عالیخانی تنها نبود
بررسی تفاوت سیاستگذاری دهه 40 با دهه 50 در گفتوگو با کامران دادخواه
کامران دادخواه میگوید: در دهه 50 صنایع ایران در درجه اول از درآمدهای هنگفت نفتی زیان دیدند. ما باید بیشتر به سمت تکنولوژی پیش میرفتیم، ولی به خاطر اینکه درآمد نفت زیاد شده بود، کسی احساس نیاز نمیکرد که این کار را درست انجام دهد و بیشتر به دنبال منافع آنی بودند.
کامران دادخواه، اقتصاددان و استاد دانشگاه نورثایسترن، معتقد است نباید از افرادی چون عالیخانی قهرمان ساخت و گفت همه کارهای او درست بود و دیگران همه اشتباه میکردند. او با تاکید بر اینکه عالیخانی کارهای خوبی انجام داده، میگوید: این کارها با یکسری امور دیگر در رابطه بود و ادامه هم پیدا کرد ولی آنچه بعداً مساله ایجاد کرد بالا رفتن بیحسابوکتاب قیمت نفت بود. این اقتصاددان یادآوری میکند که به غیر از عالیخانی افرادی چون ابتهاج هم کارهای بسیاری انجام دادهاند: «مقدار زیادی جاده و سد و کارخانه احداث شد و زیربنای اقتصاد ایران ساخته شد. اما این کارها و پول ریختن به بازار باعث ایجاد تورم شد. در این مقطع علی امینی، نخستوزیر، بر سر کار آمد و برنامه پایین آوردن تورم را اجرا کرد.» پس از آن و با نخستوزیر شدن اسدالله علم، عالیخانی وزیر اقتصاد شد. دادخواه با اشاره به موفقیت برنامههای سوم و چهارم، برنامه چهارم را بهترین برنامه اجراشده در ایران توصیف میکند. این اقتصاددان با اشاره به بالا رفتن ناگهانی قیمت نفت بعد از نوشته شدن برنامه پنجم میگوید با این افزایش ناگهانی برنامه پنجم را تغییر دادند. پولها را به بازار ریختند و تورم عظیمی ایجاد شد. بعد هم برای کنترل تورم به سراغ کنترل قیمتها رفتند.
♦♦♦
موفقیت سیاستگذار در دهه 1340 تا چه حد ناشی از شیوه مدیریت افرادی چون علینقی عالیخانی بود؟
من خدمت دکتر عالیخانی ارادت دارم ولی به این ترتیب نگاه کردن که یک نفر قهرمان است و همه کارهایش درست است و دیگران همه اشتباه میکنند، نادرست است. باید کارهای عالیخانی را در بستر زمانی خود و حوزه کلی اثرات آن سنجید. اینکه از ایشان یک قهرمان بسازیم و دیگران را منفی نشان دهیم درست نیست چون همین رفتارها در کشور ما مساله ایجاد کرده است. واقعیت این است که پیش از دهه 40، مصدقالسلطنه اقتصاد ایران را خراب کرده بود. بعد از اینکه خوشبختانه مصدقالسلطنه برکنار شد، کسانی آمدند که اقتصاد ایران را درست کنند. برنامه دوم شروع شد و بهویژه ابتهاج در این باره بسیار زحمت کشید. مقدار زیادی جاده و سد و کارخانه احداث و زیربنای اقتصاد ایران ساخته شد. اما این کارها و پول ریختن به بازار باعث ایجاد تورم شد. در این مقطع علی امینی، نخستوزیر، بر سر کار آمد و برنامه پایین آوردن تورم را اجرا کرد.
