مروری بر زندگی رئیس سابق فدرال رزرو آمریکا
مرد روزهای سخت
وقتی که بن برنانکی، رئیس فدرالرزرو آمریکا، در ۶۰سالگی این نهاد را ترک و جای خود را به جانت یلن واگذار کرد، هنوز هیچکس نمیدانست این هشت سال و خصوصاً شش سال آخر، چه بر او گذشته است.
وقتی که بن برنانکی، رئیس فدرالرزرو آمریکا، در 60سالگی این نهاد را ترک و جای خود را به جانت یلن واگذار کرد، هنوز هیچکس نمیدانست این هشت سال و خصوصاً شش سال آخر، چه بر او گذشته است. مردی که در 52سالگی، بعد از سالها سابقه درخشان تحصیل و تدریس در بزرگترین دانشگاههای جهان، به ریاست مهمترین بانک مرکزی جهان رسید، هیچ شباهتی به مردی که هشت سال بعد این نهاد را ترک کرد، نداشت. بدون شک البته این تجربهای بود که نصیب هر کسی نمیشود تا بتواند آموختههایش در بهترین کلاسهای درس اقتصاد جهان را در بزرگترین بانک مرکزی دنیا و هنگام عظیمترین بحران اقتصادی ممکن، بیازماید.
برنانکی در این هشت سال با دو رئیسجمهور کار کرد که تقریباً هیچ شباهتی (احتمالاً جز در عنوان پست دولتیشان) با هم نداشتند، اما بخش مهم این دوران، دست و پنجه نرم کردن با بحران اقتصادی بود که به قولی بدترین بحران اقتصادی بعد از رکود بزرگ و به عقیده خود برنانکی، بزرگترین و بدترین بحران اقتصادی کل تاریخ جهان بوده است. اما برنانکی که بود که دو رئیسجمهور، یکی جمهوریخواه و دیگری دموکرات، با برنامههای اقتصادی به شدت متفاوت، سکان اقتصاد دولتشان را به او سپردند؟
بن شالوم برنانکی، در 13 دسامبر سال 1953 در خانوادهای یهودی در ایالات متحده متولد شد. پدربزرگ او، جوناس برنانکی 32 سال قبل از آن در روز پایانی ماه ژوئن و در سن 30سالگی، به ایالات متحده وارد شده بود. او که متولد لهستان بود، به عقیده بن برنانکی، کارآفرینترین عضو این خانواده به شمار میآید. در واقع هر چهار پدربزرگ و مادربزرگ وی، مهاجران اروپایی بودند که بلافاصله یا اندکی بعد از جنگ جهانی دوم به ایالات متحده وارد شدند، به امید آنکه بتوانند زندگی بهتری را برای خود و فرزندانشان فراهم کنند و مطمئناً به همین دلیل است که برنانکی اعتقاد دارد به نحوی، همه ساکنان فعلی ایالات متحده مهاجر به شمار میآیند. بن برنانکی، به عنوان اولین فرزند پسر دوم جوناس، در آگوستای جورجیا به دنیا آمد و در دیلون کارولینای جنوبی بزرگ شد. پدر وی، فیلیپ ریچارد برنانکی که سه سال پیش و در سن 85سالگی درگذشت داروسازی بود که به همراه عموی بن، داروخانهای را در شهر دیلن اداره میکرد. این داروخانه که توسط پدربزرگ بن تاسیس شده بود، تقریباً تنها داروخانه این شهر کوچک محسوب میشد. همانطور که خانواده برنانکی جزو اقلیت بسیار محدود یهودیهای ساکن شهر
بودند که البته به قوانین شریعت خود پایبند بودند. بن برنانکی حتی زبان عبری را از پدربزرگ مادری خود، در کودکی آموخت. اما بهرغم اقلیت بودن، پدر و عموی او، خصوصاً به خاطر نحوه برخورد با بیماران و مشتریان، از احترام بسیار زیادی در بین شهروندان برخوردار بودند. احترامی که همین حالا هم که جز یک نفر، سالهاست کسی از خانواده برنانکی ساکن این شهر نیست، در لحن گفتار مردم درباره این خانواده مشاهده میشود. مادر او ادنا فریدمن (که او نیز یهودی بود) در ابتدا معلم مدرسه بود اما با به دنیا آمدن بن تدریس را رها کرد و تنها گاهی در داروخانه همسرش کار میکرد. برنانکی در همین شهر، مدرک دیپلم خود را گرفت. دیلن، که از بحران اقتصادی سال 2008 به شدت آسیب دیده است، در حال حاضر تنها حدود هفت هزار نفر جمعیت دارد. هفتهزارنفری که هنوز هم بزرگترین خاطرات زندگیشان همنشینیهای کوتاهمدتی با بن برنانکی در سالهای نوجوانی او است.
