مروری بر زندگی و دستاوردهای علمی گاتفرید هابرلر
اقتصاددانِ متفاوتِ مکتب اتریش
شاگردی نزد میزس و ویزر، دو تن از بزرگان مکتب اتریش و نیز استادی دانشگاه وین و همدرس بودن با هایک همه و همه به اندازه کافی جالب توجه هستند که ما را به مرور زندگینامه گاتفرید هابرلر ترغیب کنند. خودش میگوید: «بهطور اتفاقی با اقتصاد آشنا و به آن علاقهمند شدهام.
شاگردی نزد میزس و ویزر، دو تن از بزرگان مکتب اتریش و نیز استادی دانشگاه وین و همدرس بودن با هایک همه و همه به اندازه کافی جالب توجه هستند که ما را به مرور زندگینامه گاتفرید هابرلر ترغیب کنند. خودش میگوید: «بهطور اتفاقی با اقتصاد آشنا و به آن علاقهمند شدهام. وقتی در سال 1918 وارد دانشگاه شدم برای اولین بار یک رشته جداگانه به نام اقتصاد ایجاد شده بود. تا پیش از آن اقتصاد در دانشکده حقوق تدریس میشد. البته پس از آن به دلایلی یک مدرک حقوق نیز گرفتم. اولین بار وقتی به دانشگاه وین راه یافتم با میزس آشنا شدم که البته کرسی استادی افتخاری این دانشگاه را در اختیار داشت و سمینارها و حلقههای متعددی را برگزار میکرد. ولی اولین استاد رسمی من در دانشگاه ویزر بود. یادم هست زمانی که وارد دانشگاه شدم، فردریش هایک از من یک سال بالاتر بود و ما با هم پس از آن همکلاس و همدرس شدیم.»
گاتفرید هابرلر یکی از اولین اقتصاددانانی بود که منافع جهانشمول و بهرهوری بالاتر تجارت بینالملل آزاد یا بدون محدودیت سیاسی را در قالب نظریه ذهنی جدید ارزش مطرح کرد. او همچنین رویکردی را به منظور تحلیل رکود و رونقهای اقتصاد که بر مبنای سنتزی از نظریه چرخههای تجاری کینزی اولیه بودند، ایجاد و قویاً بر نقش علی دستکاریهای سیاسی در عرضه پول تاکید کرد. او به عنوان یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان در حوزه تجارت بینالملل، تقریباً همیشه به صورت قاطعانه با سیاستها و برنامههای محافظهکارانه و تورمزا مخالفت میکرد. این در حالی بود که بسیاری از این برنامهها از سوی سایر همکاران هابرلر پشتیبانی میشد و حتی دولتهای ملل کمتر توسعهیافته که اقتصادی نسبتاً مختلط داشتند نیز در دوران پس از جنگ جهانی دوم به اجرای این برنامهها میپرداختند. هابرلر در اتریش به دنیا آمد و در سال 1936 برای پیوستن به هیات علمی دانشگاه هاروارد به عنوان استاد به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد. از بیش از سه دهه بعد یعنی در سال 1971 که هابرلر از کرسی استادی بازنشسته شد، تا پایان عمرش در سال 1995، او یکی از استادان موسسه تحقیقات سیاست عمومی در
واشنگتن بود. دو کتاب مهم و تاثیرگذار هابرلر که به ترتیب در سالهای 1933 و 1937 نوشته شدهاند، عبارتند از: «نظریه تجارت بینالملل» و «رونق و رکود». علاوه بر این، او «پول و چرخه تجاری» و «معنای اعداد شاخص» را نیز پیش از آن تالیف کرده بود. هابرلر در زمان اقامت در اتریش، طی دهههای 1920 و 1930 میلادی یکی از اعضای سرشناس حلقههای علمی خصوصی بود که اقتصاددان معروف اتریشی لودویگ فون میزس تشکیل میداد. گفتنی است در این حلقهها، علاوه بر اقتصاددانان، جامعهشناسان، فلاسفه، دانشمندان دیگر علوم انسانی نیز حضور داشتهاند. تاثیر مشارکت در این حلقهها همواره در خط فکری هابرلر در طول دوران زندگی علمیاش دیده میشود هرچند که در برخی موارد مانند چرخههای تجاری و نیز نظام بینالمللی پایه طلا تفاوتهایی با سایر همقطاران اتریشیاش دارد. از همین رو هابرلر را عموماً به عنوان یک اقتصاددان مکتب پولی یا حتی یک کینزی راستگرا میشناسند برخی نیز حتی ارتباط صد درصد او با عقاید مکتب اتریش را چندان صحیح نمیدانند. البته بهرغم این ادعا او را همچنان میبایست یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان این مکتب به شمار آورد. بدین بهانه قصد داریم به
معرفی مختصر این مکتب نیز بپردازیم تا بیشتر با مبانی فکری این اقتصاددان آشنا شویم و نظریات او را نیز اندکی با استادان و همدورهایهایش مقایسه کنیم.
