خشم در لباس تخریب
ریشههای وندالیسم خشن از کجا تغذیه میشود؟
به تخریب عامدانه اموال عمومی و خصوصی وندالیسم (Vandalism) میگویند. ریشه این اصطلاح از کلمه آلمانی وندال (Vandal) میآید. وندالها که گروهی از مردم باستانی آلمان بودند، در نتیجه یغماگریهای حاکمشان، شاه گایسریک، در دهه 440 میلادی، اقدام به تخریب شهر ورزیدند. وندالها عمداً به مجسمههای شهر آسیب میرساندند. اصطلاح وندالیسم در سال 1794 توسط هنری ژان بابتیست گریگور، یک اسقف کلیسا در فرانسه، ابداع شد.
مرتضی مرادی: به تخریب عامدانه اموال عمومی و خصوصی وندالیسم (Vandalism) میگویند. ریشه این اصطلاح از کلمه آلمانی وندال (Vandal) میآید. وندالها که گروهی از مردم باستانی آلمان بودند، در نتیجه یغماگریهای حاکمشان، شاه گایسریک، در دهه 440 میلادی، اقدام به تخریب شهر ورزیدند. وندالها عمداً به مجسمههای شهر آسیب میرساندند. اصطلاح وندالیسم در سال 1794 توسط هنری ژان بابتیست گریگور، یک اسقف کلیسا در فرانسه، ابداع شد. او برای توضیح تخریب کارهای هنری مانند مجسمهها و نقاشیها در جریان انقلاب فرانسه که در سال 1789 شروع شد این اصطلاح را بهکار گرفت. اصطلاح وندالیسم به سرعت در سراسر اروپا رواج یافت. رواج یافتن این اصطلاح باعث شد این ایده که وندالها گروه وحشیای بودند که علاقه به تخریب داشتند، بیشتر از قبل خود را نشان دهد. امروزه یکی از معانی وندالیسم، تخریب عامدانه داراییهای عمومی و خصوصی از طرف افرادی است که میخواهند نارضایتی خود را بدین طریق نمایش دهند. پرتاب تخممرغ به سمت داراییهای عمومی و خصوصی، شکستن شیشه ساختمانها، نقاشی کشیدن و نوشتن با اسپری روی دیوارها، پاره کردن تایر اتوبوسها و شکستن درختان از جمله مثالهای بسیار رایج وندالیسم است. وندالیسم میتواند دلایل متعددی داشته باشد. مثلاً طرفداران حقوق حیوانات ممکن است در صورت بیتوجهی به حرفهایشان به وندالیسم ملایم از طریق نقاشی و نوشتن روی دیوارها روی آورند. یا طرفداران آزادی استفاده از مواد مخدر ممکن است برای اینکه نشان دهند چقدر آزاد شدن استفاده از مواد مخدر برایشان مهم است روی به وندالیسم بیاورند. همچنین وندالیسم را میتوان به دو نوع ملایم و خشن تقسیم کرد. نقاشی کردن و نوشتن روی دیوارها یا چسباندن برچسب روی تابلوها و دیوارها از جمله مصادیق وندالیسم ملایم است. در مقابل تخریب ساختمانها، آتش زدن اتوبوسها و مواردی از این دست از جمله مصادیق وندالیسم خشن است. ما در این پرونده به وندالیسم خشنی که در اعتراض به وضعیت نامساعد اقتصادی، فساد، عدم حاکمیت قانون، عدم آزادی رسانه، فاصله افتادن میان دولت و مردم، فقر و بیکاری به وجود میآید میپردازیم.
وندالیسم و خشم مردم
وندالیسم در جامعه، چیزی نیست که بتوانیم به راحتی به آن بیتوجهی کنیم. ما باید از اهمیت وندالیسم آگاه باشیم. وندالیسم، تخریب عمدی داراییهایی است که متعلق به دولت یا مردم هستند. ما باید بدانیم که وندالیسم یک مشکل بسیار جدی است و باید بدانیم که نیاز داریم هرچه زودتر آن را حل کنیم. برای شروع بگذارید در مورد دلایل وندالیسم صحبت کنیم. وقتی از وندالیسم حرف میزنیم، یعنی اینکه مردم احساساتشان را روی دیوارها یا صندلیها خالی میکنند؛ از طریق نوشتن روی دیوارها و صندلیها یا تخریب آنها. ممکن است مردم در مواردی به سطل آشغالهای خیابانها و پارکها آسیب برسانند و آشغالها را روی زمین بریزند که بدین طریق خشم خود را نشان دهند. ممکن است فکر کنید که چه کسی ممکن است چنین کار احمقانهای انجام دهد. اما مساله حماقت نیست. این افراد از روی حماقت چنین کارهایی را انجام نمیدهند. روانشناسان و جامعهشناسان میگویند مردمی به وندالیسم روی میآورند که از طبقه اقتصادی-اجتماعی ضعیف هستند. برای مثال افرادی که کار ندارند، جوانانی که امیدی به آینده برای خود متصور نیستند و مردمی که زندگی خود را در خطر میبینند. وندالیسم، بازتابدهنده مشکلات اجتماعی در یک اقتصاد فقیر است؛ بازتابدهنده خشم مردمی که نسبت به همه چیز عصبانی هستند.
همه قربانی وندالیسم
به خاطر افراد بیکار و جوانان ناامیدی که به وندالیسم روی میآورند، جامعه باید هزینه زیادی را برای جبران خسارتهایی که آنها به وجود آوردهاند بپردازد. مادامیکه وندالیسم در یک جامعه رفتهرفته شایعتر میشود، داراییهای عمومی بیشتری تخریب میشوند، خیابانهای بیشتری به آتش کشیده میشوند، اتوبوسهای بیشتری سوزانده میشوند، دیوارهای بیشتری تخریب میشوند، درختان بیشتری شکسته میشوند و همه اینها هزینه بیشتری روی دست دولت و در نتیجه روی دست جامعه میگذارد. افرادی که به وندالیسم روی میآورند، عمدتاً خودشان قربانی سیاستهای دولت هستند. اما رفتار آنها قربانیان دیگری را نیز به وجود میآورد. در فرآیند وندالیسم، افرادی که خودشان را قربانیان سیاستهای حکومتها میدانند، در جریان نشان دادن خشم خود، مردم دیگری را قربانی میکنند. شاید فکر کنید اینکه میگوییم مردم، قربانیان وندالیسم هستند خیلی برایتان قابل قبول نباشد. شاید فکر کنید شما که درآمد و کسبوکار خودتان را دارید و با خودرو شخصیتان رفت و آمد میکنید و اگر اتوبوسها آتش زده شوند هم هزینهای را نخواهید پرداخت. اما سخت در اشتباه هستید. شما قطعاً هزینه میپردازید. ممکن است این هزینه آنقدر کم باشد (به این دلیل که روی همه افراد جامعه سرریز میشود یا به این دلیل که آنقدر ثروتمند باشید که آن هزینه به چشمتان نیاید) که به آن بیتوجهی کنید؛ اما قطعاً هزینهای در نتیجه شیوع وندالیسم روی دوش شما نیز گذاشته خواهد شد. هرچه وندالیسم شایعتر شود بیشتر این هزینهها را حس خواهید کرد. بگذارید با ذکر چند مثال هزینههایی را که وندالیسم روی دوش جامعه میگذارد (روی دوش همه دهکهای درآمدی که در یک جامعه زندگی میکنند) بیشتر توضیح دهیم. شاید تا همین حالا و حتی پیش از خواندن این متن هم خودتان به این نتیجه رسیده باشید که وندالیسم روی دوش همه افراد جامعه هزینه میگذارد، اما بعد از خواندن آنچه در ادامه آوردهایم اگر مثلاً شک داشتید که وندالیسم برای دهکهای بالای جامعه یا دهکهای پایین جامعه هزینه ندارد، شکتان برطرف خواهد شد.