بعد از امینی، اسدالله علم آمد، دو وزارتخانه بازرگانی و صنایع و معادن با هم ادغام شدند و آقای عالیخانی به عنوان وزیر اقتصاد برگزیده شد. در این مقطع هم زیربنا ساخته شده بود و هم تورم مهار شده بود، ولی لازم بود اقتصاد راه بیفتد. یکی از اقدامات عالیخانی برنامهای بود که برای افزایش صادرات داشت. یک مورد آن را من شخصاً شاهد بودم. مقدار زیادی کارخانه سیمان برای ساخت زیربناها و سدها ساخته شده بود، ولی وقتی زیرساختها شکل گرفت، دیگر این همه سیمان احتیاج نبود و شرکتهای سیمان نمیدانستند تولیدی خود را چه کنند. به همین دلیل تصمیم به صادرات محصول خود گرفتند. ولی وقتی سیمان ایران از این فاصله نزدیک به کشورهای حاشیه خلیجفارس صادر شد، معلوم شد قیمت سیمانی که از لهستان میآید پایینتر است. پس جایی درست کردند به اسم مرکز نظارت سیمان و مرحوم پدر من به عنوان رئیس آن مرکز انتخاب شد. قرار شد کارخانههای سیمان وقتی سیمان را در داخل میفروشند پول کمی از بابت هر تن سیمان فروختهشده کنار بگذارند و بعد اگر کسی صادر میکند به او بدهند. به همین ترتیب صادرات به کشورهای حاشیه خلیجفارس انجام میشد.
کار دیگری که انجام شد مبادلات پایاپای با کشورها بود. به این ترتیب که ایران کالاهایش را به کشوری بفرستد، اما آن کشور به جای پول به ایران اعتبار واردات کالا بدهد. این کار در مجموع به ضرر ایران تمام شد چون چین و شوروی سابق اول کالاهایی را که میخواستند میگرفتند و بعد وقتی ایران میخواست از آنها کالا بخرد، میگفتند فقط میتوانید چند کالای خاص را بگیرید. بنابراین این اقدام درستی نبود، ولی به هر حال در آن فاصله صادرات ایران افزایش پیدا کرد.
پیش از پرداختن به برنامه سوم این را هم بگویم که وقتی برنامه دوم تمام شد و میخواستند به سراغ برنامه سوم بروند، یکسری اصلاحات خیلی خوب نیز انجام شد از جمله اصلاحات ارضی که کشاورزان را از حالت بردگی و بدبختی بیرون آورد. به زنان هم حقوق بیشتری داده شد.
بعد از اجرای برنامه سوم، برنامه چهارم را تهیه کردند که بهترین برنامهای بود که در ایران اجرا شد و اقتصاد ایران را به راه انداخت. صادرات هم در حال افزایش بود. بعد از اینکه برنامه پنجم نوشته شد، قرارداد برتون وودز به هم خورد چون آمریکا دیگر نمیتوانست دلار را به طلا ارتباط بدهد و یک مرتبه قیمت نفت بالا رفت. وقتی قیمت نفت بالا رفت، وضعیت به کلی عوض شد. شاه و بسیاری از اطرافیانش احساس میکردند دیگر هر کاری بخواهند میتوانند انجام دهند و برنامه پنجم را تغییر دادند. در مذاکراتی که در رامسر درباره تجدیدنظر در برنامه پنجم انجام شد، آقای کنستانتین مژلومیان که زمانی هم رئیس من بودند، صراحتاً گفتند این کارها بدبختی به بار میآورد ولی کسی گوش نمیکرد. پولها را به بازار ریختند و اگرچه مردم به خاطر پول نفت خیلی پولدار شدند ولی تورم عظیمی ایجاد شد. بعد هم برای کنترل تورم به جای اینکه مثل دوره دکتر امینی، برنامه درست و اصولی اجرا کنند، به سراغ کنترل قیمتها رفتند. کنترل قیمتها نه در ایران و نه در هیچ جا و زمان دیگری کار نمیکند.
در مجموع میتوان گفت عالیخانی کارهای خوبی انجام داده است، ولی این کارها با یکسری امور دیگر در ارتباط بود و آثار متفاوتی داشت. اما آنچه بعداً در اقتصاد ایران مساله ایجاد کرد بالا رفتن بیحسابوکتاب قیمت نفت بود. من خوب به یاد دارم که یکبار شاه داشت برای ما که در سازمان برنامه بودیم، سخنرانی میکرد، میگفت در زمان پرزیدنت ترومن به آمریکا رفتم و گفتم حدود 20 میلیون دلار به ما قرض بدهید که سرمایهگذاری کنیم، ولی ترومن جواب رد داد. چندی بعد وضع طوری شده بود که روسای کشورهای بسیار پیشرفته به ایران التماس میکردند که کمی به آنها پول بدهد. درست مثل این است که کسی که تا دیروز شام شب نداشته، ناگهان میلیونر شود.
