بررسی نظرات و اندیشه انگس دیتون در گفتوگو با علی شوریده
دیتون بالاتر از پیکتی
اعطای چهل و هفتمین جایزه نوبل اقتصاد به «انگس دیتون» کسی را متعجب نکرده است. چرا که چندین سال است که پژوهشگران اقتصادی و آکادمیسینهای دانشکدههای اقتصاد در سراسر دنیا منتظر هستند تا نام این اقتصاددان ۷۰ساله بریتانیایی - آمریکایی، به عنوان برنده نوبل اعلام شود.
اعطای چهل و هفتمین جایزه نوبل اقتصاد به «انگس دیتون» کسی را متعجب نکرده است. چرا که چندین سال است که پژوهشگران اقتصادی و آکادمیسینهای دانشکدههای اقتصاد در سراسر دنیا منتظر هستند تا نام این اقتصاددان 70ساله بریتانیایی-آمریکایی، به عنوان برنده نوبل اعلام شود. این گزاره را، علی شوریده، اقتصاددان جوان ایرانی، هم تایید میکند. او تحقیقات و مطالعات گسترده دیتون در حوزههای مختلف اقتصاد را کاری سخت و پیچیده میداند که باید مورد تقدیر قرار گیرد. شوریده که خود استاد اقتصاد کلان در دانشکده اقتصاد وارتون در پنسیلوانیاست، مهمترین کار دیتون را تمرکز روی الگوی مصرف فرد و خانوار و جمعآوری دادهها و آمار مستند از طریق نظرسنجی میداند، کاری که کمتر اقتصاددانی دست به آن زده است. معمولاً مطالعاتی از این دست که مساله نابرابری و فقر را زیر ذرهبین قرار میدهند، متکی بر دادهها و آمار درآمد افراد هستند که از طریق نظام مالیاتی در اختیار پژوهشگر قرار میگیرد. اما جمعآوری دادههای مربوط به مصرف کاری است که دیتون تلاش زیادی روی آن انجام داده است. شوریده از همین منظر، علاوه بر تحسین دیتون برای دگرگونی مساله مصرف در
اقتصاد خرد و اقتصاد کلان، او را پژوهشگری عمیقتر نسبت به توماس پیکتی در حوزه نابرابری میداند و معتقد است پیکتی هنوز راه درازی در پیش دارد تا به جایگاه انگس دیتون برسد.
یکی از حوزههایی که آقای دیتون در آن مطالعات فراوانی انجام داده است حوزه نابرابری است. این مساله باعث شد تا بلافاصله بحث قیاس کارهای ایشان با توماس پیکتی که در سال گذشته به واسطه فروش بالای کتابش و تمرکز او بر مساله نابرابری بسیار مشهور شد، فراگیر شود. از این منظر چه تفاوتی میان مطالعات و دستاوردهای دیتون و پیکتی وجود دارد؟ باید بگوییم کار دیتون قویتر بوده که موفق به کسب نوبل شده است؟
هم بله، هم خیر. توماس پیکتی اولین مقالاتش را در حوزه نابرابری در اواسط دهه 1990 نوشته اما آقای دیتون از اوایل دهه 1970 در این حوزه مقاله و پژوهش منتشر کرده است. در نتیجه به دلیل زمان بیشتری که از چاپ شدن مقالات آقای دیتون میگذرد، اقتصاددانان و دیگر دانشمندان فرصت کافی برای بررسی و مطالعه این آثار داشتهاند. اما سابقه کارهای آقای پیکتی در زمینه نابرابری به تقریباً 10 سال قبل برمیگردد. لذا نمیتوان برداشت دقیقی داشت که کدام کار بهتر است. از طرفی نوع نگاههای این دو اقتصاددان به قضیه نابرابری و مسیر مطالعات آنها کاملاً با هم تفاوت دارد. پژوهشهای آقای پیکتی بیشتر بر پایه درآمد استوار است در
حالی که آقای دیتون از طرف مصرف وارد پژوهش در حوزه نابرابری شده است. همچنین آقای دیتون در شاخههای مختلفی کار کرده است و در حوزه فقر، نظام بانکی، مصرف در اقتصاد کلان و شوکهای مختلف اقتصادی بر خانوار و چگونگی بیمه شدن افراد در برابر این شوکها مطالعه داشته و مقاله منتشر کرده است. در تمام این حوزهها نیز روی یک اساس مشترک یعنی قضیه مصرف تاکید میشود. تا جایی که میدانم آقای پیکتی روی مصرف چندان کار نکرده است. در پژوهشی هم که انجام داده، بیشتر روی درآمد تمرکز کرده است. در حوزه درآمد به خصوص در کشورهای توسعهیافته، دولت بسیار راحتتر میتواند به آمار و دادهها دسترسی داشته باشد چون مردم مالیات میدهند و ملزم به پر کردن اظهارنامه مالیاتی هستند. یعنی دادههایی وجود دارد که تا حدود زیادی قابلاطمینان است. در مقابل دادههای چندان باکیفیتی در مورد مصرف وجود ندارد. این نوع نگاه و مطالعه، دیتون و پیکتی را از هم کاملاً متمایز میکند. از نظر من آقای پیکتی هنوز راه زیادی دارد تا به آقای دیتون برسد.