هزینه وندالیسم برای جامعه
فرض کنید که شما مادری هستید که دو فرزند دارید. شما برنامه ریختهاید که در یک عصر جمعه، فرزندانتان را به پارک ببرید تا آنها بتوانند با دیگر بچهها بازی کنند و خودتان هم بتوانید روی نیمکت بنشینید و با خیال راحت با دوستانتان گفتوگو کنید. اما به خاطر شایع شدن وندالیسم در محلی که در آنجا زندگی میکنید، همه آنچه قبلاً در پارک وجود داشته، اکنون تخریب شده و فرزندان شما بابت این موضوع گریه میکنند. شاید با خودتان بگویید اینکه اشکالی ندارد، میتوانم بچهها را به پارک دیگری ببرم. اما آیا این کار روی دست شما هزینه (حداقل هزینه زمانی) نخواهد گذاشت؟ یا شاید بگویید میتوانم مثلاً آنها را به سینما ببرم تا یک نمایش کمدی را نگاه کنند. اما اگر شیوع وندالیسم آنقدر باشد که سینماهای شهر به آتش کشیده شده باشند چه؟ بگذارید کمی عمیقتر به مساله نگاه کنیم. به این سوال پاسخ دهید. ترجیح میدهید که دو انتخاب رفتن به پارک و سینما را داشته باشید و به سینما بروید یا فقط گزینه رفتن به سینما برایتان ممکن باشد و آنوقت مجبور باشید به سینما بروید چون هیچ گزینه دیگری ندارید؟ خیلی وقتها حس داشتن انتخابهای مختلف به خودی خود شادیآفرین است. اگر در خانه بنشینید اما بدانید که میتوانید به سینما و پارک بروید، نسبت به زمانی که در خانه نشستهاید چراکه نه میتوانید به پارک بروید و نه به سینما، احساس رضایت خیلی بیشتری خواهید داشت. پس وندالیسم روی دست شما هزینه خواهد گذاشت.
بگذارید عمیقتر بشویم. یکی از بزرگترین هزینههایی که وندالیسم روی دست جامعه میگذارد، احساس عدم امنیت است. این هزینه را همه میپردازند. فرقی نمیکند از کدام دهک درآمدی هستید. زمانی که وندالیسم در جایی که در آن زندگی میکنید شایع شد، امنیت شما و خانوادهتان به خطر خواهد افتاد و باز هم شاید هیچگاه بهطور مستقیم قربانی وندالیسم نشوید (بهطور مستقیم امنیتتان نقض نشود) اما همین که احساس کنید خیابان امن نیست و حتی درون خانهتان نیز امن نیست چراکه هر لحظه ممکن است شیشه خانهتان بلرزد یا بشکند، قربانی وندالیسم شدهاید. پس وندالیسم برای همه هزینه دارد. وقتی خیابانها توسط مردم مسدود میشود و نمیتوانید به محل کارتان برسید، وقتی فروشگاهها تخریب میشوند و نمیتوانید خرید کنید، وقتی اتوبوسها تخریب و آتش زده میشوند و از استفاده از وسایل حملونقل عمومی میترسید، قربانی وندالیسم شدهاید. پس وندالیسم چیزی نیست که فقط دولتها باید از آن بترسند. جامعه بیشتر از سیاستمداران به خاطر شیوع وندالیسم هزینه داده است.
هزینه مالی وندالیسم
وقتی جامعه قربانی وندالیسم میشود، یک ناهنجاری اجتماعی جدیدتر رخ میدهد. همه این توضیحات نشان میدهند که وندالیسم یک مشکل بسیار جدی است و نمیتوان به سادگی از کنار آن گذر کرد. اگرچه کسانی که به وندالیسم روی میآورند اغلب در نتیجه اعتراض به دولت دست به چنین کاری میزنند، اما عملاً جامعه هزینه وندالیسم را میپردازد تا دولت (البته هزینههایی که دولت در نتیجه شایع شدن وندالیسم میپردازد نیز بسیار بالاست که به آنها خواهیم پرداخت). یک جامعه فرضی را در نظر بگیرید که در آن دولت در طول یک سال صد واحد درآمد و هزینه دارد. فرض کنید دولت پنج واحد از این پول را صرف توسعه حملونقل عمومی کند. حالا فرض کنید وندالیسم در آن جامعه فرضی شایع شود و افرادی که به وندالیسم روی میآورند نیز هدفشان را روی تخریب وسایل حملونقل عمومی متمرکز کنند. در یک حالت افراطی فرض کنید که همه وسایل حملونقل عمومی تخریب شوند. حال سوال اینجاست که در این شرایط چه کسانی متضرر خواهند شد؟ ابتدا بگذارید ببینیم مردم چقدر از این وندالیسم متضرر شدهاند؟ در ابتدا کسانی که از وسایل حملونقل عمومی استفاده میکنند به ذهن میرسند. اما در این شرایط به خاطر اهمیت وسایل حملونقل عمومی دولت شروع به بازسازی مجدد آنها خواهد کرد. اما هزینه این بازسازی از کجا تامین خواهد شد؟ دولت یا باید از هزینههای دیگر خود مانند آموزش، بهداشت، جادهسازی و موارد از این دست بزند و مثلاً پنج واحد دیگر از 100 واحد اولیه را مجدداً به توسعه وسایل حملونقل عمومی اختصاص دهد یا باید پنج واحد پول جدید از بانک مرکزی قرض بگیرد. راه اول باعث خواهد شد که بخش دیگری از اقتصاد زیان ببیند و راه دوم نیز تورمزا خواهد بود. البته واقعیت این است که معمولاً هزینههای مالی وندالیسم آنقدر نیست که فکر کردن به آنها بتواند ما را به این نتیجه برساند که در حال متحمل شدن هزینه مادی زیادی هستیم البته اگر خیلی شایع شود میتواند هزینههای مالی خود را نیز بهطور ملموس نشان دهد. ثانیاً کشورهایی که در آنها وندالیسم خیلی شایع است، معمولاً اقتصاد آنها آنقدر با مشکل مواجه است که نمیتوان چیزهایی مثل تورم را گردن وندالیسم انداخت. مثال فوق فقط برای این بود که ببینیم وندالیسم چگونه میتواند هرچند اندک، هزینههای مالی برای جامعه به همراه داشته باشد. هزینههای زمانی و امنیتی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی وندالیسم برای جامعه بیشتر از هزینههای مالی آن جلب توجه میکند.
