ویروس آتارکی
آیا بحران کرونا کشورها را به سمت خودکفا شدن هدایت میکند؟
مرتضی مرادی: ویروس آتارکی ایهام دارد. ویروس آتارکی از یکطرف ویروس کروناست که کشورها را به سمت خودکفایی هدایت میکند و از طرف دیگر، تلاش برای خودکفایی است که مانند یک ویروس میتواند به جان اقتصادهای دنیا بیفتد و همه دستاوردهای تجارت آزاد، لیبرالیسم و جهانیسازی را از بین ببرد. به این مفاهیم فکر کنید: خودکفایی، خوداتکایی، عدم وابستگی به دیگران در تامین نیازها یا استقلال. احساستان نسبت به آنها چیست؟ احتمالاً حس غرور به شما دست میدهد. این مفاهیم بار مثبت دارند. اگر جایی بشنوید خودکفایی بد است، خوداتکایی چیز خوبی نیست، باید به دیگران وابسته بود و نباید استقلال داشت احتمالاً لبریز از انزجار از گوینده این حرفها خواهید شد. حق هم دارید. حالا بگذارید از منظر دیگری به این مفاهیم نگاه کنیم. وقتی پای اقتصاد کشورها در میان است، آیا باز هم خودکفایی، خوداتکایی، عدم وابستگی به دیگران در تامین نیازها یا استقلال، مفاهیم مثبتی هستند و در واقع چیزهایی هستند که کشورها باید به دنبال آن باشند؟
تحریک احساسات
حس شما نسبت به این جملات نشان خواهد داد که نظرتان در مورد این مفاهیم (وقتی داریم در مورد اقتصاد یک کشور صحبت میکنیم) چیست: «ما باید در تولید به خودکفایی برسیم. ما باید در تامین نیازهایمان به دیگران متکی نباشیم. اقتصاد ما باید از دیگر کشورها مستقل باشد.» آیا اینها گزارههای خوبی هستند و آیا میتوان گفت هرچه اقتصاد کشورها بیشتر به سمت محقق کردن این گزارهها گام بردارد، موفقتر خواهد بود؟ واقعیت این است که پاسخ به این سوال، هم مثبت است و هم منفی. به این سادگیها نمیتوان گفت خوداتکایی، خودکفایی یا استقلال اقتصادی برای اقتصاد یک کشور خوب است یا نه. در اقتصاد، واژهای وجود دارد که سعی میکند همه این مفاهیم را در خود خلاصه کند، این واژه «آتارکی» (autarky) است. آتارکی یعنی داشتن استقلال اقتصادی از دیگر کشورها و خودکفایی در تولید و خوداتکایی در تامین نیازها.
بحران کرونا، آتارکی را بیشتر از همیشه طی چند دهه گذشته بر سر زبانها انداخته است. داستان از این قرار است که ابتدا ویروس کرونا شایع شد و کشورها مجبور شدند برای جلوگیری از شایعتر شدن آن، درهای خود را به روی یکدیگر ببندند. بهطوری که پروازها کنسل شد و بخش قابل توجهی از حجم صادرات و واردات کالاها کاهش یافت. در بسیاری از کشورها دولت به روشهای مختلفی جلو صادرات و واردات را تا حد زیادی گرفت. همچنین به خاطر «لاکداون» (lockdown)، کارخانههای زیادی در سراسر دنیا مجبور شدند فعالیت خود را متوقف کنند. در دنیایی که بهشدت جهانی شده و در دنیایی که زنجیرههای تامین که در گذشته محلی بودند، حالا جهانی هستند، این اتفاقات بخش قابل توجهی از تولید را متوقف کرد. چرا که در نتیجه غرق شدن اقتصاد بسیاری از کشورهای دنیا بهویژه اقتصادهای پیشرفته و اقتصادهای نوظهور در دریای جهانیسازی و جهانیشدن زنجیرههای تامین، بسیاری از شرکتها نتوانستند و هنوز هم نمیتوانند مواد اولیه مورد نیاز خود را از بازارهای جهانی تامین کنند.
با رخ دادن چنین وضعیتی، مخالفان تجارت آزاد، لیبرالیسم و جهانیسازی به این فکر افتادند که همه تقصیرها را گردن آنچه سالها منتظر نابودیاش بودهاند بیندازند. حق هم دارند چرا که بهترین فرصت برای سوءاستفاده از شرایط موجود برایشان فراهم شده است. تنها با چند جمله نیز میتوان احساسات عمومی را برای همراهسازی با خود تحریک کرد. جملاتی که در همه جای دنیا نیز تقریباً نتیجه یکسانی دارند. آنها میگویند: «اگر اقتصاد ما به جهان وابسته نبود و به خودکفایی و خوداتکایی رسیده بودیم، در تامین ماسک و ضدعفونیکنندههای دست مشکل نداشتیم. اگر در تولید دارو به خود متکی بودیم و نیازی به وارد کردن دارو یا مواد اولیه تولید آن از خارج از کشور نداشتیم، الان هرچقدر که نیاز بود داروهای ضروری در دسترس بودند. اگر در تولید تجهیزات پزشکی به خودکفایی رسیده بودیم، در حال حاضر بیمارستانها با کمبود تجهیزات روبهرو نبودند.»
دو استدلال علیه آتارکی
فرقی نمیکند در کجای دنیا زندگی میکنیم. اکثر مردم در شرایطی که ویروس کرونا جانشان را به خطر انداخته و نزدیکانشان را به کام مرگ کشانده و بحران ناشی از این پاندمی کار و زندگیشان را مختل کرده است، بعد از شنیدن این جملات، نسبت به بازار آزاد، لیبرالیسم و جهانیسازی حس بدی پیدا خواهند کرد. اما واقعیت این است که اگر عمیقتر به موضوع نگاه کنیم و اگر 50 سال به عقب بازگردیم، باز هم مسیری را که از تجارت آزاد، لیبرالیسم و جهانیسازی میگذرد، طی خواهیم کرد؛ فقط این بار با وضع قوانین بهتر جهت افزایش شفافیت، کاهش انحصار و دوری از سرمایهداری رفاقتی. اما منظور از عمیقتر نگاه کردن چیست؟ ممکن است بگویید مگر غیر از این است که بحران کرونا، درهای صادرات و واردات را بست و شکستن زنجیرههای تامین جهانی، تولید و تامین کالاهای ضروری را در زمانی که درگیر پاندمی هستیم، با اخلال مواجه ساخت؟ بله کاملاً درست میگویید و اقتصاددانان طرفدار تجارت آزاد، لیبرالیسم و جهانیسازی نیز با شما موافق هستند. اما بهرغم این واقعیت، با دو استدلال میتوان نشان داد که چرا نتیجه بحران کرونا، نباید روی آوردن به آتارکی باشد که البته استدلال دوم از استدلال اول بسیار قویتر است.
استدلال اول این است که همه آنچه در اقتصاد وجود دارد، بده-بستان (trade off) است. پیشرفتهای تکنولوژیکی که طی چند دهه گذشته رخ دادهاند، در دسترس قرار گرفتن لوازم الکترونیک برای بسیاری از مردم دنیا که کشورشان توانایی تولید این لوازم را ندارد، کاهش قابل توجه فقر در کشورهای شرق آسیا و بهویژه چین، کاهش هزینه تولید انواع خودرو و ارزانتر شدن بسیاری از لوازم مصرفی دیگر، نتیجه مستقیم روی آوردن دنیا به تجارت آزاد بوده است. آیا حاضرید همه رفاهی را که در حال حاضر دارید و همه چیزهایی را که در حال حاضر از آنها استفاده میکنید نداشته باشید؟ پاسخ عدهای به این سوال ممکن است منفی باشد و با همین استدلال قبول کنند که حتی رخدادی به بزرگی بحران کرونا نیز نباید کشورها را به سمت اتخاذ خطمشی آتارکی هدایت کند.
