ناآگاهی رایدهندگان چگونه میتواند سرنوشت کشور را به خطر بیندازد؟
چشمان تمامبسته!
نقل قولی که این روزها از صدراعظم روشنفکر قاجار در شبکههای اجتماعی همخوان میشود، حرف زیادی برای گفتن دارد. شاید اگر میرزاتقیخان فراهانی زنده بود، مصادیق بیشتری از تفکر خود را نه در ایران که در سراسر جهان مییافت.
«ابتدا فکر میکردم که مملکت وزیر دانا میخواهد. بعد فکر کردم شاید شاه دانا میخواهد. اما اکنون میفهمم، ملت دانا میخواهد.»
امیرکبیر
نقل قولی که این روزها از صدراعظم روشنفکر قاجار در شبکههای اجتماعی همخوان میشود، حرف زیادی برای گفتن دارد. شاید اگر میرزاتقیخان فراهانی زنده بود، مصادیق بیشتری از تفکر خود را نه در ایران که در سراسر جهان مییافت. در جای جای دنیا، وقتی زنگ رقابت احزاب و افراد نواخته میشود شهروندان در میانه کارزاری پررنگ و لعاب، درمیمانند که چه کنند. عدهای ناامید از سیاستمداران و سیاستهایی که راه به جایی نبردهاند و تنها عرصه معیشت و امنیت و رفاه را بر مردم تنگتر کردهاند به رایدادن «نه» میگویند و دیگران را هم به قهر با مشارکت سیاسی دعوت میکنند. گروه دیگری که از قهر با سیاست خیری ندیدهاند پای صندوقهای رای میروند اما از سر بیخبری، مجذوب شعارهای عوامفریب میشوند و دولت و دولتمردانی را بر کرسی قدرت مینشانند که سرنوشت کشور را به تباهی میکشند. تنها گروه اندکی از رایدهندگان هستند که پیش از انداختن برگه انتخاب خود به صندوقها، جستوجو میکنند، میخوانند، میشنوند، تحلیل میکنند، تصمیم عقلانی میگیرند و در نهایت با اطمینان میدانند که سکان حکمرانی را باید به دست چه کسی یا کسانی بسپارند. انتخاب این گروه که به «رایدهندگان آگاه» (informed voters) مشهورند بیتردید برای جامعه حداقل هزینهها را در پی خواهد داشت.
در مقابل، برگزیت، نمونه بارزی از حضور «رایدهندگان ناآگاه» در پای صندوقهای همهپرسی بود. خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، واقعهای که برای سیاستمداران و حتی شهروندان جهان به عبرتی تاریخی تبدیل شد، از سوی کسانی رقم خورد که تنها یک روز پس از اعلام نتایج همهپرسی، پشیمان از انتخاب خود، خواستار برگزاری دوباره رفراندوم شدند. این رویداد به سادگی نشان داد شهروندانی که از پیامد انتخاب خود مطلع نبودند چگونه مسیر سرنوشت کشورشان را تغییر دادند و پایههای ثبات سیاسی و اقتصادی آن را به لرزه درآوردند.
رایدهندگان ناآگاه تنها در انگلستان زندگی نمیکنند. آمریکاییها هم ثابت کردهاند که میتوانند جام قهرمانی بیخبری از پیامدهای انتخابشان را به دست بگیرند. کسانی که از مبانی اولیه مشارکت سیاسی بیخبرند و فریب شعارهای عوامفریبانه سیاستمداران پوپولیستی همچون ترامپ را میخورند در چین، هند، ونزوئلا، آلمان، یونان و ایتالیا هم سرنوشت بدی برای کشور خود رقم میزنند. سیاستمداران نیز به خوبی دست این گروه از رایدهندگان را خواندهاند. دروغهای بزرگ میگویند، وعدههای فریبنده میدهند، شعارهای گمراهکننده سر میدهند و در نهایت به نام مردم، آرا را به کام خود میریزند. رفراندومها، انتخابات ملی و محلی، همگی پایان میپذیرند اما پیامدهای انتخاب رایدهندگان تازه آغاز میشود. شهروندانی که گیجوگنگ رای دادهاند به زودی درمییابند که تصمیم نادرستشان چه تاثیرات نامساعدی بر جزء جزء زندگی خود و دیگر هموطنانشان دارد؛ برای تغییر رای اما، دیگر دیر است!
