیم گرفته شد که برای هر کارخانه سیمان که پروانه داده میشود یک ناحیه امن در نظر گرفته شود و آن عبارت باشد از اینکه تا شعاع 120 کیلومتر از محل تاسیس کارخانهای که تاسیس میشود، پروانه دیگری داده نشود. این سیاست با موفقیت در حال اجرا بود که نامهای از حسابداری مخصوص شاه با امضای بهبهانیان رسید که متقاضی تاسیس یک کارخانه هزارتنی سیمان در ناحیه آبیک -در راه تهران-اراک- شده بود. صدور این پروانه مغایر تصمیم روزهای پنجشنبه ما بود، چون محل نصب این کارخانه با کارخانه سیمان تهران (که متعلق به مهندس ابتهاج بود) و کارخانه سیمان دولتی ری، کمتر از 120 کیلومتر فاصله داشت. ولی چون متقاضی حسابداری مخصوص -و در حقیقت خود شاه بود- من پروانه را امضا نکردم و به عالیخانی گزارش دادم، اگر لازم است خودش امضا کند. ابتدا عالیخانی تصمیم میگیرد که پروانه را امضا نکند و به شاه گزارش دهد. شاه عصبانی میشود که مملکت سیمان کم دارد و حال که ما میخواهیم کارخانه سیمان تاسیس کنیم به ما پروانه نمیدهید؟... البته عالیخانی بعد پروانه را امضا میکند و به حسابداری مخصوص میفرستد، ولی شاه این را بهصورت عقدهای در دل نگه میدارد.»
در سال 1391 کتابی از پرویز ثابتی، مرد شماره یک ساواک، در آمریکا چاپ و منتشر شد که در صفحه 309 درباره جلسهای که با اشرف پهلوی داشته و دکتر عالیخانی هم حضور داشته، نوشته است که من فردای آن روز گزارشی درباره جلسه حضور والاحضرت اشرف تهیه و به نصیری دادم که به عرض برساند. شاه پس از خواندن گزارش گفته بود: این دراز احمق هنوز آدم نشده است. در زمان تصدی وزارت اقتصاد جلوی تاسیس کارخانههای سیمان را میگرفت و میگفت ما این اندازه به تولید سیمان احتیاج نداریم و اکنون ما را گرفتار کمبود سیمان کرده است.
دکتر نیازمند معتقد بود که این اظهار نظر شاه نشان میدهد که وقتی بهبهانیان رئیس حسابداری اختصاصی شاه گزارش میدهد که وزارت اقتصاد پروانه تاسیس برای کارخانه سیمان آبیک را نداد، شاه درصدد تحقیق درباره دلیل آن برنیامد و وقتی پروانه صادر میشود باز هم شاه خاطره ندادن پروانه را از ذهنش پاک نمیکند و هرگز ارتباط یک واقعه کوچک (مانند صدور یک پروانه تاسیس کارخانه سیمان) با سیاست حمایت از تاسیس کارخانههای سیمان در نواحی دورافتاده را تشخیص نداده است.
به نظر شما، چه چیزی باعث برکناری دکتر عالیخانی در دولت هویدا شد؟
تمامی اقدامات عالیخانی در ستایش از پیشرفت اقتصادی و صنعتی و برنامهگرایی و مدیریت بود. دلیلی که میتوان در برکناری او ارائه کرد این است که او و امثال وی بهجز دورهای کوتاه در دهه 1340 شمسی همواره فاقد قدرت نهادی بنیانی مانند قدرت سیاسی بودند و هرگونه گرایشی از سوی آنها به تاسیس تشکیلاتی سیاسی مستقل از شاه سرکوب میشد. بنابراین تکنوکراتهایی مانند وی نیروهایی متفرق و پراکنده و فاقد هویتی مستقل بودند. به علاوه، در دوره کوتاه استیلای تکنوکراسی آنها هیچگاه دست به رقابت با یکدیگر نزدند. تحلیل دکتر نیازمند در مورد برکناری عالیخانی این بود که «شاه مردی حسود بود. مخصوصاً تحمل نداشت که فرد دیگری در مملکت محبوب و مورد توجه قرار گیرد. مثال مبرز آن دکتر عالیخانی بود که در اثر دانش و دید وسیع خود توانست اقتصاد کشور رکودزده ایران در سال 1340 را در مدتی کوتاه، یعنی فقط چهار پنج سال تبدیل به کشوری کند که با سرعت زیاد در حال پیشرفت اقتصادی بود. مردم او را فراتر از یک وزیر و نخستوزیر پرقدرت و پردانش آتیه ایران میدانستند. حسادت شاه چنین فردی را نمیتوانست تحمل کند. او عالیخانی را چنان دور کرد که احتمال وزیر شدن مجدد او را هم از بین برد.