معجزه معکوس
«کریستینا رومر» چگونه رئیس شورای مشاوران اقتصادی کاخ سفید شد؟
روزگار بازیهای خودش را دارد و میتواند بارها و بارها ما را غافلگیر کند. تصور کنید پشت میز کارتان نشستهاید و مشغول خواندن ایمیلهایتان هستید که ناگهان چشمتان به ایمیلی از یک فرستنده ناآشنا میافتد که از شما میخواهد برای صحبت درباره یک موقعیت شغلی مهم در کابینه دولت، با او قرار ملاقات بگذارید. در این صورت، احتمالاً شما هم همان فکری را میکردید که «کریستینا رومر» کرد. او در ماه نوامبر سال 2008 ایمیلی دریافت کرد که در آن از او خواسته شده بود تا نظرش را درباره کار در تیم انتقالی رئیسجمهور جدید بگوید. رومر در نگاه اول این ایمیل را جدی نگرفت و با خودش فکر کرد که احتمالاً یک شخص بیکار که فکر میکند او ممکن است در کمپین انتخاباتی باراک اوباما ارتباطاتی داشته باشد، آن را فرستاده باشد. اما همسرش «دیوید رومر» نام فرستنده ایمیل یعنی «مایکل فورمن» را در اینترنت جستوجو کرد تا همه چیز مشخص شود. همین جستوجو کافی بود تا دیوید به همسرش بگوید: «شاید بخواهی با او تماس بگیری، چون او رئیس پرسنل بخش اقتصادی در تیم انتقالی دولت جدید است.» به این ترتیب بود که یک ایمیل زندگی کریستینا رومر را به کلی تغییر داد تا با تصاحب عنوان بیستوپنجمین رئیس شورای مشاوران اقتصادی رئیسجمهور، افقهای تازهای پیش چشمش گشوده شوند.
زندگی در تاروپود اقتصاد
هرچند کریستینا داکوورث رومر بیشتر به خاطر سمتش در کابینه اولین دولت باراک اوباما به شهرت رسید، اما او تا پیش از این اتفاق هم اقتصاددانی فعال و جستوجوگر بود. کریستینا در آخرین روزهای سال 1958 و در واقع در بیستوپنجمین روز از ماه دسامبر آن سال در شهر آلتون ایالت ایلینویز به دنیا آمد. او بلافاصله بعد از فارغالتحصیلی از دبیرستان «گلنوآک» در اوهایو، به کالج ویلیام اند مری رفت و در نهایت مدرک کارشناسی اقتصاد خودش را در سال 1981 از این دانشگاه دریافت کرد. اما گویا این مدرک برای او راضیکننده نبود و نمیتوانست ابهامات و پرسشهای ذهنی او درباره علم اقتصاد را برطرف کند و پاسخگو باشد. پس همین شد که دانشگاه معتبر امآیتی را به عنوان هدف بعدی خودش انتخاب کرد تا دوره کارشناسی ارشد و دکترا را در آنجا بگذراند. کریستینا در نهایت مدرک دکترای اقتصادش را در سال 1985 از این دانشگاه گرفت. او شانس این را داشت تا رساله دکترایش را با مشورت و راهنمایی دو استادش «رودی دورنبوش» و «پیتر تمین» به پایان برساند که اولی اقتصاددانی آلمانی است و سالهای زیادی را تا آخر عمرش در دانشگاه امآیتی مشغول تدریس بود و دومی اقتصاددانی متخصص در تاریخ اقتصاد است که در آن زمان مدیریت گروه اقتصاد این دانشگاه را بر عهده داشت. جالب آنکه کریستینا رومر تا پیش از اتمام دوره دکترا، کار در دانشگاه پرینستون به عنوان استادیار را آغاز کرد. او در سال 1988 به دانشگاه کالیفرنیا، برکلی مشهور به دانشگاه برکلی رفت و مشغول تدریس در آنجا شد تا سرانجام در سال 1993 به سمت استادتمام ترفیع پیدا کند.
