علم ملالانگیز مردانه
اقتصاددانان مرد راستگراتر و اقتصاددانان زن چپگراتر هستند
انگار هفتههای پایانی سال 2017 و آغاز 2018 زمان مناسبی برای پرداختن به سهم زنان در اقتصاد بوده است. نمونه آن چندین مقاله در نشریات و رسانههای بزرگ از اکونومیست و فایننشالتایمز و بیبیسی گرفته تا وبلاگهای شخصی زنان اقتصاددان که به سهم اندک زنان در اقتصاد پرداخته و از تعداد کم دانشجویان، بیتوجهی به دانشآموختگان و فارغالتحصیلان و در نهایت کمعنایتی به اقتصاددانان زن چه در اعطای بورسیهها و پروژهها و چه در بهکارگیریشان در هیاتهای علمی به عنوان استادیار و استاد تمام. زنان معتقدند آنها به عنوان اقتصاددانان حرفهای به همان اندازه مردان کار میکنند، بهرهوری دارند و علم اقتصاد میفهمند اما صدای غالب با مردان است چراکه آنها فرصت بیشتری برای عرضاندام دارند.
انگار هفتههای پایانی سال 2017 و آغاز 2018 زمان مناسبی برای پرداختن به سهم زنان در اقتصاد بوده است. نمونه آن چندین مقاله در نشریات و رسانههای بزرگ از اکونومیست و فایننشالتایمز و بیبیسی گرفته تا وبلاگهای شخصی زنان اقتصاددان که به سهم اندک زنان در اقتصاد پرداخته و از تعداد کم دانشجویان، بیتوجهی به دانشآموختگان و فارغالتحصیلان و در نهایت کمعنایتی به اقتصاددانان زن چه در اعطای بورسیهها و پروژهها و چه در بهکارگیریشان در هیاتهای علمی به عنوان استادیار و استاد تمام. زنان معتقدند آنها به عنوان اقتصاددانان حرفهای به همان اندازه مردان کار میکنند، بهرهوری دارند و علم اقتصاد میفهمند اما صدای غالب با مردان است چراکه آنها فرصت بیشتری برای عرضاندام دارند. حالا انگار تحقیقات متفاوتی وجود دارد که برای اثبات این مدعا دلایلی هم آورده است. از آمار و ارقام تعداد ورودی دانشجویان و استادان زن در ترکیب پذیرفتهشدگان و هیات علمی دانشگاهها تا ارائه مقالات در نشریات علمی. ضمن اینکه نشریه اکونومیست در شمارههای اخیر خود از تفاوت فکری اقتصاددانان زن و مرد گفته و به مطالعاتی اشاره کرده است که اثرگذاری این تفکرات را بر سهمبندی و ترکیب حرفهایهای اقتصاد بیاثر ندانسته است. داستان شکاف جنسیتی زنان و مردان در اغلب حوزهها مساله جدیدی نیست اما دنبال کردن آن از طریق ایدهها و عقاید اقتصاددانان میتواند جالب توجه باشد، آن هم در کشورهای توسعهیافته. این مطلب نه تحقیقی در این باره است و نه گزارشی آماری از دانشگاههای ایران و جهان؛ تنها باب ورودی مسالهای است که میتوان آن را مورد توجه قرار داد. ممکن است عالمانی، از بین خود اقتصاددانان، این را مساله مهم یا اولویتدار ندانند و نخوانند اما تقریباً در تمامی مجامع علمی اقتصاد مانند مجمع جهانی اقتصاد یا نشستهای صندوق بینالمللی پول مساله مشارکت زنان جزو موضوعات محوری و اصلی است.
