مرهمی که درمان نیست
«اقتصاد خوب برای روزهای سخت» چگونه به بزرگترین مشکلات ما پاسخ میدهد؟
سارا جنگروی / نویسنده نشریه
«اقتصاد خوب برای روزهای سخت» آخرین تلاش آبهیجت بنرجی و استردوفلو - زوج نوبلیست اقتصاد- برای دفاع از حرفه خود است؛ پادزهری که روی خطرناکترین چالشها و زهرهای اقتصادی مینشیند. این پادزهر اگرچه در جایگاه تبیین صورت مساله به شیوهای بسیار دقیق و تاثیرگذار عمل میکند اما در نهایت راهکار عملی ارائه نمیدهد، هرچند شاید انتظار دریافت پاسخ از کتابی که بر پایه تحقیقات و گزارشهای میدانی نوشته شده است، گزافه باشد اما عنوان فرعی کتاب با گزاره «پاسخهایی بهتر به بزرگترین مشکلات ما» از ابتدا این انتظار را در ذهن خواننده ایجاد میکند که برای پرسشهای مطرحشده به دنبال راهکار باشد، اما این چیزی از جذابیت کتاب کم نمیکند، چراکه سوال و جوابهای مطرحشده در تحقیقات میدانی کتاب ذهن خواننده را به چالش کشیده و دریچههای حقیقت بیشماری را به رویش میگشاید.
به عنوان مثال مبحث مطرحشده درباره مهاجرت به این انگاره دامن میزند که تصورات غلط زیادی در مورد تعداد و ترکیب مهاجران بازنمایی میشود، چنانکه در ایتالیا، سهم حقیقی مهاجران در جمعیت، 10 درصد است، اما میانگین تصوری که از آن وجود داشت، 26 درصد بوده است؛ این در حالی است که پاسخدهندگان، سهم مهاجران مسلمان و همچنین مهاجرانی را که از خاورمیانه و شمال آفریقا آمده بودند، بیشتر تخمین میزدند.
نویسندگان در ارتباط با این موضوع به این نتیجه میرسند که سیاستمداران با سوءاستفاده از این حقایق، بر این ترسها دامن میزنند.
آقای بنرجی و خانم دوفلو در این کتاب به شکلی کاملاً بیادعا مهمترین موضوعاتی را که بشر با آنها روبهروست از جمله مهاجرت، جنگهای تجاری، آفت نابرابری، فاجعه آبوهوایی و آنچه اقتصاد نمیتواند آنطور که باید برای ما تبیین کند، مورد بررسی قرار میدهند. در هر صفحه از کتاب، آنها میکوشند تا تحریفاتی را که اقتصاد بد در بحثهای عمومی ایجاد میکند با روشن ساختن پیشفرضهای کهنه و دروغین از بین ببرند. به گفته آنها، وظیفه اصلی و فوری این کتاب «تاکید بر این است که هیچ قانون آهنین اقتصادی وجود ندارد که ما را از ساختن جهانی انسانیتر» باز دارد.
آنها به مطالعه شرایط فقیرترین افراد جهان مشهورند. جالبتر از همه اینکه آنها در این زمینه از روشهای مرسوم آزمایشهای تصادفی در پزشکی الهام گرفتهاند و به نوعی در اینباره تخصص دارند، آنها این روشهای مرسوم را در کشورهای در حال توسعه به کار میگیرند تا مشخص کنند کدام سیاستها میتوانند با استفاده از منابع در اختیار، رنج عمومی را کاهش دهند.
برداشت خود آنها از آنچه اقتصاددانان باید انجام دهند مقولهای چندوجهی است؛ در تکامل این تعریف آنها خود را «لولهکش جامعه» توصیف میکنند: «ما با ترکیبی از شهود مبتنی بر علم و برخی حدس و گمانها که به کمک تجربه و گروهی از آزمون و خطای محض حاصل میشود، مشکلات را حل میکنیم.»
مقایسهای با برداشت جان مینارد کینز از اقتصاد، گویای این امر است. کینز فکر میکرد که لازم است یک اقتصاددان، ترکیبی از «ریاضیدان، مورخ، دولتمرد و فیلسوف» باشد. ما باید «به اندازه یک هنرمند دور از فساد بمانیم، اما این به این معنی نیست که گاهی اوقات به عنوان یک سیاستمدار در نزدیکی زمین باقی نمانیم».