اولین فعالیتهای تحقیقاتی او در زمینه مقایسه بیثباتی اقتصاد کلان در زمان قبل و بعد از جنگ جهانی دوم بودند. بر اساس این تحقیقات مشخص شد که بیشتر آنچه به شکل کاهش ناپایداری اقتصادی خودش را نشان داد، ناشی از جمعآوری بهتر اطلاعات و دادههای اقتصادی بود؛ هر چند با گذشت زمان رکودهای اقتصادی کمتر و کمتر شدهاند. کریستینا رومر همچنین درباره دلایل وقوع «رکود بزرگ» در ایالات متحده و چگونگی احیای دوباره آمریکا از آن، تحقیق کرده است. تحقیقات او نشان دادند رکود بزرگ در آمریکا شدیدتر از اروپا رخ داده بود و دلایل این رکود در آمریکا با دلایل وقوع آن در اروپا متفاوت بودهاند. رومر نشان داد معیارهای سیاستگذاری مالی معامله جدید هرچند خلاقانه، اما در آن زمان بسیار ناکافی بودند و اعمال سیاست افزایش مالیات در دو سال قبلتر، باعث شد که رشد آن تحتالشعاع قرار بگیرد. هر چند سیاست پولی پیشبینینشده، نقش بزرگی در احیای آمریکا از رکود بزرگ داشت. این سیاست پولی اولینبار به دنبال کاهش ارزش دلار در برابر طلا بین سالهای 1933 تا 1934 و بعدها با کاهش سرمایه کشورهای اروپایی به دنبال افزایش احتمال جنگ در این کشورها، شکل گرفت. او تحقیقات گسترده و جامعی روی سیاست مالی و پولی از زمان رکود بزرگ تا حال حاضر انجام داد. رومر در این کار از یادداشتهای مربوط به جلسات کمیته فدرال بازار آزاد و اطلاعات بهدستآمده از چگونگی روند تصمیمگیریهای بانک مرکزی آمریکا، کمک گرفت. بررسیهای او نشان داد بعضی اعتبارات ناشی از رشد نسبتاً ثابت اقتصادی در دهه 1950 باید با سیاست درست بهکار گرفتهشده از سوی بانک مرکزی تلفیق میشد و اعضای کمیته فدرال بازار آزاد میتوانستند در آن زمان با تکیه بر پیشبینیهای کارشناسان عالیرتبه بانک مرکزی، تصمیمهای بهتری بگیرند.
تحقیقات اخیر او در همکاری با همسرش دیوید رومر، روی تاثیر سیاستهای مالیاتی بر دولت و رشد کلی اقتصاد متمرکز شده است. این تحقیقات سوابق تاریخی تغییرات میزان مالیات در آمریکای سالهای 1945 تا 2007 را مورد بررسی قرار میدهد و تغییرات مالیاتی برونزا برای مبارزه با رکود یا جبران هزینههای صرفشده از سوی دولت جدید از آن مستثنی هستند. نتایج این تحقیقات نشان میدهند این افزایشهای مالیات برونزا به دلایلی مانند کاهش کسری بودجه بازمانده از دولت پیشین، اعمال میشوند. این زوج اقتصاددان همچنین به این نتیجه رسیدهاند که این فرضیه که کاهش مالیات جلوی اسراف منابع مالی و ولخرجی دولت را میگیرد، هیچ پشتوانهای ندارد. در واقع کاهش مالیات ممکن است ولخرجی را افزایش هم بدهد. این نتایج همچنین مشخص کردند که مهمترین اثر کاهش مالیات بر بودجه دولت، ایجاد رشدهای مالیاتی قانونی در آینده است.
روایت اولین دیدار با باراک اوباما
کریستینا رومر و همسرش دیوید رومر هر دو استادان گروه اقتصاد دانشگاه برکلی هستند و در زمان انتخابات ریاستجمهوری که منجر به پیروزی باراک اوباما شد، از حامیان و طرفداران پروپاقرص او بودند. با این حال کریستینا مشارکت اندکی هم در کمپینهای انتخاباتی اوباما داشت و خلاصه یادداشتهای «آستن گولسبی» مشاور اقتصادی ارشد اوباما را هم تهیه و آماده میکرد. با این اوصاف وقتی او برای ملاقات با رئیسجمهور منتخب به شیکاگو دعوت شد تا درباره مدیریت شورای مشاوران اقتصادی اوباما با او صحبت کند، احساس میکرد اتفاق خاصی را تجربه میکند. خود رومر درباره این تجربه و دیدار میگوید: «این تجربه بسیار سوررئال و حتی کمی دلهرهآور بود.»
