دام رشد
چرا مهمترین متغیر اقتصادی، مهمترین دغدغه سیاسی نیست؟
اگر بیان هزارباره اینکه «مهمترین متغیر اقتصادی، رشد است»، حتی آنقدر ملالآور باشد که تهوع بیافریند، برای ما حداقل، با تجربه زیستی که آثار فرازوفرودهای رشد اقتصادی بر گوشهگوشه زندگی خود را با تکتک سلولهای تن و ذرهذره جانمان، احساس کردهایم، یک الزام است. الزامی که باید هر روز در صدر تمام جملاتی نشیند که بر زبانمان جاری میشود؛ بدون رشد، چیزی برای تقسیم کردن وجود نخواهد داشت جز فقر و نکبت؛ «شاخص نکبت» را برای یادآوری هرروزه همین یک نکته ساختهاند.
وقتی رشدی حادث نشود، شغلی هم وجود نخواهد داشت و اگر هم بشود به ضرب و زور نفت و چاپ پول و بزرگ کردن دولت و تبدیل کردن بنگاههای اقتصادی که شریانشان در اختیار دولت است به بنگاههای خیریه، شغلی ایجاد کرد، دیری نخواهد پایید که نکبت آن شغل، با تورم بر سرمان خراب میشود؛ پس آی نشستگان بر ساحل؛ شما را وظیفهای نیست جز آنکه تدابیری اندیشید برای آنکه مردمان قادر باشند با صرف انرژی نهفته در مغز و بازویشان، «رشد» را برای خود و دیگران به ارمغان آورند. این شما نیستید که با فروش نفت و اعطای صدقه، راهحل مسالهاید، این مغز و بازوی مردمان است که راهحل شماست! و این تمام آن چیزی است که ما لازم است حتی اگر تهوع آفریند، هر روز، از بام تا شام، تکرار و تکرار و تکرار کنیم!
این فرضیه اغلب قدرتمند بوده است که مثبت بودن نرخ رشد اقتصادی عامل افزایش درآمد سرانه است حال آنکه داگلاس نورث1، این گزاره اغلب بدیهی انگاشتهشده را به چالش میکشد؛ نورث ادعا میکند که این سالهای رشد منفی است که رابطه بسیار قدرتمندی با درآمد سرانه دارد!
هرچه سهم سالهای رشد منفی و عمق رکود بیشتر باشد، شانس افزایش درآمد سرانه هم کمتر خواهد بود. نورث نشان داده؛ میانگین نرخ رشد کشورهای کمدرآمد در دوره رونق، بیش از کشورهای پردرآمد بوده و در عین حال، میانگین کاهش نرخ رشد کشورهای کمدرآمد و نیز تعداد سالهای رکود در آنها، بیش از کشورهای پردرآمد بوده است.
این یعنی؛ وقتی در یک کشوری ثبات کافی ناشی از نظم دسترسی باز وجود نداشته باشد، رشدهای مثبت بزرگ در دورههای رونق عملاً تاثیر چندانی ندارند و این تعدد و عمق سالهای رکود است که بهبود یا عدم بهبود درآمد سرانه را تعیین میکند!
با هم نگاهی میاندازیم به وضعیت نرخ رشد تولید ناخالص داخلی، سالهای رونق و رکود آن، ببینیم گزاره نورث ما را به کجا میکشاند. از سال 1338 تا 1398، تولید ناخالص داخلی ایران، 7 /9 برابر شده است (به قیمت ثابت). بررسی اجزای آن، مساله را کمی روشنتر میکند. از سال 1338 تا آخرین سالی که اقتصاد ایران روند رشد مثبت خود را حفظ کرد یعنی سال 1353، طی یک دوره 16ساله اقتصاد ایران 4 /4 برابر بزرگتر شد. جمعیت ایران طی این دوره 2 /1 برابر میشود که نتیجه آن، رشد 2 /3 برابری متوسط درآمد سرانه است.
از سال 1355 تا 1367، اقتصاد ایران 40 درصد از رمقش را از دست میدهد یا به عبارتی، ارزش تولید ناخالص داخلی ایران در پایان سال 1367 تنها 60 درصد ارزش تولید ناخالص داخلی در سال 1355 به قیمت ثابت است. در عین حال، جمعیت کشور 5 /1 برابر شده است. با این احتساب، درآمد سرانه کشور طی یک دوره 12ساله در سال 1367، به کمتر از 40 درصد درآمد سرانه سال 1355 تنزل پیدا میکند.
