هماهنگ و با انگیزه
دلیل موفقیت سیاستگذار در دهه 40 چه بود؟
در دهه 1340 یعنی از سال 1341 تا پایان سال 1350 برنامههای عمرانی سوم و چهارم اجرا شد. در برنامه سوم رشد اقتصادی حدود 9 درصد و رشد اقتصادی یا رشد تولید ناخالص داخلی بدون نفت حدود هشت درصد بود.
در دهه 1340 یعنی از سال 1341 تا پایان سال 1350 برنامههای عمرانی سوم و چهارم اجرا شد. در برنامه سوم رشد اقتصادی حدود 9 درصد و رشد اقتصادی یا رشد تولید ناخالص داخلی بدون نفت حدود هشت درصد بود. در برنامه چهارم رشد اقتصاد ایران حتی از این هم فراتر رفت؛ از سال 1347 تا ابتدای سال 1351 رشد اقتصادی 13 درصد و بدون نفت 11 درصد بود. این رشد اقتصادی در برنامه عمرانی چهارم در تمام تاریخ اقتصاد ایران بینظیر است. مرتبه دوم رشد اقتصادی در تاریخ اقتصاد ایران نیز در برنامه عمرانی سوم است که بالاترین رشد اقتصادی را دارد. البته برنامه عمرانی دوم هم رشد اقتصادی 10درصدی را رقم زده، اما این رشد اقتصادی اصلاً توجه کسی را جلب نکرده است. علت این است که در تحریمهای نفتی زمان مصدق رشد اقتصادی بهشدت پایین آمده بود و وقتی این تحریمها برداشته شد، رشد اقتصادی 10درصدی را در برنامه دوم میبینیم اما این رشد عمدتاً مدیون افزایش فروش نفت است. آن رشد شبیه رشد اقتصادی است که در ابتدای دولت آقای روحانی رخ داد و با وجود نرخ بیکاری بالا، رشد اقتصادی از منفی شش به مثبت سه، چهار یا پنج رسید، ولی این رشد چندان مورد توجه قرار نگرفت. در زمان مصدق هم تحریمها یکدفعه برداشته شد و رشد اقتصادی در برنامه دوم خیلی زیاد شد، اما این رشد برخلاف رشد در برنامههای سوم و چهارم مورد توجه نیست. اما علت اینکه رشد اقتصادی در برنامههای سوم و چهارم با رشد اقتصادی در برنامه پنجم که در سالهای 1351 تا 1356 اجرا شد، تا این حد متفاوت است چیست و به طور کلی چرا عملکرد اقتصاد ایران در دهه 1340 در مقایسه با دهه 1350 تا این حد موفقتر است. البته ما دهه 1350 را هم تا سال 1357 تحلیل میکنیم چون در این سال انقلاب میشود و تحلیلهای اقتصادی درباره آن خیلی جایگاهی ندارد.
در دهه 1340 بهویژه در دوره برنامه چهارم ما با یک تیم اقتصادی هماهنگ و باانگیزه مواجهیم. در برنامههای اول و دوم عمرانی افرادی توسط ابتهاج جذب سازمان برنامه میشوند؛ جوانان تحصیلکرده و باانگیزهای که در دهه 1340 به سن مدیریت اقتصاد ایران رسیدند و در بانک مرکزی، سازمان برنامه، نخستوزیری و جاهای مختلف سکان اقتصاد ایران را به دست گرفتند. هماهنگی تیم اقتصادی در دهه 1340 مشاهده میشود خصوصاً در برنامه چهارم که رئیس سازمان برنامه خداداد فرمانفرماییان، رئیس بانک مرکزی مهدی سمیعی، صفیاصفیا معاون اقتصادی، و عبدالمجید مجیدی وزیر کار است که بعداً هم رئیس سازمان برنامه میشود. همه این افراد که در دوران جوانی جذب سازمان برنامه شده بودند، باانگیزه و همفکر بودند. در دهه 1340 هرکدام از این افراد یکی از اجزای مهم اقتصاد ایران را به دست گرفته بودند. البته در وزارت اقتصاد هم که بعد از ادغام دو وزارتخانه شکل گرفت، علینقی عالیخانی برای حمایت از تولید داخل راهکارهای خوبی را اجرا کرد، ولی اعتقاد من این است که هماهنگی تیم اقتصادی بسیار مهمتر از حضور یک فرد است و نمیتوان گفت یک فرد آمد و کشور را متحول کرد.