فایننشالتایمز در مقالهای که دسامبر 2017 به چاپ رسانده، اشاره میکند که در یک رقابت در فدرالرزرو آمریکا در مورد سیاستهای پولی، در حالی که اغلب حاضران دانشجویان پسر بودند، این گروهی از دختران بودند که برنده شدند و این مساله برای فدرالرزروی که رئیساش جانت یلن است و سعی دارد تلاش زنان اقتصاددان را ارج بنهد، رویدادی خوشحالکننده بوده است. با این همه نویسنده مقاله تاکید میکند که با این حال هنوز سیاستگذاری اقتصادی فضایی کاملاً تحت تسلط مردان است. او مینویسد درست است که زنانی چون لاگارد و یلن در راس نهادهایی اثرگذار در اقتصاد قرار گرفتهاند اما با اغماض حدود یکدهم استادان اقتصاد در آمریکا زن هستند و در بین زنان برنده نوبل اقتصاد تنها یک زن، الینور استوروم، وجود دارد. برای پایان این بخش تنها میتوان به این نکته اشاره کرد که در جهان تنها 12 بانک مرکزی هستند که هدایتشان در اختیار یک زن است؛ یعنی 5 /6 درصد از کل. شاید این را هم بد نباشد اشاره کنیم که پنج سال پیش روسای 17 بانک مرکزی در جهان زنان بودند.
صدای غالب مردان
دهههاست که به نظر میرسد تعداد زنانی که اقتصاد میخوانند رو به فزونی است و این مساله به کمبود همیشگی اقتصاددانان حرفهای زن خاتمه خواهد داد. اما واقعیت این است که چنین پیشرفتی آنطور که باید و شاید حاصل نشده است. دادههایی وجود دارد که نشان میدهد سهم زنان در رشته اقتصاد در دانشگاههای آمریکا ثابت مانده و حتی شاید این سهم در آینده کمتر هم بشود؛ به ویژه در دانشگاههای برتر.
این الگو احتمالاً برای یک فضای علمی دانشگاهی خوب نباشد اما باید دقت شود که علم اقتصاد که اثر زیادی بر شکلگیری سیاست عمومی دارد و صدای غالبش صدای مردان است، باعث میشود دادههای مهم سیاستگذار نیز از طریق گرایشات اقتصاددانان مرد تدوین شود. تقریباً در تمام ردهبندیهای موجود در حوزه دانشگاهی اعم از آموزش یا تدریس، زنان در اقلیت هستند و احتمال کمتری وجود دارد که یک زن اقتصاددان بتواند با موفقیت مراحل رشد علمی را طی کند. در نتیجه این عدم توازن در سطح بالای این حرفه علمی بیشتر به چشم میآید.
در بین دانشجویان سال اول دوره دکترا در رشته اقتصاد در آمریکا در سال 2017 سهم زنان 32 درصد محاسبه شده است. سهمی که در سال 2000 معادل 33 درصد بود. این عدم توازن در 20 دانشگاه اول اقتصاد در آمریکا بسیار بیشتر است و تعداد دانشجویان زن کمتر از یکپنجم است. این افت سهم زنان در سطوح اولیه یادگیری علم اقتصاد سرآغازی است بر تغییر شکل ترکیب جنسیتی اقتصاددانان در سطوح بالا. مطالعهای که در همین رابطه در دانشگاههای آمریکا انجام شده است، نشان میدهد که شش سال پس از اینکه سهم زنان در آغاز دوره دکترا کاهش مییابد، سهم زنانی که مدرک پیاچدی خود را در این رشته اقتصاد میگیرند نیز نزول مییابد و هفت سال پس از آن سهم زنان در بین اقتصاددانانی که میتوانند موفق به جلب موافقت دانشگاهها برای آغاز تدریس شوند، نیز کمتر میشود. با این حال با اندک بهبودهایی که در یکی دو دهه اخیر حاصل شده، سهم زنان در کسب عنوان استادتمام اقتصاد رو به فزونی است و به 14 درصد از کل رسیده است.
این مورد را میتوان برای دانشگاههای ایران نیز حساب کرد و در مقالهای جداگانه به آن پرداخت که ترکیب هیات علمی دانشکدههای اقتصاد با چه نسبتی بین زنان و مردان تقسیم شده است.