اما عدهای ممکن است بگویند اولاً اگر چنین کالاها و چنین رفاهی وجود نداشتند، ما هم هیچوقت حسرت داشتن آنها را نمیخوردیم. پاسخ به این افراد این است که کالاهایی که در نتیجه روی آوردن کشورها به تجارت آزاد و جهانیسازی از آن استفاده میکنیم و رفاهی که به آن دست یافتهاید، ممکن است برای شما بیاهمیت باشند و بگویید اگر این کالاها و این رفاه را نداشتیم، مشکلی وجود نداشت، اما قطعاً مردم فقیر چین بهویژه آنهایی که سالهای بین 1940 تا 1980 را تجربه کردند، با شما همعقیده نیستند. چین یک مثال است (البته بزرگترین مثال) برای اینکه نشان دهد بازار آزاد و جهانیسازی چگونه فقر را در دنیا کاهش داد (توضیح اینکه ارتباط تجارت آزاد و جهانیسازی با کاهش فقر بهویژه در چین چیست در این مطلب نمیگنجد، اما با جستوجویی ساده در سایت هفتهنامه تجارت فردا میتوانید به چرایی وجود این ارتباط برسید).
استدلال دوم، از استدلال اول محکمتر است و بهتر نشان میدهد که بهرغم مشکلاتی که در دنیا در نتیجه شایع شدن ویروس کرونا به وجود آمده است، چرا کشورها نباید به سمت آتارکی حرکت کنند. در حال حاضر، آتارکیطلبان بهویژه آنهایی که در ایالات متحده زندگی میکنند میگویند که مصرف کالاهای ارزان یا امکان استفاده از طیف وسیعی از کالاها و افزایش رفاه در نتیجه این مصرف، چه فایدهای دارد وقتی در حال حاضر جان افراد در خطر است و زندگی روزانه بسیاری از مردم با اخلال مواجه شده است. این افراد با شیوع کرونا شروع کردهاند به گفتن اینکه ایالات متحده باید در تولید دارو و تجهیزات پزشکی به خودکفایی برسد که در چنین مواقعی نیاز به واردات از خارج نداشته باشد. بله این حرف قشنگی است. اما فرض کنید چند سال دیگر، سرما دنیا را فرا گیرد؛ چیزی همچون عصر یخبندان. میدانید آتارکیطلبان آمریکا آن موقع چه خواهند گفت؟ آنها میگویند اگر ایالات متحده در تولید انواع بخاری، پوشاک گرم یا ژلهایی که بدن را گرم نگه میدارند خودکفا بود، مردم از سرما نمیمردند. اگر گرما دنیا را فرا گیرد چه؟ آنگاه آتارکیطلبان آمریکایی خواهند گفت اگر ایالات متحده در تولید کولر و لوازم خنککننده خودکفا بود، امروز مردم از گرما تلف نمیشدند.
اگر بر فرض بحران بارانهای اسیدی دنیا را فرا گیرد و یک ماه بهطور بیوقفه در دنیا باران اسیدی ببارد، آتارکیطلبان در ایالات متحده خواهند گفت که اگر ما در تولید چتر خودکفا بودیم، آنگاه همه مردم میتوانستند چتر داشته باشند و راحت از خانههایشان خارج شوند! مسخره به نظر میرسد؟ آیا فکر میکنید خودکفایی در تولید دارو، دستکش، ماسک یا ضدعفونیکننده دست با تولید لباس گرم و بخاری، کولر یا چتر فرق میکند؟ آیا فکر میکنید که دستکش و ماسک چیزهایی هستند که باید در تولید انبوه آنها خودکفا بود اما چنین چیزی در مورد چتر صدق نمیکند؟ خودکفایی در تولید انبوه چتر برای همه مردم در یک کشور همانقدر مسخره به نظر میرسد که تولید انبوه ماسک یا دستکش برای همه مردم یک کشور در سال 2019 مسخره به نظر میرسید. اگر قرار باشد برای آماده بودن جهت مقابله با بحرانهایی نظیر پاندمی کرونا به آتارکی روی آوریم و اگر قبول کنیم که خطمشی آتارکی باید اتخاذ شود، با این نگرش، ممکن است روزی نیاز باشد در مورد تولید همه کالاها به خودکفایی، خوداتکایی و استقلال دست یابیم.
حالا ممکن است بگویید چه اشکالی دارد اگر یک کشور در تولید همه چیز خودکفا شود و در وضعیت آتارکی کامل قرار گیرد؟ اگر ممکن بود که سطح مصرف، قیمتها، تولید و اشتغال در نتیجه روی آوردن یک کشور به آتارکی تغییر نکند، «به نظر» هیچ اشکالی نداشت؛ البته به نظر. بیایید فعلاً از خیر این «به نظر» بگذریم. اما آیا اصلاً چنین چیزی ممکن است؟ آیا یک کشور میتواند در تولید همه چیز خودکفا شود و در وضعیت آتارکی کامل قرار گیرد؟ در شرایط که پای دولت از اقتصاد خارج باشد، خیر. برای مثال در ایالات متحده، دولت نمیتواند از تولیدکنندگان انتظار داشته باشد که دنبال این بگردند که آمریکا در تولید چه چیزی خودکفا نیست و برای آماده کردن کشور در مواقع ضروری، به تولید آن کالا در مقیاس انبوه اقدام ورزند. البته دولت میتواند درهای واردات و صادرات را ببندد و همچنین مانع خروج سرمایه از کشور شود و به این طریق، این انگیزه را در تولیدکنندگان ایجاد کند که کالاهایی را که تا پیش از این در داخل تولید نمیشد، تولید کنند. آیا تحت این شرایط تولیدکنندگان به تولید در مقیاس انبوه دست خواهند زد؟ برای مثال آیا تولیدکننده یک داروی خاص به اندازهای که در طی یک بحران آن دارو مصرف میشود، تولید خواهد کرد یا تمهیدات تولید آن را فراهم خواهد ساخت؟ بر سر قیمتها چه خواهد آمد؟ پس رسیدن به خودکفایی و خوداتکایی بدون دخالت مستقیم دولت ممکن نیست. اما دخالت مستقیم دولت در فرآیند تولید یعنی چه؟ یعنی توزیع رانت، لابیگری و فساد. احتمالاً بعد از اینکه بدانید در حال حاضر، کشوری که سعی میکند بیشترین خودکفایی و خوداتکایی را در تولید کالاهای مورد نیازش داشته باشد، کره شمالی است، از خیر آن خواهید گذشت. البته همین کره شمالی هم با روسیه، چین، سوریه، ایران، ویتنام و بسیاری از کشورهای دیگر رابطه تجاری دارد.
گفتیم که اگر ممکن بود سطح مصرف، قیمتها، تولید و اشتغال در نتیجه روی آوردن یک کشور به آتارکی تغییر نکند، «به نظر» هیچ اشکالی وجود نداشت. حالا میخواهیم به قسمت «به نظر» این جمله برسیم. فرض کنیم که چنین چیزی ممکن بود و یک کشور میتوانست با حفظ سطح قیمتها، تولید، اشتغال و بهطور کلی رفاه و همچنین کنترل فساد، به آتارکی روی بیاورد و در تامین کالاهای مورد نیازش به خودکفایی و خوداتکایی برسد. آنگاه چه میشد؟ قبل از پاسخ به این سوال باید به یک سوال دیگر که شاید بیربط به نظر برسد جواب دهید. چه اتفاقی افتاده که بعد از جنگ جهانی دوم، جنگ در اروپا بسیار نادر شده است؟ اما چرا همچنان در خاورمیانه دائماً آتش جنگ برافروخته است؟ پاسخ به این سوال در منافع مشترک نهفته است. آنچه باعث شده کشورهایی همچون انگلیس، اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، پرتغال و آلمان دیگر به جان یکدیگر نیفتند، منافع مشترک است.