هزینه وندالیسم برای دولتها
کاهش اعتماد عمومی به دولتها، از جمله بزرگترین هزینههایی است که وندالیسم روی دست سیاستمداران میگذارد. کسانی که به سبب بیکاری، نبود امید به آینده، آموزش ندیدن درست، افت شدید قدرت خرید و موارد از این دست به وندالیسم روی میآورند، در واقع سعی میکنند عصبانیت خود را از وضع موجود و در اعتراض به سیاستهای دولتها به سیاستمداران و سایر مردم، از طریق آسیب رساندن به اموال عمومی و خصوصی نشان دهند. پس در واقع میتوان شیوع وندالیسم در یک کشور را یک شاخص خوب برای نشان دادن عدم رضایت از سیاستهای دولت معرفی کرد. هرچه وندالیسم در یک کشور شایعتر شود، اعتماد مردمی که به وندالیسم روی نیاوردهاند نیز به دولت کمتر خواهد شد. چراکه میبینند دولت توانایی کنترل تخریبها را ندارد و امنیت و آرامششان نیز در خطر قرار گرفته است و باید هزینه تخریبها را نیز بپردازند. زمانی هم که اعتماد عمومی به دولت و سیاستمدارانی که در راس کار قرار دارند کاهش یابد، حتی اقدامات درست و تصمیمات درست دولت نیز نتیجهبخش نخواهد بود. چراکه دولت به چوپان دروغگو تبدیل خواهد شد و هیچکس حرف سیاستمداران را باور نخواهد کرد. لازمه نتیجهبخش بودن بسیاری از سیاستهایی که دولتها در پیش میگیرند، همراه شدن مردم با این سیاستهاست. زمانی که در نتیجه شایع شدن وندالیسم این اعتماد نابود شود، سیاستهای درست نیز نمیتوانند مسیر مناسب را طی کنند و حتی میتوانند نتیجه عکس دهند.
فرض کنید که در یک اقتصاد، تورم عامل اصلی شیوع وندالیسم باشد. در زمانی که دولتها در ابتدای شیوع وندالیسم اقدام به اصلاح سیاستهای خود نکنند و وندالیسم روزبهروز شایعتر شود و اعتماد عمومی به دولت از بین برود، آنگاه روی آوردن به سیاستهای ضدتورمی درست نیست و نمیتواند آنطور که باید تورم را درمان کند چراکه این انتظار در مردم به وجود آمده است که دولت توانایی کنترل اوضاع و حل مشکل تورم را ندارد و انتظارات آنها مانع از ثمربخش بودن سیاستهای ضدتورمی دولت خواهد شد. بنابراین پشت گوش انداختن مساله وندالیسم چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت. هنگامی که در یک نقطه از زمان، عدهای از مردم در اعتراض به وضعیت نامساعد اقتصادی، روی به وندالیسم میآورند و دولت با سرکوب آنها مشکل را حل میکند، در واقع مشکل حل نشده است. این سرکوبها در ذهن جامعه خواهد ماند. ممکن است مردم از روی آوردن به وندالیسم بترسند، اما ترس ابزاری نیست که سیاستمداران بتوانند با کمک آن یک کشور را اداره کنند و هرچه بیشتر از ابزار ترس برای سرکوب اعتراضات بهره ببرند، بیشتر اعتماد عمومی را کاهش خواهند داد و این اعتماد زمانی که به پایان رسید، ریشههای نفرت در قلب مردم جوانه خواهد زد.
آستانه تحمل
مردم چه زمانی در نتیجه وضعیت نامساعد اقتصادی به وندالیسم خشن روی میآورند؟ مردم نسبت به شرایط اقتصادی واکنش نشان میدهند و تا یک جایی شرایط بد اقتصادی را تحمل میکنند. به عبارت دیگر مردم آستانه تحمل دارند و این آستانه تحمل در کشورهای مختلف متفاوت است. به عبارتی یک شرایط بد اقتصادی یکسان در کشورهای مختلف و در زمانهای مختلف برای یک کشور معین با سطح تحمل متفاوتی از سوی مردم روبهرو میشود. همچنین اگر یک شرایط اقتصادی از آستانه تحمل مردم یک کشور در یک زمان معین گذر کند، واکنشی که مردم نشان میدهند میتواند اعتراض، شورش یا انقلاب باشد. هر سیاست اقتصادی، بسته به تحمل مردم در اقتصاد میتواند اثرات مختلفی را برجای گذارد. تحملی که در کشورهای مختلف و در زمانهای مختلف، سطح آن میتواند به شدت بالا و پایین شود. آستانه تحمل مردم در برابر رکود، تورم، بیکاری و... بهشدت روی اثربخش و کارا بودن یک سیاست اقتصادی تاثیرگذار است. هرچه اعتماد مردم به دولتها کمتر باشد، هرچه شکیبایی آنها کمتر باشد و نسبت به ثبات اقتصادی عدم اطمینان بیشتری داشته باشند، آستانه تحمل آنها نیز پایینتر است (وقتی مردم به دولت بیاعتماد باشند و سطح شکیباییشان پایین باشد، تحمل کمتری نیز در شرایط نامساعد اقتصادی از خود نشان خواهند داد). از همینرو میتوان شاخصهای اعتماد مردم به دولت و شاخص شکیبایی مردم در کشورهای مختلف را به عنوان متغیرهایی جایگزین (Proxy Variables) برای کمیسازی تحمل مردم در اقتصاد بهکار گرفت. شاخصهایی همچون تورم، بیکاری، آزادی رسانه، آزادی اقتصادی، شفافیت و فساد، سواد عمومی و مطلع بودن از حقوق شهروندی و حاکمیت قانون از مهمترین مولفههایی هستند که روی تحمل مردم (یا به زبانی که در اینجا تعریف کردیم روی اعتماد مردم به دولت و شکیبایی آنها) تاثیر میگذارند. بنابراین اگر به درستی از متغیرهایی که در بالا از آنها نام برده شد استفاده شود احتمالاً میشود سطح تحمل مردم در یک اقتصاد را با توجه به شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی آن کشور کمیسازی کرد که این کار علاوه بر دانش بالای اقتصادی، نیاز به هنر مدلسازی دارد. ما در اینجا به دنبال مدلسازی نیستیم و بهطور خیلی ساده این فرضیه را مطرح میکنیم که شاخصهای شکیبایی و اعتماد مردم به دولت، رسانه، کسبوکارها و NGOها، جانشینهای خوبی برای سطح تحمل آنها در برابر تغییرات اقتصادی، سیاستهای اقتصادی و فشار اقتصادی هستند و ترکیبی از تورم، بیکاری، آزادی رسانه، آزادی اقتصادی، شفافیت و فساد، سواد عمومی و مطلع بودن از حقوق شهروندی و حاکمیت قانون، این شکیبایی و اعتماد و در نتیجه تحمل مردم در اقتصاد را تعیین میکنند. فرضیهای که اگرچه برای رد یا عدم رد آن نیاز به یک مدل منسجم و استفاده صحیح از اقتصادسنجی داریم اما نامعقول به نظر نمیرسد. البته شرایط اجتماعی، تاریخی و مذهبی نیز میتوانند بر سطح تحمل مردم در یک اقتصاد تاثیر معناداری داشته باشند اما در این نوشتار از پرداختن به آنها صرفنظر میکنیم.