مکتب اتریش
اگرچه ادعا میشود که مکتب اتریش از قرن 15 تاکنون حضور داشته است ولی احتمالاً درواقع این مکتب اقتصادی با انتشار کتاب «اصول اقتصاد» کارل منگر در 1871 آغاز شد. در این نگرش مهم این است که مکتب اتریشی از سویی انتقادی است از مکتب تاریخی آلمان که میگفت اقتصاد هم مثل تاریخ است. یعنی همانگونه که در تاریخ حوادثی رخ میدهد که تکرار نمیشود، در اقتصاد هم وضع به همین صورت است و درنتیجه قوانین عمومی اقتصاد وجود ندارد. ولی برخلاف مکتب تاریخی آلمان اقتصاددانان کلاسیک انگلیسی اعتقاد داشتند میتوان قوانین عمومی اقتصاد را کشف کرد. از سوی دیگر، منگر اگرچه با کلاسیکها همراه بود که برای اقتصاد هم قوانین عمومی وجود دارد ولی به مکتب تاریخی آلمانی هم انتقاد داشت که «اقتصاد را به صورت انباشت دادههای آماری در خدمت دولت» میدیدند. به گمان منگر در هر آن میلیونها انسان انتخاب میکنند و این انتخابهای فردی اساس پدیدههای اقتصادی همچون عرضه، تقاضا و بازار را میسازند. اقتصاد در این مکتب نه درباره پدیدههای عینی طبیعی بلکه درباره پدیدههای ذهنی انسانی است. در این کتاب منگر مدعی میشود بررسی
مسائل اقتصادی خصلتی همهجایی دارد و واحد مناسب بررسی هم بشر و هم انتخابهای اوست. این انتخابها با رجحان ذهنی افراد صورت میگیرد.
نکته جالب توجه این است که از سالهای دهه 1930 به این سو هیچیک از پژوهشگران دانشگاه وین نقش برجستهای در پیشبرد اقتصاد مکتب اتریشی نداشتند. از این زمان به بعد مکتب اتریشی به انگلیس و آمریکا منتقل شد. بسیاری از عقاید نمایندگان برجسته این مکتب اقتصادی، بهطور مشخص، فون هایک و لودویگ فون میزس ریشه در عقاید اقتصادی بزرگانی چون آدام اسمیت و دیوید هیوم و اقتصاددانان اوایل قرن بیستم چون نات ویکسل داشت. به احتمال زیاد میتوان ادعا کرد موثرترین و سختکوشترین مدافع این مکتب اقتصادی لودویگ فون میزس (1973-1881) اتریشی بود. در دهههای اولیه قرن بیستم لودویگ فون میزس و فردریش هایک با پژوهشهای خود درباره چرخههای تجاری و در نقد اقتصاد سوسیالیستی این سنت را ادامه دادند. از دید هایک ـ میزس رکود به خاطر تزریق اعتبار پیش میآید. وقتی وامستانی ارزانتر میشود کارآفرینان در تولید بیشتر سرمایهگذاری میکنند و مصرفکنندگان هم بیشتر خرید میکنند. همین که مشکلی در میزان اعتبار یا در هزینه وام پیش میآید این الگو به مخاطره میافتد. در دهههای 1950 و 1960 شاهد نزول این مکتب اقتصادی بودیم ولی در 1974 با اعطای جایزه نوبل اقتصاد به
هایک افول اقتصاد کینزی و چیرگی تدریجی دیدگاههای نولیبرالی اقتصادی این مکتب به مقدار زیادی احیا شد. از طرفی نیز اثرگذارترین حوزهای که هابرلر در آن فعالیت داشته است، تجارت بینالملل و چرخههای تجاری بودهاند. او اولین کسی بود که در سال 1933 صورت جدیدی از یک بحث قدیمی ارائه داد. او نشان داد تجارت آزاد و تقسیم بینالمللی نیروی کار، بهرهوری اجتماعی و استانداردهای زندگی را برای تمامی مردم یک کشور به حداکثر میرساند. بحث او بر مبنای نظریه ارزش و قیمت قرار داشت که درواقع نظریه کلاسیک ارزش را رد و ارتباطی مهم میان ارزشهای ذهنی مصرفکنندگان و هزینهها و درآمدهای عینی و پولی تولیدکنندگان ایجاد میکند. این نظریه در عین حال بر استقلال پویای تمامی پدیدههای اقتصادی نیز تاکید دارد.