چگونه خانه پدری رئیس مصادره شد
بحران اقتصادی دامنگیر خانهای که بن برنانکی کودکی و نوجوانی خود را در دیلن در آن سپری کرد هم شد. البته خانواده برنانکی حدود 20 سال پیش این خانه را فروخته بود اما در نهایت خانه، در سال 2009 توسط بانک مصادره شد، چون مالک جدید خانه توان بازپرداخت وام دریافتی را نداشت. کشت و فرآوری تنباکو و صنعت نساجی که مهمترین صنایع دیلن محسوب میشد در سالهای پس از بحران افت تقاضای شدیدی را تجربه کردند و بسته شدن کارخانهها و اخراج کارگران نرخ بیکاری در این شهر هفتهزارنفری را در سال 2009 یعنی یک سال بعد از شروع بحران به بیش از 14 درصد (دو برابر نرخ بیکاری متوسط کشور) رساند. این درصد در سال 2011 به بیش از 16 درصد هم رسید که نام دیلن و معروفترین ساکن سابق آن را دوباره بر سر زبانها انداخت. هر چند که برنانکی از هر اظهارنظری که به طور خاص به شهر کودکیاش مربوط باشد خودداری کرد، اما هنوز همه مردم شهر خاطراتی از او وقتی در سالهای دبیرستان در رستوران شهر به عنوان پیشخدمت یا در کارگاه ساخت بیمارستان کار میکرد، دارند. شاید داستان خانه کودکی برنانکی در شهر دیلن، بهترین مثال برای
درک بحران اقتصادی باشد که دنیا در این سالها با آن دست به گریبان بوده است. پدربزرگ بن، زمین خانه را در سال 1945 با بهای 750 دلار خرید و چهار سال طول کشید تا خانهای در آن ساخت. او سپس خانه را در سال 1960 به قیمت 22 هزار دلار به پسرش فیلیپ، پدر بن برنانکی فروخت. او و خواهر و برادرش در این خانه بزرگ شدند. خانواده برنانکی، خانه را در سال 1996، به قیمت 72500 دلار به زوجی اهل تگزاس فروخته و به کارولینای شمالی مهاجرت کردند. این زوج نیز در سپتامبر 2006، اندکی قبل از شروع بحران، خانه را به زوجی اهل خود دیلن فروختند. خریداران آخری، برای تامین پول لازم برای خرید خانه 123 هزار دلار وام گرفتند. وامی که اقساط ماهیانهای برابر 1088 دلار داشت و قرار بود بازپرداخت آن 30 سال به طول بینجامد. اما اندک زمانی بعد از رسمی شدن قراردادها بحران آغاز شد، زن خانواده شغل خود را از دست داد و ساعات کاری مرد نیز به طور قابلتوجهی کاهش یافت تا در نهایت آنها نتوانستند از عهده بازپرداخت اقساط برآیند. خانه توسط بانک مصادره شد و در سال 2009 به یک بانکدار جوان به قیمت 83 هزار دلار فروخته شد. بانکداری که خود بزرگ شده و ساکن دیلن است و قدم زدن
در آنچه خود آن را خاطرات برنانکی میخواند سوررئال میداند. یعنی خانهای که در سال 1996 قیمتی برابر 72500 دلار داشت، بیش از 13 سال بعد با تنها 5 /14 درصد رشد قیمت، به بهای 83 هزار دلار معامله شده است.
مقصد بعدی برنانکی، بعد از آنکه به عنوان فارغالتحصیل ارشد از دبیرستان شهر مدرک خود را در سال 1971 گرفت، دانشگاه هاروارد بود. جایی که او بعد از مدتی سرگردانی بین انتخاب یکی از رشتههای ریاضیات، فیزیک، ادبیات انگلیسی و اقتصاد، بالاخره در نهایت اقتصاد را برگزید. پس از آن، میتوان گفت برنانکی یکی از موفقترین کارنامههای آموزشی ممکن را به خود اختصاص داد. لیسانس خود را در سال 1975 از هاروارد دریافت کرد و برای دریافت درجه دکترا وارد دانشگاه امآیتی شد. چهار سال بعد با مدرک دکترای اقتصاد فارغالتحصیل شد. در همینجا بود که استاد راهنمای وی، استنلی فیشر، که بعدها رئیس بانک مرکزی رژیم صهیونیستی شد، برنانکی را به مطالعه دوران رکود بزرگ تشویق کرد. خصوصاً نوشتههای میلتون فریدمن مورد توصیه فیشر قرار داشت. نوشتههای فریدمن درباره این دوران، مقصر اصلی را فدرالرزروی میدانست که به موقع و در اندازههای مناسب اقدام به افزایش حجم پول نکرد. این آغاز اشتیاق شدید دانستن او درباره این دوران بود تا جایی که خود برنانکی خود را متخصص دوران رکود خواند: «همانطور که عدهای خود را کارشناس جنگهای جهانی یا هر مقطع دیگر تاریخی