مصاحبه در سایه بیثباتی مالی فزایندهای اتفاق افتاد که ناشی از بازار سپرده آمریکا بود و تقریباً داشت به بحرانی جهانی تبدیل میشد. دو ماه پیش از آن، بزرگترین بانک سرمایهگذاری یعنی لمان برادرز به دنبال بزرگترین ورشکستگی تاریخ آمریکا، تعطیل شده بود. چند هفته بعدتر، بورس نیویورک شدیدترین کاهش یک روز خود را در دهههای اخیر تجربه کرد. بازار اعتبارات در رکود بود. در این زمان اداره آمار کار اعلام کرد اقتصاد آمریکا در ماه اکتبر آن سال 240 هزار شغل را از دست داده است؛ نشانهای حاکی از آنکه بحران مالی در حال گسترش و نفوذ به اقتصاد واقعی بود. باراک اوباما جلسه را با گفتن این جمله شروع کرد که سیاستهای پولی هر آنچه میتوانستند برای حل این بحران انجام دادهاند، پس سیاستهای مالیاتی و مالی تنها گزینه باقیمانده هستند. هرچند رومر هم با لزوم محرک و مشوق مالی موافق بود، دانش آکادمیکش نمیتوانست به او برای مخالفت با استدلال رئیسجمهور کمک کند. پس کریستینا رومر به رئیسجمهور منتخب گفت: «اینطور نیست که بانک مرکزی دیگر واقعاً هیچ گزینه عملی نداشته باشد. هنوز اقدامات بیشتری میتواند انجام بدهد؛ حتی در حد رساندن نرخ بهره به صفر.» او به تحقیقاتش درباره این اشاره کرد که توسعه پولی چطور کمک کرده بود تا کشور از رکود بزرگ دهه 1930 بیرون بیاید. آنها درباره ابزارهایی که دولت در اختیار داشت و آنچه رئیسجمهور «فرانکلین روزولت» 75 سال پیش انجام داده بود، بحث کرده بودند. رومر به خاطر میآورد: «شگفتزده شده بودم که او چقدر درباره اتفاقات دهه 1930 اطلاع داشت و آن بحث به طرز عجیبی، عاقلانه و هوشمندانه بود.»
در نهایت باراک اوباما در همان جلسه، پیشنهاد تصدی پست مدیریت شورای مشاوران اقتصادی رئیسجمهور را به رومر کرد و او هم پذیرفت. روز سیام نوامبر و کمتر از یک ماه بعد از برگزاری انتخابات، کریستینا رومر به واشنگتن رفت. ماه بعد از آن طوفانی بود، چون خانواده آنها سرگردان و سرگشته بودند تا شغلی برای همسرش دیوید و مدرسهای برای فرزند کوچکشان پیدا کنند و البته یک خانه برای آنکه اجاره کنند. رومر بعدها از «رام امانوئل» رئیس کارکنان کاخ سفید در آن زمان، پرسیده بود که چرا او را برای این سمت انتخاب کرده بودند. امانوئل که در حال حاضر شهردار شهر شیکاگو است، به او گفته بود: «ساده است؛ تو متخصص رکود بزرگ بودی و ما فکر کردیم که احتمالاً به چنین کسی نیاز داریم.»
تبدیل طلا به سرب
کریستینا رومر هم درست مانند «بن برنانکی» رئیس فدرالرزرو، بیشتر وقتش را به مطالعه درباره دلایل ایجاد رکود بزرگ و سیاستهای متقابل و مناسب برای آن، اختصاص داده است. هرچند تحقیقات او غالباً روی سیاستهای پولی متمرکز بودهاند، اما او را به این نتیجه رساندهاند که دولت نقش مهمی در ایجاد ثبات اقتصادی دارد. بنابراین هیچ تعجبی ندارد که رومر در زمان ریاست بر شورای مشاوران اقتصادی رئیسجمهور که در شرایط بدترین بحران اقتصادی از زمان رکود بزرگ بود، طرفدار اقدام سریع دولت بود؛ اقدامی که به شکل بستههای حمایتی بزرگ در سال 2009 نمود پیدا کرد. علاقه رومر به مطالعه رکودها تا حدودی به خاطر تجربه شخصی خودش شکل گرفته بود. او در منطقه سنت لوئیس در حومه شهر آلتون در ایالت ایلینویز از پدر و مادری متولد شده بود که یکی مهندس شیمی و دیگری معلم مدرسه بود. او بعدها همراه خانوادهاش به شهر صنعتی کانتون در اوهایو و قلب صنعتی آمریکا رفتند. او در اوایل دهه 1970 در این شهر به دبیرستان میرفت و شاهد بحران اقتصادی در این منطقه بود که به دنبال افزایش قیمت نفت در سال 1973 و رکود و تورم ناشی از آن اتفاق افتاد. کریستینا رومر به خاطر میآورد که همین موضوع باعث تمایلش به تحصیل در رشته اقتصاد در دانشکده ویلیام و مری شد. او میگوید: «به خاطر آنچه در اطرافم میدیدم، مسائل اقتصادی به شکلی ذاتی در نظرم اهمیت پیدا کرده بودند.»