هابرلر و پولیون
در یک مطالعه معروف که توسط هابرلر در سال 1937 انجام و منتشر شد، او مبحثی گسترده و مبسوط را در زمینه ادبیات مربوط به نظریه چرخههای تجاری آغاز کرد و ایده خودش را نیز به صورتی قابل قبول ارائه داد. هابرلر درواقع سعی کرد نقش علی تغییرات عرضه پول بر قیمتها را توضیح دهد بهویژه زمانی که چسبندگی دستمزدها به دلیل دخالتهای سیاسی در سازوکار بازار رخ میدهد. حدود دو دهه بعد یعنی در اوایل دهه 1950 میلادی، هابرلر حمایتش از سیستم پایه طلا را انکار و کمپینی را شروع کرد که در آن میلتون فریدمن و دیگر اقتصاددانان مکتب پولیون شرکت داشتند. این کمپین قصد داشت سیستم معادل نرخهای برابری ارز را جایگزین سیستم قبلی کند که این امر را میتوان از نقاط قوت کار هابرلر دانست. اساساً در تفکر هابرلر و بهطور کلی مکتب اتریش پول خنثی نیست. پول وسیله مبادله مورد قبول همگان است. اگر سیاست دولت واحد پولی را مخدوش کند، مبادله هم مخدوش میشود. هدف سیاستهای پولی به حداقل رساندن مواردی است که مبادله مخدوش میشود. هر افزایشی در عرضه پول اگر با افزایش برابر در تقاضا برای پول خنثی نشود باعث بالا
رفتن قیمتها خواهد شد. ولی در سرتاسر اقتصاد قیمتها در یک آن تعدیل نمیشوند. بعضی تعدیلها سریعتر انجام میگیرد، یعنی قیمتهای نسبی تغییر میکند و این تغییرات هم بر اشکال مبادله و تولید اثر میگذارد. پس پول نمیتواند در اقتصاد خنثی باشد.
اهمیت این مساله در مباحث مربوط به هزینههای تورم آشکار میشود. در تئوری مقداری پول، به درستی گفته میشود که چاپ پول، سبب افزایش ثروت نمیشود. از اینرو، اگر دولت عرضه پول را دو برابر کند، آنگاه دو برابر شدن قیمتها مانع از افزایش قدرت خرید دارندگان پول خواهد شد. اگرچه تئوری مقداری پول، پیشرفتی مهم را در تفکر اقتصادی به وجود آورد، اما تفسیر مکانیکی این تئوری سبب میشود هزینههای سیاستهای تورمی، کمتر از واقع برآورد شود. در صورتی که با دو برابر شدن عرضه پول توسط دولت، قیمتها نیز دو برابر شوند، آنگاه فعالان اقتصادی که تغییرات عرضه پول را بهطور دقیق بررسی میکنند، میتوانند این تغییرات قیمتها را پیشبینی کرده و رفتار خود را نیز به تناسب آن، تعدیل کنند. از اینرو، هزینههای تورم به حداقل مقدار خود میرسد. اما تورم از لحاظ اجتماعی، در سطوح مختلفی ویرانی به بار میآورد. اولاً، حتی تورم پیشبینیشده نیز مانع ایجاد اعتماد بین دولت و شهروندانش میشود، زیرا دولت با استفاده از تورم ثروت مردم را به خود انتقال میدهد. ثانیاً تورم پیشبینینشده اثر بازتوزیعی دارد، زیرا بدهکارها به بهای زیان طلبکارها، منتفع میشوند.
ثالثاً، از آنجا که افراد نمیتوانند تورم را کاملاً پیشبینی کنند و نیز از آنجا که پول، بهگونهای خاص مثلاً از طریق خرید اوراق قرضه توسط دولت به سیستم وارد میشود، برخی از قیمتها (بهعنوان مثال قیمت اوراق قرضه)، قبل از دیگر قیمتها تغییر میکنند و این به آن معناست که تورم در الگوی مبادله تولید تغییر ایجاد میکند. از آنجا که در اقتصاد مدرن پول تقریباً در تمامی مبادلات مورد استفاده قرار میگیرد، این اعوجاجها مبادلات را به شدت تحت تاثیر قرار میدهند. بنابراین از آنجا که پول خنثی نیست هدف سیاست پولی باید به حداقل رساندن این اعوجاجهای پولی باشد.
