شناسه خبر : 40483 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

موتورخانه تولید فقر

گفت‌وگو با هادی موسوی‌نیک درباره ریشه‌های تشدید فقر در ایران

موتورخانه تولید فقر

ایران در دهه ۹۰، وضعیت سختی را گذراند. از یک‌سو فشارهای تحریمی که حتی تنفس حدوداً دوساله برجام هم نتوانست آثار آن را خنثی کند و از طرفی سیاستگذاری غلط اقتصادی و حکمرانی پر از خطا که در شرایط موجود، اوضاع را بر معیشت مردم تنگ‌تر کرد. در چنین شرایطی جامعه ایران در 10 سال اخیر، به طور مرتب با کاهش درآمد سرانه مواجه بوده است و مدام دارد کوچک‌تر می‌شود. اقتصاد هم در حال استهلاک مداوم است، سرمایه‌گذاری از استهلاک کمتر شده و جامعه نیز هر روز فقر بیشتر را تجربه می‌کند. واضح است که پایه‌های اقتصاد کشور آسیب دیده و چون رشدی در کار نیست، مردم از نظر معیشت دچار مشکل شده‌اند. کاهش رشد اقتصادی سال‌های اخیر اقتصاد ایران عمدتاً تحت تاثیر تحریم‌ها و سیاست‌های نادرست اقتصادی منتج از آن بوده است. این عوامل با همراهی شیوع گسترده بیماری همه‌گیر کرونا در دو سال اخیر دست‌به‌دست هم دادند تا به طرق گوناگون زمینه‌های کاهش سرمایه‌گذاری و افت تولید را در اقتصاد ایران فراهم کنند که خروجی این وضعیت تشدید فقر در کشور بوده است. یکی از مهم‌ترین مولفه‌های رفاه اجتماعی، سطح فقر پایین است و بسیاری از کشورها به دنبال کمینه‌کردن این مجموعه در کشور خود هستند. اتفاقات و شرایط منفی اقتصاد در ایران، باعث شد تا در دهه ۹۰ ما روزبه‌روز فقرای بیشتری داشته باشیم؛ یعنی جمعیتی که در تامین نیازهای خود مانده است و بدون کمک دیگران نمی‌تواند آنها را رفع کند، روزبه‌روز بیشتر می‌شد. اکنون که به پایان سال ۱۴۰۰ نزدیک می‌شویم برای بررسی وضعیت کلی فقر در کشور و سیاست‌های حمایتی و آینده‌ای که در انتظار این جامعه نسبتاً بزرگ در کشور است، با هادی موسوی‌نیک، اقتصاددان و پژوهشگر فقر گفت‌وگو کرده‌ایم.

♦♦♦

  اقتصاد ایران در شرایط دشواری به سر می‌برد و سیاست‌های حمایتی نتوانسته معیشت مردم را بهبود ببخشد. به طور کلی وضعیت فعلی فقر در جامعه ایران به چه صورت است؟

فقر ابعاد مختلفی دارد که می‌توان به آنها پرداخت اما از بعد درآمدی، فقر به زبان خیلی ساده به این معناست که آیا افراد کاری دارند که با آن درآمد کسب کنند یا با درآمدی که دارند می‌توانند نیازهای اولیه و ضروری برای زندگی حداقلی خود را تهیه کنند یا خیر. متاسفانه از این حیث وضعیت کشور مناسب نیست. خانوارهایی که به طور میانگین درآمد کافی برای تهیه حداقلی از خوراک، پوشاک، مسکن، حمل‌ونقل و... را که جزو نیازهای ضروری هستند، ندارند، حدود ۲۵ درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند و نرخ فقر به نقطه نگران‌کننده رسیده است. این به این معناست که نزدیک ۲۲ میلیون نفر زیرخط فقر هستند که رقم نسبتاً بزرگی است؛ اهمیت و بزرگی این عدد زمانی مشخص می‌شود که بدانیم جمعیت فقرای ما در ابتدای دهه۹۰ حدود ۱۱ میلیون نفر بوده و جمعیت فقیر در این مدت‌زمان تقریباً دو برابر شده است.

