راهنمای کاربردی برای خوشبختی انسان
لیلا صداقتنژاد / نویسنده نشریه
زندگی خوب چیست؟ 250 سال پیش، آدام اسمیت در کتابی با عنوان «نظریه عواطف اخلاقی» به این سوال پاسخ داده است. این کتاب در زمان خودش یک موفقیت بزرگ بود. اما امروزه تقریباً فراموش شده و تحتالشعاع شهرتی قرار گرفته که این فیلسوف اخلاقگرای اسکاتلندی با کتاب دوم خود یعنی «ثروت ملل» کسب کرده است. اسمیت فیلسوفی اخلاقگرا در دوران روشنگری اسکاتلند است که از او به عنوان پیشگام در اقتصاد سیاسی و «پدر علم اقتصاد مدرن» یاد میشود. مشهورترین فردی که در تاریخ علم اقتصاد نقش بیبدیلی دارد. وی همچنین از نظریهپردازان اصلی نظام سرمایهداری مدرن به شمار میرود. کتاب «نظریه عواطف اخلاقی» تاکنون به فارسی ترجمه نشده است. کتاب «آدام اسمیت چگونه میتواند زندگی شما را تغییر دهد؟» به نویسندگی «راسل دی. رابرتس» برگرفته از همین کتاب است. آنچه در ادامه میآید مختصری است از برداشت این نویسنده به زوایای مختلف این کتاب.
خودشناسی
مردم اساساً در پی منافع شخصی هستند که با خودخواهی تفاوت دارد. در حالت ایدهآل، ما در یک امر خاص متخصص و ماهر میشویم و در عین حال در پی فرصت هستیم تا سایر نیازمندیهای خود را از طریق دیگران به دست آوریم و به رفاه برسیم. در واقع تجارت عبارت است از اینکه چگونه تاثیر تخصصگرایی را حفظ کنیم. در این زمینه اسمیت میگوید حس خیرخواهی و بشردوستی قصاب، نانوا و... نیست که غذای ما را تامین میکند. بلکه توجه آنها به نفع خودشان است که موجب این کار میشود. در واقع سخن از صفات انسانی آنها نیست بلکه از خودخواهی آنان است، و از نیازهای خود با آنان سخنی به میان نمیآوریم بلکه مزایایی را که از این مبادله نصیبشان خواهد شد برایشان برمیشمریم. اما این بازار کار است که بخشی بسیار مادی از زندگی ماست. بسیاری از موقعیتهای دیگر وجود دارد که ما به چیزهایی غیر از خودمان فکر میکنیم. ما حتی زمانی که هیچ منافعی نداریم، به دیگران اهمیت میدهیم. اما چقدر؟ پاسخ اسمیت این است که رفتار ما از یک تعامل خیالی با آنچه او ناظر خیالی بیطرف مینامد، ناشی میشود. یک شخصیت بیطرف عینی که اخلاقی بودن رفتارهای ما را به وضوح میبیند. وقتی که ما رفتاری را اخلاقی یا درست میدانیم، به این شخصیت است که پاسخ میدهیم. از نظر اسمیت، ناظر بیطرف با ما از فروتنی میگوید که به یادمان بیاورد ما حقیریم و جهان بزرگ است. ما از ته دل میدانیم که در مقابل جهان، کوچکیم. اما بسیاری از اوقات، احساس میکنیم که گویا مرکز عالم هستیم. ما بیشتر به خودمان فکر میکنیم تا به دیگران. ناظر بیطرف به یادمان میآورد که مرکز عالم نیستیم و اینکه جستوجوی صرف نفع شخصی، امری کریه و به فکر دیگران بودن امری شرافتمندانه و تحسینبرانگیز است. ندایی است که به ما یادآوری میکند اگر به دیگران برای رسیدن به منافع خود آسیب برسانیم، مورد رنجش، بیزاری و طرد همه کسانی قرار میگیریم که بیطرفانه نگاهمان میکنند.