در واقع یکی دو دهه قبل از دهه 1340 اتفاقاتی در اقتصاد ایران رخ داد که در نتیجه آنها در دهه 1340 این افراد سکان اقتصاد کشور را به دست گرفتند. در مقایسه با دهه 1350 ویژگی دیگر دهه 1340 محدودیت منابع ارزی کشور بود؛ یعنی منابع محدودی وجود داشت که باید با عقلانیت آن را مدیریت میکردند، درحالی که در دهه 1350 وفور منابع نفتی رخ داد. با تولید چند برابری نفت و افزایش چندین برابری قیمت نفت درآمدهای نفتی ایران در دهه 1350 حدوداً 20 برابر شد. این وفور منابع عقلانیت را از حاکمیت اقتصادی گرفت.
من برنامههای منسجم توسعه در دهه 1340 را که به واسطه تیم اقتصادی هماهنگ خوب اجرا شده، عامل اصلی رشد اقتصاد ایران در آن دوره میدانم. بخش مهمی از موفقیت اقتصادی دهه 1340 ناشی از هماهنگی تیم اقتصادی است. محدودیت طبیعی منابع نیز باعث حاکم شدن عقلانیت میشود. سیاستهای حمایت از تولید داخل هم در وزارت اقتصاد پیگیری شده که با برنامههای توسعه هماهنگ بوده است.
عالیخانی تا سال 1348 بیشتر وزیر اقتصاد نبوده است درحالیکه اوج شکوفایی اقتصادی ایران از سال 1347 تا سال 1351 رقم میخورد؛ یعنی در دوره برنامه چهارم. اما عالیخانی عمدتاً در بخشی از برنامه سوم در راس کار بودند که در این دوره هم صفیاصفیا در سازمان برنامه اولین برنامه منسجم اقتصادی ایران را نوشتند و به خوبی اجرا کردند و موفقیتهای برنامه سوم به همان تیم جوانی که سکان اقتصاد کشور را در دست داشتند انگیزه بیشتری داد که برنامه چهارم را بنویسند و خوب اجرا کنند. وقتی منابع نفتی در دهه 1350 یعنی از سال 1351 به بعد حاصل شد دیگر عملاً حرفهای تیم کارشناسی دولت که در سازمان برنامه و دیگر دستگاههای اقتصادی بودند شنونده نداشته است. شاه بلندپروازیهای خود را با برگزاری جشنهای 2500ساله و وام دادن به کشورهای دیگر شروع میکند و البته با پیشبینی رشدهای بالای 20درصدی که محقق نمیشود. اقتصاد ایران یک اقتصاد نفتی رانتی میشود و به سمت واردات میرود، درحالیکه در دهه 1340 اقتصاد ایران یک اقتصاد مبتنی بر تولید داخل بوده است. عالیخانی در وزارت اقتصاد انگیزههای واردات را به انگیزههای تولید داخل گره زده بود. البته همه اینها به خاطر محدودیتهای منابعی بوده که در دهه 1340 وجود داشته است.