مهمترین چیزی که این منافع مشترک را به وجود میآورد، وابستگیهای اقتصادی این کشورها به یکدیگر است. در عوض میبینیم که در خاورمیانه این منافع میان کشورهایی که با هم سر جنگ دارند، وجود ندارد و غرب به رهبری آمریکا نیز همواره تلاش کرده این منافع مشترک در کشورهای خاورمیانه به وجود نیاید. دنیایی را فرض کنید که همگی درهای تجارت آزادشان را بستهاند و با اتخاذ سیاستهای مختلف سعی دارند به آتارکی برسند. در چنین دنیایی منافع مشترک اقتصادی معنای زیادی نخواهد داشت و وقتی این منافع وجود نداشته باشد، احتمالاً اروپای متمدنی که امروزه میبینید، بار دیگر درگیر جنگ خواهد شد. آن زمان که آتش جنگ شروع به برافروخته شدن کند، آتارکیطلبان خواهند دید که تجارت آزاد، لیبرالیسم و جهانیسازی چه خدمتی به جهان کرده بود.
نظر استیگلیتز و گوپینات
مجدداً لازم به ذکر است که اقتصاددانان نسبت به وضعیتی که در نتیجه شایع شدن ویروس کرونا در دنیا رخ داده، آگاهی دارند و اذعان میکنند که شکسته شدن زنجیرههای تامین چه کاری با اقتصادها میکند. اما همچنین این اخطار را میدهند که باید از سیاستگذارانی که بعد از پایان یافتن کرونا، به سمت خط کشیدن دور تجارت آزاد حرکت میکنند، ترسید. در ادامه نظر جوزف استیگلیتز، استاد اقتصاد دانشگاه کلمبیا و برنده نوبل اقتصاد در سال 2001 و همچنین نظر گیتا گوپینات، اقتصاددان ارشد صندوق بینالمللی پول را که در «فارن پالیسی» (foreign policy) به چاپ رسیده است میخوانید. این نشریه در مقالهای با عنوان «اقتصاد بعد از ویروس کرونا چگونه خواهد بود؟» نظرات هفت اقتصاددان شامل دو نوبلیست را گرد هم آورده که در این میان، نظرات استیگلیتز و گوپینات در باب خودکفایی و جهانیسازی، بااهمیت است.
جوزف استیگلیتز میگوید: اقتصاددانان، کشورهایی را که خطمشیهایی اتخاذ میکنند که در نتیجه آن خطمشیها بتوانند امنیت غذایی و امنیت انرژی خود را تامین کنند، مورد تمسخر قرار دادهاند. در یک دنیای جهانیشده که مرزها اهمیتی ندارد، اقتصاددانان استدلال کردند که اگر اتفاقی برایمان افتاد، ما همیشه میتوانیم به کشورهای دیگر روی بیاوریم. حالا در وضعیتی قرار گرفتهایم که مرزها ناگهان اهمیت پیدا کردهاند و کشورها برای تامین مواد مورد نیازشان با چالش روبهرو شدهاند. بحران ویروس کرونا، یک زنگ هشدار قدرتمند بوده است و این را به ما یادآوری کرد که هنوز هم واحد سیاسی و اقتصادی پایه، کشورها هستند (به این معنا که برای اتخاذ خطمشیهای سیاسی و اقتصادی باید در سطح کشوری فکر کرد و نمیتوان بهطور جهانی به مسائل نگاه کرد). ما برای ساختن زنجیرههای تامین ظاهراً کارای خود، جهان را گشتیم که کمهزینهترین تولیدکنندهها را در هر کدام از حلقههای زنجیره قرار دهیم. اما کوتهبین بودیم و سیستمی را ساختیم که به وضوح انعطافپذیر نیست، تنوع کافی ندارد و نسبت به موانع آسیبپذیر است. تولیدی که بر پایه تامین در لحظه مواد اولیه انجام میشود و همچنین توزیع در لحظه کالاها که در این نوع از تولید، موجودی کالاها و مواد اولیه در انبار بسیار کم است یا اصلاً وجود ندارد، ممکن است به اندازه کافی قادر باشد که مسائل کوچک را حل کند، اما حالا مشاهده کردهایم که این سیستم از سوی یک اختلال غیرمنتظره، از هم فروپاشیده است. ما باید از بحران مالی سال 2008، درس انعطافپذیری را میگرفتیم. ما یک سیستم مالی را که همه چیزش از درون با هم ارتباط داشت، خلق کرده بودیم که به نظر کارا میآمد و شاید در جذب شوکهای کوچک خوب عمل میکرد. اما این سیستم مالی از درون شکننده بود. اگر به خاطر بستههای نجات اقتصادی دولت نبود، با ترکیدن حباب مسکن، سیستم مالی فرو میپاشید. اما شواهد نشان میدهد که ما چنین درسی را فراموش کردیم. سیستم اقتصادیای که بعد از پاندمی کرونا میسازیم، نباید اینقدرکوتهبینانه باشد. باید انعطافپذیرتر باشد و نسبت به این واقعیت که جهانیسازی اقتصادی، بسیار جلوتر از جهانیسازی سیاسی است، حساستر باشد. مادامیکه وضعیت اینگونه است، کشورها باید تلاش کنند توازن بهتری را میان استفاده از مزیتهای جهانیسازی و درجهای ضروری از خوداتکایی برقرار کنند.
گیتا گوپینات نیز میگوید: «ریسک واقعی این است که سیاستمداران، از ترسهای ما سوءاستفاده کنند. طی تنها چند هفته، زنجیره دراماتیکی از اتفاقات شامل پایان یافتن تراژیک زندگی مردم، شکستن زنجیرههای تامین جهانی، ایجاد اختلال در انتقال کالاهای دارویی میان کشورهای متحد و رخ دادن عمیقترین انقباض اقتصاد جهانی از زمان رکود بزرگ دهه 1930، آسیبپذیری در نتیجه باز بودن مرزها را آشکار کرده است. اگر قبل از شیوع ویروس کرونا، حمایت از اقتصاد جهانی یکپارچه در حال کاهش بود، حالا با رخ دادن بحران، ارزیابی مجدد هزینهها و منافع جهانیسازی سرعت گرفته است. بنگاههایی که بخشی از زنجیره تامین جهانی هستند، اول از همه شاهد ریسکهایی که میراث وابستگیشان به این زنجیرههای تامین است، بودهاند و اول از همه، در نتیجه اختلال بهوجودآمده در عملکرد زنجیره تامین جهانی، ضررهای بزرگی را متحمل شدهاند. در آینده، این بنگاهها نسبت به ریسکهای دامنه (tail risk) که احتمال وقوع آنها پایینتر است، توجه بیشتری خواهند داشت و در نتیجه، زنجیرههای تامینی به وجود خواهد آمد که محلیتر و قویتر هستند و زنجیرههای تامین جهانی کاهش خواهد یافت. در بازارهای نوظهور، که در آغوش کشیده شدن جهانیسازی از سوی آنها شامل آزاد بودن دائمی جریانهای سرمایه بود، حالا میبینیم که کنترل روی جریان سرمایه مجدداً آغاز شده است. چرا که این کشورها تقلا میکنند در برابر نیروهای ناپایدارکننده وقفه ناگهانی اقتصادی، از خودشان حفاظت کنند (آنها در واقع میخواهند با کنترل جریان سرمایه، در برابر این نیروهای نابودکننده، برای خودشان یک سپر بسازند). حتی با اینکه این اقدامات محدودکننده نهایتاً در سراسر دنیا انجام خواهد گرفت، اما مردم ممکن است خودشان، ریسکهای فردیشان را ارزیابی کنند و تصمیم بگیرند بهطور نامحدود، مسافرتهایشان را کاهش دهند و در نتیجه، روند 50ساله افزایش جابهجایی یا رفتوآمدهای بینالمللی را تغییر دهند. با همه اینها ریسک واقعی این است که این شیفت اساسی و منفعتطلبانه از جهانیسازی توسط مردم و بنگاهها به سمت محلیتر شدن، از سوی بعضی سیاستگذاران که ترس مردم از مرزهای باز را مورد بهرهکشی قرار میدهند، بسیار بزرگتر شود. چنین سیاستگذارانی میتوانند به بهانه خودکفایی و محدود کردن رفت و آمدهای بینالمللی مردم با مورد دستاویز قرار دادن سلامت عمومی، محدودیتهای حمایتگرایانه روی تجارت بگذارند. اکنون این در دستان رهبران جهانی است که مانع رخ دادن چنین پیامدی شوند و روح وحدت بینالمللی را که برای بیش از 50 سال، در خدمت ما بوده است، حفظ کنند.»