دیدگاههای متفاوت مردان و زنان اقتصاددان
مساله تفاوت دیدگاهها، علاوه بر شکاف حضور در مناصب و حتی درآمدی، نیز عامل مهمی است؛ مقولهای که هم از شکاف جنسیتی اثر میپذیرد و هم بر آن اثر میگذارد. اکونومیست اخیراً در مقالهای که در همین رابطه منتشر کرده است مینویسد: ممکن است مردان از مریخ و زنان از ونوس آمده باشند، اما به طور حتم اقتصاددانان، موجوداتی هستند که روی سیاره زمین زندگی میکنند و بدون دخالت احساسشان در حال جستوجو و مطالعه هستند. افسوس که یک تحقیق جدید نشان میدهد حتی عالمان این عمل ملالانگیز (اقتصاد) هم با صف جنسیتی قابل تقسیم هستند. آن ماری می و ماری مکگاروی از دانشگاه لینکلن نبراسکا و دیوید کوسرا از سازمان بینالمللی کار تحقیقی در مورد اقتصاددانان 18 کشور اروپایی انجام داده و پی بردهاند که تفاوتهای میان جمعیتهای زیاد حتی بین گروه کوچک تحصیلکردگان علم اقتصاد هم وجود دارد. احتمالاً اقتصاددانان مرد بیشتر از اقتصاددانان زن راهحلهای مبتنی بر بازار را به نسبت دخالتهای دولت ترجیح میدهند، در مورد تبلیغات محافظت از محیط زیست شکاک هستند و اشتیاق کمتری به مساله بازتوزیع دارند.
مطالعه دیگری که توسط اقتصاددانان آمریکایی، ماری می و تعداد دیگری از همکارانش، انجام شده نیز نشان میدهد که مردان نسبت به مقررات دولتی شکاک هستند، نسبت به انجام عملیات حفاری در پناهگاه ملی حیات وحش قطب شمال موضع نرمتری دارند و اغلب معتقدند که بالا بردن نرخ حداقل دستمزد به بیکاری منجر میشود. در مقابل زنان، 14 واحد درصد کمتر اعتقاد به این دارند که والمارت سود خالص تولید میکند و 30 واحد درصد بیشتر موافق هستند که باز بودن درهای آمریکا به روی تجارت باید همراه با استانداردهای بالاتری در مورد نیروی کار خارجی باشد.
احتمالاً این واگرایی مساله مهمی نباشد. علم اقتصاد خوب، فرای همه اینها، مشمول بهرهبرداری از نظریه و داده برای از بین بردن تعصبات است. اما برخی شواهد نشان میدهد که ایدئولوژی به کارهای اقتصاددانان رسوخ میکند. زوبین جلوه از دانشگاه شیکاگو و سورش نایدو و بروس کوگات از دانشگاه کلمبیا، زبان مورد استفاده در مطالعات اقتصادی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند تا رجحانهای مولفان را بشناسند و نشان دهند که اقتصاددانان مطالعات خود را با خواستههای سیاسیشان هماهنگ میکنند. آنها پی بردند که اقتصاددانان راستگرا تمایل دارند برآوردهایی در راستای دیدگاههای مخالف مداخلهگری خودشان داشته باشند. دادههای دیگری که توسط نایدو گردآوری شده هم تایید میکند که زنان نسبتاً دیدگاه چپگراتری در مقایسه با مردان دارند.
این تفاوت دیدگاهها به خودی خود نگرانکننده نیست مگر وقتی که بدانیم در حرفه اقتصاددانان تعداد مردان برتری غافلگیرکنندهای دارد. می و همکارانش دریافتند مردان اقتصاددانی که به عنوان نمونه انتخاب کرده بودند دو برابر زنان احتمال داشت که تبدیل به استادتمام شوند. با توجه به اینکه ردهبندی اقتصاددانان ارشد به نفع مردان است، این احتمال بیشتر است که خروجی این حرفه نیز متمایل به نتایجی باشد که آنها به سمتش گرایش دارند.
تفاوت نهایی که خانم می و همکارانش در این تحقیق از آن پرده برداشتهاند به این مساله برمیگردد که چرا اقتصاددانان تفاوتهای جنسیتی را به عنوان یک مشکل در نظر نمیگیرند. اقتصاددانان مرد نسبتاً تمایل دارند فکر کنند که مردان و زنان به طور کلی با فرصتهای شغلی برابر روبهرو هستند و شکاف درآمدی بین آنها نیز تا حدود زیادی با تفاوت در انتخاب و مهارتها قابل توضیح است. در مقابل اقتصاددانان زن فرصتهای نابرابر شغلی را چه به صورت کلی و چه در فضای دانشگاهی بهتر درک میکنند.