رشدهای مثبت اقتصاد کشور، پس از پایان جنگ، به جز یکی دو سال در میانه دهه 70، همچنان با فرازوفرود، ادامه مییابد بهطوری که اندازه اقتصاد ایران در سال 1390 تقریباً به 8 /2 برابر سال 1367 افزایش پیدا میکند. با احتساب رشد جمعیت که طی این دوره 5 /1 برابر شده است، تولید ناخالص داخلی سرانه، 9 /1 برابر میشود. اینجا اوج دوم تولید ناخالص داخلی سرانه از 1338 تا 1398 است اما ببینیم نسبت به اوج قبلی یعنی سال 1355 در چه وضعیتی قرار میگیرد. شاخص تولید ناخالص داخلی سرانه سال 1355 کمی بیشتر از 17 است حال آنکه در سال 1390، کمی بیش از 13 و این بدان معناست که پس از گذشت 35 سال، سرانه درآمد مردم ایران تنها نزدیک به 77 درصد نقطه اوج قبلی است!
و سرانجام، آخرین دوره یعنی دهه ازدسترفته 90؛ تولید ناخالص داخلی سال 1398 قریب به دو درصد نسبت به سال 1390 کاهش یافته در حالی که جمعیت ایران 10 درصد افزایش یافته است و این مترادف است با کاهش بیش از 10درصدی تولید ناخالص داخلی سرانه کشور. در یک جمعبندی، تولید ناخالص داخلی سرانه کشور در سال 1398 نسبت به سال 1355 بیش از 31 درصد کاهش یافته است!
تولید ناخالص داخلی طی دوره 1355 تا 1398 تنها 7 /1 برابر شده حال آنکه جمعیت کشور 5 /2 برابر شده است که نتیجه نیز همان کاهش بیش از 30درصدی تولید ناخالص داخلی سرانه است!
مجدداً به گزاره نورث بازگردیم: از 60 دوره تغییر 17 دوره رشد اقتصاد منفی بوده با میانگین منفی 2 /6 درصد و 43 دور مثبت با میانگین 4 /8 درصد. اختلاف این دو بهطور متوسط رشد سالانه 2 /2درصدی را به ارمغان آورده که با احتساب میانگین 4 /2درصدی رشد جمعیت، رشد منفی 2 /0درصدی برای تولید و درآمد سرانه، ماحصل آن است. چقدر گزاره نورث با حقایقی که پی گرفتیم، تطابق داشت! حتی اگر دو سال 1367 و 1398 را هم مقایسه کنیم، باز هم گزاره نورث به ما نشان میدهد که این دورههای رشد منفی بودهاند که اثر بسیار پرقدرتی بر کاهش درآمد سرانه ما بر جای گذاشتهاند تا دورههای رشد مثبت بر افزایش آن؛ اگر هفت دوره رشد منفی از 1368 تا 1398 در اقتصاد ایران وجود نداشت و با همان میانگین نزدیک به چهار درصد حرکت میکرد، امروز تولید ناخالص داخلی سرانه 70 درصد بزرگتر از وضعیت فعلی میبود! این یعنی، اگر درآمد سرانه مردم ایران در پایان سال 1398، به قیمت سال 1398، نزدیک به 3 /1 میلیون تومان بود، این رقم به 1 /2 میلیون تومان برای هر نفر، ارتقا پیدا میکرد یا اگر تولید ناخالص سرانه ایران به دلار قدرت خرید (Purchasing power parity)، 18 هزار دلار بود، با حذف آن هفت دوره رشد منفی، اکنون نزدیک به 31 هزار دلار میبود که به نسبت وضعیت فعلی، ایران را در رده نزدیک به کشورهای با درآمد بالا، قرار میداد که یک پله ارتقا محسوب میشود.
آنسو، در بررسی چشمانداز پیشرو و شرایطی که ما با آن مواجهیم، یکی از مهمترین ابزارها و مصالح هر تحلیلگری با هر متد و روش تحلیلی، در دسترس بودن آمار و اطلاعات بهروز و قابل اتکاست، چیزی که اغلب طی دورههای رکودی، معمولاً با امساک و خست از سوی مراجع تهیهکننده آن در انتشارشان، مواجه هستیم. در یک فضای تیرهوتار که جریان اطلاعات به کندی، سختی و خست همراه باشد، چه عاملان اقتصادی بازار و چه تحلیلگران ناچارند به شهودیات پناه ببرند و میدانیم اتکا به شهود اغلب گمراهکننده است و حتی ابداً بعید نیست به نتایج بدتر منجر شود.
