ملاحظات نظری در مورد دستمزدهای بالای ستارهها
دستمزد و فوتبال
روشن میکنم که من هیچ آشنایی با جزییات صنعت ورزش در ایران و حواشی روزمره آن ندارم و این نوشته در پی توجیه وضعیت موجود یا نقد آن نیست. هدف این نوشته صرفاً ارائه یک چارچوب اقتصادی برای درک پویایی دستمزدهای بالای عدهای محدود در برخی بخشها از جمله ورزش و هنر است.
روشن میکنم که من هیچ آشنایی با جزییات صنعت ورزش در ایران و حواشی روزمره آن ندارم و این نوشته در پی توجیه وضعیت موجود یا نقد آن نیست. هدف این نوشته صرفاً ارائه یک چارچوب اقتصادی برای درک پویایی دستمزدهای بالای عدهای محدود در برخی بخشها از جمله ورزش و هنر است.
یکی از مفیدترین زوایای نظری در این نوع بحثها درک معمای رفتار «دستمزد سوپراستاری» (بهاصطلاح اقتصاددانان) است. بحث دستمزد سوپراستارها موضوعی است که در چند دهه گذشته در همهجای دنیا مطرح بوده و بخشی از تحقیقات اقتصاد نیروی کار به این موضوع اختصاص داشته است. سوالی که در این حوزه مطرح شده این بوده که چرا ستارگان یک حرفه درآمدی بسیار بالاتر از بقیه دارند؟ ستارگان میتوانند هنرپیشه یا کارگردان سینما، ورزشکار، مربی ورزشی، پزشک متخصص، مدیر شرکت، سخنران حرفهای، موسیقیدان، مشاور روانپزشکی و الخ باشند.
مدلهای سوپراستار سعی میکند به این سوال جواب دهد. برای درک مساله ابتدا باید ببینیم مدل متضاد سوپراستار چیست؟ مدل معمول تولید در اقتصاد مبتنی بر بده بستان (Trade-off) بین کیفیت و کمیت نیروی کار است. بیایید از یک مثال ساده شروع کنیم. فرض کنید میخواهیم برای نوشتن یک نرمافزار استاندارد حقوق و دستمزد برنامهنویس استخدام کنیم. ماهیت این کار طوری است که طیف وسیعی از برنامهنویسان قادر هستند به لحاظ فنی آن را به خوبی انجام دهند. تنها تفاوت بین برنامهنویسان «سرعت (بهرهوری)» آنهاست. برنامهنویس الف میتواند برنامه را در عرض ۵۰ ساعت بنویسد ولی برنامهنویس ب برای نوشتن برنامه ۱۰۰ ساعت وقت لازم دارد. فرض کنیم عجلهای ناگهانی برای تمام کردن برنامه نداریم. در تعادل دستمزد نفر اول دو برابر نفر دوم خواهد بود و در این نقطه کارفرما بین انتخاب آنها بیتفاوت خواهد بود. این حالتی است که تابع تولید نرمافزار نیاز به سوپراستار ندارد و کمیت (۵۰ ساعت نفر اول یا ۱۰۰ ساعت نفر دوم) و کیفیت (بهرهوری دو برابر نفر اول) جایگزین هم هستند. بسیاری از مشاغل از این جنس هستند و لذا تفاوت
بین دستمزد متخصصان مختلف کمابیش کوچک (در حد چند برابر) و پیوسته است.
حال به مسالهای با ماهیت سوپراستار نگاه کنیم. فرض کنیم کسی نیاز به عمل جراحی قلب باز دارد. دکتر الف بهترین جراح قلب شهر است و دکتر ب و ج بعد از او قرار دارند. در این مساله کیفیت و کمیت جراحان جایگزین هم نیست! به این معنی که بسیاری از افراد ترجیح میدهند یک عمل توسط جراح الف داشته باشند تا اینکه دو عمل توسط جراح ب و ج (یا حتی توسط هر دو آنها). مثالها را میتوان برای موارد مختلفی مطرح کرد. مثلاً ارزش یک مدرک از یک دانشگاه مشهور به هیچ وجه قابل جایگزینی با چند مدرک از دانشگاهی با رتبه پایینتر نیست، ارزش شنیدن یک کنسرت از یک استاد موسیقی قابل مقایسه با چند کنسرت توسط خوانندگان ضعیف نیست و الخ.