مقاله آپتون: استدلال آتارکیطلبان
ویلیام آپتون، در مقالهای که با عنوان «آتارکیک کردن دوباره آمریکا» نوشته است، تا حد زیادی نشان میدهد که استدلال ستایشگران آتارکی در مورد اینکه کشورها باید به سمت خودکفایی و خوداتکایی پیش بروند، چیست. آپتون مینویسد: «زنجیرههای تامین داخلی ما را نجات خواهند داد، نه زنجیرههای تامین جهانی.» در ادامه استدلالهایی را که آتارکیطلبان برای توجیه این خطمشی میآورند، از پشت عینک ویلیام آپتون میخوانیم. البته استدلالهای آپتون برای توجیه خطمشی آتارکی مربوط به ایالاتمتحده است و در واقع سعی دارد بگوید چرا این کشور باید خطمشیهای صنعتیای را که منجر به خودکفایی و خوداتکایی میشوند اتخاذ کند. اما هسته استدلال آتارکیطلبان در نقاط مختلف دنیا یکسان است. مقاله آپتون به شرح زیر است (در طول متن توضیحاتی مضاف بر آنچه آپتون نوشته، برای درک بیشتر مطلب ارائه شده است):
سال گذشته زنجیرههای تامین صنعتی و مصرفی در ایالاتمتحده از طریق دو رخداد بحرانزا مورد تهدید قرار گرفتند. اولین رخداد، خیزش و قدرت گرفتن شرکت هوآوی به عنوان یکی از بزرگترین غولهای صنعت مخابراتی (telecom) که مورد حمایت دولت چین است، بود. دومین رخداد نیز شیوع ویروس کرونا بود که منشأ آن نیز چین است. این دو تهدید باعث شد به این موضوع توجه کنیم که اقتصاد ایالاتمتحده آنقدر غرق جهانیسازی شده و آنقدر جهانی شده که دیگر نمیتوانیم از پایداری و امنیت عرضه (زنجیرههای تامین) اطمینان حاصل کنیم. این عدم پایداری و عدم امنیت در عرضه که در نتیجه جهانیشدن بیش از اندازه اقتصاد ایالاتمتحده به وجود آمده است در همه چیز از کالاهای پزشکی گرفته تا لوازم مصرفی الکترونیکی دیده میشود. برای چندین دهه، آمریکاییها از دسترسی به کالاهای ارزان لذت بردهاند که دلیل آن تا حد زیادی به این موضوع برمیگردد که ایالاتمتحده آنچه را که نیاز داشته، با قیمت ارزان از بازارهای آن سوی آبهایش بهویژه چین و ویتنام تامین کرده است.
طرفداران تجارت آزاد در اتاقهای فکر واشنگتن و والاستریت بر این باورند که جنگ تجاری ایالاتمتحده و چین بهشدت جای نگرانی دارد چرا که این جنگ میتواند ریشههای زنجیرههای تامین ما را از جای برکند. آنها همچنین بر این اعتقاد هستند که هوآوی (که نشان داده رابطه زیادی با دولت چین دارد) فقط یک تهدید نظری است. طرفداران تجارت آزاد در اتاقهای فکر واشنگتن و در والاستریت به ما میگویند ایالاتمتحده باید با چین به توافق برسد و راه دیگری برای جلوگیری از بروز بحران زنجیرههای تامین وجود ندارد. اما اگر راه دیگری وجود داشته باشد. چه؟
آنچه مدنظر من است ممکن است دیوانهوار به نظر برسد. اما در طول قرن نوزده و بیست، یک خطمشی وجود داشت که منجر به رونق و خودکفایی (Self sufficiency) شد. من در مورد آتارکی (autarky) حرف میزنم. در دنیای امروزه ما که بیش از اندازه درگیر جهانیسازی شده و بیش از حد جهانی شده است، روی آوردن به خطمشی آتارکی کامل، غیرممکن است. اما ما باید به درجهای از آتارکی روی آوریم و چنین چیزی به خاطر منافع ملی ایالاتمتحده ضروری است. برای کسانی که با اصطلاح و خطمشی آتارکی آشنایی ندارند باید بگویم که آتارکی، یک خطمشی اقتصادی و صنعتی بود که هدف از اتخاذ آن، این بود که اقتصاد یک کشور، به خودش متکی باشد.
هدف از آتارکی این بود که یک کشور برای بقای اقتصادی به تجارت بینالملل وابستگی نداشته باشد. آتارکی به این معنا نیست که یک کشور، با تجارت بینالملل سر جنگ داشته باشد و بهطور کلی آن را رد کند یا اینکه به انزوا و قطع ارتباط به سایر دنیا روی آورد، بلکه به این معناست که به سطحی از خودکفایی برسد که بتواند در مواقع لزوم تمام نیازهای اقتصادیاش را خودش تامین کند. اگرچه آتارکی تاریخچهای طولانی دارد، اما مفهوم آتارکی در قرنهای هجدهم، نوزدهم و بیستم در حال شکوفایی بود. در روزهای ابتدایی انقلاب آمریکا، الکساندر همیلتون (یکی از پدران موسس ایالاتمتحده و از افراد تاثیرگذار در جریان انقلاب 1776)، از خطمشی آتارکی بهطور محدود، حمایت میکرد. هدف از آتارکی همیلتونی (Hamiltonian autarky) یا خوداتکایی صنعتی این بود که از صنایع ضعیف ایالاتمتحده در برابر دستکاریها و دخالتهای کشورهایی نظیر بریتانیای کبیر و فرانسه محافظت شود. امروز ما باید به دنبال این باشیم که از دستکاری شدن آنچه از صنایع آمریکا باقی مانده، از سوی بخشهای صنعتی چین که مورد حمایت دولت این کشور هستند، جلوگیری کنیم.