نقطه مرکزی دیدگاه اسمیت این است که ما همیشه ناظریم! حتی اگر تنها باشیم و هیچ احتمالی برای گرفتاری وجود نداشته باشد. حتی اگر هیچکس نداند که ما در حال دزدی هستیم، خودمان میدانیم. گویی ما از خود بیرون میآییم و اعمال خود را از طریق چشم دیگری میبینیم. این میتواند تعریفی از خداباوری نیز باشد. کل خداباوری یعنی اینکه او همیشه ناظر است.
خوشبختی
انسان ذاتاً مایل است که نهتنها دوستش بدارند بلکه دوستداشتنی باشد. منظور اسمیت از دوست داشته شدن این است که مردم دوستمان بدارند، به ما احترام بگذارند و برایمان اهمیت قائل شوند. ما میخواهیم قدرمان را بدانند، تحسین شویم، محبوب باشیم، دیگران حضور ما را بخواهند و از همراهی ما لذت ببرند. بخش اصلی حس خوشبختی انسان، حاصل آگاهی او از دوست داشته شدن است. اسمیت نهتنها بر صرف دوست داشته شدن بلکه بر لیاقت و شایستگی برای مورد علاقه بودن تاکید میکند. در اینجا او ناظران واقعی را مطرح میکند که در حلقه روابط اجتماعی ما و فراتر از آن قرار دارند و واقعاً در مورد ما قضاوت میکنند. اسمیت میگوید وقتی قاضی از جنس ماست و به خاطر آنچه انجام میدهیم و آنچه هستیم دوستمان دارند، خوشبخت هستیم. از نظر اسمیت دوست داشته شدن نتیجه شایسته دوست داشته شدن است. ما به آبروی خود اهمیت میدهیم و برایمان مهم است که این آبرو را صادقانه به دست آورده باشیم و این آبرو منعکسکننده شخصیت واقعی ما باشد. وقتی که صادقانه به خاطر قابل احترام بودن، شرافت، بیگناهی، سخاوتمندی و مهربان بودن ستایش دیگران را به دست میآوریم، نتیجه نهایی خوشبختی واقعی است. وضعیت مطلوب اسمیت هنگامی حاصل میشود که خود درونی ما، منعکسکننده خود بیرونیمان باشد. اما اسمیت میدانست که انسانها با توجیه یا نادیده گرفتن واقعی نواقص و فقدان محبوبیتشان، قادرند خود را بفریبند.
فریب ندادن خود
نظرات اسمیت درباره دوست داشته شدن و دوستداشتنی بودن را میتوان اینگونه بازگو کرد که ما مایلیم خود را دوستداشتنی بدانیم. بهجای آنکه خود را آنگونه که واقعاً هستیم ببینیم، آنگونه که دوست داریم باشیم میبینیم. خودفریبی میتواند دلگرمکنندهتر و خوشایندتر از خوشناسی باشد. مواجهه با ضعفها و شکستهایمان میتواند بسیار دردناک باشد و از آن اجتناب میورزیم. مواجهه ما با این واقعیت مانع از آن میشود که رفتار خود را اصلاح کنیم. به نظر اسمیت، ما نهتنها نواقصمان را در پس پرده اسرارآمیز خودفریبی پنهان میکنیم، بلکه این نواقص را تبدیل به محسنات میکنیم. به این دلیل است که مواجهه با ناظر بیطرف برایمان بسیار دشوار است. ما در مورد جهانبینیمان، ایدئولوژیمان، دینمان، نشانههای حواسمان و آن تفسیری از جهان که برای شکل دادن اعتقاداتمان مورد استفاده قرار میدهیم، هم خود را فریب میدهیم. همه شواهدی که میبینیم و به خاطر میسپاریم، دیدگاهمان را تایید میکنند. هر چیز دیگری نادیده گرفته یا فراموش میشود، یا از همه بهتر، بر اساس کاستیهایش هنگام تجزیه و تحلیل کنار گذاشته شده و سانسور میشود.
بینش اسمیت در خصوص خودفریبی محدویتهای عقل را به یادمان میآورد. آگاهی از محدودیتهای عقل به معنای ضدعقل بودن، خرافاتی بودن، غیرمنطقی بودن یا حتی ضدعلم بودن نیست. آگاهی از محدودیتهای عقل، علامت هشداری است برای یادآوری اینکه ما آنقدرها هم که فکر میکنیم باهوش و جویندگان حقیقت نیستیم. ما ناقصیم و وقوف به نقصها آغاز خردورزی است.