از نظر ابعاد دیگر فقر، مثل دسترسی به امکانات و فرصت‌ها از جمله در آموزش، مسکن، زیرساخت‌های حمل‌ونقل یا انرژی که برای یک زندگی ساده مورد نیاز است، شرایط بسته به اینکه از چه زاویه‌ای به آن توجه شود، متفاوت است. به این موارد می‌توان از دو جنبه پرداخت؛ یک جنبه این است که از منظر دسترسی پایه‌ای به این امکانات و فرصت‌ها، وضعیت ما در مقایسه با متوسط‌های جهانی، نامطلوب نیست و در برخی موارد وضعیت قابل قبولی وجود دارد. مثلاً در زمینه نرخ باسوادی یا دسترسی به زیرساخت‌های بهداشتی، حمل‌ونقل، ارتباطات و انرژی وضعیت نسبتاً مناسبی وجود دارد. جنبه بعدی که در این مسائل مطرح می‌شود، بحث کیفیت این خدمات و امکانات است. از این منظر، شرایط ما شاید به اندازه کافی مطلوب نباشد و بدتر آنکه با توجه به روندهای موجود که متاثر از شرایط بودجه‌ای کشور از یک طرف و عدم‌کارآمدی سیستم‌های انگیزشی و عملیاتی است، متاسفانه چشم‌انداز قابل قبولی نیز وجود ندارد. مثلاً در بحث آموزش، کیفیت آموزشی به اندازه کمیت آن اهمیت دارد ولی مبتنی بر برخی شواهد وضعیت مناسبی ندارد. مثلاً میانگین نمرات شرکت‌کنندگان کنکور کمتر از 12درصد است که رقم بسیار پایینی است و شانس قبولی یک دانش‌آموز در مدارس دولتی شش برابر کمتر از یک دانش‌آموز در مدارس غیردولتی است. یا در حوزه بهداشت نیز با وجود گستردگی و فراگیری سیستم بهداشتی کشور، همچنان سهم پرداخت خانوار از جیب خانوارها بالاست و نزدیک به دو برابر میانگین کشورهای هم‌تراز است. در مجموع اگر بخواهیم وضعیت فقر را تصویر کنیم، می‌توان اینگونه اشاره کرد که به لحاظ درآمدی وضعیت مناسبی وجود ندارد و در دهه گذشته، این مساله تشدید هم شده است. در زمینه امکانات و دسترسی به خدمات نیز در موارد پایه‌ای وضعیت نسبتاً خوبی وجود دارد اما در روندها و کیفیت خدمات، با وضعیت مطلوب فاصله قابل توجه است.

  قسمت مهمی از مناقشات بر سر تحلیل‌های فقر و آمارهای آن بر سر نحوه مشخص شدن خط فقر و فرآیند آن است. چه فرآیندی برای مشخص شدن آن طی می‌شود؟