همچنین به عقیده هابرلر تولید همیشه برای تقاضای ناشناخته در آینده است و فرآیند پیچیده تولید، سرمایهگذاری در مراحل مختلف تولید را ضروری میسازد. ارزش هر آنچه در این مراحل تولید میشود وابسته و پیوسته به ارزشی است که کالای نهایی از نظر مصرفکننده داراست. تولید که اغلب مراحل متعدد دارد باعث تداخل کالاهای متفاوتی میشود که در کلیت خود فرآیند آن کالای نهایی را میسازند. نکتهای که در اینجا اهمیت دارد تفاوت فرآیندهای مختلف تولید و اختلاف موجود بین ماشینآلات و کالاهای سرمایهای با یکدیگر است. کارخانهای که اتومبیل تولید میکند، نمیتواند یکباره با توجه به آنچه در بازار اتفاق میافتد، کامپیوتر تولید کند. صاحبان کسبوکار بر اساس قیمتهای نسبی تصمیم میگیرند در کدام فرآیند سرمایهگذاری کنند. برای این منظور لازم است قیمتها مخدوش نباشد. قیمتهای مخدوش علامت نادرست میدهند و اگرچه اشتباهات در گذر زمان اصلاح میشود ولی منابع به هدر میروند.
نهادهای اجتماعی و بازار آزاد
یکی از جنجالبرانگیزترین بحثهای مربوط به دانش اقتصاد که در مکتب اتریش نیز بالطبع به آن پرداخته شده است، نهادهای اجتماعی است. هابرلر نیز به عنوان عضوی از این مکتب از این قاعده مستثنی نبوده است. نهادهای اجتماعی، غالباً نتیجه طراحی مستقیم نبوده، بلکه محصول جانبی فعالیتهایی که برای دستیابی به اهدافی دیگر صورت میگیرد، هستند. دانشآموزی که در سرمای ماه ژانویه در تلاش است تا به سرعت و قبل از آنکه سردش شود خود را به کلاس برساند، احتمالاً به جای آنکه حیاط را دور بزند تا به کلاسها برسد، از میان حیاط عبور میکند. این کار هنگام بارش برف، سبب خواهد شد جای پای او در برف بماند. بنابراین دانشآموزان دیگر نیز این مسیر را خواهند پیمود و این، سبب خواهد شد که مسیری در میان حیاط تشکیل شود و دائماً با عبور دانشآموزان بزرگتر شود. اگرچه این دانشآموزان میخواهند سریعتر به کلاس رسیده و از بیرون ماندن در هوای سرد پرهیز کنند، اما در این میان مسیری را در برف به وجود میآورند که عملاً به دانشآموزانی که دیرتر میآیند، کمک میکند تا آسانتر به این هدف دست یابند. این
داستان «مسیر درون برف» مثالی ساده از «آنچه محصول عملکرد انسان و نه نتیجه طراحی وی است» هست. اقتصاد بازار و سیستم قیمتی آن، نمونههایی از فرآیندی مشابه هستند. افراد به دنبال ایجاد مجموعه پیچیدهای از نرخ ارز و سیگنالهای قیمتی که اقتصاد بازار را تشکیل میدهند، نیستند. هدف آنها تنها این است که زندگی خود را بهبود بخشند، اما رفتار آنها منجر به ایجاد سیستم بازار میشود. پول، قانون، زبان، علم و...، همگی پدیدههایی اجتماعی هستند که نه در طراحی انسانی، بلکه در تلاش افراد برای بهبود شرایط زندگی خود ریشه دارند. در جریان همین تلاشها نتایجی به دست میآید که به سود همه تمام میشود. دلالتهای این قضایا، بسیار ریشهای است. در صورتی که این قضایا صحیح باشند، تئوری اقتصادی بر منطق زبانی و کار تجربی و با تمرکز بر روایتهای تاریخی پایهگذاری خواهد شد. در سیاستهای عمومی نیز این قضایا دلالت بر آن دارند که در رابطه با توانایی مقامات رسمی دولتی برای دخالت بهینه در سیستم اقتصادی شک و تردید زیادی وجود دارد، چه رسد به اینکه بتوانند اقتصاد را بهگونهای عقلانی مدیریت کنند. شاید اقتصاددانها باید این اصل اعتقادی پزشکها را به کار