بنیانگذار اقتصاد کینزی، در جای دیگر گفته است که «اگر اقتصاددانان بتوانند خود را به عنوان یک انسان متواضع و با کفایت، در یک سطح با دندانپزشکان تصور کنند، بسیار عالی خواهد بود».
اقتصاددانان هنوز مسیری طولانی در پیش دارند، چنانکه طبق یک نظرسنجی اعلامشده در این کتاب، 84 درصد از مردم انگلیس به مشاوره حرفهای یک پرستار اعتماد میکنند در حالی که تنها 25 درصد به یک اقتصاددان اعتماد دارند.
هدف این کتاب تا حدودی نشان دادن ارزش «اقتصاد خوب» و تا حدی ارائه استدلال اقتصادی در مورد مسائل مهم دوران ماست، بزرگترین سهم این کتاب تخریب روشمند آن از واقعیتهای جعلی است؛ برای مثال در فصل «از دهان کوسه» ما به این حقیقت پی میبریم که مهاجرت در حال افزایش نیست و در واقع تنها بخشی از مهاجران بینالملل در جمعیت جهان در سال 2017، تقریباً برابر کل مهاجران سال 1960 یا 1990، یعنی سه درصد بوده است.
از زاویه دید دیگر راجع به موضوع مهاجرت و ارتباط آن با کسب شغل، آزمایشهای طبیعی (شامل فنلاندیهای اخراجشده از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال 1945، کوباییهایی که در سال 1980 به میامی هجوم آوردند و یهودیانی که در دهه 90 در اسرائیل اقامت گزیدند) ثابت میکنند که مهاجران، مشاغل بومی را تصاحب نمیکنند، بلکه آنها فقط به آشکار کردن حفرههای خدمات عمومی و مسکن اجتماعی ناشی از ریاضت اقتصادی کمک میکنند.
فصلهای کتاب
این کتاب به 9 فصل موضوعی و 500 صفحه در مورد برخی از موضوعات اصلی «روزهای سخت» امروز تقسیم شده است.
در مورد مهاجرت، نویسندگان در مورد روایتهای هشداردهنده اختلاف نظر دارند و با طرح سوال و جوابهایی سعی در تبیین
حقایق مربوط به آن دارند؛ یک فصل خوب در مورد تجارت بینالملل به ما یادآوری میکند که «درد ناشی از تجارت» وجود دارد (حداقل
برای برخی از افراد) و تجارت تنها شامل سود
نیست، و این خلاف آن چیزی است که بسیاری از اقتصاددانان فکر میکنند. فصل رشد
اقتصادی به درستی، نادانی ما را خلاصه میکند و نتیجه میگیرد که بهتر است کیفیت زندگی را با
منابعی که در اختیار داریم بهبود دهیم تا اینکه وانمود کنیم میدانیم چگونه روند رشد را سرعت میبخشیم؛ برخی از فصلها (به ویژه در مورد تغییرات آبوهوایی) کمی بینتیجه هستند، اما برخی دیگر با یک پیام روشن پایان مییابند، مانند مالیات بیشتر برای افراد فوقالعاده ثروتمند در جهت کاهش نابرابری درآمد.
هر کتاب به اندازه این «مهم» باید شامل یک نظریه تغییر باشد: چگونه باید از بینش موجود در کتاب برای ایجاد جهانی انسانیتر استفاده کنیم؟ پیشنهاد بنرجی و دوفلو، خودانتقادی روشنگرانه ثروتمندان است («ثروتمندان ممکن است در نهایت ببینند که به نفع شخصی آنهاست که بخواهند برای تغییر بنیادی به سمت تقسیم واقعی رفاه بحث کنند»).
نویسندگان نظریههای مختلفی را در مورد چگونگی اصلاح اقتصاد ارائه میدهند. آنها دریافتند که دادهها همیشه از آنچه به نظر میرسد پشتیبانی نمیکنند: به عنوان مثال، «کاهش مالیات برای افراد ثروتمند رشد اقتصادی ایجاد نمیکند». یکی از موضوعات تکراری در این کتاب، انتظاری غیرمنطقی است که بازارها همیشه نتایج عادلانه، قابل قبول یا حتی کارآمدی ارائه دهند. اقتصاد به دلیل خصوصیاتی که ما انسانها داریم، مانند عدم تمایل به ترک خانه و عزیزانمان برای انجام کار بهتر، «چسبناک» است.
نویسندگان با مسائل مهاجرت و تجارت شروع کرده، سپس به مشکلاتی مانند نابرابری پرداخته و به این نتیجه میرسند که رشد نابرابری نتیجه تصمیمات سیاستی و تغییرات اقلیمی است.