ما یک کشور پهناور هستیم و ۳۱ استان داریم؛ برخی از این استان‌ها از لحاظ مساحت و جمعیت حتی از بعضی از کشورهای اروپایی بزرگ‌تر هستند. این باعث می‌شود که مناطق مختلف با یکدیگر همگن نباشند. همچنین اعداد و ارقام مربوط به خط فقر که خود آن ذاتاً یک بحث چالشی است، با تصورات و ذهنیت‌های قالب افراد جامعه که در کل کشور پراکنده هستند لزوماً همخوانی ندارد. اما با وجود این ملاحظات، ناگزیر هستیم که میانگین‌هایی را محاسبه کنیم و مبنای تصمیم‌گیری سیستم کلی کشور قرار دهیم. طبعاً این میانگین برای برخی از گروه‌ها بالاتر و برخی از گروه‌ها پایین است، مثلاً در میانگین محاسبه‌شده برای خط فقر خانوارهای بالاشهر تهران در کنار خانوارهای روستاهای دورافتاده سیستان با هم در نظر گرفته می‌شود و از این نظر می‌تواند انحرافی یا گمراه‌کننده هم باشد اما به هر حال اجتناب‌ناپذیر است. پس طبیعی است که برای همه افراد این آمارها قابل درک نباشد و قضاوت درستی روی آن نداشته باشند. بنابراین لازم است در تحلیل این موضوع در نظر گرفته شود. همچنین در شرایط تورمی کشور ما، اعداد و ارقام پیوسته در حال تغییر هستند و با توجه به فاصله زمانی جمع‌آوری داده‌ها و اعلام آن، ممکن است این ابهام برای جامعه به وجود بیاید. رسانه‌ها باید با دقت بیشتری به این مساله توجه کنند و آن را در اخباری که منعکس می‌کنند، لحاظ کنند. خط فقر در شش ‌ماه اول سال، با توجه به سبد مصرفی فقرا که از حداقلی‌ترین حالت ممکن تشکیل شده، براساس داده‌های مرکز آمار، حدود 5 /4میلیون تومان برای متوسط کل کشور محاسبه شده است. مجدداً تاکید می‌کنم، در این میانگین، مناطق مختلف در آن وجود دارند و شاید بهتر باشد که در این آمارها، بعد جغرافیایی آن را لحاظ کنیم تا مقداری پذیرش آن برای جامعه راحت‌تر صورت گیرد. این را هم در نظر بگیرید که با همین عدد نیز، حدود 22 میلیون نفر زیرخط فقر قرار دارند. یعنی بیشتر از 22 میلیون نفر امکان تامین غذای کافی را برای اجتناب از سوءتغذیه و تامین سایر ضروریات خیلی پایه‌ای زندگی ندارند. آیا این به این معناست که بقیه افراد و خانوارها وضعیت مطلوبی دارند؟ خیر. عمده آنها به‌رغم اینکه به تعریف فوق، فقیر نیستند اما در تامین هزینه‌های زندگی درمانده هستند. به این معنا که با توجه به مشکلات تورمی و اشتغال کشور، نمی‌توانند شرایط زندگی قبلی خود را حفظ کنند و بنابراین نوعی درماندگی همراه با عصبانیت احساس می‌کنند و به شدت احساس فقیرتر شدن می‌کنند.

  به نظر شما مهم‌ترین عامل شکل‌گیری وضعیت امروز فقر چیست؟ چه عواملی این شرایط را ایجاد کردند؟