توماش زلادچک در کتاب اقتصاد خیر و شر میگوید: رسولان رشد اقتصادی مداوم و پیامبران جنگ آرماگدون، هر دو به یک آمار، اعداد و اطلاعات دسترسی دارند؛ گروه اول دنیایی پر از صلح و فراوانی را پیشبینی میکنند و گروه دوم آن را پر از جنگ و نفرت و خونریزی. علت این تفاوت را هم او در ماهیت فکری یا پارادایم ذهنی آنها جستوجو میکند. حال تصور کنیم همین اشتراک آمار و عدد و اطلاعات را هم حذف کنیم، یعنی اصلاً اطلاعاتی وجود نداشته باشد که قرار باشد مبنای اعداد و ارقام ورودی مدلهای ذهنی آنها باشد! پیشبینی نتیجه چنین وضعیتی ابداً دشوار نیست؛ هر کدام از این دو گروه، و تمام گروههای دیگر، در مورد چیزهایی صحبت میکنند و نظریه میپردازند که اصولاً چیزهایی هستند بدون وجود ادبیات و فصل مشترک!
به قول گفتنی؛ بیمایه، فطیر است! وقتی مایه کار (آمار و ارقام) هرکس چیزی باشد متفاوت از دیگری، برآمده از شهود و احساس و شم، حتی نانهای بیرونآمده از یک تنور مشترک، تفاوت شکلی و ماهوی بسیاری با هم خواهند داشت هرچند همه آنها را نان بنامیم تا چه رسد به زمانی که تنورها (متد و پارادایم) هم متفاوت باشند! اینجاست که گره کار را نهتنها نمیتوان گشود که در اصل، گره بزرگ خود همین رویکرد است!
القصه؛ پس از یک دوره فترت و سکوت، بانک مرکزی سرانجام آماری در خصوص متغیرهای اصلی اقتصاد ایران منتشر کرد که با آنچه مرکز آمار ایران صحیح میدانست، تفاوت چشمگیری داشت. البته بگذریم از اینکه این داستان انتشار آمار کلان کشور در صفحه شخصی رئیسکل بانک مرکزی در فضای مجازی، خودش از آن سنتهایی است که تنها در ایران میتوان از آن سراغ گرفت!
در پایان گزارش جدید مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در خصوص گزارش بانک مرکزی و مرکز آمار ایران از رشد اقتصادی کشور و در وصف جدول شماره 1، جملهای پرمغز و البته هشداردهنده آمده است: اگر از تیتر این جدول، دو عنوان بانک مرکزی و مرکز آمار ایران را برداریم، خواننده تصور خواهد کرد داریم در مورد دو کشور جداگانه حرف میزنیم! بانک مرکزی، چه ویژگی در بخش کشاورزی دیده یا مرکز آمار چه چیزی را ندیده، یا شاید هم هر دو آنها چه چیزی را دیده و ندیدهاند که یکی رشد 7 /3درصدی و دیگری رشد نزدیک به صفر برای بخش کشاورزی برآورد کردهاند یا در صنعت، ساختمان، خدمات مستغلات و تقریباً همه موارد جدول!؟
این نقد بسیار قابل اعتنا، بدان منظور نخواهد بود که دو سازمان را اجبار کنیم که اعداد خود را با هم هماهنگ کرده، به یک رقم بینابینی برسند که حرمت سیخ و کباب در آن همزمان رعایت شده باشد، بلکه از آنرو است که همه ما به عنوان بازیگران، ناظران و تحلیلگران این فضا، چگونه قادریم دست از شهودیات برداریم و به یکی از این دو و حتی، رقمی بین این دو، استناد کنیم!؟
آیا این رویه جز سردرگمی برای مردم و فعالان اقتصادی و تحلیلگران، چیز دیگری به همراه خواهد داشت آن هم در شرایطی که پس از مدتها سکوت و درز دادن اطلاعات پراکنده در صفحات فضای مجازی، گویا برای خالی نبودن عریضه، بازگشتی به «مدار» صورت گرفته است!؟
گزارشهای اخیر مرکز پژوهشهای مجلس در فضای مجازی در دسترس همه است و علاقهمندان میتوانند به اصل این گزارشها مراجعه کنند از اینرو من لزومی نمیبینم که مجدداً حتی خلاصهای از آن را، غیر از همین جدول مقایسهای، اینجا مطرح کنم.