شاید به همین دلیل است که اسحاق جهانگیری نیز در دومین دور مناظرههای تلویزیونی بر اهمیت و ضرورت رایدهی آگاهانه تاکید میکند. جهانگیری میگوید: «مردم عزیز هوشیار باشید؛ میخواهید فردای فرزندان شما چگونه باشد؟ محدودیت میخواهید یا آزادی؟ توسعه میخواهید یا آشفتگی؟ عزت بینالمللی میخواهید یا انزوای بینالمللی؟ تنش میخواهید یا آرامش؟ شما یک لحظه رای میدهید و آینده کشور رقم میخورد.»
زخمهای به جا مانده از یک انتخاب نادرست، بر بدنه سیاست و اقتصاد و فرهنگ و دیپلماسی کشور، هنوز التیام نیافته است؛ انتخابی که هشت سال قطار مدیریت کشور را از مسیر خردگرایی و عقلانیت خارج کرد. به نظر میرسد این پیکره زخمخورده و تکیده، توان تحمل آفت دیگری را ندارد. تنها با حضور رایدهندگان آگاه در صحنه است که میتوان امیدوار بود بیماری پوپولیسم و اپورچونیسم دوباره در عرصه سیاست کشور عود نکند.
اهمیت رایدهندگان آگاه
هنگامی که رای انگلستان به جدایی از اتحادیه اروپا، به سرخط رسانههای جهان تبدیل شد تحلیلگران بسیاری دست به قلم بردند و کوشیدند این رویداد شگفتآور را سببشناسی و ریشهیابی کنند. برخی، دگرهراسی و نژادپرستی را علت برگزیت معرفی کردند و برخی سابقه استعمارگرایانه بریتانیا را منشأ تفوقطلبی دانستند که به این تصمیم انجامید. گرچه تمامی این گمانهزنیها میتواند مهمترین دلیل برای کسانی باشد که رای «جدایی» را در صندوقها انداختند اما، تنها چند ساعت پس از اعلام نتایج، مشکل دیگری چهره خود را نشان داد؛ مشکل «رایدهندگان ناآگاه». در رفراندومی که به رای اکثریت نیاز بود، شمار کثیر رایدهندگان نامطلع توانستند سرنوشت کشور را به غلط دگرگون کنند! بررسیها نشان میدهد بسیاری از رایدهندگان بریتانیایی تا زمانی که نتایج آرا اعلام شد از پیامدهای ترک اتحادیه اروپا بیخبر بودند. بسیاری از آنان به مطبوعات و شبکههای تلویزیونی اعلام کردند اگر فرصت دوبارهای داشته باشند به ماندن در اتحادیه رای میدهند. آنها از تصمیمشان شوکه بودند و این آغاز نگرانیها بود. شاید اگر این گروه از شهروندان پیش از آنکه رای دهند در گوگل اندکی درباره اتحادیه اروپا جستوجو میکردند، نتیجه رفراندوم تا این اندازه فاجعهبار نبود.
همانگونه که پیشتر گفتیم، رایدهی ناآگاهانه به هیج وجه به رفراندوم بریتانیا و به رایدهندگان این کشور محدود نمیشود. در هفتههای پایانی سال 2015 سایت Just Facts در آمریکا نظرسنجی انجام داد تا میزان آگاهی و شناخت رایدهندگان از مشکلات و مسائل روز در این کشور را محک بزند. از رایدهندگان انتخابات ریاستجمهوری این کشور سوالاتی در مورد آموزش، بهداشت، مالیات، هزینههای دولت، پدیده گرمایش زمین، امنیت جهانی، انرژی، گرسنگی، آلودگی و بدهیهای ملی پرسیده شده بود. نتایج مطالعه نشان داد اکثریت پاسخدهندگان تنها به شش سوال از 23 سوال پاسخ درست دادهاند. شیکاگو تریبیون در تحلیل این مطالعه نوشت: «بسیاری افراد از ابتداییترین مسائل در مورد سیاستمدارانی که حاکمیت را میگردانند و مسائل سیاسی که باید به آن بپردازند، بیخبرند. اکثر ما به شایعات و کلیشههای نیمبندی که پیشداوری خودمان را تایید میکند، اکتفا میکنیم.»