دوست داشته شدن
افراد عموماً ترجیح میدهند که ثروت و درآمدی بیشتر از آنچه دارند داشته باشند. آنان بیتردید طوری عمل میکنند که گویی پول منبع خوشبختی است. اما ندای دیگری در درون ما میگوید که بیشتر داشتن ضرورتاً بهتر نیست. حال میخواهیم بدانیم آدام اسمیت چگونه خواسته ما را یعنی دوست داشته شدن و دوستداشتنی بودن را با آنچه به نظر میرسد ما واقعاً میخواهیم یعنی پول و ثروت، وفق میدهد. اسمیت در سراسر کتابش کاملاً روشن میکند که آنچه به خوشبختی میانجامد، این است که دوست داشته شویم و دوستداشتنی باشیم. از نظر او پول و شهرت در این معادله جایی ندارد. او میخواهد ما انسان بمانیم و نشخوار درونی خود را مهار کنیم. زندگی مسابقه نیست بلکه سفری است برای خوشی کردن و لذت بردن. اما بلندپروازی یا میل بیامان به بیشتر داشتن، میتواند تمام وجود ما را فراگیرد. شاید ما با داشتن مثلاً خانهای بزرگتر، ماشین بهتر، تلفن فانتزیتر و... واقعاً خوشبخت باشیم. اما فراموش میکنیم که خلاقیت بشر با چنان سرعت سرسامآوری به پیش میرود که در دنیای جدید وسیلهای که چند ماه پیش جزو جدیدترین، متفاوتترین و زیباترین وسایل بود، اکنون عتیقه و ناکارآمد بهنظر میرسد و بلافاصله به دنبال به روز کردن آن هستیم. چرا علم به این مساله که وسایل ما فعلاً به خوبی کار میکنند برای ما کافی نیست؟
دو قرن پیش اسمیت دریافت که ابزارکها و دستگاهها نشاندهنده پایگاه اجتماعی و ثروت ما هستند. دلیل دیگری بهغیر از فایده دستگاهها برای زندگی ما. این راهی است که به دنیا نشان دهیم از لحاظ رتبهای که در امروزی بودن و موفقیتهای مادی داریم، چه کسی هستیم یا حداقل فکر میکنیم چه کسی هستیم. ما فکر میکنیم که اگر ثروتمندتر یا مشهورتر یا صاحب شغل بهتری بودیم، خوشبختتر میبودیم. از نظر اسمیت طمع، بلندپروازی و تکبر، مشخصههای عادات ناپسندی هستند که ما را به سمت نارضایتی از آنچه داریم سوق میدهند و ما را از آنها برحذر میدارد.
اما شاید اسمیت در این زمینه زیادهروی کرده باشد. درست است که میل به داشتن جدیدترین و امروزیترین وسایل میتواند اغواگر باشد، اما بعضی از وسایل جدید به طرز خارقالعادهای بهتر کار میکنند. مشکلی که در عمل داریم این است که اجازه ندهیم این وسایل کنترل زندگیمان را به دست گیرند. چالش واقعی، وسوسه گذران وقت زیاد در دنیای مجازی بهجای ایجاد ارتباط با انسانی در کنار ما و در دنیای واقعی است. باید مراقب بود که میل به مصرف یا اشتیاق به تحسین عمومی ما را تباه نکند. اگر چنین شود، کارمان به تخطی از آداب دوراندیشی (مراقبت از خود با استفاده از آیندهنگری و خویشتنداری) یا عدالت (آسیب نرساندن یا صدمه نزدن به دیگران) خواهد انجامید. اسمیت در آنچه ما امروزیها موفقیت مینامیم، مشکلی نمیبیند. اما از دیدگاه او، جستوجوی بیوقفه ثروت و شهرت، میتواند زندگی ما را ویران کند. پس چرا ما اینچنین مشتاقانه در پی شهرت و ثروت هستیم؟ در این زمینه وی موضوعی مخربتر را دخیل میبیند که از میل ما به دوست داشته شدن و دوستداشتنی بودن نشات میگیرد. دنیا به ثروتمندان و قدرتمندان بیشتر توجه میکند نه ضرورتاً به خردمندان و شرافتمندان. همچنین از نظر او توجهی که به ثروتمندان میشود، مردم را به جستوجوی ثروت وسوسه میکند. ما با استفاده از تخیلمان، خود را بهجای افراد مشهور یا ثروتمند میگذاریم و تجربهای کوتاه و لذتبخش از آنچه آنان باید در زندگی خود حس کنند را تصور میکنیم. اما اسمیت در ادامه میگوید اگر میخواهید ثروتمند و مشهور، قدرتمند و موفق شوید، باید فراغت، آرامش و امنیت خاطر را برای همیشه کنار بگذارید. اگر میخواهید به این اهداف دست یابید، باید مشقت بکشید و دلشوره داشته باشید و سخت کار کنید. در مقابل نیز مقدار زیادی توجه به دست میآورید و همه چشمها به شماست. اما اعتیاد به ستاره بودن اعتیاد طاقتفرسایی است. وقتی که مشهور شدید، هنگامی که نهتنها مورد احترام، بلکه مورد پرستش توده مردم قرار گرفتید، دیگر لذتهای معمولی زندگی شما را ارضا نمیکنند و رضایت از موفقیتهای گذشته تسلیبخش نیستند. از دیگر سو همیشه افرادی ثروتمندتر، ماهرتر و مشهورتر از شما وجود دارند و راضی بودن به آنچه هستید را برای شما دشوارتر میکنند.
دوستداشتنی بودن
برای اینکه دوستداشتنی باشید دو راه وجود دارد. میتوانید ثروتمند و مشهور باشید یا خردمند و شریف. اسمیت توصیه میکند راه دوم را برگزینید. بدین منظور یک استاندارد حداقلی وجود دارد که اسمیت آن را پسندیدگی مینامد. معادل امروزی این واژه متناسب بودن است. منظور او از متناسب یعنی به شیوهای رفتار کنیم که اطرافیانمان انتظار دارند و به آنها نیز امکان دهد تا به شیوهای که ما انتظار داریم با ما تعامل کنند. تمرکز اسمیت بر این موضوع است که ما بسته به انطباق واکنشهای دیگران با واکنشهای خودمان، رفتار آنان را تایید یا رد میکنیم. پسندیدگی به معنای همسو کردن واکنشهای ما با واکنشهای اطرافیانمان است.
اسمیت میگوید آنچه من واقعاً میخواهم این است که هنگام رودررو شدن با ناکامی یا پیروزی، احساسات شما با احساسات من سازگار باشد. وقتی من تلاش میکنم تا بر یک ناکامی فائق آیم، مایلم که شما در غم من شریک شوید. در این صورت من آرامش خواهم یافت و شما از بار اندوه من میکاهید. اما وقتی من دچار ناکامی میشوم، میزان درک شما از رنج من حدی دارد.
او میگوید شادیهای کوچک روزمره یک حس کلی خوشبختی را برایمان به ارمغان میآورد. از اینرو، ما این شادیها را بهراحتی با دوستان و آشنایانمان در میان میگذاریم. در عین حال موفقیتهای بزرگمان را فقط با بهترین دوستان و خانوادهمان (به دلیل بروز حسادت غریبهها) در میان میگذاریم. اما سهولت شرح غم دل اینگونه نیست. ما مصیبتهایمان را آسانتر از غمهای کوچک، با دیگران در میان میگذاریم. ما معمولاً با کسی که از ناملایمات کوچک آزرده است، همدردی نمیکنیم. در خیلی از موارد، ما برای دوستانمان آنچه تجربه کردهایم را بیاهمیت نشان میدهیم و وانمود میکنیم که این نگرانیها مشکل بزرگی نیستند و ما شخصیتی محکمتر داریم. این عدم تقارنی که اسمیت شناسایی میکند، این است که ما همدلی با شادیهای کوچک و غمهای بزرگ را آسانتر مییابیم.