زمانی که نام آقای دیتون به عنوان برنده نوبل اقتصاد اعلام شد، واکنشها در دانشکدههای اقتصاد در آمریکا چطور بود؟ آکادمیسینها انتظار این اتفاق را داشتند یا شگفتزده شدند؟
این انتخاب را حق آقای دیتون میدانند. اغلب کسانی که من با آنها صحبت کردم معتقد بودند که آقای دیتون کارهای بسیار مهمی در نظریه مصرف انجام داده است و اینکه به عنوان برنده نوبل معرفی شود، تعجبآور نیست.
یافتهها و تحقیقات آقای دیتون در حوزه مصرف تا چه اندازه مورد استناد قرار میگیرد؟
نتایج پژوهشهای دیتون در اقتصاد به ویژه در حوزه اقتصاد کلان بسیار مورد توجه قرار میگیرد. ایشان در دو زمینه دو سری کار حائز اهمیت دارد و کسانی که مطالعاتشان در اقتصاد کلان است، بسیار به این کارها استناد میکنند. نخست قضیه مصرف در چرخههای تجاری است که چگونه به تغییرات درآمد واکنش نشان میدهد و آکادمی نوبل هم این مساله را در تشریح کارهای علمی آقای دیتون ذکر کرده بود. این سوال مهم همیشه برای سیاستگذار مطرح بوده است که تغییر سیاستهای مالی مثل قوانین مالیاتی یا تغییر سیاستهای پولی مثل افزایش یا کاهش نرخ بهره چه اثری روی مصرف مردم میگذارد. برای سیاستگذار مهم است که واکنش مردم به این تغییرات و اصلاحات در حوزه مصرف چیست و آیا مصرف مردم زیاد میشود یا کم و اینکه میزان این تغییر در مصرف چه اندازه است. رویکردی که قبل از دیتون، مورد استفاده قرار میگرفت این بود که با در نظر گرفتن دادههای جمعی (aggregate data)، ارزیابی میکردند که چون مصرف جمعی aggregate نوسانات کمتری نسبت به تولید ناخالص داخلی نشان میدهد اکثر
مردم این قابلیت را دارند که در مقابل نوسانات درآمدی مقابله کنند. دیتون به این مساله نقد داشت که دادههای جمعی واقعیتهای زیادی را در خود پنهان میکند. در نظر بگیرید که در زندگی روزمره خانوار اتفاقی رخ میدهد که هزینه زیادی به آنها تحمیل میکند مثلاً فرزند خانواده باید به مدرسه یا دانشگاه برود و هزینه بالایی برای خانوار ایجاد میشود. یعنی شوکهایی به هزینه خانوار وارد میشود که دادههای جمعی دیده نمیشود. یا مثلاً یکی از اعضای خانواده دچار بیماری میشود یا تصادفی رخ میدهد یا سرپرست خانوار برای مدتی بیکار میشود. این قبیل شوکها باید در دادههای خرد مورد توجه قرار بگیرد چون دادههای کلان این بخش ماجرا را نشان نمیدهد. آقای دیتون معتقد بود باید دادههای خرد را مدنظر قرار داد و مقالات زیادی هم نوشت که نشان میداد وقتی به دادههای خرد نگاه میکنیم، اطلاعات بیشتر و دقیقتری راجع به روند مصرف افراد به دست میآوریم و میتوانیم بفهمیم افراد در این مواقع چگونه درآمدهایشان را توزیع میکنند یا چقدر پسانداز میکنند. نتایج پژوهش در دادههای خرد و کلان در این موارد تفاوت زیادی با یکدیگر دارند.