این باور عمومیت دارد که «رایدادن ناآگاهانه» به نوعی انحراف از تصمیمسازی مدبرانه و آگاهانهای است که لازمه رای دادن است. بسیاری از مفسران به تبعیت از دیدگاه جان استوارت میل بحث میکنند که رای دادن ناآگاهانه نهتنها نشاندهنده توسعهنیافتگی فردی است، بلکه سبب روی کار آمدن نمایندگان ضعیف و دولتهای ناکارآمد میشود. آنها معتقدند یکی از الزامات دموکراسی، وجود شهروندان مطلع و هوشمندی است که اطلاعات مقدماتی و زیربنایی در مورد عملکرد هر سیستم را میدانند. طیف دیگری از اندیشمندان نیز میگویند رای دادن ناآگاهانه (و رای ندادن) به نوعی نشانگر سندروم گستردهتر و رو به رشد بدبینی و عدم همکاری با سیاستمداران و دولتهاست. رای دادن ناآگاهانه از این منظر، فقط به چالش رای ندادن محدود نمیشود بلکه حاکی از کاهش مشارکت و تعامل مثبت و گسترده بین شهروندان و سیاستمداران است.
چه در انگلستان، چه در آمریکا و چه در ایران، برای همهپرسی اقتصادی یا انتخابات سیاسی، رایدهی آگاهانه برای تحکیم دموکراسی ضروری است. همه ما به خاطر آرای ناآگاهانهای که به صندوقهای رای ریختهایم مقصریم. به همین دلیل است که باید در عین تقویت مشارکت سیاسی شهروندان به آنها بیاموزیم پیش از آنکه نقش انگشتشان بر برگه رای بنشیند، اندکی وقت بگذارند و مطالعه کنند.
حق یا مسوولیت؟
بسیاری بر این باورند که رایدادن «حق» است، حقی که دموکراسیها برای شهروندان خود قائل میشوند. آنها حق دارند به نامزد یا حزب دلخواهشان رای بدهند. به همین ترتیب هم حق دارند از این حق صرفنظر کنند و اگر نخواستند رای ندهند. اما صاحبنظران میگویند رای بیش از آنکه حق باشد مسوولیت محسوب میشود. یعنی رایدهنده اولاً مسوولیت دارد در فرآیند رایگیری شرکت کند. و دوم هم در قبال رای و تصمیم خود مسوول است و باید پاسخگو باشد. گروهی حتی معتقدند تعبیر حق از رای میتواند خطرناک باشد چراکه برداشت عموم آن است که این حق به آنها داده شده و میتوانند هر طور که مایلند از آن استفاده کنند. این در حالی است که پیامدهای تصمیم هر فرد در زمان انتخابات نهفقط بر زندگی خود او، که بر آینده و سرنوشت دیگران نیز تاثیر میگذارد؛ تاثیری که میتواند کاملاً نامطلوب باشد. از دید منطقی، این تفکر کوتهفکری محسوب میشود.
اما مسوولیت میتواند تعابیر متعددی داشته باشد. کشورهایی نظیر استرالیا که نظام رایدهی اجباری را بنیان گذاشتهاند، رای دادن را «مسوولیت» هر رایدهنده میدانند. اما در فرهنگ کشورهایی نظیر آمریکا، این تعبیر میتواند به رایدادن افراد غیرمسوولی منجر شود که چندان نگران عواقب رای خود نیستند.
شاید به همین دلیل است که برخی میگویند رای دادن، اولاً باید «آگاهانه» باشد و در ثانی، یک «مسوولیت اخلاقی» است. خیلیها در تلاشند با این اندیشه مخالفت کنند. آنها میگویند کسی به رایدادن متعهد نیست؛ ضمن آنکه رای ندادن را کاملاً پذیرفته میدانند. برای کسانی که به عقلانیت معتقدند، رای دادن آن هم با آگاهی کامل ضروری و پذیرفته است چراکه در غیر این صورت، خطر انتخابهای غیرعقلانی بهشدت جامعه را تهدید میکند. در هر حال، اینکه رایدهندگان کدام یک از تعابیر فوق را برای رفتار رایدهی خود برگزینند به سیستم قضاوت عقلانی و اخلاقی آنها برمیگردد. اما به نظر میرسد تعبیر درستتر و جامعتر آن است که رای را حقی بدانیم که برای فرد مسوولیت به همراه دارد، مسوولیتی که سبب میشود افراد در قبال انتخابهای خود پاسخگو باشند.
