چرا با وجود محبوبیت رشته پزشکی، پزشکان با بحران محبوبیت مواجهاند؟
بر لبه تیز کالایی شدن سلامت
چرا در حالی که همه پدر و مادرها و بچهها آرزوی پزشک شدن دارند ولی امروز این قشر با بحران محبوبیت مواجه است؟ آیا به خاطر طلب کردن حق ویزیت است؟
«بیمار: آقای دکتر چند وقتیه که بیماری فراموشی گرفتم چه کار کنم؟
پزشک: اول بهتره تا فراموش نکردی، پول ویزیت منو بدی!»
فرض کنید ابنسینا اول شهریور (یعنی روز تولدش) مهمانیای راه میانداخت و یکی از خوشمزههای جمع این شوخی پیامکی را میخواند، آنوقت حال شیخالرئیس چگونه بود؟
آنچه ابتدا آوردم از آن پیامکهایی است که برای تبریک روز پزشک رد و بدل میشود. از آن حرفهای کوتاهی که میتواند نگاه منفی بخشی از جامعه به قشر پزشکان را نشان دهد. شغلی که هماندازه سواد به مردمداری و اخلاق نیاز دارد؛ یعنی از دکترها انتظار میرود بیش از اینکه به پول ویزیت بیندیشند به سلامت بیمار فکر کنند. راستی چرا در حالی که همه پدر و مادرها و بچهها آرزوی پزشک شدن دارند ولی امروز این قشر با بحران محبوبیت مواجه است؟ آیا به خاطر طلب کردن حق ویزیت است؟ نه حالا که در ایران باستان هم دستمزد طبیبان از دستمزدهای عادی بیشتر بود. کتاب «دینکرد» که به نوعی درسنامه دین زرتشت است تاکید میکند: «طبیب باید طوری باشد که بتواند در محله معروف شهر و در خانهای مناسب با اسباب و اثاثیه لازم زندگی کند. طبیب باید خوراک سالم، پوشاک کافی و یک اسب تندرو داشته باشد تا بتواند از بیمارانی که دور از او زندگی میکنند، عیادت کند.» بماند که جایگاه رفیعی هم این طبیب در بهشت موعود خواهد داشت. با این همه چه شده که دستمزد پزشکان این همه مدعی و شاکی دارد؟ چندی پیش مسعود پزشکیان، وزیر پیشین بهداشت که خودش هم پزشک است به دستمزد بالای طبیبان
اعتراض کرده است. خود وزیر بهداشت نیز دریافت دستمزد بالا را درست ندانسته. از طرف دیگر پرستاران هم به روند دستمزدهای پزشکان معترضاند و میگویند دستمزد پزشکان گاهی تا 100 برابر حقالزحمه پرستاران است. در این میان پزشکان نیز پاسخهایی دارند و میگویند همه پزشکان وضعیت مالی خوبی ندارند. برای نمونه رئیس کل سازمان نظام پزشکی کشور از 12 هزار پزشک جراح گفته که وضعیت معیشتی خوبی ندارند. این در حالی است که در کشورهای پیشرفته یک پزشک عمومی درآمد 120 هزاردلاری دارد. البته برای اینکه علت حساسیت موجود روی دستمزد پزشکان را بفهمیم باید عینک اقتصاد را از چشممان برداریم و دیدگاه جامعهشناسی جای آن بنشانیم. همیشه تاریخ، پزشکان واسطه بهبود بین بیماران و پروردگار بودند. برساختههای ذهنی ما از این قشر همیشه با نوعی مثبتاندیشی همراه است. جوری که وقتی معدودی از پزشکان بیاخلاق را میبینیم دچار «ناهماهنگی شناختی» میشویم؛ یعنی در ذهنمان تصویری پاک و مثبت و مهربان از پزشکان داریم ولی در عمل گاه بدخلقی و بیاخلاقی میبینیم. جمعیت 75میلیونی ایران به حدود 75 هزار پزشک نیاز دارد. هرچند به لحاظ کمی ما به این عدد نزدیکیم، ولی نوع
توزیع این پزشکان در کشور بهگونهای است که بیشتر آنها میخواهند به جای نقاط محروم در مطب شخصی خویش در شهرهای بزرگ طبابت کنند. طبق آمار وزارت کار، تنها در دو دهه، کشور از واردات پزشکان خارجی بینیاز شد و امروز به وضعیت بیکاری پزشکان داخلی و مازاد نیرو رسیده است. اینجاست که باز هم طبق همین آمارها 12 هزار پزشک عمومی یا بیکارند یا اینکه شغل طبابت را کنار گذاشتهاند و به کار دیگری مشغولاند. بهعبارت دیگر آمار بالایی از تحصیلکردههای رشته پزشکی چنان عرصه رقابت با همکاران خویش را تنگ میبینند که چارهای جز اشتغال به حرفهای دیگر و گاه زیرمیزی گرفتن ندارند. اتفاقاً همین خلافهای بهظاهر ساده است که شاید مهمترین دلیل دلخوری مردم از پزشکان و اعتراض به دستمزد بالای آنان است. صاحبنظران معتقدند بهترین راه، از بین بردن رابطه مالی میان پزشک و بیمار است. چنین امری بیمه پایه و تکمیلی مقتدر میخواهد، ولی وقتی که بیمه سلامت ضعیف باشد، دیواری کوتاهتر از پزشکان پیدا نمیشود؛ چون بیماران با همه رنجوری اگر یقه بیمه را نتوانند بگیرند، حتماً غرهای آنچنانی که میتوانند سر پزشک بیچاره بزنند! این در حالی است که یک پزشک متخصص
گاهی تا 27 سال درسخوانده و در بیمارستانها شببیداری کشیده و وقتی در میانسالی به شهرت یا ثروت رسیده حق خودش میداند که در عرصه طبابت خصوصی دستمزد بیشتری طلب کند.
دیدگاه تان را بنویسید