با این حال، بهرغم ماهیت موقتی بودن همدردی با رنجهای دیگران، اسمیت نتیجه میگیرد که ما در این حد، به مقدار کافی به دیگران توجه نشان دادهایم. اگر این توجه بیشتر بود، زندگی دشوار میشد و اگر کمتر بود، نمیتوانستیم دوستانمان را در دوران سختی دلداری دهیم. ما به اندازه کافی مشکل داریم. پذیرش رنجهای دیگران در بیشترین حد ممکن، بسیار دشوار است. توانایی ما برای همدردی با دیگران محدود است. اما همین مقدار نیز برای دلگرمی بخشیدن به آنها کافی است. از دیگر سو این عدم تقارن شادی و غم، از نظر اسمیت علت اصلی جلب توجه بیشتر به سمت ثروتمندان و صاحبنامان و خلق شادی افزونتر به دست آنها در مقایسه با فقراست. ما از موفقیتهای ثروتمندان و صاحبنامان لذت میبریم. فقرا اندکی و نه عمیقاً ما را تحت تاثیر قرار میدهند. از نظر اسمیت، به این دلیل است که ثروتمندان دارایی خود را به رخ میکشند و فقرا نداشتههای خود را پنهان میکنند. در واقع، رفتار توام با پسندیدگی عبارت است از توانایی سازگاری با انتظارات اطرافیان و برعکس. وقتی ما خود را با چنین انتظاراتی سازگار میکنیم، به اطرافیانمان امکان میدهیم تا به ما اعتماد کنند. این آغازی است برای دوستداشتنی شدن و تایید و کسب احترام همراه با عزت نفس. اما این به معنای تحسین یا تجلیل شدن نیست و نیاز به شرافت داریم. سه وجه مهم شریف بودن عبارت از دوراندیشی (مراقبت از خود و بیگدار به آب نزدن)، انصاف (آسیب نرساندن به دیگران) و بزرگواری (خوب بودن با دیگران) هستند. نزدیک شدن به ایده انسان کامل و خردمند و شریف، سطح بسیار بالایی از موفقیت است. اسمیت ما را ترغیب میکند که گام در این راه گذاشتن، مسیر درستی برای دوست داشته شدن و بهترین راه برای دوستداشتنی بودن است.
جمعبندی
خلاصه اینکه اسمیت در کتاب خود و با زندگیاش به ما میگوید که چگونه زندگی کنیم. در پی خرد و شرافت باشیم. متواضع بمانیم. اگر میتوانیم کاری را که دوست داریم و محترم میشماریم، انجام دهیم. اگر این کار روزی خانوادهمان را تامین میکند راضی باشیم. به نحوی رفتار کنیم که گویی ناظری بیطرف ما را میپاید و از فریبندگیهای شهرت و ثروت اجتناب کنیم چراکه هیچگاه ارضا نمیشوند.
چارچوب فکری اسمیت متکی بر ذاتی بودن اخلاقیات است. او باور دارد که تمایل ما برای گرفتن تایید از اطرافیان، در درون ما تعبیه شده است و حس اخلاقی ما از تجربه تایید یا تکذیب دیگران نشات میگیرد. همزمان با تجربه کردن این واکنشها، میتوانیم ناظر بیطرفی که ما را قضاوت میکند، مجسم کنیم و این به ما کمک میکند تا با ناظران واقعی زندگی تعامل کنیم و چگونگی تصور آنها از خودمان را تغییر دهیم. این نکته خوبی است، اما اسمیت نشان میدهد این توجه میتواند در عمل به آرامش، آسودگی و خوشبختی منجر شود. ما به حدی آرزو داریم دوستداشتنی باشیم که برخی مواقع میتوانیم خودمان را متقاعد کنیم که واقعاً آنچه دوستانمان فکر میکنند را انجام دادهایم و واقعاً از همان انگیزههای درستی که آنان به ما نسبت میدهند، برخوردار بودهایم. اما اسمیت ما را ترغیب میکند که صادقانه با خودمان روبهرو شویم و فریب نخوریم. بزرگترین چالش ما از درون ماست و سختترین چیزی که باید پس زده شود، تحسین خویشتن است.