شما اشاره کردید که وفور درآمدهای نفتی در دهه 50 باعث به هم ریختن نظم اقتصاد شد. بسیاری از کارشناسان هم محدودیت منابع در دهه 40 را عامل حاکم شدن عقلانیت در تصمیمگیریهای اقتصادی میدانند. شما موافقید که میزان منابع میتواند چنین آثاری در مدیریت اقتصادی داشته باشد؟
وقتی محدودیت نباشد مثل این است که کسی به ما بگوید هرچه میخواهی بخر و بدون حسابوکتاب هزینههای آن را برای ما بپردازد. طبیعی است در این صورت تصور میکنیم به عقلانیت نیازی نداریم و میتوانیم ریختوپاش کنیم. محدودیت منابع نیز در دهه 40 در عقلانیت نقش داشت، ولی تنها ویژگی این دهه محدودیت منابع نبود. واقعیت این است که ایران در دوره مصدق بدبختیهای زیادی را دیده بود و حالا همه میدانستند که باید کارها روی حسابوکتاب انجام شود. یکسری آدم عاقل و اثرگذار وارد کار شدند مثلاً آقای ابتهاج کارهای بسیار موثری انجام داد. بنابراین تنها آقای عالیخانی نبود. نکته دیگر این است که در آن دوره عده زیادی مثل خود همین آقای عالیخانی در خارج از ایران تحصیل کرده بودند. وقتی اینها برگشتند یک تیم بسیار بزرگ درسخوانده و اقتصاددان وارد کشور شدند. قبل از آن واقعاً ما کسانی که در این حد اقتصاد بدانند نداشتیم و بعد از آن بود که این عده آمدند در دانشگاهها درس دادند و در سازمانهای مختلف کار کردند. شاید عامل اصلی کارهای درست بسیاری از این افراد این بود که بدبختی را در دوران مصدق دیده بودند و عقلانی رفتار میکردند. البته درآمدهای نفتی بالا و ریختوپاشهایی که در دهه 50 رخ داد، در دهه 40 هنوز وجود نداشت. اما به هر حال حتی اگر محدودیت هم نباشد باز باید عاقلانه رفتار کرد. عاقلانه رفتار نکردن حتی در صورت وفور منابع مسائلی را ایجاد میکند که اکنون در بسیاری از کشورها رخ داده است.
برنامهریزی چقدر در موفقیت سیاستگذاران اقتصادی در دهه 40 تاثیرگذار بود؟ اساساً برنامهریزی برای اقتصاد به صورت جامع و کلی چقدر میتواند راهگشا باشد؟
این برنامهها در آن دوره موثر بود ولی برای امروز ایران برنامهریزی به آن صورت نه امکانپذیر است و نه به صلاح مملکت است. برنامه اول نوشته شد ولی در نتیجه اشتباهات فاحش مصدقالسلطنه هیچگاه اجرا نشد. برنامه دوم هم شامل یکسری پروژه ساخت جاده و سد بود. برنامههای سوم و چهارم روی حسابوکتاب نوشته و اجرا شدند. بهخصوص برنامه چهارم بسیار دقیق و خوب نوشته شده بود و توسعه اقتصادی را ایجاد کرد. برنامه پنجم هم در ابتدا میتوانست همینطور باشد، ولی وقتی درآمدهای نفتی ایران بالا رفت و در این برنامه تجدیدنظر شد، نتوانست اثرگذار باشد. موقع نوشتن برنامه ششم من خودم آنجا بودم. جهانگیر آموزگار، محمد یگانه و من و چند نفر دیگر میخواستیم برنامه را بنویسیم ولی هیچوقت فرصت این کار را پیدا نکردیم و انقلاب شد.