در برنامه عمرانی سوم آنچه باعث رخ دادن یک رشد اقتصادی قوی بدون نفت نزدیک به هشتدرصدی و با نفت 3 /9درصدی میشود تحول در نظام برنامهریزی است. در آن دوره صفیاصفیا نظام برنامهریزی جامعی را رقم میزند. تا قبل از برنامه سوم، برنامهریزی به صورت پروژههای عمرانی بوده است، اما در برنامه سوم هدفگیری متغیرهای اقتصاد کلان در دستور کار قرار میگیرد و سعی میشود سیاستگذاری به معنای واقعی شکل بگیرد. قبل از آن سازمان برنامه و دستگاه حاکمه کشور با انجام پروژههای عمرانی میخواست رشد اقتصادی ایجاد کند. چنین تحولی در نظام برنامهریزی و سیاستگذاری کشور موفقیت خوبی را در برنامه سوم رقم میزند. وقتی این نظام و این رویکرد سیاستگذاری کلان موفقیت خود را نشان داد، انگیزه برای برنامه عمرانی چهارم بالا رفت. برنامه عمرانی چهارم که از سال 1347 تا 1351 اجرا شد موفقترین برنامه اقتصادی ایران در تمام طول تاریخ است. وقتی موفقیت برنامه سوم حاصل شد، میدان بیشتری به دستاندرکاران دادند و اجزای مختلف اقتصاد کشور به آنها سپرده شد. تیم جوانی که در دهه 1320 و 1330 جذب سازمان برنامه شده بودند هرکدام سمتی از سمتهای مهم اقتصاد ایران را گرفتند. به این ترتیب سازمان برنامه، بانک مرکزی، معاونت اقتصادی نخستوزیری و وزارت کار دست افرادی افتاد که زمانی کارشناسان سازمان برنامه بودند و همه با انگیزه به کشور برگشته بودند که توسعه کشور را رقم بزنند. این تیم هماهنگ در شرایط محدودیت منابع که باید از عقلانیت استفاده میکردند، به جای اینکه با یکدیگر جدل کنند و به فکر تقسیم غنایم و تقسیم منابع محدود باشند، در پی اعمال و اجرای سیاستهای بزرگ اقتصادی بودند. در اقتصاد ایران معمولاً در زمان وفور منابع کسی به فکر برنامهریزی نیست؛ همه به فکر خرج کردن منابع و واردات هستند. وقتی هم کمبود منابع وجود دارد معمولاً همیشه و در تمام دولتها تیم اقتصادی ناهماهنگی بر سر کار است که این تیم ناهماهنگ باعث ایجاد اصطکاک و هدررفت منابع و پایین رفتن بهرهوری میشود. اما در برنامه چهارم عکس این وضعیت و این اتفاق رخ میدهد؛ یک تیم کاملاً هماهنگ و همراه وجود دارد که برنامه چهارم عمرانی را رقم میزنند. رویکرد حمایت از تولید داخل هم وجود دارد درحالی که در سالهای 1351 به بعد که ما برنامه عمرانی پنجم را داریم و بعد هم انقلاب میشود و برنامه عمرانی ششم اجرا نمیشود، وفور منابع عملاً مانع حاکمیت عقلانیت در اقتصاد است. وفور منابع معمولاً مانع حاکمیت عقلانیت است. در شرایط وفور منابع کسانی که بهتر میتوانند این منابع را خرج کنند و هدر بدهند، در نظام حاکمیت اقتصادی ارتقا مییابند و کسانی که در پی حمایت از تولید داخل و توسعه فناوری و توسعه توانمندیهای زیربنایی اقتصاد هستند جایگاهی ندارند، کمااینکه میبینیم که این بلا بر سر همین تیم اقتصادی که برنامه چهارم عمرانی را رقم زدند، میآید و اینها را حتی در همان جشنهای 2500ساله تخت جمشید کنار میگذارند، شاه با آنها برخورد بدی میکند و اینها متلاشی میشوند چون دیگر منابع زیاد است و نیازی به این افراد دیده نمیشود. بنابراین علت اصلی عدم موفقیت دهه 1350 همین وفور منابع و کنار گذاشتن تیم کارشناس در دستگاههای مختلف اقتصادی کشور بود.