از تحمل تا وندالیسم
دولتها بدون در نظر گرفتن اینکه مردم نسبت به شرایط اقتصادی متفاوت در شرایط و زمانهای مختلف چگونه واکنش نشان میدهند نمیتوانند دست به سیاستگذاری اقتصادی بزنند و بیتوجهی به این مساله یک اشتباه بزرگ است. اینکه مردم تا چقدر میتوانند و میخواهند که مثلاً رکود یا بیکاری یا تورم را تحمل کنند و پشت سیاستهای دولت باشند مسالهای بسیار مهم است. وقتی تحمل مردم در اقتصاد تمام میشود، یا دست به شورش و اعتراض میزنند و روی به وندالیسم خشن میآورند یا پشت دولتشان را خالی میکنند و گاه یک کودتا میتواند معادلات قدرت را جابهجا کند. تحت این شرایط در یکی از بدترین حالتها، کشور در دام پوپولیسم و اقتدارگرایی خواهد افتاد. وقتی مردم به سیاستهای دولت بیاعتماد شوند و آستانه تحملشان به شدت کاهش یابد که هر دوی اینها در نتیجه اشتباهات خود دولت است، در برابر اصلاحات نیز مقاومت میکنند.
در سپتامبر سال 2016، صدها نفر در هند به جرم وندالیسم دستگیر شدند. افرادی که به وندالیسم روی آورده بودند اتوبوسها را تخریب میکردند و شیشه ساختمانها را میشکستند. اما داستان چه بود؟ در سپتامبر سال 2016، مردم هندوستان به رهبری اتحادیههای کارگری این کشور، در برابر اصلاحات اقتصادی دولت هند، دست به اعتراضات گسترده خیابانی زدند. بهطوری که به گفته مقامات رسمی اتحادیههای کارگری هند، حدود 180 میلیون از کارگران شامل کارمندان بانکهای دولتی، معلمان مدرسه، کارمندان اداره پست، کارگران معدن و همچنین کارگران بخش ساختوساز، در این اعتراضات شرکت کرده بودند. داستان از این قرار بود که دولت هند که وعده داده بود طی طرحی حداقل دستمزد را برای کارگران بیمهارت و کممهارت افزایش دهد، به وعده خود عمل نکرده و در جریانات اصلاحات اقتصادی، از این کار سر باز زده بود. نخستوزیر هند، نارندرا مودی (Narendra Modi) بیان کرده بود که اصلاحات اقتصادی، شامل باز کردن درهای بخشهایی از تولید به روی بخش خصوصی و همچنین سرمایهگذاران خارجی، برای بهبود وضعیت رشد هندوستان ضروری است و به همین دلیل، دولت میبایست در جریان این اصلاحات اقتصادی، کوچک میشد. اما حدود دوازده اتحادیه کارگری در هند شدیداً این درخواست را داشتند که دولت باید برای همه، بیمه سلامت و بیمه بازنشستگی و بیکاری را مد نظر قرار دهد و همچنین باید حداقل دستمزد را دو برابر کند که مردم بتوانند همگام با افزایش سطح عمومی قیمتها، به زندگی خود ادامه دهند و قدرت خریدشان کاهش نیابد.
مطالعه موردی: وندالیسم در تونس
در جریان انقلاب تونس در سال 2011، تعداد زیادی از مردم این کشور به جرم وندالیسم دستگیر شدند. مردم تونس در اعتراض به رژیم بنعلی، ساختمانها را تخریب میکردند، اتوبوسها را آتش میزدند، شیشه میشکستند و خیابانها را به آتش میکشیدند. اما داستان شیوع وندالیسم خشن در تونس چه بود؟ اگرچه بسیاری از تحلیلگران و مردم تونس، خودسوزی محمد بوعزیزی را دلیل روی آوردن مردم این کشور به وندالیسم خشن، آغاز انقلاب یأس و نهایتاً فرار بنعلی به عربستان سعودی میدانند و بوعزیزی را پدر انقلاب تونس مینامند، اما خودسوزی بوعزیزی تنها بخش کوچکی از یک داستان بسیار پیچیدهتر در این کشور واقع در آفریقای شمالی است. در واقع میتوان با اشاره به سه عامل اصلی یعنی فساد، بیکاری و بسته بودن فضای رسانهای، دلایل وندالیسم در تونس را که منتج به انقلاب شد، شرح داد.
فساد
وندالیسم خشن با فساد ارتباط نزدیکی دارد. زمانی که مردم میبینند در حال تحمل مشکلات مختلف در زندگیشان هستند و فساد به ویژه در بین مسوولان دولتی روزبهروز بیشتر میشود، خشم خود را در لباس وندالیسم نشان خواهند داد. طبق شاخص فساد اداری (CORRUPTION PERCEPTIONS INDEX) که به صورت سالانه منتشر میشود، در سال 2011، تونس با نمره 8 /3 از 10، از 183 کشور در رتبه 73 قرار داشت که این دادهها نشان از شیوع فساد شدید در این کشور در دوران بنعلی میدهد. بنابراین قوموخویشگرایی بنعلی که باعث شده بود بسیاری از بستگانش پستهای مهم دولتی داشته باشند و فسادی که در دولت او ریشه دوانده بود، یکی از دلایل اصلی خشم مردم نسبت به دولت تونس و بیزاری از بنعلی بود. همچنین همسر بنعلی یعنی لیلا طرابِلسی، به ماری آنتوانت (آخرین ملکه فرانسه قبل از انقلاب کبیر فرانسه) شباهت پیدا کرده بود. بهطوری که ثروت وافر و غیرمشروع طرابلسی در کشوری که قیمتهای کالاهای ضروری مردم به شدت افزایش یافته بود همچنین نرخهای بیکاری بالا در سالهای پیاپی که باعث شده بود مردم قدرت خرید خود را از دست دهند، منجر به انزجار مردم از او و دولت بنعلی شده بود.