مساله دوم به تحقیقاتی برمیگردد که دیتون با پکسون انجام داده است. در این تحقیقات نشان داده میشود که مردم تا چه اندازه میتوانند خودشان را در برابر شوکهایی که به آنها وارد میشود، بیمه کنند. برای مثال در مواردی که در بالا ذکر کردیم مثل بیماری، تصادف، ازدواج یا طلاق که خرج زیادی روی دست افراد میگذارد، مردم چه اندازه میتوانند خودشان را بیمه کنند. این مساله بسیار برای اقتصاددانان مهم است چون روند مصرف و تغییرات آن را پیگیری میکنند. همچنین برای سیاستگذار دارای اهمیت فراوانی است چون اگر دولت بخواهد ترتیبی اتخاذ کند و افراد را در برابر این شوکها بیمه کند و برنامه تامین اجتماعی، کمک به فقرا و اقشار فرودست خود را بهبود دهد به این تحقیقات نیاز دارد. اینکه خود مردم تا چه اندازه میتوانند خودشان را نسبت به این شوکها بیمه کنند، بسیار مهم است. در اغلب کشورهای در حال توسعه یا توسعهنیافته، روش رایج بیمه شدن از طریق خانواده است. یعنی زمانی که شوکی به فرد وارد میشود از سایر افراد خانواده و والدین قرض میگیرد و برعکس زمانی که به آنها شوک وارد میشود، شما به آنها کمک میکنید. این کمک را میتوان به شکل یک قرارداد
نانوشته بیمه نگاه کرد که بین فرد و خانوادهاش نوشته شده است. در کشورهای پیشرفته و توسعهیافته، این بیمه بیشتر در بازار انجام میشود یعنی فرد برای خودش بیمه میخرد و پسانداز هم میکند. آقای دیتون در این زمینه که مردم چطور خودشان را در برابر شوکهای کوچک و بزرگ بیمه میکنند، تحقیقات زیادی انجام داد. نتیجه این مطالعات این بود که بیمه زیادی در اینگونه موارد برای مرد موجود ندارد. این کار دیتون باعث شد ادبیات خاصی در این زمینه ایجاد شود و مقالاتی که او نوشته بعد از 20 سال هنوز مورد بحث و گفتوگوست. این دستاوردهای دیتون در اقتصاد کلان بسیار مورد استفاده قرار گرفته است.
این مطالعات توسط اقتصاددانان دیگری هم پیگیری شده است؟
در زمینه مصرف در اقتصاد کلان، باب هال، استاد دانشگاه استنفورد، مطالعاتی انجام داد که روی تحقیقات دیتون پایهگذاری شده بود. در واقع فرضیه درآمد دائمی که توسط میلتون فریدمن مطرح شده بود دستمایه کارها و مطالعات دیتون قرار گرفت و توسعه پیدا کرد و بعد هم افرادی چون باب هال روی کارهای دیتون، مطالعات دیگری انجام دادند. در مورد قضیه میزان بیمه شدن افراد در برابر شوکها هم اقتصاددانانی مثل ریچارد بلوندل کار کرد که نام خودش هم به عنوان یکی از بختهای اصلی برنده شدن نوبل مطرح است. مککردی انگلیسی هم روی همین موضوع مطالعاتی داشته و تحقیقات بزرگی را پایهریزی کرده است. آتانازیو در دانشگاه یوسیال هم روی این حوزه مطالعاتی انجام دادهاند. در واقع طیف گستردهای از اقتصاددانان به ویژه در حوزه کلان این کار را انجام دادند.