دیگر طرفداران خوداتکایی صنعتی به جز الکساندر همیلتون، از سندیکالیستهای چپ اروپایی گرفته تا دولتهای فاشیست بین دو جنگ جهانی اول و دوم (interwar period) بین 1918 تا 1939 در ایتالیا، اسپانیا و پرتغال، حمایت خود را از آتارکی نشان دادند. سندیکالیسم، یک جنبش کارگری است که از سوی جرج سورل (Georges Sorel)، فیلسوف اجتماعی فرانسوی که در سال 1847 به دنیا آمد و در سال 1922 از دنیا رفت مورد شرح و بسط قرار گرفت. هدف از این جنبش، انتقال مالکیت و کنترل ابزار تولید به نیروی کار بود. سندیکالیسم در قرن نوزدهم میلادی در اتحادیههای تجاری فرانسه جای خود را باز کرد و بین سالهای 1900 تا 1914 در اوج قدرت خود (بهویژه در فرانسه، ایتالیا، اسپانیا و ایالاتمتحده) قرار داشت.
در حالی که عدهای ممکن است سعی کنند خطمشی خوداتکایی صنعتی را به عنوان یک خطمشی که ریشه در نگرشهای چپ دارد معرفی کنند (اگرچه قبول داریم که آتارکی یک خطمشی لیبرال نیست)، اما آتارکی تا اندازه زیادی ریشه در محافظه همیلتونی و اقتصاد پروسی فردریک لیست دارد. پادشاهی پروس، یک پادشاهی آلمانی بود که ایالت پروس را بین سالهای 1701 تا 1918 کنترل میکرد. پادشاهی پروس، نیروی اصلی پشت متحد شدن آلمان بود و تا سال 1918 که امپراتوری آلمان فرو ریخت، پروس این امپراتوری را کنترل میکرد. بعد از فروپاشی امپراتوری آلمان در سال 1918، پادشاهی پروس نیز از بین رفت. فردریک لیست نیز یک اقتصاددان آلمانی- آمریکایی بود که نظام ملی (national system) اقتصاد سیاسی را شرح و بسط داد. فردریک لیست، پدر مکتب تاریخی آلمان (مکتبی در علم اقتصاد) است و از منظر ملیگرایانه به مسائل نگاه میکرد. او در سال 1789 به دنیا آمد و در سال 1846 از دنیا رفت.
وقتی همیلتون گفت «صنعت رشد کرده است، تعداد کالاها افزایش یافته و تولیدات کارخانهای شکوفا شده و اینها یعنی ثروت واقعی و رونق یک کشور»، بهطور قطع از اینکه اقتصاد ایالاتمتحده به قدرتهای خارجی وابسته باشد دفاع نمیکرد. بلکه همیلتون رویای کشوری را در سر داشت که مستقل است و میتواند در جهان، روی پای خود بایستد.
تهدید واقعی است. ما این فرض را کردهایم که ایالاتمتحده میتواند بهسادگی تا سطوحی، خطمشی آتارکی را اتخاذ کند و شاید هم توانایی چنین کاری را داشته باشد. اگرچه اتفاقاتی که اخیراً رخ داده است چیز دیگری را نشان میدهند. اداره غذا و داروی ایالاتمتحده، نگرانیهای جدیای از خود نشان داده است. بهطوری که FDA اذعان کرده که شیوع ویروس کرونا، زنجیرههای تامین بخش دارو و درمان ایالاتمتحده را تهدید میکند چرا که بخش قابل توجهی از دارو و لوازم پزشکی مورد استفاده در ایالاتمتحده، در چین تولید میشوند.
گزارش «کمیسیون بازبینی امنیتی و اقتصادی ایالاتمتحده- چین» در سال 2019، که به کنگره ایالاتمتحده ارائه شد، این هشدار را داد که چین، به بزرگترین تولیدکننده مواد اولیه مورد استفاده در تولید دارو و لوازم پزشکی در جهان تبدیل شده و حمایت دولت چین پشت چنین چیزی بوده است. این گزارش همچنین نشان داد که چین به دنبال رشد صنعت دارویی خود بهعنوان بخشی از برنامه 13ساله خود است. در بخشی از این گزارش آمده است که «در نتیجه وابستگی ایالاتمتحده به عرضه چین و فقدان مقررات امنیت و سلامت برای تولیدکنندگان چینی، مردم آمریکا، شامل نیروهای مسلح، در ریسک استفاده از داروهای خطرناک و آلوده قرار دارند. اگر پکن تصمیم بگیرد از وابستگی ایالاتمتحده به چین بهعنوان یک سلاح اقتصادی استفاده کند و عرضه داروهای ضروری را کاهش دهد، سلامت مصرفکنندگان آمریکایی بهطور جدی تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.»
اداره غذا و داروی آمریکا، در یک گزارش مشابه که آن را هم به کنگره ارائه داده است، برنامهای را پیشنهاد داده که به موجب آن، ایالاتمتحده میتواند در حوزه تولیدات دارویی، به سطحی از استقلال از چین دست یابد. در این گزارش آمده است که «اداره غذا و دارو بر این باور است که تکنولوژیهای پیشرفته تولید میتواند کارخانههای آمریکایی را قادر سازد رقابتپذیری خود را در برابر چین و سایر کشورها، مجدداً به دست آورند. این تکنولوژیهای پیشرفته تولید پتانسیل این را دارند که عرضه پایدار داروهایی را که برای سلامت بیماران آمریکایی ضروری هستند، تضمین کنند.» تولید کارخانهای پیشرفته، یک اصطلاح برای اشاره به تکنولوژیهای مورد استفاده در تولید داروهای جدیدی است که در سطح کارخانهای تولید میشوند. تولید کارخانهای پیشرفته میتواند کیفیت تولید دارو را افزایش دهد، مشکل کمبود دارو را حل کند و زمان در دسترس قرار گرفتن یک دارو در بازار یا TTM (time to market) را کاهش دهد.
ما در حال حاضر و با شیوع کرونا، دیدیم که خطمشی آتارکی تا حدودی در پاسخ به این ویروس اتخاذ شده است؛ اگرچه که این کار احتمالاً موقتی است. برای مثال ایالت نیویورک شروع به تولید ضدعفونیکنندههای دست کرد چرا که این کار، ارزانتر از تامین این ضدعفونیکنندهها از طریق اقتصاد جهانی بود. هیات تحریریه «نیویورکپست» در یکی از مقالههایش خواستار شروع به کار مجدد کارخانههای تولید داروی آمریکا در پورتوریکو شده است. پورتوریکو زمانی ستون اصلی صنعت داروی آمریکا بود. نیویورکپست در مقالهای که نوشته است صریح و بدون تعارف، چیزهایی را گفته که به مذاق طرفداران تجارت آزاد خوش نمیآید.
بهطوری که میگوید: «حدود 90 درصد از مواد اولیه مورد استفاده در تولید دارو (پیشمادههای کارخانهای) که از سوی تولیدکنندگان دارو در ایالاتمتحده مورد استفاده قرار میگیرد، از چین میآید. به همین خاطر با شیوع ویروس کرونا، کارخانههای تولید داروی ایالاتمتحده تا حد زیادی کارشان متوقف شده است و چنین چیزی، عرضه دارو را در آمریکا با ریسک مواجه کرده است. اداره غذا و داروی آمریکا از کمبود داروهای ژنریک (generic drugs) که بهطور وسیع مورد استفاده قرار میگیرند، میترسد. حرکت به سمتی که به موجب آن بتوان به مقداری ظرفیت داخلی برای تولید دارو و آماده شدن برای بحرانهای آینده دست یافت، چیزی نیست که نیاز به فکر داشته باشد. همچنین تقویت اقتصاد پورتوریکو که در حال حاضر با بحران بدهی دست و پنجه نرم میکند و طوفان و زلزله به آن آسیب رسانده هم کاری است که باید انجام شود و نیاز به تامل ندارد.»