اینکه زنان عقاید متفاوتی با مردان دارند خود باعث میشود که با مسوولان ارشد حرفه اقتصاد نیز دچار مشکل باشند. در نتیجه مردان برای رسیدن به بهترین مناصب و مشاغل، اعتقاد بیشتری به بازار دارند و از همین رو در برابر این ایده که نابرابری جنسیتی مشکلی است که باید حل شود، مقاومت بیشتری از خود نشان میدهند.
البته شاید دلیل برخی تفاوت دیدگاهها مشکلات ناشی از استدلال انگیزشی باشد که معتقد است بهبود نیافتن وضعیت زنان به دلیل سیستم است نه کمبودهای خودشان یا اینکه علم اقتصاد به این ترتیب بیشتر از وجود آنها منتفع میشود. مردان هم در برابر استدلال انگیزشی حساس هستند. برانگیختن مردان برای تلاش و کار بیشتر در علم اقتصاد بسی راحتتر از انگیزه دادن به زنان است. در واقع سادهتر است که به یک فرد با نشان دادن عامل موفقیت، برای کار سخت انگیزه بدهیم تا اینکه بخواهیم با هدف رفع نابرابری او را به کار سخت واداریم. در واقع مردانی که موفقیت همجنسان خود را زیاد میبینند انگیزه بیشتری برای تلاش دارند تا زنانی که نابرابری فرصتها را میچشند.
حتی درخشانترین اقتصاددانان هم ممکن است نسبت به برخی تعصبات خود غافل باشند. در سال 1960 جرج استیگلر، که بعداً برنده نوبل شد و از تجربهگرایان سرسخت به شمار میآید، به حال برخی اقتصاددانان به واسطه اثرات زیانآور نظریاتشان افسوس میخورد. او به طور کلی معتقد بود علم اقتصاد به عنوان یک علم مثبت، اخلاقی و از نظر سیاسی خنثی است. با این حال برخی از دیدگاههای خودش فارغ از این ایده است. سوزان برندوین یکی از دانشجویان سابق استیگلر که اکنون یک اقتصاددان مستقل است به خاطر میآورد که استیگلر به او گفته بود که روزی که هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه شیکاگو یک زن را استخدام کند، روزی است که او آنجا را ترک کند.
زنان و استانداردهای سفتوسخت علمی
علاوه بر اینها، مطالعاتی هم وجود دارد که نشان میدهد یکی از موانع کمتر به چشم آمدن زنان میتواند سختتر گرفتن استانداردها در برخی حوزهها از جمله مقالات علمی باشد. البته این دلیل باعث شده است که مقالات مطالعاتی که زنان مینویسند بهتر از تحقیقاتی باشد که توسط مردان صورت میگیرد، اما از نظر کمی سهم زنان را در تولید مقالات و مطالعات تحت تاثیر قرار میدهد.
در نشست سالانه اقتصاددانهای آمریکا در فیلادلفیا، یکی از موضوعات قابل توجه در تحقیقات این مساله بود: زنان در علم اقتصاد. این تحقیقات حوزه گستردهای از سهم اندک فارغالتحصیلان زن در رشته اقتصاد تا «نشتی مسیر انتقال» مبنی بر اینکه از همین سهم کم فارغالتحصیلان نیز تعداد اندکی به ردههای بالای دانشگاهی میرسند را پوشش میداد؛ در واقع این مطالعات هیچ مشکل و کمبودی را نادیده نگرفته بودند. در تحقیقی مشابه، خانم آرین هنگل از دانشگاه لیورپول به این مساله پرداخت که چرا اقتصاددانان زن به نسبت اقتصاددانان مرد مطالعات کمتری منتشر میکنند. او معتقد است که سردبیران و داوران مقالات در نشریات علمی مقالات زنان را با استانداردهای بالاتری نسبت به همتایان مردشان داوری میکنند.