به هر حال باید توجه کرد آن روز اقتصاد ایران یک اقتصاد کوچک بود و امکان برنامهریزی به این صورت در آن وجود داشت. امروز اقتصاد ایران بسیار گسترش پیدا کرده و باید جهانی شود. آنچه میتواند راهگشا باشد این است که اقتصاد ایران یک اقتصاد آزاد و خصوصی شود و دولت دستش را از بسیاری کارها بیرون بکشد. امکان برنامهریزی به آن صورت که ما درسش را خوانده بودیم و آن زمان در ایران اجرا شد، امروز دیگر نه در ایران و نه در هیچ کشور دیگری قابل اجرا نیست. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. الان اگر دولت بخواهد برنامهای داشته باشد تنها میتواند بگوید من این پروژه را به این ترتیب انجام میدهم مثلاً ایجاد یک بورس ارز، مدیریت مساله آب، پیوستن به اقتصاد جهانی چون امروز اقتصاد ایران باید با اقتصاد جهانی ارتباط برقرار کند. دولت باید چنین برنامههای مشخصی را اجرا کند. میتوان گفت بانک مرکزی تورم را در حد دو درصد کنترل کند، یا ما سعی خواهیم کرد فقط این مقدار از پول نفت را مصرف کنیم و مقدار باقیمانده را در یک صندوق قرار میدهیم. کارهای دیگری که الان میکنند و مثلاً میخواهند برای قیمت ارز تصمیم بگیرند، جز بدبختی نتیجهای به بار نخواهد آورد. برنامهریزی به آن صورت جامع و کامل دیگر باید کنار گذاشته شود.
در دهه 40 هم شاه علاقه داشت در اقتصاد دخالت کند و مثلاً اجازه کار کردن بخش خصوصی در پروژههای بزرگ را نمیداد. چگونه آن دخالتها مانع پیشرفت اقتصادی در آن دهه نشد؟
شرایط آن دوران با شرایط امروز متفاوت بود. آن موقع اقتصاد ایران در آغاز کار بود و هنوز جهانی شدن مطرح نبود. ولی در همان دوره هم بسیاری از آن دخالتها ضرر به وجود آورد. البته آن موقع بسیاری از آنچه امروز در اختیار هست وجود نداشت. از همینرو دولت مقدار زیادی از کارها را انجام میداد. با این حال در مواردی هم دخالتهایی که شاه کرد خاصیت خوبی نداشت. یعنی بهتر بود میگذاشتند بخش خصوصی کارها را انجام دهد. دخالتهایی که شاه یا هرکس دیگری در اقتصاد مملکت کند، در مجموع زیانهای بیشتری به بار میآورد. آن زمان امکاناتی که امروز در اختیار اقتصاد است، وجود نداشت بنابراین باید دولت میرفت کارهایی انجام میداد. به عنوان مثال وقتی در زمان رضاشاه راهآهن را ساختند، چه کسی باید این کار را میکرد؟ واقعیت این است که در آن زمان و در آن شرایط کسی حاضر نبود بیاید چنین سرمایهگذاری کند که درآمدش ممکن بود سالها بعد به او برگردد. ولی امروز دنیا عوض شده و باید بسیاری از کارها به دست بخش خصوصی انجام شود.
عالیخانی افراد را به تولید محصولات داخلی به جای واردات محصولات خارجی تشویق میکردند و از آنها حمایت میکردند، شکل گرفتن بخش خصوصی نوین ایران با این حمایتهای دولتی چه نقشی در ضعیف و وابسته شدن بخش خصوصی ایران در دهه بعد داشت؟
ضعیف شدن بخش خصوصی در دهه 50 ناشی از این بود که پول زیادی دست دولت بود و هر کاری میخواست انجام میداد. بنابراین عامل اصلی به همریختگی اقتصاد در دهه 50 خرج کردن بیحسابوکتاب پول بود. درباره دوران عالیخانی و تشویق به تولید داخل، آن زمان وقتی صحبت از توسعه اقتصادی میشد این بحث مطرح بود که ما جانشینی واردات را دنبال کنیم یا تشویق صادرات را. آنچه عالیخانی میگفت این بود که سعی کنیم در داخل آنچه را میتوانیم تولید کنیم. به همین دلیل صنایع مونتاژ بسیاری شکل گرفت و مثلاً صحبت از تولید پیکان شد که موتورش را از خارج میآوردند.