خلاصه این مدلها این است که چون افراد بین جایگزینی گزینه برتر با واحدهای بیشتری از گزینههای پایینتر «بیتفاوت نیستند»، تقاضا برای گزینه اول به صورت غیرخطی با تفاوت او با نفرات بعدی بالا میرود و طبعاً چون ظرفیت محدود است در تعادل دستمزد نفر اول بسیار بالاتر از بقیه قرار میگیرد.
تفاوت دستمزد بین سوپراستارها و سایر اقشار فقط محدود به ستارگان مطرح در رسانهها نیست. جستوجوهای روزمرهتری میتوانند نتایج مشابهی تولید کنند. به عنوان مثال، لیست حقوق دانشگاههای بخش عمومی آمریکا در وب منتشر میشود و همه میتوانند آن را ببینند. معمولاً استادان مشهور (مثلاً برندگان جایزه نوبل) حقوقهای نسبتاً خوبی دریافت میکنند، رئیس و معاونان دانشگاه هم معمولاً بالاترین حقوق را بین کادر آکادمیک دارند. ولی نکتهای که معمولاً سخت جلب توجه میکند نفرات اول فهرست حقوق و دستمزد دانشگاه هستند که دریافتیشان گاه «بین 5 تا 10 برابر» بزرگتر از بالاترین حقوق پرداختی به استادان دانشگاه است. این افراد چه کسانی هستند؟ پاسخش سخت نیست: مربیان تیم فوتبال (آمریکایی) و بسکتبال و سایر تیمهای ورزشی دانشگاه.
آیا معنی این مشاهده این است که ورود به حرفه مربیگری ورزشی بسیار پردرآمدتر از استاد دانشگاه است؟ پاسخ این سوال روشن نیست! دلیلش هم این است که به ازای صدها استادی که شغلی در دانشگاه دارند فقط یک مربی ورزش وجود دارد. ما فقط یک مربی موفق و تکستاره را میبینیم ولی مشاهداتمان به قول معروف سانسور شده است چون انبوه مربیان ناموفقی که شغلی ندارند یا در مشاغل کمدرآمد مشغول فعالیت هستند - و در نتیجه مشهور نیستند- را در مشاهدات خود وارد نمیکنیم. لذا اگر از بین کل کسانی که مسیر حرفهایشان را در حوزه ورزش صرف کردهاند میانگین بگیریم چهبسا به عددی کمتر از میانگین کسانی برسیم که وارد مشاغل معمولی و کمریسکتر شدهاند. دستمزد اقلیت موفق باید بالا باشد تا بازده انتظاری را برای خیل افراد جدیدالورود در تعادل با بقیه شغلها نگه دارد.
بخشی از ماجرای درآمد سوپراستارها هم به «بازده به مقیاس» ناشی از فناوریهای صوتی/تصویری مدرن (فیلم و تلویزیون و اینترنت) بازمیگردد. یک دکتر سوپراستار قادر است حداکثر تعداد محدودی را در روز عمل کند و لذا هر قدر هم دستمزدش را بالا ببرد نهایتاً سقفی برای درآمد او متصور است. ولی یک بازیکن ورزشی یا بازیگر یا خواننده خوب میتواند خدمتی (نمایش) تولید کند که به صورت همزمان توسط میلیونها یا میلیاردها نفر مصرف شود و بازده نزولی برای آن متصور نیست. به قول اقتصاددانها هزینه نهایی تولید یک واحد جدید از این خدمات صفر است. این پدیده جدیدی است و در روزگار قدیم وضعیت این طور نبوده است. تا ۱۰۰ سال پیش یک خواننده یا بازیگر خوب میتوانست حداکثر در سالنی چند صد نفری اجرا کند و حجم تولیدش به همینقدر محدود میشد. در قرن گذشته نویسندهها بیشتر این شانس را داشتند تا محصولشان را در تیراژ خیلی بالا تولید کنند ولی با ظهور فناوریهای صوتی/تصویری این فرصت برای ورزشکاران و هنرمندان حوزه سینما و موسیقی خیلی برجستهتر شده است.
تکرار میکنم که همه این بحثها با این فرض است که دستمزد ستارهها به صورت رقابتی و در چارچوب قواعد یک بازار شفاف و عمدتاً خصوصی تعیین میشود و عوامل اداری، سیاسی و شخصی در آن نقش زیادی ندارد. اگر قرار باشد دستمزدهای نجومی از منابع عمومی پرداخت شود زاویه تحلیل موضوع به کل متفاوت میشود و بحث جداگانهای را میطلبد که خارج از حوزه اطلاعات نویسنده و این مقاله است.
دیدگاه تان را بنویسید