هنگل در مطالعه خود تاکید میکند که نشریه اکونومتریکا، به عنوان یکی از مهمترین نشریات علمی حوزه اقتصاد، به نویسندگان مقالات این راه را نشان میدهد که «سخت اما شفاف» بنویسند و برای رسیدن به این منظور تلاش مضاعفی برای بازنویسی و دوبارهکاری داشته باشند تا محتوای مقاله برای اغلب، اگرنه همه خوانندگان روشن باشد. شفاف نوشتن، بازنویسی و دوبارهکاری، زمانبر و وقتگیر است، یعنی مولفانی که وقت بیشتری روی پیشنویس مقالات مبتنی بر تحقیقات قدیمی خود صرف میکنند، وقت کمتری برای پرداختن به تحقیقات جدید دارند.
خانم هنگل خوانایی چکیده نزدیک به 2000 مقاله منتشرشده در سالهای 1950 تا 2015 در چهار نشریه برتر علمی اقتصاد را تحلیل کرده است. مطالعات دیگری وجود دارد که نشان میدهد سبک نوشتاری چکیده یک مقاله در تطابق با بقیه آن مقاله است. هنگل از یک روش ارزیابی (Flesch Reading Ease) استفاده کرد تا با ترکیبی از تکرار کلمات و کوتاهی جملات میزان سادگی یک متن برای خواندن را اندازه بگیرد. نمرات این ارزیابی بین صفر تا 100 است و هر چه نمره بالاتر باشد نشان از سادهتر بودن متن برای خواندن دارد.
در این ارزیابی مشخص شد مقالاتی که اقتصاددانان زن نوشتهاند نمره بالاتری از مقالات مردان اقتصاددان به خود اختصاص میدهد. این مساله هم در مورد پیشنویس اولیه و هم در مورد نسخه نهایی منتشرشده صادق است. سبک نوشتن زنان و مردان اقتصاددان با هم تفاوت دارد. پیشنویس اولین مقالهای که یک اقتصاددان زن منتشر میکند به همان اندازه خواندنی است که اولین پیشنویس مقاله یک اقتصاددان مرد. مقالات اقتصاددانان زن همراه با بیشتر شدن تجربه و پیشرفت مدارجشان خواندنیتر میشود، اتفاقی که در مورد مردان دیده نمیشود.
به نظر میرسد زنان مجبور هستند پیشنویسهایشان را بهتر کنند و بهبود ببخشند تا مقالهشان منتشر شود، در حالی که برای مردان این اجبار وجود ندارد. خانم هنگل برای این مساله چندین و چند توضیح دیگر هم دارد. خواندنیتر بودن مقالات زنان به این دلیل نیست که آنها موضوعات سادهتری را انتخاب میکنند یا اینکه بگوییم در یک زمان تقاضای بیشتری برای چاپ و انتشار مقالات زنان از سوی سردبیران نشریات علمی اقتصاد شکل گرفته است.
به طور خلاصه اینکه زنان استانداردهای بالاتری را رعایت میکنند، به این دلیل است که زمان بیشتری را برای بازنویسی مقالاتشان صرف میکنند. خوشبختانه یکی از این نشریاتی که در این مطالعه مدنظر قرار گرفته است دادههایی در این باب منتشر کرده است. تحلیل این دادهها نشان میدهد که به طور متوسط فرآیند بازبینی یک مقاله نوشتهشده توسط یک اقتصاددان زن شش ماه بیشتر وقت میبرد تا مقالهای که توسط یک اقتصاددان مرد نوشته شده است.
شکاف نوبلی
احتمالاً افتخارات بسیار کمی در دنیا بالاتر از دریافت جایزه نوبل وجود دارد. این جایزه به عالمان و دانشمندانی داده میشود که با کارهای علمی خود بیشترین منفعت را به بشر رسانده باشند. اما در این جوایز نیز شکاف زیادی بین برندگان زن و مرد دیده میشود، همانگونه که در نوبلبردههای علم اقتصاد؛ تنها یک زن در میان 51 برنده نوبل اقتصاد از سال 1950 تا 2017.