روح این کتاب در پی تبیین این موضوع است که هیچ قانون اقتصادی آهنینی ما را از ساختن یک دنیای انسانیتر باز نمیدارد، اما افراد زیادی وجود دارند که ایمان کور، علاقه شخصی یا عدم درک سادهشان از اقتصاد باعث میشود اینگونه فکر کنند،
اگر در مجموع ما به عنوان یک جامعه نتوانیم برای طراحی سیاستهایی که به مردم کمک میکند تا در این دنیای نابرابر زنده بمانند و عزت خود را حفظ کنند، اقدام کنیم، ممکن است اعتماد شهروندان به توانایی جامعه در برخورد با این موضوع به طور دائمی تضعیف شود.
کشف چگونگی برخورد با مشکلات مهم اقتصادی شاید چالش بزرگ زمان ما باشد. بسیار بیشتر از سفر به فضا یا حتی موفقیت بعدی انقلاب پزشکی؛ مهاجرت و نابرابری، جهانیسازی و اختلال در فناوری، کند شدن رشد و سرعت گرفتن تغییرات اقلیمی؛ اینها منابع اضطراب بزرگی در سراسر جهان هستند، از دهلی نو و داکار گرفته تا پاریس و واشنگتندیسی منابع پاسخ به این پرسش و پرداختن به این چالشها بسیار است، اما آنچه خلأ آن احساس میشود ایدههایی است که به کمک ما بیایند تا از دیوار اختلاف نظر و بیاعتمادی جدا شویم؛ اگر موفق شویم، تاریخ از دوران ما با سپاس یاد خواهد کرد. اگر شکست بخوریم، تلفات احتمالی غیرقابل محاسبه است.
کتاب با فراخوانی در جهت عملگرایی با این مضمون پایان مییابد: فراخوان برای عملگرا بودن تنها برای اقتصاددانان دانشگاهی نیست-بلکه برای همه ما که دنیایی بهتر، معقولتر و انسانیتر میخواهیم نیز هست. اقتصاد آنقدر مهم است که تنها به دست اقتصاددانان سپرده نشود.
پاسخهای خوب
چرا باید کتاب اقتصاد خوب برای روزهای سخت را خواند؟
ساعده فریدکیان/ مترجم کتاب
اقتصاد خوب برای روزهای سخت، اندر احوالات همین روزهای سخت است. روزهایی که دولتها درگیر موضوعات اقتصادی زیادی چون نابرابری، مهاجرت، محیطزیست، رشد، مالیات، تجارت و از همه مهمتر عدم اطمینانها هستند. درحالیکه همهجای این کره خاکی مردمی هستند که به دلیل مسائل اقتصادی از توسعه جا ماندهاند، کشورها در این دام افتادهاند که کیک نهایی رشد را تا حد امکان بزرگتر کنند، GDP بالاتری را رقم بزنند، مانع از ورود مهاجران شوند، قوانین حامی ثروتمندان وضع کنند و... و از طرف دیگر اظهارات نژادپرستانه به اصلیترین مشخصه رهبران پوپولیست دنیا بدل شده است. نویسندگان این کتاب با مطالعات گسترده خود دریافتهاند مشکلاتی که جوامع پیشرفته با آن دست بهگریبان هستند، اغلب مشابه مشکلات کشورهای درحال توسعه است و متاسفانه شواهد روشنی نشان میدهد نابرابری با عواقبی که در پی دارد، در سطح جهان در حال گسترش است. در کتاب «اقتصاد خوب برای روزهای سخت»، جهت بررسی مسائل اقتصادی مطرح شده، با استفاده از رویکرد تجربی، موضوعات علمی با مثالها و مطالعات موردی در هم آمیخته شده و در تمام طول کتاب همت بر این است که با سادهسازیهای بیمورد، از ارزش آن کاسته نشود و در عین حال محدودیتهای علم اقتصاد نیز صادقانه در نظر گرفته شده است. بر اساس یک نظرسنجی مطرحشده در کتاب، 84 درصد از مردم در بریتانیا به توصیههای حرفهای یک پرستار اعتماد میکنند اما تنها 25 درصد به یک اقتصاددان اعتماد دارند! از آنجا که متاسفانه این موضوع میتواند به کل جوامع تعمیم یابد، میتوان گفت که نویسندگان این کتاب به قول خودشان تواضع و شجاعت را با هم درآمیختهاند تا «سختجان باشند و نسبت به درمانهای جادویی مشکلات، مشکوک». کتاب آنها الگویی است که به ما یادآوری میکند نظریههای اقتصادی میتوانند نوری باشند بر مشکلات جوامع امروز. در بخشی از کتاب آمده است: «اقتصاددانان بیشتر شبیه لولهکشها هستند؛ ما مشکلات را با ترکیبی از شهود مبتنی بر علم، مقداری حدس و گمان به کمک تجربه، و کمی آزمون و خطای محض حل میکنیم.» نویسندگان در انتها امیدوارند با راهحلها و ایدههایی که مطرح شده بتوان به سمت هدفی والاتر که ساخت جهانی انسانیتر است پیش رفت و معتقدند اگر بتوانیم چنین کنیم، تاریخ از دوران ما با قدردانی یاد خواهد کرد. در نهایت میتوان گفت عنوان کتاب به درستی خواننده را از محتوا و آنچه با آن مواجه خواهد شد، آگاه میسازد چراکه همانطور که بیان شده است، برای بزرگترین مشکلات ما، پاسخهای بهتری دارد.
