تشدید کنترلها و دشوار شدن تصمیمها
تحلیلی درباره هزینه ناآرامیهای سیاسی برای اقتصاد
ناآرامی و اعتراضات میتواند همانند آتش، جامعه را گرم کند یا بسوزاند. این بستگی به تفسیر ما از این ناآرامیها دارد. در ابتدا بهتر است این فرض را بپذیریم در جامعهای که از بالاترین سطح اجرایی تا مدیران میانی، همه یک صدا طوری صحبت میکنند که کسانی از کرات دیگر آمدهاند و جامعه را مدیریت میکنند و خود را محق میدانند همانند یک ناراضی از شرایط موجود، همه را به باد انتقاد بگیرند، این حق مردم است که آنها هم ناراضی باشند.
ناآرامی و اعتراضات میتواند همانند آتش، جامعه را گرم کند یا بسوزاند. این بستگی به تفسیر ما از این ناآرامیها دارد. در ابتدا بهتر است این فرض را بپذیریم در جامعهای که از بالاترین سطح اجرایی تا مدیران میانی، همه یک صدا طوری صحبت میکنند که کسانی از کرات دیگر آمدهاند و جامعه را مدیریت میکنند و خود را محق میدانند همانند یک ناراضی از شرایط موجود، همه را به باد انتقاد بگیرند، این حق مردم است که آنها هم ناراضی باشند. وقتی در یک جامعه، وزیران بیشتر نقد میکنند تا راهحل ارائه دهند، معلوم است که باید برای مردم هم این حق را قائل باشیم که ناراضی باشند؛ مردمی که امکانات سیاستگذاران را ندارند و مساله اصلی زندگی آنان نیازهای اولیه است. این نیازها برای گروهی مکان و غذا، برای گروهی دیگر بهداشت و آموزش و برای بخش دیگری از جامعه اشتغال است.
بنابراین فرض ما این است که این جامعه چون درگیر چالشهای جدی در اقتصاد است، نمیتوان از مردم انتظار داشت از این چالشها راضی باشند و سیاستگذاران را به خاطر زحماتی که متقبل میشوند تشویق کنند. چراکه این نارضایتی حتی به سیاستگذاران هم رسیده است. تنها تفاوت سیاستگذاران با مردم این است که موضوع نارضایتی برای سیاستگذاران مجهول و برای مردم بسیار مشخص، شفاف و معلوم است.
با پوشاندن واقعیت مساله حل نمیشود
تجربه این بار ناآرامیها در ایران نشان داد که نه همه ارکان نظام، ولی بخش مهمی از آنها تفسیر اشتباهی از ناآرامیها دارند و همین مساله موجب میشود که به جای اینکه فرجی برای پیدا کردن راهحلها شود، راهحلهای موجود استتار شوند. تفسیرهای اشتباه از یک پدیده دو مشکل ایجاد میکند. اول اینکه با تفسیر اشتباه از واقعیت (که همان مشکلات جامعه است) واقعیت پوشیده میشود و دوم اینکه با پوشاندن واقعیت نمیتوانیم برای آن راهحل ارائه کنیم و به همین ترتیب مشکلات پیچیدهتر میشود و پتانسیل آتی برای واکنش مردم و به طور طبیعی سوءاستفاده از واکنش مردم، افزایش مییابد. اینجاست که ناآرامیهای سیاسی جدا از مسائل سیاسی، اثر اقتصادی بر جامعه میگذارد و با بیتوجهی به این آثار آنها مزمن میشوند و حل کردن آنها سختتر خواهد شد.
مهمترین اثر این ناآرامیها و بیتوجهی به آنها ایجاد و گسترش شکاف بین مردم و ساختار سیاسی است. این شکاف چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی برای حکومت و برای جامعه هزینه دارد. هزینههایش هم بالاست. جامعه بر اساس فهمیدن یکدیگر قوام پیدا میکند. سطح فهم اجتماعی هم به ارتباط و شنیدن همدیگر ارتباط دارد. وقتی شنوایی کم میشود این شکاف بیشتر خواهد شد. در یکی از دانشگاههای آمریکا پژوهشی انجام شده است که در این پژوهش از کسانی که با اراده خود کارشان را ترک کرده بودند سوال شده بود دلیل عمده ترک کارتان چه بوده است. بیش از 65 درصد آنها پاسخ دادند که فهمیده، شنیده و دیده نمیشدند و به همین دلیل کارشان را ترک کردهاند. در سطح جامعه مردم نمیتوانند جامعه را ترک کنند (به جز آنهایی که مهاجرت میکنند، چون مهاجرت خود نوعی اعتراض است) و در نتیجه به صف ناراضیان میپیوندند.
وقتی این صف برچسب هم میخورد، شکاف بین مردم با دولت بیشتر میشود. لازم نیست در مورد هزینه این شکاف صحبت کنیم. میتوان آن را به تجربه درک کرد.