عوامل مختلف و متعددی موثر است، مهم‌ترین آن شرایط اقتصاد کلان کشور است. در مورد متغیرهای کلان اقتصادی، متاسفانه ما در دهه گذشته اصلاً شرایط مناسبی نداشتیم. درآمد سرانه را اگر در نظر بگیریم، از سال ۹۰ تا ۹۹ حدود یک‌سوم آن کاهش پیدا کرده است، یعنی سبد مصرفی خانوار ایرانی ۳۳ درصدش از بین رفته و این به صورت مستقیم باعث ایجاد فقر شده است. میانگین رشد اقتصادی ما در بازه 2010 تا 2020، بر مبنای داده‌های صندوق بین‌المللی پول، حدود یک درصد بوده است، این در حالی است که رشد اقتصادی خاورمیانه و شمال آفریقا سه درصد بوده و متوسط جهان نیز همین سه درصد بوده است. در تورم نیز به همین شکل، میانگین تورم کشور در این بازه حدود ۱۸ درصد بوده، البته باید در نظر داشت که در این سال‌های اخیر، تورم ۵۰‌درصدی را نیز تجربه کردیم و این در حالی است که متوسط خاورمیانه سه درصد و جهانی نیز نزدیک سه درصد بوده است. مجموع این موارد، باعث شده تا شرایط کلان کشور ما به سمت این مساله برود که وضعیت فقر بدتر شود. در حوزه رفاهی و حمایتی کشور نیز، کارآمدی لازم وجود نداشته است. در وهله اول نتوانسته‌ایم جلوی شکل‌گیری فقر را بگیریم و در ادامه نیز نتوانستیم جمعیت فقیر را تحت پوشش قرار دهیم و این ناکارآمدی به تشدید وضعیت موجود کمک کرده است. عدم کارآمدی نظام حمایت اجتماعی کشور و ظرفیت‌های پایین اجرایی، عملاً کشور را از یک طرف به سمت خصوصی‌سازی افراطی از جمله در حوزه‌های مهمی نظیر آموزش و بهداشت سوق داده و از طرف دیگر نظام حمایتی را به سمت یارانه‌های نقدی به جای حمایت‌های هدفمند جهت داده است که هر دو تبعات بلندمدت و قابل توجهی بر فقر و به‌خصوص توانمندسازی داشته و خواهد داشت. این شرایط عملاً نقش دولت را در حوزه رفاه و مقابله با فقر به حوزه‌های حمایتی که عموماً بر فقر درآمدی متمرکز هستند محدود کرده است. این در حالی است که ابداً نمی‌توان از نقش موضوعات کلیدی نظیر آموزش، بهداشت، مسکن، انرژی، ارتباطات و... در موضوع فقر غفلت کرد. به عبارت دیگر، به تدریج ما از یکی از مزیت‌های اصلی کشور در چند دهه اول انقلاب که مبتنی بر دسترسی فراگیر به خدمات و امکانات در کشور است فاصله گرفته‌ایم و لازم است به بازنگری در این زمینه بپردازیم.

  به نظر شما سیاست‌های حمایتی اجراشده موفق بودند؟ نیاز به بازنگری وجود دارد یا تغییر کلی؟

نمی‌توانیم یک قضاوت کلی داشته باشیم، هم موفقیت‌هایی بوده و هم شکست‌هایی رخ‌ داده است. در حوزه‌های پایه‌ای مثل سواد یا وضع عمومی بهداشت، پیشرفت‌های قابل‌توجهی داشتیم ولی در زمینه‌هایی مثل ایجاد درآمد، وضعیت مطلوبی نداریم. در سال‌های بعد از انقلاب تحولات مهمی در کاهش نرخ مرگ‌ومیر کودکان زیر یک سال (از نزدیک 80 مرگ در سال 1357 به زیر هفت مرگ در هر هزار تولد در سال 1397)، افزایش نرخ باسوادی (از 42 درصد در سال 1357 به 6 /87 درصد در سال 1395)، افزایش نرخ باسوادی زنان (از 24 درصد در سال 1357 به 84 درصد در سال 1395)، افزایش امید به زندگی زنان (از زیر 60 سال در سال 1357 به بالای 5 /75سال در سال 1395)، نسبت خانوارهای روستایی دارای برق (از 12 درصد خانوار روستایی دارای برق در سال 1355 به 74 درصد در سال 1398) و پوشش جمعیت روستایی ذیل طرح خانه‌های بهداشت (از زیر 20 درصد در سال 1357 به نزدیک صد درصد در سال 1395) رخ داده است. دسترسی فراگیر به سیستم‌های آموزشی، بهداشتی، انرژی، حمل‌ونقل و... در همه کشور وجود دارد اما همچنان شکست‌های مهمی هم وجود داشته است. از جمله اینکه براساس آمارهای موجود در حال حاضر حدود یک‌چهارم جمعیت، زیرخط فقر مطلق قرار دارند. مصرف کالاهای اساسی، کاهش قابل توجهی را نشان می‌دهد و ضریب جینی در عمده سال‌های دو دهه اخیر، بالای 4 /0 بوده که این میزان، بالاتر از متوسط جهانی است و در وضعیت مطلوبی قرار ندارد. علاوه بر این، در حال حاضر دست‌کم 40 درصد شاغلان کشور، فاقد پوشش بیمه اجتماعی هستند و بیش از 47 درصد از خانوارهای کشور، فاقد حتی یک عضو بیمه‌شده هستند که 68 درصد از این خانوارها در پنج دهک پایین درآمدی جامعه قرار دارند. کمتر از 30 درصد شاغلان، مشمول مزایای بیمه بیکاری می‌شوند و میزان حمایت‌ها از افراد تحت پوشش نهادهای حمایتی، ناکافی و بسیار کمتر از استانداردهای جهانی (کمتر از 40 درصد خط فقر مطلق و 20 درصد حداقل دستمزد) است. در کل به نظر می‌رسد می‌توان این‌طور گفت که ما گام اول توسعه را که بیشتر از هر چیزی نیازمند بسیج امکانات و منابع است، به‌خوبی برداشتیم اما در گام‌های بعدی که برداشتن آن واجد پیچیدگی‌های فنی و اجرایی بیشتری است و بیشتر از بسیج امکانات و منابع نیازمند کارآمدی اجرایی و تخصص است، متوقف شدیم. در واقع ما در حال حاضر در معرض انتخابی تاریخی قرار داریم. یا ظرفیت‌های اجرایی خود را تقویت می‌کنیم و قدم‌های بعدی توسعه را محکم برمی‌داریم یا تسلیم محدودیت‌ها می‌شویم و یحتمل گام‌های معکوس برداشته می‌شود.