در بهار سال 1983 و زمانی که کریستینا رومر سال دوم دوره دکترای خودش را در دانشگاه امآیتی میگذراند، شیوه تاثیرگذاری رکود بر زندگی مردم عادی را به شکلی واقعی و شخصی تجربه کرد؛ پدرش بیکار شد و کمی بعد مادرش متوجه شد که احتمالاً در سال آینده شغلش را در مدرسه از دست خواهد داد. با اینکه به خاطر بورس تحصیلی مشهور بنیاد ملی علوم، مشکلی برای تامین هزینههای تحصیل او به وجود نمیآمد، اما او دغدغه برگزاری مراسم عروسیاش با دیوید رومر در ماه آگوست را داشت که همکلاسی دانشگاهش در دوره دکترا بود. پدر و مادرش تاکید کردند که هزینه مراسم را کنار گذاشتهاند و در نهایت با همکاری مادر و خالههایش برای پخت غذا و تزیین گلها، این مراسم طبق برنامهها برگزار شد. رومر همچنان از این اتفاق به عنوان تجربهای سازنده یاد میکند. کریستینا رومر با شوهر آیندهاش در کلاس درس تاریخ اقتصاد آشنا شد که «پیتر تمین» مدیر گروه اقتصاد دانشگاه امآیتی آن را تدریس میکرد. کریستینا که در آن زمان دستیار تحقیقات تمین بود، شیفته اطلاعات و روایتهای تاریخی شده بود. دیدگاه رایج و غالب آن زمان در میان اقتصاددانان این بود که اقتصاد آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم ثبات بسیار بیشتری نسبت به دهههای قبل از جنگ پیدا کرده بود. این دیدگاه، بسیاری از کارشناسان را به این نتیجه رسانده بود که سیاستگذاران سرانجام توانسته بودند هنر استفاده از ابزارهای پولی و مالی را برای ایجاد ثبات اقتصادی بهکار بگیرند. این در حالی بود که تکنیکهای مدرن گردآوری و بررسی شاخصهای عملکرد اقتصاد کلان مانند تولید ناخالص ملی واقعی و بیکاری، تنها کمی بعد از جنگ جهانی دوم بهکار گرفته شده بودند. ابزارهای بهکار گرفتهشده در این بررسیها تا پیش از جنگ با کنار هم قرار دادن تکههای در دسترس اطلاعات با استفاده از فرضیههای متنوع، بهدست آمده بودند. با این اوصاف به سختی میشد ادعا کرد که چرخههای تجاری کاملاً تغییر کرده بودند یا تنها گردآوری و ترکیب اطلاعات تغییر کرده بود.
با این اوصاف بود که رومر با استفاده از آنچه پیتر تمین «معجزه معکوس» میخواند، روشهای پیش از جنگ برای محاسبه نرخ بیکاری را بهکار میگرفت و از آنها برای بررسی دوران پس از جنگ بهره میبرد. او به جای تبدیل سرب به طلا، طلا را که دادههای مفید پس از جنگ بود به سرب تبدیل میکرد که دادههای پس از جنگ و تولید شده به همان شیوه پیش از جنگ بودند. این مطالعه که اساس و پایه رساله دکترای او بود نشان داد که بیثباتی اقتصادی در دهههای پس از جنگ جهانی دوم تقریباً به اندازه دهههای پیش از جنگ (به جز سالهای رکود بزرگ) بوده است و این در واقع فرضیهای برخلاف عقل جمعی و رایج آن سالها به حساب میآمد. رومر در این مورد میگوید: «آن تصویر بیتکلفی که سیاست کلان ایجاد میکند، در واقع توهم سادهای از اطلاعات و دادههاست.»