آقای دیتون در گستره وسیعی از علم اقتصاد کار پژوهشی انجام داده است. در نظر بگیرید که پایه اصلی تحقیقات ایشان دادههای مربوط به مصرف است و در اغلب کشورهای دنیا چنین دادههایی وجود ندارد. یا لااقل مانند دادههایی که برای درآمد در دسترس است، مستند و دقیق نیست. برای اینکه بتوانید مصرف تکتک افراد را حساب کنید، باید الگوهای مصرف افراد مختلف را در طول زمان ترسیم کنید و برای این کار به دادههای زیاد با کیفیت بالا نیاز دارید. به ویژه اینکه این دادهها در کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعهیافته چندان در دسترس نیست. در کشورهای توسعهیافته هم دولت خیلی کمک میکند و هم دانشگاهها متقاضی این دادهها هستند و احتمالاً راحتتر میتوان این دادهها را جمعآوری کرد با این همه باز هم کار بسیار سخت و سنگینی حتی در کشوری مانند آمریکا محسوب میشود. حال دقت کنید که قسمتی از کارهای ایشان در حوزه فقر به تغذیه و میزان کالری مصرفی افراد در طول روز برمیگردد و ارتباط آن با درآمد را میسنجد که اغلب این مطالعات در کشورهای توسعهنیافته یا در حال توسعه انجام شده است. امروز در جایی خواندم که آقای دیتون تعریف خط فقر را تغییر داده است در حالی
که اندازهگیری خط فقر بسیار سخت است. خط فقر نگاه میکند که افراد به نیازهای اصلی مثل غذا یا مسکن دسترسی دارند یا خیر و بر این اساس آنها را دستهبندی میکند. دیتون در هند روی این مساله کار کرد. آنجا به صورت سنتی فقر را اندازه میگرفتند و به اصطلاح خط فقر را پایینتر میآوردند تا تعداد کمتری شامل خط فقر شوند. دیتون خط فقر را در هند اصلاح کرد و نشان داد که چگونه باید آن را اندازه گرفت.
کار دیگری که ایشان انجام داده است مطالعه روی شاخص شادمانی (happiness) است که اندازهگیری آن کار بسیار سختی است. ممکن است اقتصاددانان عادی بگویند که با بررسی درآمد ناخالص داخلی میتوان تا حد زیادی شادمانی و رفاه افراد را بحث کرد و در مورد آن سخن گفت اما همیشه این مساله از سوی افرادی خارج از حوزه علم اقتصاد مطرح میشد که لزوماً افراد ثروتمندتر، خوشحالتر نیستند. یعنی درست نیست بگوییم شهروندان یک کشور ثروتمند از شهروندان یک کشور فقیر حتماً خوشحالتر و شادتر هستند.
آقای دیتون در این حوزه هم مطالعات زیادی انجام داد و وارد مبحث اندازهگیری شادمانی مردم در کشورهای مختلف شد. برای این کار باید نظرسنجیهایی انجام شود که مردم بتوانند به آن پاسخ درستتری بدهند. چون پاسخ افراد بسته به وضعیت و حالت و روحیهای که در زمان پاسخگویی دارند متفاوت است. ضمن اینکه تبدیل کردن یک مفهوم انتزاعی که بیان آن هم راحت نیست به یک مفهوم کمی بسیار پیچیده است. در هر حال آنچه توسط آقای دیتون انجام شده بود به این نتیجه رسید که شادمانی آنقدر که تصور میشود به درآمد وابسته نیست. رابطهای هم که دارند به این صورت است که وقتی در سطوح پایین درآمدی، افزایش درآمد صورت میگیرد وقتی شادمانی هم افزایش مییابد اما در سطوح بالای درآمد، این شادمانی دیده نمیشود. این مقایسه بین کشورها هم قابل تعمیم است. اگر شما در یک کشور ثروتمند زندگی کنید افزایش درآمد باعث شادمانی زیادی نمیشود اما همین اتفاق در یک کشور کمدرآمد شادمانی زیادی به همراه دارد. رابطهای که دیتون به دست آورد به اصطلاح یک لگاریتم بود که نشان میداد این شادمانی و خوشحالی لگاریتم درآمد ناخالص داخلی است.