بیتردید تمام شهروندان مایلند با رای خود کسی را برکرسی قدرت بنشانند که در بلندمدت خواستهها و آرمانهای آنان را به تحقق برساند. هیچکس نمیخواهد تاوان انتخاب اشتباه خود یا دیگران را بدهد. اما هر شهروند باید بداند پیامدهای خوب و بد تصمیمش تا سالها پس از جمعآوری و شمارش آرا ادامه دارد و شرایط حکمرانی را در کشور تحت تاثیر قرار میدهد. این انتخاب اگر هیجانزده یا نابخردانه باشد به ضررهای پیشبینینشده و غیرقابل جبرانی منتهی میشود. ضررهایی که در انتخابات ریاستجمهوری، دستکم چهار سال باید منتظر بمانیم تا بلکه فرصت جبران آن فراهم شود.
آنچه رایدهندگان آگاه میدانند
فرقی نمیکند چه انتخاباتی در پیش است. چه انتخابات شوراها که یک جامعه کوچک را تحت تاثیر قرار میدهد و چه انتخابات پارلمانی یا ریاستجمهوری که میتواند سمتوسوی سرنوشت یک کشور را تغییر دهد، فرصتی است تا شهروندان تصمیم بگیرند به چه چیزی اهمیت میدهند و از نامزد منتخب خود چه انتظاراتی دارند. آموزش فرآیند انتخاب نامزدها به شهروندان، اهمیت ویژهای دارد چراکه به واقع بسیاری از آنان از این فرآیند بیخبرند. رایدهندگان آگاه نامزدها را ارزیابی میکنند و تصمیم میگیرند.
نامزدهای انتخاباتی را به دو شیوه میتوان ارزیابی کرد: موضعی که در قبال مسائل اتخاذ میکنند و توانمندیهایی که در رهبری و تجربیاتی که در مدیریت دارند. این دو شیوه هر دو به یک اندازه اهمیت دارند. رایدهندگان باید به خوبی بدانند از هر نامزد انتخاباتی چه انتظاراتی دارند و در آنها چه چیزی را جستوجو میکنند. باید به جای اندیشیدن به مسائل فردی، به مشکلات کلانی بیندیشند که دولتمردان باید آن را حل کنند. پس از این مرحله لازم است ویژگیهای هر نامزد مورد بررسی قرار گیرد؛ صداقت، عقلانیت، هوشمندی، تواناییهای مدیریتی و... مرحله بعدی گردآوری اطلاعات است. رایدهندگان آگاه آرشیوی از اطلاعات در مورد نامزدها درست میکنند. رسانهها منبع خوبی هستند اما باید به جهتگیریهای خواسته یا ناخواسته آنان توجه کرد. شبکههای اجتماعی، همایشها و ستادهای انتخاباتی، سایتهای غیرحزبی، مناظرهها و سخنرانیها منابع دیگری هستند که هر شهروند نحوه استفاده و تعامل با آنها را باید بداند.
حتی با وجود این اطلاعات، تصمیمگیری در مورد اینکه یک کاندیدا از شایستگیهای لازم برخوردار است یا خیر کار دشواری است. قضاوت در مورد صداقت، استقلال عمل و توانایی کار تحت فشارهای مختلف هم به آسانی امکانپذیر نیست. یک رایدهنده آگاه به مرور باید این توانایی را کسب کند که بین خطوط را بخواند. پیشینه و کارنامه فعالیتهای نامزدها را زیر و رو کند. تحققپذیری وعدهها و امکانپذیری شعارها را محک بزند. به کمپینهای تبلیغاتی نامزدها توجه کند. آیا این تبلیغات گروه خاصی را مرکز توجه قرار داده است؟ آیا صدای مخالفان شنیده و پاسخ داده میشود؟ خواندن بین خطوط شعارهای پوپولیستی -در شرایطی که جامعه برای پذیرش این شعارها آمادگی دارد- کار دشواری است. رایدهندگان آگاه معنای عوامفریبی را میدانند و هیجانزده تحت تاثیر وعدههای فضایی قرار نمیگیرند.