میدانند. من نیز به کارشناس دوران رکود بزرگ تبدیل شدم.» برنانکی در سال 1978 یعنی یک سال قبل از پایان دوره دکترا با آنا فریدمن، دختری یهودی که متولد رم و بزرگشده دنور بود ازدواج کرد و به این دلیل که همسرش در دانشگاه استنفورد تحصیل میکرد، پیشنهاد کاری هاروارد را که تمایل بیشتری به آن داشت، رد کرد و دوران کاری خود را در استنفورد آغاز کرد. این دوران تا سال 1985 به طول انجامید. از سال 1985 او که حالا دیگر پدر دو فرزند نیز بود، تدریس در پرینستون را آغاز کرد و به همین دلیل خانواده او نیز به نیوجرسی نقل مکان کردند. تا سال 1996 او به تدریس در این دانشگاه اشتغال داشت و در این سال به ریاست دانشکده اقتصاد پرینستون رسید. مقامی که پنج سال بعد، در سال 2002 برای پیوستن به دولت جرج بوش آن را ترک کرد. قبول کردن این پیشنهاد دولتی، نهتنها برای دانشگاه که حتی برای هوبارد، که خود به عنوان یکی از مشاوران ارشد بوش، پیشنهاددهنده همکاری با برنانکی بود نیز تعجبآور بوده است. هوبارد در این باره میگوید: «وقتی من با پیشنهاد کار برای دولت پیش برنانکی رفتم، مطمئن بودم یک نه قاطع و سریع خواهم شنید.» خصوصاً آنکه به عقیده اکثر همکاران و
شاگردانش در تمام این سالها، تدریس کاری است که برنانکی در آن تبحر عجیبی دارد و گویا برای انجام آن ساخته شده است. پرینستون در ابتدا به او دو سال مرخصی داد تا به شغل دولتی جدید بپردازد. اما وقتی در سال 2005 او به عنوان رئیس هیات مشاوران اقتصادی کاخ سفید انتخاب شد، دانشگاه از او خواست تا استعفا دهد. تقاضای دانشگاه مسلماً پذیرفته شد اما برنانکی بعدها گفت که تصمیمش، نادرست بوده است. حدود هفت ماه بعد او در حالی که نه فعالیت سیاسی خاصی داشت و نه ارتباط نزدیکی با رئیسجمهور (و البته عضو رسمی حزب جمهوریخواه بود که نکته مهمی در انتخاب او محسوب میشد) به عنوان رئیس جدید بانک مرکزی ایالات متحده معرفی شد. کنگره هم بر این معرفی مهر تایید زد تا برنانکی بتواند در سال 2006 جایگزین آلن گرینسپن شود.
نامه به آقای رئیس
پس از انتخاب به عنوان رئیس فدرالرزرو، دورانی جدید از زندگی بن برنانکی آغاز شد. در ابتدای دوره، گریگوری منکیو در نامهای از او خواست تا حداقل از جنبه ظاهر شدن در انظار عمومی مانند رئیس قبلی نباشد و ادای راک استارها را درنیاورد. او در نامه خود تاکید کرد وظیفه فدرالرزرو، ایجاد ثبات مالی است و ثبات قرار نیست هیجانانگیز باشد. منکیو گفته بود که جای بیان سیاستهای پولی در مجالس غیررسمی و مهمانیها نیست حتی اگر گوینده آلن گرینسپن یکی از بزرگترین بانکداران تاریخ باشد. به زودی معلوم شد که برنانکی چنین روحیهای ندارد. اگرچه حتی با وجود حفظ رفتار متعادل و عالمانه، خود برنانکی اعتقاد دارد در این دوران، تبدیل به آدمی شد که شبیه خودش نیست. حالا بیشتر از یک سال از پایان این دوران میگذرد و برنانکی کتاب خاطرات خود را هم منتشر کرده است. کتابی که به عقیده بسیاری، نشان از همان برنانکی آشنایی دارد که پوپولیست نیست، مودب است و تخطئه دیگران را راه فراری برای خود نمیداند و البته مهمتر از همه، این برنانکی جدید میگوید که دیگر جمهوریخواه هم نیست. توصیه فیشر برای مطالعه بحران
بزرگ، دستاورد بزرگی برای برنانکی داشت. حالا بزرگترین انتقادی که از او میشود این است که به عنوان رئیس فدرالرزرو، شروع بهمنی را که بر اقتصاد آمریکا آوار شد، ندید. اما کمتر اقتصاددانی است که درباره درستی تصمیمات اقتصادی او بعد از شروع بحران شک داشته باشد و بسیاری حتی اعتقاد دارند اگر او بر صندلی رهبری بانک مرکزی ننشسته بود، این بحران میتوانست برای اقتصاد آمریکا تبدیل به کابوسی شود که سالها به درازا بکشد.
دیدگاه تان را بنویسید