جلال آلاحمد و چپها هم از همین مونتاژ بودن صنایع انتقاد کردند.
یکی از عوامل بدبختی ایران همین روشنفکران بیسواد بودند. آقای جلال آلاحمد روی نسل ما خیلی اثر گذاشت ولی این آدم درک درستی از مسائل نداشت. او در سفر به آمریکا دنبال یکی از رهبران سیاهان دویده و به او گفته بود مشکل شما سیاهان یکی دین مسیحیت است و دیگری موسیقی جاز. این رفتارها نشاندهنده طرز فکر نادرست آلاحمد است. این حرفهایی که آلاحمد و دیگران وارد ذهن ملت کردند مشکلات زیادی ایجاد کرد. متاسفانه هنوز هم بسیاری از روشنفکران تصور میکنند باید هرچه به دهانشان میآید بگویند و به عقل و خرد توجه ندارند.
به هر حال صنایعی که در ابتدا مونتاژ بودند باید بهتدریج بیشتر داخلی میشدند، اما در دهه 50 به دلیل وفور درآمدهای نفتی هرچه را میخواستند وارد میکردند. طبیعی است وقتی بتوان به راحتی مرسدس بنز وارد کرد، دیگر کسی به فکر ساختن موتور پیکان نباشد. بنابراین صنایع ایران در درجه اول از این درآمدهای هنگفت نفتی زیان دیدند. ما باید بیشتر به سمت تکنولوژی پیش میرفتیم، ولی به خاطر اینکه درآمد نفت زیاد شده بود، کسی احساس نیاز نمیکرد که این کار را درست انجام دهد و بیشتر به دنبال منافع آنی بودند.
وفور درآمدهای نفتی در دهه 50 چگونه دستاوردهای دهه 40 را از بین برد؟
وقتی در برنامه پنجم تجدیدنظر کردند هدفهایی گذاشتند که قابل دستیابی نبود. آقای مژلومیان در حضور شاه در رامسر گفت که این تغییراتی که در برنامه پنجم اعمال میکنید قابل تحقق نیست، ولی به حرف ایشان توجه نشد. شروع کردند به پولپاشی و این پولپاشی به سوءاستفاده و گسترش واردات منجر شد. کاری که باید انجام میشد این بود که پول اضافه نفت در صندوقی ذخیره میشد. حتی چینیها امروز نمیگذارند همه پولی که از طریق صادرات به دست میآورند وارد بازار شود و بخش زیادی از آن را کنار میگذارند.
آیا امروز افراد شاخص میتوانند مشابه امثال عالیخانی در توسعه اقتصادی نقشآفرینی کنند؟
بله میتوانند اما به شرط اینکه دولت و مردم، خردگرایی و عقلانیت داشته باشند. هم دولت باید این خردگرایی را قبول کند و هم اینکه مردم این خرد و عقل را بپذیرند. باید این مطالب در ذهن مردم گذاشته شود و مردم هم این حرفها را بپذیرند. اگر دولت و مردم قبول کنند، تکنوکراتها میتوانند امروز هم موثر باشند. یک بیمار قلبی ابتدا باید این خرد را داشته باشد که به پزشک مراجعه کند و به توصیه او عمل کند. اگر یک بیمار قلبی بخواهد به رمال مراجعه کند یا نسخه پزشک را دور بیندازد، بهترین پزشک دنیا هم نمیتواند برایش کاری بکند. در واقع تکنوکراتها میتوانند مفید باشند ولی باید خردگرایی و اداره مملکت بر اساس دانش مورد قبول بزرگان و مردم باشد. این نکته هم نباید فراموش شود که اگر کسی آمد و به شما گفت میخواهم امشب برای شما شام مجانی درست کنم، باید همانجا بگویید خیلی ممنون جیب ما را نزن.