هزینه گران ناآرامیها برای اقتصاد
در حوزه اقتصادی نیز این ناآرامیها و تفسیر اشتباه از آن میتواند گران باشد. وقتی ناآرامی بیشتر میشود و وقتی منطقه جغرافیایی گستردهتری را میپوشاند، تصور بیثباتی را در جامعه گسترش میدهد. عاملان اقتصادی دیگر دورنما را نمیبینند، یعنی نمیخواهند ببینند. چون اینگونه تفسیر میکنند که از دیدن دورنما چیزی دستگیر آنها نمیشود. همین جاست که در این مواقع بخش مهمی از فعالیتهایی که به ثبات بلندمدت جامعه گره میخورد فایده اقتصادی کمتری پیدا میکند و کوتاهمدت مطلوبیت بیشتری پیدا خواهد کرد تا بلندمدت. وقتی فعالیتهای بلندمدت کمارزشتر میشود، هر آنچه تحققش به فعالیتهای بلندمدت وابسته است، دچار مشکل میشود، از جمله توسعه و رشد بلندمدت و پایدار. در عوض جامعه تفکر کوتاهمدت پیدا میکند و تلاش خواهد کرد سود خود را در کوتاهمدت جمع کند. به همین دلیل تقاضا برای سرمایهگذاریهای کوتاهمدت (که به آن سوداگری یا سفتهبازی میگویند) بیشتر میشود. اثر کلی این پدیده در اقتصاد، راهبری قیمتها با کالاهای سوداگرانه speculative است. این کالاها هم برحسب درجه بینالمللی بودن و نقدشوندگی در صف اول قرار میگیرند. طلا و دلار، تا حدودی بورس اوراق بهادار و در انتها مسکن مورد توجه جدی مردم قرار میگیرد.
این پدیده حساسیت قیمتها را بیشتر میکند و کنترل بانک مرکزی و سازمانهای دیگر را برای حفظ ثبات اجتنابناپذیر خواهد کرد. بنابراین با این زاویه دیدی که به ناآرامیها داریم، باید انتظار کنترل بیشتری بر اقتصاد را داشته باشیم. این کنترل اعجاز تحول را از بین میبرد. اعجاز تحول آزادی تصمیمگیری است. طبیعی است که کنترل و تمرکززدایی آزادی عمل فعالان اقتصادی و مردم را میگیرد. تا موقعی که این آزادی عمل محدودتر میشود، نوآوری و در کل تحول دچار ایستایی و سستی میشود. آن وقت جامعه قدرت رقابتی خود را از دست میدهد.
افزایش ریسک جراحیها
از طرف کل دولت هم مساله را نگاه کنیم، مسائل مرتبط با سیاستگذاری، تغییرات، جراحیها همه دارای ریسک بالای سیاسی خواهند شد. تغییرات قیمتها و به تعبیری اصلاح آنها همراه با ریسک خواهد شد و حاکمیت به سختی تن به این تغییرات میدهد. حفظ وضع موجود از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد شد و فرمولهای اقتصادی و درجه پذیرش نظرات تخصصی تحت تاثیر این اولویت قرار میگیرد. بیدلیل نیست که در این شرایط نگاه به اقتصاد ابزارانگارانه خواهد شد. چون اقتصاد باید به بقای دولت کمک کند. اینجا کاهش یارانه، اصلاح انحرافات قیمتی، توسعه صادرات و... همه و همه از فیلتر بقا عبور میکند. همیشه ابزارانگاری اقتصاد فاصله بین سیاستمدار و متخصص را زیاد کرده است. این تجربه برای همه اقتصاددانان آشناست. این سیاستهای معطوف به بقا جهتگیری سیاستها را به سمت راضی کردن مردم در کوتاهمدت سوق میدهد و احتمال زیادی به وجود میآید که سیاستها سمتوسوی پوپولیسم پیدا کند. شاید دیگر لازم به توضیح نباشد که این جهتگیری برای بهبود جامعه و مخصوصاً برای خروج اقتصاد ایران از بحرانهای متعدد بسیار ناسالم است. اگر دولت در این دام بیفتد خروج از آن برای مجموعه حاکمیتی بسیار سخت خواهد بود. باید توجه کرد که وقتی اقتصاد را تا حد یک ابزار مینگریم، این سیاست در بهترین شکلش میتواند نیازهای سیاست را تامین کند و در این شرایط کارگزاران اقتصادی ناخواسته به کارگزاران سیاسی سرویس میدهند و تغییر در اقتصاد تابع تغییر در سیاست است و قدرتمند شدن اقتصاد بستگی به نیاز سیاستمداران دارد.
در انتها لازم است تاکید شود که برای کنترل ناآرامیها اولین اقدام سادهای که حکومت انجام میدهد قطع ارتباط اینترنتی است. باید توجه کرد که اکنون اتصال به شبکه اینترنت از ایمیل چک کردن و استفادههای متعارف فراتر رفته است و بسیاری از کسبوکارها، روی وب ساماندهی شدهاند. همانطور که استفاده ناصواب چند نفر از خودرو دلیلی برای متوقف کردن تردد دیگران نمیشود، استفاده درست یا غلط از شبکه اینترنت، نمیتواند دلیلی بر قطع این شبکه برای بسیاری از کسبوکارها شود. هماکنون بخشی قابل توجه از ارزشافزوده در اقتصاد ایران در اتصال به شبکه اینترنت ایجاد میشود و قطع یا هرگونه محدودیت بر آن میتواند بر نرخ رشد اقتصادی کشور اثر بگذارد. به عبارت دیگر هر ساعت از قطع شبکه اینترنت یا کند کردن آن برای اقتصاد ملی موجب افزایش هزینههای ملی خواهد بود. مجموعه بحثهای انجامشده در مجموع میتواند برای اقتصاد ایران و عاملان آن زیانبار باشد. این همان است که ناآرامیها به خاطرش ایجاد شد.