برداشت کلی من از گزارشهایی که در مورد آقای دیتون خواندم این است که ایشان اقتصاددانی است که هم تئوری را بسیار خوب میداند و هم اینکه همیشه نگاه دقیقی به آمار و دادهها دارد. این نکته بسیار مهمی است که در بسیاری از اقتصاددانها یا ژورنالیستها یا بقیه عالمان در دیگر رشتهها دیده نمیشود. اینکه چطور به آمار و دادههایی که دارید نگاه کنید خود نکته مهمی است. برای تفسیر این دادهها باید بر تئوری علم مسلط باشید. بدون تئوری نمیشود به دادهها و آمار پرداخت. دیتون این شاخصه را دارد که هم تئوری را خوب بلد است و هم نگاه دقیقی به آمار و اطلاعات دارد و این مساله در تمامی کارهایش مشهود است.
ایشان در چند حوزه مختلف مثل فقر، نابرابری، مصرف، رفاه و اقتصاد سلامت کار کرده و در همه این حوزهها هم به عنوان مرجعی معتبر و مستند مطرح است.
تخصص اصلی دیتون در حوزه مصرف است. تمام شاخههایی که در بالا عنوان کردید به نوعی به مصرف مرتبط است. مثلاً زمانی که میخواهید رفاه فرد را بسنجید یا اینکه افراد در چه سطحی از فقر هستند نیاز دارید که بدانید چه کالاهایی و به چه اندازه مصرف میکنند. زمانی که سیاستگذار سیاستهای مالی و پولی را اصلاح میکند باید بداند که روی مصرف افراد چقدر تاثیر دارد. در مبحث فقر به دنبال این هستیم که سطح مصرف آدمها چقدر است و چه مقدار از کالاهای مختلف مصرف میکنند. در مبحث نابرابری دوباره مساله مصرف مطرح میشود و دیتون با تمرکز روی مصرف این مساله را تحلیل میکند. در اقتصاد سلامت به دنبال این است که مصرف دارو و کالاهای بهداشتی در بین افراد مختلف چقدر است. یعنی مصرف زمینهای است که فقر، نابرابری، رفاه و اقتصاد سلامت را به هم مرتبط میکند.
با توجه به اینکه مساله نابرابری در سالهای اخیر بسیار فراگیر شده است و کتابهای این حوزه از جمله کتاب توماس پیکتی در زمره پرفروشترین کتابها قرار گرفته است، فکر میکنید احتمال دارد که این مساله روی انتخاب آکادمی نوبل اثر گذاشته باشد؟ یعنی به دلیل این فضای جذاب ایجاد شده در مورد نابرابری برای مردم و آکادمیسینها، آکادمی نوبل هم تحت تاثیر قرار گرفته باشد و نوبل را به اقتصاددانی بدهد که در این حوزه سرشناس است؟
در پاسخ به این سوال، آنچه بگویم برداشت شخصی من است. در واقع آکادمی نوبل به روشنی عنوان نمیکند که چرا این جایزه را به این فرد داده است. برداشت شخصی من این است که زمانی که جایزه نوبل اقتصاد را میدهند، کمتر به بعد سیاسی یا اجتماعی مساله نگاه میکنند. از دید من و با توجه به سوابق قبلی، آکادمی نوبل تلاش میکند با دید علمی و با توجه به سوابق علمی افراد، انتخاب کند. نظر شخصی من این است که صرفاً به خاطر داغ بودن بحث نابرابری در دنیا به آقای دیتون نوبل دادهاند. واقعاً فکر نمیکنم چنین بحثی مطرح باشد.
آقای دیتون اقتصاددان بسیار شناختهشدهای در آکادمی اقتصاد است و فکر نمیکنم هیچکسی در دانشکدههای اقتصاد سراسر دنیا، از انتخاب ایشان تعجب کرده باشد چون دیتون به خاطر کارهایش برنده نوبل شده است. در مورد آقای پیکتی هم من یکسری از کارهای ایشان را دوست دارم و میپسندم. اما فکر میکنم ایشان جهتگیری سیاسی مشخصی دارد و به نوعی حتی قبل از اینکه کار تحقیقاتی خودش را شروع کند، نتیجه را میداند. در حالی که انگس دیتون چنین دیدگاهی ندارد و همین مساله او را از نظر علمی در جایگاه و موقعیت بالاتری قرار میدهد.
دیدگاه تان را بنویسید