طبق خبرهای منتشرشده از سوی ویکیلیکس که در دوران اعتراضات به دست میرسید، اعضای خانواده بنعلی به دلیل نفوذی که بهطور همزمان در دولت و در کسبوکارهای مختلف و صنایع بزرگ داشتند، اختلاسهای فراوانی را رقم میزدند. کتابی از سوی دو روزنامهنگار فرانسوی منتشر شده است که دلایل محکمی ارائه میکند و نشان میدهد برادر ترابلسی، یعنی بالحسن ترابلسی که در حوزه خرید و فروش زمین فعالیت میکرد، به واسطه رانتها و زد و بندهایی که داشت، سودهای کلانی کسب میکرد. همچنین با توجه به اظهارات ویلیام گرانارا، استاد دانشگاه هاروارد که مطالب متعددی را در مورد تونس نوشته است و سابقه کار در سفارت ایالاتمتحده در تونس را نیز دارد، آشکار شدن فساد دولت بنعلی بر مردم و اینکه او و همسرش ثروتهای ملی را به یغما برده بودند، عاملی بود که باعث شد از قدرت کنار گذاشته شوند و علیه آنها اعتراضاتی جدی که نتیجهاش انقلاب یأس بود، صورت گیرد.
بیکاری و رکود اقتصادی
یکی از مواد مغذی برای تغذیه ریشههای وندالیسم خشن، بیکاری و رکود اقتصادی است. احتمالاً خودتان به راحتی بتوانید رابطه میان بیکاری و رکود را با وندالیسم بیابید. البته وقتی دولت به مردم پاسخگو است، آنها را در تصمیماتش شریک میکند و همچنین زمانی که جامعه مدنی قدرتمندی در یک کشور وجود دارد، کمتر دیده میشود که خشم مردم خود را در لباس وندالیسم خشن نشان دهد. اما از همه اینها، تونس فقط بیکاری و رکود را داشت. در ماههای آخر سال 2010 میلادی، طبق تخمینهای خود دولت تونس، نرخ بیکاری از 14 درصد نیز عبور کرده بود که البته در واقع این عدد بیشتر از این حرفها بود. در همین احوالات، خرید کالاهای ضروری روزانه مردم مانند مواد غذایی سختتر میشد. طبق گفته یکی از مدرسان علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد که یک تونسی متولد فرانسه است و با مردم این کشور ارتباط داشت، در ماههای قبل از انقلاب، قیمت شیر در تونس بیشتر از دو برابر شده بود. مهمتر اینکه بسیاری از بیکاران در تونس جوانان دارای تحصیلات دانشگاهی بودند که بعد از فارغالتحصیلیشان امکان یافتن کار برایشان وجود نداشت. جوانانی که دوره تحصیلشان را در دانشگاههای نسبتاً معتبر تونس گذرانده و تا مقاطع بالای علمی رفته بودند، اما نمیتوانستد درآمدی داشته باشند، خانواده تشکیل دهند و امرار معاش کنند و همه میدانیم که روشنفکران بیکار، مشکلساز هستند.
کاهش روزافزون آزادی فضای رسانه
شما از وضعیت نامساعد اقتصادی و فساد، خشمگین هستید. اینکه بتوانید اعتراضات خود را در رسانه نشان دهید و دیگران را ببینید که چنین کاری میکنند اندکی آرامتان میکند. اگر رسانه را ابزاری برای نشان دادن اعتراض و خشم خود بیابید، اندکی آتش خشمتان فروکش خواهد کرد. اما زمانی که این ابزار را هم از دست دهید و به این نتیجه برسید که هیچ گوش شنوایی برای شنیدن حرفهایتان وجود ندارد، به دنبال راه دیگری برای بروز این خشم خواهید گشت. شاید تنها ابزاری که به آن روی خواهید آورد، وندالیسم باشد. به تونس که نگاه میکنیم به خوبی نقش کاهش آزادی فضای رسانه را در شیوع وندالیسم در این کشور میبینیم. طبق شاخص آزادی فضای رسانه (World Press Freedom Index 2010)، در سال 2010، تونس با نمره 5 /72 از 100 (نمره بالاتر نشاندهنده بستهتر بودن فضای رسانهای است) از میان 178 کشور بررسیشده در جایگاه 164 قرار گرفته بود.
در دوران حکمرانی بنعلی، تونس فضای رسانهای و مطبوعاتی بهشدت سانسورشدهای داشت. طبق گفته یکی از روزنامهنگاران خارجی که در سال 2009 از تونس دیدن کرده بود، چهره بنعلی همهروزه روی صفحه نخست تقریباً تمام روزنامههای این کشور به چاپ میرسید. یک گزارش از مجمع بینالمللی روزنامهنگاری ادعا میکند که از ماه می سال 2009 تا ماه می سال 2010، مطبوعات تونس از زمان استقبال این کشور از فرانسه در سال 1956، یکی از بدترین سالهای خود را گذراند. در آوریل سال 2009، داماد بنعلی یک انتشارات را که مجموعاً کنترل چهار روزنامه را به دست داشت، خریداری کرد. برای مردم تونس که تا پیش از این نیز از روابط خانوادگی بنعلی در دولت ناخشنود بودند و این واقعیت که کشور تحت سلطه میلیونرهایی است که با بنعلی ارتباط نزدیک دارند آنها را از دولت بیزار میساخت، خریداری شدن این مجموعه انتشارات از سوی داماد بنعلی ضربهای ناگوار بود که آنها را بیش از پیش از فضای حاکم برای رسانه و مطبوعات تونس خشمگین کرد. طبق اسناد ویکیلیکس، داماد بنعلی فرد بیبندوبار و ولخرجی بود که به لحاظ اجتماعی وجهه خوبی نداشت و آنقدر در حال و هوای خوشگذرانی بود که ببر خانگی داشت!
از طرفی تلویزیون دولتی نیز بهطور کامل تحت سیطره رژیم بنعلی بود. اگرچه چند رسانه بینالمللی همچون الجزیره در تونس به فعالیتهای خود بهرغم مشکلاتی که بنعلی برایشان به وجود میآورد، ادامه میدادند. همچنین دولت فضای اینترنت را بهشدت کنترل میکرد. بهطوری که طبق گفته یکی از روزنامهنگاران بینالمللی، بنعلی وبسایتهای مخالف را مسدود میکرد و کاربران آن را تحت تعقیب قرار میداد. تا حدی که زمانی که تظاهرات به اوج خود رسیده بود، دولت تلاش میکرد نام کاربری و گذرنامه حسابهای فیسبوک و یاهوی روزنامهنگاران آنلاین را بدزدد که در مواردی نیز موفق به این کار شده بود. به گفته ویلیام گارنارا، این اقدامات بنعلی و کنترل شدید او روی فضای رسانه، ضربه روحی سختی به مردم تونس که تا قبل از این از دیکتاتوری او حمایت میکردند زد. گارنارا بیان میکند که «در واقع مردم تونس حس کردند که با تبدیل شدن فضای کشور به یک فضای امنیتی از سوی بنعلی، به آنها خیانت شده است». بنابراین این حس مورد خیانت قرار گرفتن یکی دیگر از مولفههای کلیدیای بود که معترضان را بر آن ساخت که از بنعلی سلب قدرت کنند.