ویژگی دیگر یک رایدهنده آگاه این است که میکوشد از نظرات دیگر رایدهندگان هم مطلع شود. دیدگاههای دیگران -مخالف و موافق- کمک میکند تا نظر خودش را ارزیابی کند و صحتوسقم آن را محک بزند. اطلاعات خود را فراموش نمیکند، جوگیر نمیشود، به آسانی تحت تاثیر قرار نمیگیرد؛ اما ناظر دقیق و نکتهسنج آن چیزی است که در افکار عمومی میگذرد. به سایر مشارکتکنندگان و کمپینها توجه میکند. نامزدها هزینههای تبلیغاتی خود را چگونه تامین میکنند؟ آیا این هزینهها شخصی است یا از سوی فرد یا گروه خاصی تامین میشود؟ چراکه این گروهها یا افراد، در آینده نزدیک بر عملکرد و سمتوسوی کار برگزیدگان انتخابات نفوذ خواهند داشت. هرگونه اطلاعاتی در مورد تامینکنندگان هزینههای تبلیغاتی باید از سوی دولت گزارش و توسط رسانهها دیدهبانی شود. رایدهندگان آگاه، این منابع را رصد میکنند. نظرسنجیها هم از دیگر منابع اطلاعاتی شهروندان هستند اما رایدهندگان آگاه به نتایج این نظرسنجیها با دیده تردید مینگرند و به همه آنها اعتماد نمیکنند. آنها از خود میپرسند این نظرسنجی را چه کسانی یا کدام نهاد و سازمان انجام داده است؟ چه سوالاتی پرسیده و آیا ممکن است نتایج آن دستکاری شده یا سوگیرانه باشد؟ آیا نمونهگیری این نظرسنجیها علمی و دقیق بوده است؟
حالا نوبت نتیجهگیری است. رایدهنده آگاه تمام دیدهها و شنیدهها و خواندههای خود را کنار هم میگذارد و تلاش میکند عقلانی، بهترین گزینه را انتخاب کند. چنین شهروندی بیتردید اداره کشور را به افراد نالایق نخواهد سپرد.
ضرورت آموزش رایدهندگان
این روزها همه از مشارکت سیاسی و ضرورت شرکت در انتخابات سخن میگویند. در کنار این اکثریت، عدهای هم کارزارهایی به راه انداختهاند و شهروندان را به رای ندادن تشویق میکنند. بیتردید عدم مشارکت در انتخابات از هر نظر مردود است اما این واقعیت را نمیتوان کتمان کرد که رای ندادن کسانی که مایل نیستند برای مطالعه روی نامزدهای انتخاباتی وقت بگذارند یا تحت تاثیر شعارهای بیپشتوانه، تصمیمات هیجانی میگیرند، هزینه کمتری دارد! سادهتر آنکه یک شهروند ناآگاه با چشمان بسته، بهتر است رای ندهد. اگر قرار است دموکراسی حاکم باشد و تقویت شود ما به شهروندان مطلع و هوشیار نیاز داریم و شهروند آگاه کسی است که پیامدهای انتخاب خود را میداند و برای مشارکت سیاسی شایستگی لازم را کسب میکند. این روزها در کنار رسانههای جریان اصلی که به انتشار اطلاعات و اخبار و تحلیل درباره نامزدهای انتخابات میپردازند، شبکههای اجتماعی نیز امکان دسترسی به اطلاعات در مورد نامزدها، پیشینه، و خطمشی و برنامههای آنان را فراهم کردهاند؛ اطلاعاتی که شاید رسانهها به دلایل بسیار از انتشار آن بپرهیزند یا سوگیرانه آن را منتشر کنند. بنابراین هیچ عذر موجهی برای رایدادن با چشمان بسته وجود ندارد. نسل جدید نگران دنیایی است که قرار است در آن بزرگ شود و زندگی کند. اگر این نسل در مورد جنبههای عملی سیاست آموزش ببیند و معنای واقعی تصمیمگیریهای سیاسی خود را در زندگی روزمره درک کند، بیشک مشارکت سیاسی بیشتر و هوشمندانهتری خواهد داشت. چنین تغییری یکشبه اتفاق نمیافتد. برای پرورش نسل جدیدی از رایدهندگان که عقلانی انتخاب میکنند و آگاهانه پای صندوقهای رای میروند، باید از همین امروز اقدام کرد و تا انتخابات بعدی منتظر ماند. چه خوب بود اگر به جای واحدهای درسی نیمبندی که در دانشگاهها تدریس میشود دانشجویان درسهای سیاسی «غیرسیاسی» میآموختند، در کارگاهها و همایشها در مورد مسائل مهم جامعه نظیر اشتغال، مسکن، بهداشت، آموزش و حقوق آزادانه بحث میکردند و از همه مهمتر میآموختند که در قبال رایی که به صندوقها میریزند تا سالها مسوولند.