گیرند: «مهمترین امر آن است که خسارتی ایجاد نکنید.» اقتصاد بازار از گرایش طبیعی افراد برای بهبود شرایط خود از طریق کشف مبادلاتی که برای دو طرف منفعت دربر داشته باشد، تشکیل میشود. آدام اسمیت، اولین بار این پیام را در «ثروت ملل» به صورت سیستماتیک بیان کرد. در قرن بیستم، اقتصاددانان اتریشی سازشناپذیرترین و غیرقابل انعطافترین مدافعان این پیام بودند. اما این سرسختی اقتصاددانان اتریشی در دفاع از بازار نه ناشی از یک تعهد ایدئولوژیک بلکه در نتیجه منطق مباحثشان است. هرچند که هابرلر در زمینههای تخصصی مانند مالکیت و آزادی و بازار آزاد چندان سخن نگفته است اما به عنوان یکی از همعصران هایک، فیلسوف و اقتصاددان مکتب اتریش بیگمان به این زمینهها نیز توجه داشته است. در همین زمینه باید گفت یکی از بهترین موفقیتهای اقتصاددانان اتریشی بنیاد مونت پلرین در سال 1974 بود که به مبنایی واقعی برای تفکر لیبرال معاصر تبدیل شد. هابرلر و هایک از عناصر اصلی این بنیاد بودهاند. این دو مساله که بازار بهترین تضمینکننده آزادی سیاسی است و ایده معروف عدالت اجتماعی در آن لحاظ نمیشود، تنها دو مورد از درخشانترین مفاهیم لیبرالیسم هایکی
هستند که مسلماً با بهرهگیری از ایده جدیدی که هایک از آن به عنوان ابزاری برای مخالفت با هرگونه دخالت دولت در اقتصاد نام برد، مطرح شدهاند.
جمعبندی
درنهایت، بسیاری معتقدند هابرلر با ارائه نظریه هزینه - فرصت، نظریه ارزش کار ریکاردو را از بنبست خارج کرد. طبق نظریه هزینه - فرصت هابرلر، هزینه تولید یک کالا عبارت است از مقدار کالای دیگری که باید از تولید آن صرفنظر کرد تا منابع کافی برای تولید یک واحد اضافی از کالای اول فراهم شود. بر این اساس کشوری که دارای هزینه - فرصت کمتری در تولید یک کالاست در تولید آن کالا مزیت نسبی دارد، در اینجا این فرض مطرح است که نیروی کار تنها عامل تولید است یا همگنی نیروی کار وجود ندارد و هزینه یا بهای یک کالا برابر با نیروی کاری نیست که در تولید آن به کار رفته است. کشوری که در آن هزینه - فرصت از دست رفته یک کالا پایینتر باشد دارای مزیت نسبی در تولید آن نسبت به کالاهای دیگر است. بدین ترتیب نظریه هزینه - فرصتهای از دست رفته به صورتی قابل قبول قانون مزیت نسبی را بیان میکند زیرا میپذیرد که یکسری از عوامل تولید غیرهمگن معمولاً به نسبتهای مختلف با هم ترکیب میشوند تا محصولات متنوعی تولید کنند. همچنین امکان افزایش هزینه - فرصتهای از دست رفته را در تولید بیشتر هر کالا قبول دارد. به این
ترتیب قانون مزیت نسبی را میتوان بر حسب هزینه - فرصتهای از دست رفته مختلف یا برحسب اختلاف قیمت نسبی کالاها در کشورهای مختلف بیان کرد که اساس تجارت بین کشورهاست. هابرلر از جمله نخستین افرادی است که بین تجارت خارجی و توسعه اقتصادی پیوند برقرار میکند. منابع پویای تجارت بینالملل از نظر وی به شرح زیر است: 1- منابع بینالملل ابزار مادی لازم را برای توسعه اقتصادی فراهم میآورد. 2- تجارت آزاد مهمترین سیاست ضدانحصاری است. 3- تجارت بینالملل وسیله انتشار اطلاعات و تکنولوژی است. تجارت ماشین تحرک و جابهجایی بینالمللی سرمایه از کشورهای توسعهیافته به کشورهای عقبمانده است. درواقع این نظریه را بیاغراق میتوان مهمترین دستاورد علمی هابرلر دانست. سرانجام شاید هابرلر به دلیل همعصر بودن با بزرگانی چون میزس، هایک و شومپیتر چندان که باید مورد توجه قرار نگرفته است، اما این موضوع از اهمیت علمی این اقتصاددان مطرح نمیکاهد و او همچنان به عنوان یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان مکتب اتریش شناخته میشود.
منابع:
1- https: / /mises.org /profile /gottfried-haberler
2- https: / /mises.org /library /what-austrian-economics-0
3-http: / /fee.org /freeman /detail /gottfried-haberler-a-centenary-appreciation
دیدگاه تان را بنویسید