نارضایتی، وندالیسم و بهار عربی
یکی از بهترین نمونههایی که برای توضیح اثر نارضایتی از زندگی و کاهش رفاه زندگی روی شیوع وندالیسم میتوان به آن اشاره کرد، بهار عربی است که پیش از این با شرح انقلاب تونس، از یک جنبه دیگر در مورد آن توضیح دادیم. در جریان بهار عربی وندالیسم آنقدر در کشورهایی که درگیر انقلاب بودند شایع شده بود که هر روز میشد در خبرها، تصاویری از تخریب ساختمانها، شکسته شدن شیشه وزارتخانهها، به آتش کشیده شدن اتوبوسها و مواردی از این دست را دید. همین حالا در گوگل «بهار عربی و وندالیسم» (Arab spring and vandalism) را جستوجو و تصاویر آن را مشاهده کنید. هر جا که آتش میبینید یعنی وندالیسم، هرجا که روی دیوارها نقاشی و نوشته میبینید یعنی وندالیسم و هرجا که اثری از تخریب مشاهده میشود یعنی وندالیسم. گزارشی که در سال 2018 با عنوان «فوران خشم عوام» از سوی گروه خاورمیانه و شمال آفریقای بانک جهانی منتشر شد با یک عینک بسیار جالب به موضوع نگاه میکند. البته این گزارش در مورد وندالیسم نیست و حتی لغت وندالیسم یکبار هم در آن بهکار گرفته نشده است. اما از آنجا که انقلابهایی که در جریان بهار عربی رخ داد به شدت همراه با وندالیسم بود و در واقع وندالیسم یکی از ابزارهای اصلی مردم در نشان دادن اعتراضاتشان بود، خواندن بخشهایی از این گزارش میتواند بسیار مفید باشد.
قبل از آغاز بهار عربی، باور عمومی این بود که در بیشتر کشورهای واقع در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، ثبات و رونق نسبی وجود دارد. نرخهای فقر مطلق و نابرابری در کشورهای این منطقه در سطوح پایینی قرار داشت و چند سال بود که رو به کاهش گذاشته بود؛ به طوری که دسترسی به آموزش و خدمات بهداشتی تا اندازه معناداری بهبود داشت. اما مشکل آنجا بود که با وجود حکمرانان دیکتاتور و تمامیتخواه در کشورهای این منطقه، موشکافی و پی بردن به عمق شیوه و مدل حکمرانی این کشورها برای دانشمندان سیاسی و افرادی که نظارهگر این روند بودند، یک معما باقی مانده بود. تحت این شرایط، تعدادی از تحلیلگران، نیروی ثباتبخش به کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا را اسلام معرفی میکردند. با این حال، میتوان در دادههای مربوط به رفاه ذهنی (subjective well-being)، به دنبال ریشههای آغاز نارضایتی و شکایتهای عمومی در کشورهای عربی گشت. دادههایی که بسیار معنادار هستند و میتوانند به خوبی و به طور سازگار، رفاه مردم را بسنجند و همچنین ویژگی دیگر این دادهها آن است که اهمیت عناصر غیرمادی را در بحث رفاه، به حساب میآورند. این به حسابآوردن عناصر غیرمادی در سنجش رفاه، باعث میشود که هنگام مطالعه فقر و مفاهیم رونق تسهیمیافته، به تصویر جامعتری از رفاه دست یابیم.
دادهها نشان میدهد که رضایت از زندگی در بیشتر کشورهای در حال توسعه منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، قبل از آغاز بهار عربی، زیر سطح متوسط کشورهایی که در سطوح مشابه توسعه قرار داشتند، بود. همچنین با بررسی عمیقتر دادهها به این نتیجه میرسیم که این سطح پایین رضایت از زندگی در غالب کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، در سالهای نزدیک به آغاز بهار عربی، به طور معناداری افت کرده بود. به طور کلی در این منطقه، نابرابری در رفاه بهنسبت بالا بود. در واقع سطوح نابرابری در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا قبل از آغاز بهار عربی، بعد از آمریکای لاتین و جزایر کارائیب در جایگاه دوم (در ردهبندی مناطق از نظر نابرابری در رفاه) قرار داشت. این در حالی بود که به لحاظ نابرابری صرفاً پولی، منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا وضعیت چندان بدی نداشت و سطوح نابرابری پولی در این منطقه پایین بود.
در کشورهای بهار عربی، در دوران نزدیک به آغاز انقلابها، سهم افرادی که از زندگی خود ناراضی بودند به طور معناداری رو به افزایش گذاشته بود. این افزایش در نارضایتی بیشتر از همه خود را در کشورهای مصر، مراکش و سوریه نشان میدهد. یعنی جایی که بین سالهای 2007 تا 2010، بین 10 تا 20 درصد از جمعیت (بین 15 تا 55 سال)، از زندگی خود ناراضی شدند. تا پایان سال 2010، منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا تنها منطقهای در جهان بود که رفاه ذهنی مردمش، بهشدت کاهش یافته بود و با شیب تند در حال کاهش بیشتر بود. همچنین به طور میانگین، این کاهش نارضایتی در میان 60 درصد بالایی درآمدی نسبت به 40 درصد پایینی و بهخصوص در کشورهای بهار عربی شامل مصر، لیبی، سوریه، تونس و یمن بیشتر بود. بنابراین به نظر میرسد که اتفاقاتی که منجر به بهار عربی شد، بیشتر از همه از سوی طبقات متوسط به وجود آمده بود.
شکوههای اصلی در پس بهار عربی
انتظارات و خواستههای مردم به ویژه جوانانی که تحصیلات بالاتری نسبت به والدین خود دارند افزایش یافته است. آنها انتظار دارند که با اتمام تحصیلات خود کار مناسب پیدا کنند که این امر باعث افزایش شکاف بین رفاه واقعی و رفاه مورد انتظار میشود. این امر، به نوبه خود ممکن است نارضایتی مردم نسبت به نابرابری و بیعدالتی اجتماعی را افزایش دهد و همچنین بر میزان شادکامی یک جامعه تاثیر منفی داشته باشد. در میان عوامل متعدد ذهنی، برخی از عوامل مربوط به ویژگیهایی است که تصور میشود قویترین تاثیر را در رضایت از زندگی در آستانه بهار عربی داشته است. این عوامل عبارتاند از: 1- آزادی محدود، 2- استانداردهای زندگی فرسوده، 3- شرایط بازار کار ضعیف و 4- مسائل مربوط به حاکمیت.