در کنار تهدید شکستن زنجیرههای تامین جهانی به خاطر شیوع بیماریهایی همچون کرونا، این نگرانی وجود دارد که کالاهایی که ما از خارج از کشور خریداری میکنیم، میتواند چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ، به راحتی علیه ما مورد استفاده قرار گیرد. شرکت چینی هوآوی به عنوان یک غول مخابراتی، بدون شک یکی از ابزارهای دولت چین چه در حوزه سیاسی و چه در حوزه نظامی است. کارمندان هوآوی با ارتش چین و سرویسهای اطلاعاتی این کشور در ارتباط بودهاند. تا همین الان هم، دفتر هوآوی در «سیلیکون ولی»، متهم به دزدیدن اسرار تجاری و اطلاعات محرمانه «سیسکو»، شرکت آمریکایی فعال در حوزه تکنولوژی شده است. حتی نگرانکنندهتر این است که متحدان ایالاتمتحده همچون بریتانیا در حال استفاده هر چه بیشتر از تکنولوژیهایی که هوآوی ارائه میکند هستند و این کار بریتانیا، توافقهای امنیتی و اطلاعاتی دوطرفه آمریکا و بریتانیا را به خطر میاندازد. همچنین قابل توجه است که این رفتار مخاطرهآمیز فقط محدود به هوآوی نیست. شرکتهای چینی بهطور معمول درگیر دزدی از دارایی فکری (intellectual property) شرکتهای آمریکایی بودهاند و تاکتیکهای غیرقانونی دیگری را برای به دست آوردن سطوح بالاتر رقابتپذیری و خدشهدار کردن منافع ایالاتمتحده به کار بردهاند.
آمریکا باید افسار تولیدات کارخانهای را از دیگر کشورها پس بگیرد. روی آوردن به آتارکی در بخشهای دارویی و تکنولوژیک فقط یک بخش کوچک، اما به شدت ضروری، از کاری است که باید انجام شود؛ کاری که باید به منظور دستیابی به هدف خوداتکایی اقتصادی آمریکا صورت گیرد. اتخاذ خطمشی آتارکی همراه با اتخاذ خطمشی صنعتی مناسب، مانند خطمشی مورد حمایت «اورن کاس» و سناتور «مارکو روبیو» در کنار یکدیگر، میتواند سیاست «کورپوراتیسم اجتماعی» (social corporatism) را که در حال رشد است در ایالاتمتحده تقویت کند. چنین چیزی ما را به دوره خود اتکایی و قدرت صنعتی باز خواهد گرداند. اورن کاس، محقق آمریکایی و یکی از محققان موسسه منهتن است. او در سالهای 2011 و 2012، مدیر خطمشی اقتصادی داخلی کمپین انتخاباتی «میت رامنی» بود. مارکو روبیو نیز یک سناتور جمهوریخواه در کنگره ایالاتمتحده است. کورپوراتیسم اجتماعی نیز یک نوع کورپوراتیسم است که در آن سه گروه وجود دارند. خود کورپوراتیسم، یک ایدئولوژی سیاسی است که منظور از آن، کنترل دولت یا یک سازمان توسط گروههای ذینفع است. هدف از کورپوراتیسم اجتماعی این است که میان منافع صاحبان سرمایه و نیروی کار همکاری به وجود آید و در این بین نیز، دولت بهعنوان واسطه میان نمایندگان نیروی کار و تولیدکنندگان در فرآیند چانهزنی جمعی حضور دارد.
اورن کاس در یکی از آخرین نوشتههایش اذعان میکند که خطمشی صنعتی مناسب، به کشورهایی نظیر آلمان و ژاپن اجازه داده که بتوانند در تولیدات کارخانهای، بخشهای قوی داشته باشند. کاس همچنین روی اهمیت تغییری که باید در تولیدات کارخانهای ایجاد شود (به این لحاظ که اقتصاد به سمت خوداتکایی حرکت کند)، تاکید میکند و این تاکید نهتنها در مورد اقتصاد، بلکه در مورد جامعه آمریکاست. او میگوید: «وقتی جوامع تولیدات کارخانهای خود را از دست میدهند، که البته تنها نوع از تولیدات قابل تجارت نیست اما یکی از اساسیترینهای آن است، شروع به صادر کردن نیازهایشان میکنند. شما چنین چیزی را در سراسر آمریکا میبینید.» منتقدان آتارکی، همچون نئولیبرالهای طرفدار تجارت بینالملل و لیبرتارینهای طرفدار تجارت آزاد، مطمئناً با شنیدن این استدلالها در مورد اهمیت آتارکی، خشمگین میشوند و دندان روی هم میفشارند و به کالاهای ارزانی که در نتیجه تجارت آزاد به آنها دست یافتهایم اشاره میکنند. پاسخ من به چنین افرادی این است که «ایالاتمتحده دارد ریسک این را میکند که به یک مرد مریض تبدیل شود. مرد مریضی که نمیتواند روی پای خودش بایستد و فقط به کالاهای ارزانی که از طرف رقبای جهانیاش تامین میشوند دلخوش کرده است و محنتزده، به عقب و روزهای شکوهمندش مینگرد. اما هنوز هم خیلی دیر نیست» (اصطلاح مرد مریض یا sick man برای اشاره به کشورهایی به کار میرود که قدرت اقتصادی خود را از دست دادهاند).
آمریکا هنوز میتواند یک مسیر دیگر را برگزیند و اوضاع را تغییر دهد. تغییر مسیر نیازمند این است که ایالاتمتحده نگرش خود را در مورد جهان و خودش تغییر دهد و به ابزار جدیدی مجهز شود و در این میان، ایدههای قدیمی را برای ساخت آیندهای جدید مورد استفاده قرار دهد. آمریکا میتواند از طریق خطمشی صنعتی مناسب، یکبار دیگر جرقه خلاقیت را بزند و با اتخاذ سطوحی از آتارکی، زنجیرههای تامین خود را از چنگال رقبای خارجیاش درآورد. اینگونه ایالاتمتحده میتواند ظرفیت صنعتی خود را مجدداً در قرن 21 به وجود آورد.
استدلال هراری
یووال نوح هراری، تاریخدان و استاد دانشگاه، به ما کمک میکند که به اهمیت جهانیسازی و خطری که آتارکی میتواند به وجود آورد پی ببریم. آنچه در ادامه میخوانید بخشهایی از سخنرانی هراری در داووس 2020 است. زمانی که هراری این حرفها را میزد، ویروس کرونا هنوز در دنیا شایع نشده بود. اما واقعیت این است که خیلی فرقی نمیکند چه چیزی سد راه جهانیسازی میشود. در هر صورت زمانی که جهانیسازی پایان یابد و کشورها هر یک به فکر خود باشند، بحرانها بیشتر از قبل ایجاد خواهند شد.
هراری اذعان میکند که «تقریباً همه کشورها میگویند ما نیاز نداریم که روباتهای قاتل خلق کنیم یا نیاز نداریم بچهها را به لحاظ ژنتیکی مهندسی کنیم. ما آدمهای خوبی هستیم. اما نمیتوانیم به رقبایمان اعتماد کنیم که چنین کاری نکنند. پس باید قبل از آنها چنین کارهایی را (برای دفاع از خودمان) انجام دهیم. اگر اجازه دهیم چنین مسابقهای (که یک مسابقه تسلیحاتی است) در حوزه هوش مصنوعی و مهندسی زیستی میان کشورها به وجود آید، اصلاً مهم نیست که چه کسی برنده این مسابقه تسلیحاتی خواهد بود؛ چراکه برنده این مسابقه بشریت است. متاسفانه، درست در زمانی که بیشتر از قبل به همکاری در سطح جهانی نیاز داریم، تعدادی از قدرتمندترین رهبران دنیا به عمد در حال کاهش همکاریها در سطح جهانی هستند. رهبرانی همچون رئیسجمهور ایالات متحده که اعتقاد دارند میان ملیگرایی و جهانگرایی (globalism) یک تضاد ذاتی وجود دارد و ما باید ملیگرایی را انتخاب کنیم و از جهانگرایی روی بگردانیم. اما این یک اشتباه خطرناک است. هیچ تضادی میان ملیگرایی و جهانگرایی وجود ندارد. زیرا ملیگرایی به معنای تنفر داشتن از دیگر ملتها نیست. ملیگرایی به معنای دوست داشتن هموطنان است. در قرن 21، برای حفاظت از امنیت و آینده هموطنانتان باید با خارجیها همکاری کنید.»
هراری اضافه میکند: «در قرن 21، ملیگرایان خوب باید جهانگرایان خوب هم باشند. دقت کنید که جهانگرایی به معنای به وجود آوردن یک دولت جهانی و رها کردن سنتهای کشورها نیست. همچنین جهانگرایی به این معنا نیست که مرزهایتان را به سمت تعداد نامحدود مهاجران باز کنید. بلکه جهانگرایی متعهد بودن به تعدادی قاعده جهانی است. قواعدی که منحصربهفرد بودن هیچ کشوری را زیر سوال نمیبرد و فقط روابط میان آنها را تنظیم میکند. یک مدل خوب برای جهانگرایی، جام جهانی فوتبال است. جام جهانی رقابت میان کشورهاست و مردم اغلب به تیم ملی کشور خودشان، وفاداری مثالزدنیای را نشان میدهند. اما در همین حال، جام جهانی یک نمایش فوقالعاده از هارمونی جهانی است. فرانسه نمیتواند در برابر کرواسی به میدان رود مگر اینکه هم فرانسه و هم کرواسی، روی قواعد بازی با یکدیگر به توافق برسند. جهانگرایی در عمل یعنی همین. اگر شما از جام جهانی فوتبال خوشتان میآید، پس شما در عین ملیگرا بودن، یک جهانگرا هستید.»
هراری همچنین میگوید: «اکنون خوشبختانه ملتها میتوانند نهفقط در مورد فوتبال، بلکه برای جلوگیری از فروپاشی اکولوژیک، چگونگی تنظیم تکنولوژیهای مخرب و چگونگی کاهش نابرابری در سطح جهانی، روی یکسری قواعد جهانی با هم به توافق برسند. مثلاً اینکه چگونه میتوانند مطمئن شوند مزایای هوش مصنوعی فقط مهندسان نرمافزار آمریکایی را منتفع نمیکند و کارگران صنعت نساجی مکزیک نیز از آن بهره میبرند. البته که رسیدن به چنین قواعدی بسیار مشکلتر از توافق کردن بر سر قواعد فوتبال است؛ اما غیرممکن نیست. ما همین حالا غیرممکن را ممکن کردهایم. ما همین حالا از جنگل وحشیای که در طول تاریخ در آن زندگی میکردیم فرار کردهایم.»
او اضافه میکند: «برای هزاران سال، بشر تحت قانون جنگل زندگی میکرد. قانون جنگل میگفت که برای هر دو کشور مجاور، یک سناریوی کاملاً محتمل وجود دارد: اینکه آنها سال آینده علیه یکدیگر به جنگ بروند. در چنین شرایطی معنای صلح این بود: نبود موقت جنگ. مثلاً زمانی که میان آتن و اسپارتا جنگ بود، یا فرانسه و آلمان با هم میجنگیدند، صلح میان آنها بدین معنا بود که آنها در حال حاضر با هم نمیجنگند اما سال بعد ممکن است با هم بجنگند. برای هزاران سال هم مردم فکر میکردند که فرار از چنین قاعدهای غیرممکن است و جنگ چیزی است که باید باشد. اما طی دهههای گذشته بشر توانسته است غیرممکن را ممکن کند. بشر توانسته قانون جنگل را بشکند. ما نظم جهانی لیبرالی را به وجود آوردهایم که بهرغم همه نقصانهایش، صلحی را در جهان به وجود آورده که هیچگاه جهان در طول تاریخ خود چنین صلحی را تجربه نکرده است.» از حرفهای هراری میشود فهمید که مشارکت در سطح جهانی تا چه اندازه اهمیت دارد. اما چه چیزی میتواند این مشارکت را به بالاترین سطح خود برساند و باعث شود کشورها واقعاً به تعهداتشان عمل کنند؟ منافع مشترک. حالا مجدداً برسیم به بحران کرونا و جهانیسازی.
سرنوشت جهانیسازی
درسی که ویروس کرونای جدید به ما میدهد این نیست که جهانیسازی شکست خورد. درسی که به ما میدهد این است که جهانیسازی، بهرغم همه مزایایش یا حتی به خاطر تمام مزایایی که دارد، شکننده است. برای چندین دهه، تلاشهای زیاد بنگاههای مختلف به منظور استفاده حداکثری از چیزهایی که میتوانستند مورد استفاده قرار بگیرند، منجر به تولید بیسابقه ثروت شد. اما این تلاشها همچنین میزان منابع استفادهنشده در اقتصاد جهانی را کاهش داد؛ چیزی که اقتصاددانان از آن با عنوان «اِسلَک» (slack) یاد میکنند (در اقتصاد، منظور از اسلک، میزان منابع و نیروی کاری است که هنوز مورد استفاده قرار نگرفته است). در زمانهای عادی، بنگاهها اغلب، اسلک را شاخصی برای تلف شدن یا حتی هدر رفتن ظرفیتی که میتواند مولد باشد در نظر میگیرند. اما زمانی که اسلک بیش از اندازه کاهش مییابد، باعث میشود که سیستم اقتصادی در زمان بحران شکننده شود.
در چنین وضعیتی، دینامیکهای قدرت (power dynamics) میان اقتصادهای اصلی دنیا تغییر کرده است. بهطوری که آنهایی که به خوبی آمادگی مقابله با ویروس کرونای جدید را دارند، یا منابع را پیش خودشان و برای خودشان نگه داشتهاند یا به دیگران کمک میکنند و به این طریق، اثرگذاریشان روی معادلات جهانی را افزایش میدهند (منظور از دینامیک قدرت، شیوه تعامل چند فرد یا گروه با یکدیگر است، آن هم زمانی که قدرت یک فرد یا گروه از فرد یا گروه دیگر بیشتر باشد. در سطح جهانی بالا بودن power dynamic یک کشور یعنی داشتن قدرت کنترل و اثرگذاری روی کشورهای دیگر).
برداشت سنتی از جهانیسازی این است که جهانیسازی، یک بازار بینالمللی رو به رشد را به وجود آورد و تولیدکنندگان را قادر ساخت که از طریق جایگزین کردن یک تامینکننده یا یک مولفه با تامینکننده یا مولفه دیگر، زنجیرههای تامین انعطافپذیری را به وجود آورند. از آنجا که کسبوکارها از مزایای تقسیم کار که امروزه جهانی شده است استفاده کردهاند، ثروت ملل آدام اسمیت به ثروت جهان تبدیل شده است (نویسندگان در حال اشاره به این موضوع هستند که تقسیم کار به یک چیز جهانی تبدیل شده و مثلاً هر کشوری در انجام یک قسمت از کار تخصصی شده است. دقت کنید که منظور آنها تخصصی شدن در تولید کالاهای مختلف نیست، بلکه منظور آنها از تقسیم کار جهانیشده این است که کشور در تولید یک کالای بهخصوص هم، هر یک وظیفه مشخصی پیدا کردهاند و یک جای کار را گرفتهاند).
اما جهانیسازی علاوه بر همه اینها، یک سیستم پیچیده وابستگی را به وجود آورد. شرکتها زنجیرههای تامین جهانی را در آغوش گرفتند و این کارشان، به ایجاد تارهای درهمتنیدهای از شبکههای تولید منجر شد؛ تارهای درهمتنیدهای که اقتصاد کشورهای جهان را به هم گره زده است. امروزه مواد اولیه تولید یک محصول میتوانند در دوجین کشور تولید شوند. چنین حرکتی به سمت تخصصی شدن، گاهی جایگزین کردن را سخت میکند؛ بهخصوص زمانی که بحث مهارتها یا محصولات غیرمعمول در میان باشد. وقتی تولید به یک چیز جهانی بدل میشود، کشورها به یکدیگر وابستهتر میشوند؛ چراکه با جهانی شدن هرچه بیشتر، هیچ کشوری دیگر نمیتواند کنترل تمام کالاها و مواد اولیهای را که اقتصادش به آن نیاز دارد در دست بگیرد.
همراه با گسترش ویروس جدید، تعدادی از دولتها، مغلوب بدترین غریزههایشان شدهاند. حتی قبل از اینکه ویروس کرونا شایع شود، تولیدکنندگان چینی، نصف ماسکهای پزشکی مورد نیاز دنیا را تولید میکردند. این تولیدکنندگان در نتیجه شروع بحران، تولیدات خود را به شدت افزایش دادند. اما دولت چین همه ماسکهایی را که در کارخانههای چین تولید میشد، خریداری کرد. این در حالی بود که علاوه بر خریدن این ماسکها، مقدار بسیار زیادی ماسک از خارج وارد کرد. قطعاً چین به این ماسکها احتیاج داشت. اما نتیجه این کار دولت چین این بود که عرضه ماسک به دیگر کشورها متوقف شود و دیگر کشورها در پاسخدهی به بیماری با مشکل مواجه شوند.
کشورهای اروپایی رفتار بهتری را از خودشان نشان ندادند. روسیه و ترکیه صادرات ماسکهای پزشکی را ممنوع کردند. آلمان نیز بهرغم اینکه عضوی از اتحادیه اروپاست و قرار است بازار آن با بازار سایر کشورهای عضو اتحادیه اروپا مشترک باشد و تجارت کاملاً آزاد در اتحادیه اروپا وجود داشته باشد، صادرات ماسک را ممنوع کرد. دولت فرانسه به جای ممنوع کردن صادرات ماسک، راه سادهتری را برگزید و همه ماسکهای موجود را خریداری کرد. مقامات اتحادیه اروپا نسبت به این اقدامات اعتراض کردند و اذعان داشتند که چنین اقداماتی، همبستگی را میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا از بین میبرد و کشورهای عضو را از اتخاذ رویکرد رایج در مبارزه با کرونا منع کردند؛ اما دولتها به سادگی چنین چیزی را مورد بیتوجهی قرار دادند.
رویکرد «همسایهات را فقیر کن» (beggar thy neighbor) همراه با عمیقتر شدن بحران کرونا، بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است. بهطوری که این رویکرد، زنجیره تامین جهانی مواد ضروری پزشکی را با مشکل مواجه کرده است. مسالهای که از آن صحبت کردیم، در آمریکا شدید است. چراکه آمریکا با تاخیر اقدام به ارائه یک پاسخ منسجم به پاندمی کرونا کرد و به همین دلیل، در تامین بسیاری از موادی که به آن نیاز دارد، با مشکل مواجه است و کمبود دارد. ایالات متحده، یک ذخیره ملی ماسک دارد اما از سال 2009 به بعد چیزی به این ذخیره اضافه نشده و بنابراین، موجودی ماسک دولت آمریکا، تنها به بخشی از نیاز مردمش پاسخ میدهد. در این شرایط نیز مشاور تجاری ترامپ، پیتر ناوارو، از این مساله و کمبودهای مشابه برای تهدید همپیمانان ایالات متحده استفاده کرده (که جای تعجب ندارد) و از این وضعیت برای توجیه کردن خروج از تجارت جهانی بهره برده است. او استدلال کرده که ایالات متحده نیاز دارد ظرفیتهای تولیدیاش را به خانه بازگرداند و به منظور تولید داروهای ضروری از این ظرفیتها استفاده کند. در نتیجه این موضوع، شایع شده که آلمان نگران است دولت ترامپ در یک اقدام، بهطور کامل، واکسن جدیدی را که از سوی یک شرکت آلمانی در روند تولید قرار دارد، خریداری و از آن در ایالات متحده استفاده کند. به همین دلیل برلین در حال حاضر در نظر دارد با پیشنهاد بهتر، این واکسن را خریداری کند یا اینکه مبادله با ایالات متحده را ممنوع سازد (دقت کنید بحث در مورد واکسنی است که در جریان تولید است و هنوز معلوم نیست این تلاش نتیجهبخش باشد یا خیر).
در حالی که سیاستگذاران در سراسر جهان در حال مقابله با ویروس کرونای جدید و اثرات آن هستند، باید این واقعیت را بپذیرند که اقتصاد جهانی آنطور که تصورش را میکردند، کار نمیکند. جهانیسازی نیازمند این است که کارها در کشورهای مختلف رفتهرفته تخصصیتر شود (تقسیم کار در سطح جهانی بیشتر و بیشتر شود). این مدل کاراییهای خارقالعادهای را به وجود میآورد، اما همچنین آسیبپذیریهای غیرمعمولی را با خود به همراه دارد. شوکهایی همچون ویروس کرونای جدید این آسیبپذیریها را آشکار میکنند. کشورهایی که در تولید چیزهای بهخصوص تخصصی شدهاند و کشورهایی که فقط یک ماده را تولید میکنند، میتوانند یک شکنندگی غیرمنتظره را در زمان بحران به وجود آورند که این شکنندگی، منجر به شکستن زنجیره تامین میشود. در ماههای آتی، آسیبپذیریهای مشابه دیگری نیز آشکار خواهند شد. نتیجه این موضوع میتواند تغییرات اساسی در خطمشیهای جهانی باشد. وقتی سلامت و امنیت شهروندان کشورها در خطر است، آنها ممکن است تصمیم بگیرند صادرات را ممنوع کرده یا منابع ضروری را به تصرف خود درآورند؛ حتی اگر این کار باعث شود به متحدان و همسایگانشان آسیب برسد. این عقبنشینی از جهانیسازی میتواند سخاوتمندی و بخشش را به ابزار قویتری برای تاثیرگذاری روی دنیا تبدیل کند (البته برای کشورهایی که توان نشان دادن این سخاوتمندی را دارند). تا به اینجای کار، ایالات متحده در ارائه پاسخ جهانی به کرونا، رهبر نبوده و بخشی از این نقش را به چین واگذار کرده است. این پاندمی دارد شکل جدیدی به جغرافیای سیاسی جهانیسازی میدهد اما ایالات متحده در حال وفق پیدا کردن نیست؛ در عوض بیمار است و پشت پوششهای مختلف پنهان میشود.
منابع:
1-https: / /foreignpolicy.comظ/2020 /04 /15 /how-the- economy-will-look-after-the-coronavirus-pandemic /
2-https: / /americanmind.org /features /the-coronacrisis-and-our-future-discontents /make-america-autarkic-again /
3-https: / /www.weforum.org /agenda /2020 /01 /yuval-hararis-warning-davos-speech-future-predications /
4-https: / /www.foreignaffairs.com /articles /2020-03-16 /will-coronavirus-end-globalization-we-know-it