اقتصاد ایران طی دهه 90، در خوشبینانهترین حالت، در جا زده است! تولید ناخالص داخلی سال 1398 نزدیک به دو درصد از تولید ناخالص داخلی سال 1390 کمتر بوده و اگر هر کدام از پیشبینیهای دو سازمان آماری فوق را ملاک قرار دهیم، در پایان سال 1399، در بهترین شرایط، اقتصاد ایران سه تا پنج درصد کوچکتر از سال 1390 خواهد بود که با احتساب رشد 10درصدی جمعیت طی این دوره، درآمد سرانه مردم ایران قریب به 15 درصد نسبت به سال 90 کاهش یافته؛ که نتیجتاً این دهه را باید عملاً دهه از دسترفته نام نهاد. دههای که منازعات سیاسی داخلی و بینالمللی، رمق اقتصاد ایران را گرفت، ارزش پول ملی را بیش از 20 برابر کاهش داد، غول تورم را مجدداً بیدار کرد، سفره مردم را کوچک و کوچکتر کرد، معیشت مردم را در یک وضعیت بحرانی قرار داد و ایضاً، به بروز ناآرامیهای خونین منتج شد که معلوم نیست آتش زیر خاکستر آن، کجا دامن ما را خواهد گرفت! کرونا اما؛ این زمین بازی را با چنان سرعتی درنوردید که امروز سلامت مردم در درجه اول اهمیت قرار گرفته، حتی بیش از امنیت و سفرهشان. در حالی که ذرات ویروس جان مردم را تهدید میکند، دعوای درگرفته بر سر شیوه تامین واکسن، خود نمکی است بر زخم مردم. مردمی که با دهها و صدها مشکل کوچک و بزرگ دستبهگریبان شدهاند که اگر نگوییم همه، بخش بزرگی از آن را میباید به همین دهه ازدسترفته نسبت داد، اکنون با ادعای جیبی تهی مواجهاند یا جیبی که اگر هم تهی نیست، متولیان آن قادر نیستند دستشان را درونش برده و ابزار سلامت مردم را تامین کنند.
اگر امروز به زمین سخت واقعیت خوردهایم، نباید فراموش کنیم که دیرزمانی در خلسه نفت، آرمیده بودیم که ناگاه خواب خوشمان، پریشان شد. این واقعیت سخت اگر نتواند ما را به خود آورد که نگاهی عمیق و از سر عقلانیت بر آنچه کرده و آنچه پیش روی ماست، افکنیم، شاید فردایی پیش چشممان نباشد که انگشت بر دهان و لب گزیم کهای کاش چنین و چنان!
نیاز به رشد اقتصاد، امروز بیش از هر زمان دیگر، نوشداروی ماست، نگذاریم مزار سهراب، آرامگاه این نوشدارو باشد. تنها کافی است به این باور برسیم که نه نفت، نه چاپ پول و نه هیچ «خلاقیت» دیگری چاره ما نیست که تنها و تنها نسخه گذر از این وادی حیرت، وانهادن کار به دست اهلش است؛ اهلش هم کسی نیست جز مردم! آنها نیکتر از هر سیاستمدار و صاحب میز و جلالی میدانند و درست تشخیص میدهند که چه چیزی به صلاحشان است که ایضاً، برآوردن این صلاح شخصی نیز، در قید و بند برآوردن صلاح دیگران!
ما به رشد نیاز داریم؛ رشد اقتصاد. کلید این رشد هم در دست صاحبانش است؛ مردم! از کارگر و کارمند و بقال گرفته تا مهندس و دکتر و کارشناس، از تولیدکننده تا دلال و مالخر و مالفروش! برای بار سوم به گزاره نورث بازگردیم: باز منفی نخوریم که به زمین سختمان میزند و آن که نمیگذارد منفی بخوریم، شما صاحبان میز و جلال نیستید، مردم کوچه و بازار هستند، شما فقط زنجیرها را از پایشان بگسلید!