آزادی محدود
نوع حکومت در اکثر کشورهای عربی در طولانیمدت، از نوع سلطنت فردی و استبدادی (autocracies) بوده است. در نتیجه، بررسی تاثیر آزادیهای محدود فردی بر رفاه ذهنی بسیار حائز اهمیت است. این بررسی با پاسخ به سوالات مربوط به آزادی شخصی بهویژه با طرح این سوال انجام شد: «آیا شما نسبت به آزادی خود در انتخاب آنچه در زندگی انجام میدهید رضایت دارید یا نه؟». برخی مطالعات نشان میدهند انتخاب آزادانه و انعکاس صدای مردم تاثیر عمدهای بر شادی آنها دارد. مردم در جوامع مبتنی بر دموکراسی شادتر از جوامع مستبد هستند و تاثیر دموکراسی بر شادی در کشورهای دموکراتیک بیشتر است. اما در مطالعات دیگر، هیچ ارتباط معناداری بین صدای مردم، پاسخگویی و خوشبختی در کشورهای در حال توسعه MENA نمیتوان یافت و تنها یک همبستگی ضعیف بین خوشبختی و دموکراسی در منطقه MENA وجود دارد. در کشورهای عربی در حال توسعه، «معامله مستبدانه» ممکن است ارتباط مستقیم بین شادی و آزادی محدود را تضعیف کند. افرادی که در ازای حمایت سیاسی، مزایای مادی دریافت میکنند، ممکن است در ابتدا از شرایط زندگی ابراز نارضایتی کنند، به جای اینکه سیستم حاکم را مسوول بدتر شدن اوضاع بدانند. از بین بردن مزایای مادی، آزادی را افزایش میدهد که نهتنها باعث ایجاد انگیزه برای تغییرات اقتصادی میشود بلکه تغییرات سیاسی را نیز به دنبال دارد.
فرسایش استاندارد زندگی
ناکامی در ارائه خدمات عمومی باکیفیت و ایجاد شغل در بخش دولتی، استانداردهای زندگی مردم را در کشورهای توسعهیافته MENA تحت تاثیر قرار داده است. در دهه اول سال 2000، فرسایش استانداردهای زندگی علاوه بر طبقه فقیر، در طبقه متوسط جامعه نیز احساس شد. با کاهش مطلوبیت نهایی، سیستم یارانهها نتوانست فرسایش استانداردهای زندگی را جبران کند. یارانههای غذا و انرژی جهت رفاه و آسایش طبقه متوسط، از اهمیت کمتری نسبت به طبقه فقرا و آسیبپذیر برخوردار بود. یک تغییر تدریجی در حمایت دولت از نخبگان به یک نگرانی خاص بدل شد. مردم ناامید شدند زیرا نمیتوانستند با سختکوشی در کار پیشرفت کنند و در موفقیت چند شرکت بزرگ عربی که اغلب شرکتهای دولتی یا خصوصی بودند سهمی نداشتند. فرسایش در استانداردهای زندگی از طریق درآمد فردی و ارزیابی ذهنی از استانداردهای زندگی با پاسخ به سوال زیر در نظر گرفته شده است: «آیا شما از استاندارد زندگی خود راضی هستید؟». پاسخ به این سوال نشان میدهد که چگونه افراد عوامل پولی و غیرپولی را که بر استانداردهای زندگی آنها تاثیر میگذارند ارزشگذاری میکنند. که این عوامل عبارتاند از: موسسات محلی، دسترسی به زیرساختها، خدمات بهداشتی و آموزشی، امنیت و انسجام اجتماعی، ثبات سیاسی و اقتصادی، کیفیت کار، محیط زیست و محیط فرهنگی. پاسخ به این سوال بستگی به دیدگاه خود مردم دارد که استاندارد زندگی را چگونه تعریف میکنند.
شرایط ضعیف بازار کار
وجود ارتباط منفی بین خوشبختی و بیکاری به خوبی ثابت شده است که متاثر از عوامل مختلف مانند کاهش درآمد، هزینههای روانی مانند اضطراب روانی، از دست دادن هویت و احترام به خود است. تاثیر مخرب بیکاری در خوشبختی برای افرادی که در بلندمدت بیکار هستند و همچنین افرادی که دارای فرصتهای شغلی محدود هستند، جدیتر میشود. عدم رضایت از شرایط بازار کار در کشورهای توسعهیافته MENA قبل از دوره بهار عربی بسیار زیاد بود. اشتغال در بخش غیررسمی مزایا و امنیت کمتری در سنین بالاتر دارد. ناسازگاری بین میزان تحصیلات و فرصتهای اقتصادی شکافی بین واقعیت و انتظارات ایجاد کرده است که رضایت از زندگی را در جوانان کاهش میدهد و منجر به افزایش مشارکت در ناآرامی اجتماعی میشود. با توجه به نرخ بالای بیکاری در منطقه MENA، به ویژه برای جوانان، متغیرهای ذهنی و عینی مربوط به اشتغال و نظام آموزشی در نظر گرفته شد. با توجه به وضعیت اشتغال، آنها کارکنان، افراد خوداشتغال، بیکار یا خارج از نیروی کار را متمایز کردند. آنها شرایط بازار کار و در دسترس بودن شغل با کیفیت بالا را از طریق پاسخ دادن به این سوال بررسی کردند:«آیا شما تلاش برای افزایش تعداد مشاغل باکیفیت را ضروری میدانید یا خیر؟».
مسائل مربوط به حاکمیت
ادراک فساد و سرمایهداری رفاقتی قبل از بهار عربی رو به وخامت بود. طبق رتبهبندی کشورهای MENA در شاخص ادراکی فساد که توسط سازمان شفافیت بینالمللی انجام میشود این شاخص در تونس از 2 /5 به 3 /4 کاهش یافته (عدد کمتر نشاندهنده فساد بیشتر است) و در مراکش از 7 /4 به 4 /3 کاهش یافته است. در جمهوری عربی سوریه، این شاخص از 4 /3 در سال 2003 به 5 /2 در سال 2010 کاهش یافته است. در برخی کشورها، از جمله مصر، اردن و لیبی، شاخص پایدار بود. اما این شاخص در بیشتر کشورهای MENA کمتر از میانگین جهانی بود. رشد بخش خصوصی با وجود سرمایهداری رفاقتی متوقف شد. اصلاحات در دهه 1990 به طور نامنظم انجام شد و عمدتاً به نفع نخبگان بود که سهم عظیمی از بخشهای اقتصادی را تحت کنترل خود داشتند. فساد در کشورهای در حال توسعه MENA رشد پیدا کرد و تاثیرات مخربی نهتنها بر رشد اقتصادی و بخش خصوصی، بلکه بر رفاه ذهنی افراد داشت. ناامیدی نسبت به نابرابری فرصت در بازار کار و افزایش فساد، یا ارتباط با نخبگان در ایجاد شغل با کیفیت خوب تشدید شد. این امر نشاندهنده این است که نابرابری بر رضایت زندگی افراد تاثیر جدی میگذارد.