راه برون‌رفت از وضعیت فعلی چیست؟ چه عواملی آن را تشدید می‌کنند؟

اولین موضوع کنترل شرایط اقتصاد کلان به‌خصوص تورم است. تورم موتور تولید فقر است و تا زمانی که آن را متوقف نکنیم، این روند ادامه خواهد داشت و نمی‌توان جلوی تشدید فقر را گرفت. بعد از این مساله، باید رشد تولید هدف‌گذاری شود و در این زمینه نیز پیشرفت‌ها ایجاد شود تا در زمینه اشتغال‌زایی وضعیت بهبود پیدا کند. این عوامل می‌تواند جلوی افزوده شدن به جمعیت فقرا را بگیرد و آن را کنترل کند. نکته بعدی نیاز به حمایت‌های فوری از گروهی از جمعیت است که به دلیل شرایط سخت اقتصادی حاصل از تورم، کرونا و تحریم‌ها، وضعیت بحرانی دارند. در ادامه نیز، ما نیازمند بهبود ظرفیت‌های اجرایی دولت از جمله در حوزه رفاهی هستیم. عدم توفیق در این زمینه حتی می‌تواند دستاوردهای قبلی کشور را در معرض تهدید قرار دهد. ناامیدی از کارآمدی و به‌خصوص فراگیری نظام‌های آموزشی و بهداشتی کشور، می‌تواند رویکرد مداخله حداقلی دولت را در این حوزه‌ها برخلاف روندهای جهانی موجود تثبیت کرده و شکاف‌های فعلی را تشدید کند. علاوه بر این، عدم کارآمدی نظام حمایتی می‌تواند حمایت‌ها را به سمت هرچه بیشتر نقدی شدن سوق دهد که مشکلات خاص خود را دارد. ما با پول دادن به خانواده کودکی که به خاطر مشکلات بینایی دچار افت تحصیلی شده است، نمی‌توانیم مشکل او را حل کنیم بلکه با تامین عینک برای کودک مشکل رفع می‌شود. اگر سیستم حمایتی هدفمندی و هوشمندی کافی را برای شناسایی و ارائه خدمات متناسب با وضعیت گروه‌های هدف نداشته باشد، ناچاراً نقش پرداخت‌های نقدی روزبه‌روز پررنگ‌تر می‌شود که برای اهداف توانمندسازی به تنهایی کافی نیست. علاوه بر این لازم است نسبت بخش‌های مختلف مرتبط با رفاه اجتماعی نظیر آموزش، بهداشت و... با نظام حمایتی روشن شود و مشکلات هماهنگی موجود چه در زمینه سیاستگذاری و چه اجرا مرتفع شود. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها