جوجهها زیر تیغ سرمایهداری دولتی
امیرحسین خالقی از نقش مداخلهگری دولت در شکلگیری ماجرای جوجهکشی میگوید
انتشار فیلمهایی از زندهبهگور کردن جوجههای یکروزه در ایران موجی از تاسف و انتقاد را به همراه داشت. بسیاری این رخداد را ناشی از نتایج دخالت دولت در مساله قیمتگذاری ارزیابی کردند، عده دیگری آن را نمایشی از اقتصاد متکی به اندیشههای لیبرالیستی خواندند که احترامی برای اخلاقیات قائل نیست.
انتشار فیلمهایی از زندهبهگور کردن جوجههای یکروزه در ایران موجی از تاسف و انتقاد را به همراه داشت. بسیاری این رخداد را ناشی از نتایج دخالت دولت در مساله قیمتگذاری ارزیابی کردند، عده دیگری آن را نمایشی از اقتصاد متکی به اندیشههای لیبرالیستی خواندند که احترامی برای اخلاقیات قائل نیست. اما در این میان نقدهایی هم به انتشاردهندگان این ویدئوها وارد شد چراکه افکار عمومی را پریشان کرد و بهنوعی سبب تشویش شده بود. امیرحسین خالقی در این باره معتقد است: از دید منتقدان سرمایهداری نگاه کنیم که همه رویدادهای تاریخ به شکلی زیر سر نظام منحط سرمایهداری است، روشن نیست در صنعت جوجهجات که مداخله دولتی و قیمتگذاری و مصوبه بیداد میکند و انگار بخش مهمی از کار دست بنگاههای دولتی است، سرمایهداری را چطور میتوان مقصر فرض کرد، یحتمل ایراد از «سرمایهداری دولتی» است!
♦♦♦
حادثه تلخ انتشار فیلمهایی از زنده به گور کردن جوجههای یکروزه در شهرهای مختلف ایران موجی از واکنشهای منفی مردمی را به دنبال داشت. نقش دست مداخلهگر دولت در شکلگیری ماجرای جوجهکشی کجاست؟
نقل میکنند که فردریک باستیای بزرگ، اقتصاددان معروف فرانسوی، میپرسید چطور پاریسیها شب سر راحت به بالین میگذارند و نمیترسند فردا در شهرشان قحطی شود و چیزی برای خوردن گیرشان نیاید؟ وقتی هیچ مقامی وظیفه برنامهریزی و تامین خوراک مردم را ندارد، این همه بیخیالی مردم عجیب نیست؟ او البته به نقش بازار اشاره میکرد که فرآیندی است که بدون نیاز به برنامهریزی مرکزی میتواند بهخوبی از پس تامین احتیاجات مردم برآید، مشروط بر آنکه دستکاریاش نکنیم و بگذاریم دست نامرئی بازار کارش را انجام دهد. اما تا جایی که میدانیم صنعت جوجهجات از جاهایی است که کم و بیش در همه جای دنیا دستان مرئی دولت خیلی اجازه آزادی عمل به دست نامرئی بازار نمیدهند، یک طرف قضیه بحث امنیت غذایی است که در جنگل روابط میان کشورها، خیلیها معتقدند به دشمنان اطمینانی نیست و باید برای روز مبادا احتیاط لازم را به عمل آورد، آنها میگویند هرچند این روزها کمتر اخبار جنگ میان کشورها را میشنویم، ولی سیاستمدار عاقل همیشه باید با یک چشم باز بخوابد و حواسش باشد که خودش را آسیبپذیر نکند و مسئله مهمی مثل تامین خوراک خلقالله را به بازار و مشتی دلال نسپارد! طرف دیگر قضیه هم مشروعیت داخلی و فولکلور سیاسی رایج در دموکراسیها و شبهدموکراسیهاست که دولتها نباید بگذارند کسی در قلمرو سرزمینیشان گرسنه بخوابد. از این رو با آنکه بخش خصوصی هم در سراسر این زنجیره تامین مواد غذایی از تولید و تامین خوراک گرفته تا فروش و عرضه آن فعال است، بهویژه در مورد بخشهای بهاصطلاح استراتژیک نظیر همین تولید جوجه یکروزه آن انواع مداخلهها و ستاد و سازمانهای نظارتی و ماده و تبصرهها را شاهدیم که کار عیب نکند، از جمله آن فقره معروف دلار 4200 تومانی را بناست برای چنین صنایعی در نظر بگیرند و البته در محاسبه هزینه انرژی و مانند آن بهاصطلاح حمایت جدی صورت میگیرد تا رعیت آزار نبیند و سر گرسنه به زمین نگذارد. از یکی از کاربلدهای صنعت خوراک دام و طیور در مورد همین جوجههای یکروزه که خبرساز شدند شنیدم که تولید هر قطعه حدود دو هزار تومان آب میخورد که درصد بالایی از آن را همین یارانههای پنهان و آشکار تشکیل میدهد، بدیهی است که در چنین شرایطی دیدن انواع اتلافها و فسادها غریب نیست، بماند که تولیدکننده واقعی بدون وابستگی سیاسی هم به مصیبت میخورد و نمیگذارند کارش را با خیال راحت انجام دهد و پولش را درآورد، یک نمونه بامزه همین ممنوعیتهای گاه و بیگاه صادرات جوجه و لغو آنهاست. برای سال جاری در شش ماه اول بنا بود 130 و اندی میلیون جوجه در ماه تولید شود که حدود 10 درصد آن با توجه به رشد سالانه مصرف حتی در شرایط عادی مازاد بود و البته انگار تشکلهای صنفی هم هشدارهایی داده بودند. بعد از مصیبت کرونا و افت تقاضا که اوضاع بدتر هم شد. حالا از قرار باید منتظر ماند تا در آینده نزدیک این جوجهکشیها خود را در افزایش قیمت گوشت مرغ نشان دهد. تامین نشدن خوراک این زبانبستهها به دلیل عدم تخصیص ارز هم از مواردی بود که در فقره اخیر از زبان فعالان این صنعت شنیده میشد. من اسمی جز مداخله شدید نمیتوانم بر این اتفاقها بگذارم که البته کرونا بر وخامت آن بسیار افزود.
آیا واقعه اخیر کشتن میلیونها جوجه آنگونه که منتقدان میگویند نتیجه نظام سرمایهداری است؟
از دید منتقدان سرمایهداری نگاه کنیم که همه رویدادهای تاریخ به شکلی زیر سر نظام منحط سرمایهداری است، روشن نیست در صنعت جوجهجات که مداخله دولتی و قیمتگذاری و مصوبه بیداد میکند و انگار بخش مهمی از کار دست بنگاههای دولتی است، سرمایهداری را چطور میتوان مقصر فرض کرد، یحتمل ایراد از «سرمایهداری دولتی» است! در این فقره اخیر میدانیم که بنا به ماهیت این صنعت معدوم کردن اکثر جوجههای نر که به کار تخمگذاری نمیآیند طبیعی است و بهصورت روتین انجام میشود، البته از قرار دفن دستهجمعی به صورتی که در آن فیلم معروف پخش شد انجام نمیگیرد، ولی انگار چاره دیگری هم نیست، گذشته از هزینه بالا، بحث محدودیت فضا و بیماری و مانند آن هم هست که از نظر فنی نگهداری آنها را ناممکن میسازد و البته فکر هم نکنم بشود برای جوجهها سرپرست پیدا کرد! برای جوجههای مازاد هم البته راهحلهایی هست، دستگاههایی وجود دارد که جوجهها را تبدیل به پودر گوشت میکند که کاربرد صنعتی دارد، ولی بنا به گفتهها در ایران فراگیر نیست و تعداد محدودی از آن استفاده میکنند و البته باید پذیرفت برای جوجهای که بناست در هر حال به مصرف خوراکی برسد، تفاوتی نخواهد داشت که چه زمانی کشته میشود. بعد از این قضیه ناراحتکننده، کسانی پیشنهاد فرستادن جوجههای مازاد به روستاها را مطرح کردند، بنا به گفته اهل فن این راهحلی است که از خود مشکل بدتر است و میتواند به یک بحران جدی در حوزه سلامت بینجامد، کنار هم قرار دادن طیور صنعتی و خانگی بیش از آنکه کمکی به روستاییان باشد، آسیب آشکار به مال آنهاست.
خیلیها حرف از سودجویی تولیدکنندگان زدند، انگار که دنبال منفعت خود بودن صفت غریبی در میان انسانهاست و فقط برخی از خدا بیخبران به خاطر پول و جلوگیری از پایین آمدن قیمت جوجههای نگونبخت را از بین میبرند. تا جایی که من میفهمم تولیدکننده بسیار بیش از این اخلاقگرایان دلرحم انگیزه دارد که مالش هدر نرود و مرض ندارد پولش را آتش بزند، اگر راهی برای تبدیل به پول کردن جوجهها باشد، بعید است دنبال هزینه مالی و اجتماعی اضافی باشد، چنانکه از اسم آن هم پیداست جوجه یکروزه باید طی زمان کوتاهی حتی در حدود نیم روز به فروش برسد، وقتی به هر دلیل این اتفاق نیفتاد، مقابل یک انتخاب سخت قرار میگیرد، طبیعی است که یک سودجوی واقعی در درجه اول سعی میکند بیش از حد عرضه نکند و پول و منابع خود را مصرف نکند، تا بعد با صرف هزینه مجبور به نابودی آنها نشود، وقتی چنین نمیشود، به نظر باید دنبال دلایل دیگری جز «ذات پلید» تولیدکننده بود که فقط دنبال سود است. اگر کسی میخواهد به اصطلاح نظام سرمایهداری (بخوانیم اقتصاد بازار) را قضاوت کند، بد نیست این را در نظر داشته باشد که با وجود افزایش بیسابقه جمعیت، در میان چند میلیارد انسان تعداد آنهایی که درگیر بیماریهای ناشی از پرخوریاند، بیش از آنهایی است که با گرسنگی دست و پنجه نرم میکنند، درصد آنها که از فقر مطلق در رنج هستند تکرقمی شده است و تنعماتی را که بشر در قرن 21 تجربه میکند، در هیچ زمان دیگری حتی به خواب نمیدید. بیانصافی است اگر سهمی از این پیشرفتها را هم به حساب سرمایهداری نگذاریم.
آیا در این نظام ارزش نهادها یا آدمها صرفاً در برابر سود بازار مشخص میشود؟
من اقتصاد بازار یا بهاصطلاح همان سرمایهداری را به پیروی از اسوتزار پژوویچ به این صورت تعریف میکنم که آن را نظم یا همان مناسبات اقتصادیای میدانم که سه ویژگی ساختاری اساسی از خود نشان میدهد: نخست، مالکیت خصوصی ابزار تولید، دوم، پذیرش بازار و سازوکار قیمت بهعنوان شیوه اصلی هماهنگی فعالیتهای اقتصادی و سوم در نظر گرفتن سود و بیشینهسازی مطلوبیت بهعنوان انگیزه اصلی فعالیت اقتصادی. در این نظام اقتصادی که از همان آغاز با فرد و حق مالکیت او و آزادی مبادله و قراردادهای میان افراد آغاز میشود، نمیدانم چطور میشود انسان را بیاهمیت دانست. اقتصاد بازار به بهترین شکل بر اساس رجحانهای افراد منابع را تخصیص میدهد، حال اگر به نظر کسی نتیجه نهایی مطلوب نیست، ایراد را باید در آن رجحانها جستوجو کرد و آنها را هم رسانهها و نهادهای آموزشی میسازند نه بازار.
چرا این مدعا غلط و ناصحیح است؟
در اقتصاد بازار حرف کلی این است که تنها زمانی میتوان تعارض میان منفعت فردی (یعنی همان خودخواهی و سودجویی) را با منافع دیگران (با مسامحه همان منفعت جمعی) از میان برد که وارد عرصه مبادله و بازار شویم، در بازار تنها زمانی مبادله شکل میگیرد که من بتوانم چیزی ارزشمند فراهم کنم که طرف دیگر حاضر باشد به اختیار خود برای آن پول یا چیز ارزشمند دیگری پرداخت کند و از این رو همواره با یک فضای برد-برد طرفیم و رقابت هم در این معنا مترادف با دریدن همدیگر نیست، بلکه تلاش برای ارائه ارزان و باصرفه برای انتخاب شدن از سوی دیگران است، این هم نهتنها بد نیست، بلکه پیشبرنده اجتماع است و وضعیت بیشتر آدمها را بهتر میکند. حرف این نیست که منفعت آدمها یا سود خوب یا بد است، بلکه این ویژگی اصلی آدمهاست و اگر بناست نظم اجتماعی را بنا کنیم، باید با در نظر داشتن این ویژگی اساسی آنها باشد و در بسیاری موارد خطاست آدمهای با پوست و گوشت و استخوان را فرشته فرض کنیم و امید خیرخواهی داشتن زیادی از آنها داشته باشیم. چیزی که از اقتصاد بازار میدانیم این است که نهادهای آن مانند همین مالکیت خصوصی به رفتارهای پیشبینیپذیری میانجامند که با کارایی اقتصادی سازگار است و البته دستاوردهای آن از خورشید هم روشنتر است، نظام اقتصادی که بر مبنای آزادی انسانها شکل میگیرد، نمیتواند انسانی نباشد.
آیا در این ماجرا اخلاق بود که دفن و قربانی شد؟
بستگی دارد از اخلاق چه چیز مراد میکنیم، این صحنهها ناخوشایند و دلآزارند و احساسات بیننده را تحریک میکنند، شاید اگر مستندی از مراحل مختلف دامداری صنعتی (industrial farming) ببینیم، خیلی دلپذیر نباشد و بسیاری از نازکدلان آن را نپسندند، ولی تامین غذای هشتاد و اندی میلیون نفر هم کار سادهای نیست. در طی تاریخ در جاهایی به دلیل فقر و دشواری زندگی حتی نوزادان و سالمندان را هم میکشتند و از بین میبردند، ولی اکنون به برکت بهبود وضعیت زندگی ما میتوانیم به اصطلاح اخلاقیتر زندگی کنیم و چیزهایی مانند حقوق حیوانات که پیشتر حتی فانتزی هم به شمار نمیآمد، جدی گرفته شود. همین امروز اگر همه ما مجبور بودیم خودمان دست به کار کشتن حیوانات برای مصرف غذایی بشویم، شاید نگاه خیلی از منتقدان فعلی هم تفاوت میکرد. اگر از مخالفان جنونزده کشتن حیوانات که خوردن میگو را هم جنایتی عظیم میدانند بگذریم، در بسیاری موارد گریزی از این بهاصطلاح خشونتها نیست، مگر آنکه همه تصمیم بگیرند گوشتخواری را کنار بگذارند که در آینده نزدیک محتمل نیست. با این حال خوبی کار این است که بشر محکوم به تغییر است، میشود و باید امیدوار بود که این صحنههای غمانگیز کمتر روی دهد و البته بیتردید در این قبیل نوآوریها هم اقتصاد بازار بهتر عمل میکند. میشود پرسید اگر این به اصطلاح اخلاقی عمل کردنها باعث گرسنه ماندن برخی از انسانها شود، تا چه حد میتوان و باید آن را تحمل کرد، میبینیم که موضوع پیچیدهای است و بعید است بتوان یکبار برای همیشه جوابی محکم برای آن فراهم کرد. اینها از آن پرسشهایی است که انسان را رها نمیکند و هر بار هم از افراد متفاوت جوابهای متفاوتی میگیرند.
چه تفاوتی بین کشتن یک مرغ ۴۰روزه با جوجه یکروزه وجود دارد؟
به نظر جواب این است که تفاوتی وجود ندارد، سرنوشت جوجه دوستداشتنی در نهایت از بین رفتن است و یک یا دو ماه این طرف و آن طرف شاید خیلی تغییری در کلیت کار ندهد. در اساس اگر بخواهیم خیلی رادیکال برخورد کنیم که انسان هیچ موجود زندهای را نباید از بین ببرد، آنوقت شاید حیات بشر با مشکل روبهرو شود، چون یحتمل حکم را باید بر ویروسهای مضر برای سلامت انسانها هم روا بدانیم و ضدعفونی هم کاری غیراخلاقی به شمار آید. از نظر برخی متفکران لیبرتارین میتوان از حق برای انسانها صحبت کرد، ولی مفهوم حق بر حیوانات بار نمیشود و حتی مرتکبان موارد دلخراشی مثل شکنجه حیوانات را نمیتوان مورد پیگیری قانونی قرار داد. با این حال ابداع رژیمهای جدید و پرهیز از گوشتخواری هم راهحلی است که کسانی میپسندند، هرچند آنها هم اما و اگر کم ندارند و حتی میشود در امکانپذیری رواج آنها در مقیاس وسیع چون و چرا کرد.
این پدیده تا چه اندازه بر آینده این بازار تاثیرگذار خواهد بود؟
این را باید از متخصصان و تحلیلگران پرسید و پاسخ امثال من جز اشارهای به روندهای کلان احتمالی نمیتواند باشد، واقعیتش فکر نمیکنم قضیه خیلی بالا بگیرد، کاری است که در این صنعت متداول است و در خیلی جاهای دنیا انجام میگیرد، تا وقتی راهحل موجهی پیدا نشود، بعید است خبری شود. مثل بسیاری از این قبیل حوادث که پیشتر رخ داده است، اینجا هم کسانی محکوم میکنند، برخی سیاسیون هم سعی در دلبری از مردم آزرده خواهند داشت و کل کار هم بعد از مدتی فراموش میشود. یحتمل مقامات چندتایی اخطار شدیداللحن و توبیخ از خود صادر کنند و بعد هم درگوشی به تولیدکنندگان توصیه کنند خیلی آشکار عمل نکنند و مراقب موبایلهای دوربیندار حین عمل باشند. بنا به شنیدهها بعد از بالا گرفتن کار دستورهایی برای تسهیل صادرات جوجهجات داده شد و تخصیص ارز هم سرعت گرفته است، ملت هم به مشتی سرمایهدار از خدا بیخبر فحش دادهاند و کمی سبکتر شدهاند و کرونا هم بهتنهایی آنقدر موضوع مهمی است که دیگر نوبت به مسائل دیگر نرسد. اگر حاصل این کار توجه بیشتر به این صنعت مهم و برجسته شدن کاستیها و اتلافهای مدیریت دولتی باشد، البته بد نیست، ولی در این مورد بعید است چنین شود، والله اعلم.