وندالیسم و اهمیت جامعه مدنی
توسعه جامعه مدنی به کاهش وندالیسم کمک خواهد کرد یا افزایش آن؟ بگذارید یکبار دیگر خیلی خلاصه آنچه خواندیم را مرور کنیم. ابتدا خوب است مجدداً ذکر کنیم که ما در اینجا در مورد وندالیسم خشن که در نتیجه وضعیت نامساعد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شایع میشود صحبت میکنیم. وقتی وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نامساعد است، مردم معترض میشوند. آنها میخواهند این اعتراض خود را نشان دهند اما آنچه برایشان مهم است فقط تخلیه خشم نیست. آنها اعتراض میکنند چراکه انتظار دارند سیاستمداران این اعتراضات را ببینند و اوضاع را تغییر دهند. اولین ابزار اعتراض استفاده از رسانه است. اما اغلب دولتهای کشورهای در حال توسعه آزادی رسانه را به بهانههای مختلف از مردم میگیرند. این کار فقط مردم را خشمگینتر خواهد کرد. البته ممکن است ابزار رسانه از مردم گرفته نشود اما سیاستگذار نسبت به اعتراضاتی که در رسانهها میشود بیاهمیت باشد. زمانی که ابزار رسانه از مردم گرفته شود یا اعتراضات در رسانهها فایدهای نداشته باشد، ابزار بعدی مردم اعتراضات خیابانی و وندالیسم خواهد بود. اینجا جای یک چیز خالی است: جامعه مدنی. زمانی که یک جامعه مدنی وجود داشته باشد که آنقدر قدرتمند باشد که بتواند خشم مردم را برای رسیدن به یک هدف درست هدایت کند، احتمال روی آوردن مردم به تخریب ساختمانها و شکستن شیشهها برای نشان دادن خشم و اعتراضشان کاهش مییابد. چراکه راه بهتری را برای رسیدن به هدفشان خواهند یافت. اما در غیاب یک جامعه مدنی قدرتمند مردم به ناچار به همان وندالیسم روی خواهند آورد.
اما جامعه مدنی چیست؟ امروزه تقریباً همه مردم موافق با این حرف هستند که جامعه مدنی، به زندگی همکارانه اختیاریای اطلاق میشود که جدای از زندگی در خانه و همکاری در نهادهای دولتی است. همچنین در اغلب موارد اینطور تصور میشود که جامعه مدنی از اقتصاد یک کشور و مسائل مربوط به آن متمایز است. اما اینکه خطوط تعیینکننده جامعه مدنی چیست، مورد بحث است و صاحبنظران این حوزه هنوز به وفاقی سر آن نرسیدهاند که در اینجا به این مساله نمیپردازیم. در خصوص رابطه میان جامعه مدنی و دولت، میتوان شش نوع از رابطه را در مباحثی که در عصر مدرن وجود دارد برشمرد: 1- جامعه مدنی جدای از دولت؛ 2- جامعه مدنی در برابر دولت؛ 3- جامعه مدنی در حمایت از دولت؛ 4- جامعه مدنی در گفتوگو با دولت؛ 5- جامعه مدنی در همکاری با دولت و 6- جامعه مدنی ورای دولت. در اینجا به مورد دوم و ششم میپردازیم.
جامعه مدنی در برابر دولت
انقلابهای 1989 اغلب به عنوان اتفاقاتی که منجر به رنسانسی در ادبیات موجود درباره جامعه مدنی شد شناخته میشود. در این نگرش، جامعه مدنی به سادگی به عنوان فضایی جدا از دولت در نظر گرفته نمیشود، بلکه میتوان به عنوان عاملی که در تعامل و قطعاً در تضاد با دولت است به آن نگاه کرد. داستانی که گفته میشود این است که یک دولت توتالیتر (تمامیتخواه) برای اینکه ثبات خود را حفظ کند، نیاز دارد که شهروندان خود را از سیاست دور کند. به عبارت دیگر ثبات یک دولت تمامیتخواه به میزان شهروندان به دور از سیاست بستگی دارد. منافع دولت توتالیتر به فعالیتهایی بستگی دارد که شکلگیری سازمانهای جامعه مدنی را تضعیف میکند. بنابراین مادامی که دولتهای توتالیتر ثبات خود را حفظ میکنند، فعالیتهای جامعه مدنی یا کم است یا اصلاً فعالیتی از سوی آن وجود ندارد.
در بیشتر رژیمهای اقتدارگرا، جامعه مدنی به سختی حتی یک طبقه وابسته به جامعهشناسی است که سیستم حقوقی را کاملاً رها کرده است. مورد مخالفان کمونیسم در اروپای شرقی میتواند بسیار آموزنده باشد. اصلاحات در اتحاد جماهیر شوروی بعد از 1985 و از سوی گورباچف آغاز شد. او سیاستهایی را آغاز کرد که آزادی بیان بیشتری را به مردم میداد و طی این سیاستها فعالیتهای جامعه مدنی افزایش یافت. همین موضوع باعث شد که بعضی از نظریهپردازان به جای اینکه مفهوم جامعه مدنی را صرفاً یک مساله حقوقی تصور کنند، ارتباط آن با جامعهشناسی را نیز درک کنند.
در واقع بعضی از نظریهپردازان و دانشمندان علوم اجتماعی اذعان میکنند که میزان قدرت دولتهای تمامیتخواه هیچگاه به اندازهای نبوده است که این دولتها ادعا میکردند. زیرا نهتنها کلیساها در بسیاری از این جوامع قادر بودند که سطحی از استقلال و خودمختاری را داشته باشند، بلکه گروههایی مثل همبستگی (solidarity) در لهستان، گروههای طرفدار محیط زیست در مجارستان و آلمان شرقی و گروههایی متشکل از جوانان و باشگاههای موسیقی همگی در منطقه اروپای شرقی که در 1989 انقلابهایی در آنجا شکل گرفت، کارکردهای اجتماعی داشتند و سعی میکردند منابع خود را حفظ کنند. زمانی که رژیمهای تمامیتخواه در این منطقه علائمی از ضعف را از خود نشان دادند، بهخصوص طی سال 1989، این گروهها بهسرعت وارد حوزه مخالفت با این رژیمها شدند. به طوری که تاریخ، جامعه مدنی را باعث این میداند که دولتهای کمونیست در اروپای شرقی در جریان انقلابهای 1989 قدرت خود را از دست دهند. به طور کلی و در یک جمله، انقلابهای 1989، انقلابهای جوامع مدنی بود که خود را در مقابل دولت قرار دادند.
جامعه مدنی در گفتوگو با دولت
تعدادی از نظریهپردازان دموکراتیک که در حال ازدیاد هم هستند، پیشنهاد میکنند که به جامعه مدنی، به عنوان یک طرف گفتوگوی خلاقانه و مهم با دولت نگاه کنیم. این گفتوگو با نوعی ذیحسابی و پاسخگویی دولت به جامعه مدنی، کاراکتریزه میشود. به طوری که دولت باید حسابی از اقداماتش را در پاسخ به صداهای چندگانه و جمعی برخاستهشده از سوی جامعه مدنی در اختیار قرار دهد. در این نگاه در مورد رابطه دولت و جامعه مدنی که به طور واضح در نوشتههای یورگن هابرماس به آن برمیخوریم، جامعه مدنی یک فضای عمومی (public sphere) است که به یک وجود مرکزی تبدیل میشود. فضای عمومی به معنای بسط جامعه مدنی است. فضای عمومی وقتی معنا و مفهوم مییابد که ایدهها، منافع، ارزشها و ایدئولوژیهایی که در جامعه مدنی وجود دارد، به صدایی بلند بدل شوند و به لحاظ سیاسی اثرگذار باشند.