تلاقی دو ذهن زیبا
نویسندگان کتاب کیستاند؟
در دو قاره مختلف یا حتی بهتر است بگوییم در دو دنیای مختلف متولد شدند، اما این جبر جغرافیایی مانعی در برابر رسیدن به یکدیگر و شکلگیری حلقه مشترک مطالعاتی و بالندگی آرمانهای اقتصادیشان نشد. آقای آبهیجیت وی. بنرجی در 21 فوریه 1961 از والدینی که استاد اقتصاد بودند در بمبئی هند و خانم استر دوفلو در 25 اکتبر 1972 از پدری که استاد ریاضی و مادری که متخصص اطفال بود در پاریس فرانسه به دنیا آمد. دوفلو با بنرجی که استاد راهنمایش در دوره دکترا بود در سال ۲۰۱۵ ازدواج کرد. این زوج اقتصاددان دو کتاب اقتصاد فقیر و اقتصاد خوب برای دوران سخت را به صورت مشترک نوشتهاند. بنرجی پروفسور 59ساله بنیاد بینالمللی فورد در دانشگاه امآیتی و دوفلو استاد 48ساله اقتصاد توسعه در امآیتی اگرچه اولین زوجی نیستند که جایزه نوبل دریافت کردهاند، ولی اولین زوجی هستند که برنده جایزه مشترک نوبل اقتصاد در سال 2019 شدهاند، بنرجی هندی-آمریکایی دانشمند اقتصادی در زمینه اقتصاد توسعه و دوفلوی فرانسوی-آمریکایی عضو سابق شورای توسعه جهانی اوباما به همراه همکارشان مایکل کرمر این جایزه را «برای رویکرد تجربیشان در کاهش فقر جهانی» کسب کردهاند. اولین جرقههای آشنایی بنرجی با مفاهیم اقتصادی از کودکی او شکل گرفت و در واقع بنرجی از مفهوم فقر به غنای علم اقتصاد رسید. او در خصوص تجربه کودکیاش از مواجهه با فقر میگوید: تفسیر مادرم از شکاف طبقاتی به همراه تجربیات شخصیام تعبیر من را از فقر شکل دادند. بنرجی در خصوص این تجربه روزهای کودکیاش و زندگی در یک زاغهنشین خارج از محدوده خانهشان در کلکته به عنوان اولین درس زندگیاش یاد میکند. از طرف دیگر، دوفلو در پاریس متولد و بزرگ شد. مادر دوفلو نیز در شکلگیری تجربههای عینی او در کودکی و نوجوانیاش نقش برجستهای داشت. دوفلو در اینباره میگوید، او در نقش یک پزشک اطفال به السالوادور، روآندا و هائیتی سفر کرد تا از واقعیتهای جهان برای ما بگوید. در سال 2003 دوفلو و بنرجی به همراه سندهیل مولایناتان آزمایشگاه فقر عبداللطیف جمیل را بهمنظور حمایت از سیاستگذاری بر مبنای علم برای کاهش فقر جهانی تاسیس کردند. بنرجی و دوفلو اگرچه به طور متفاوتی بزرگ شدهاند، اما وقتی نوبت به یافتن راه خود رسید به دنبال یک مسیر علمی مشابه بودند و آن هم نگاهی عملگرایانه به رویکرد آزمایشی پیشگامانه برای کاهش فقر جهانی بود.