درباره وضعیت انتشار کتابهای شعر در ایران
پول بهتر است یا شبکه اجتماعی
فاجعه! همین تکواژه احتمالاً برای توصیف وضعیت کنونی نشر کتاب شعر در ایران کفایت میکند. اگر خودت ذینفع نباشی و از دور نگاه کنی این فاجعه میتواند مایه انبساط خاطر هم باشد، چون بسیار شیر تو شیر بانمک و حتی مضحک است.
یک
فاجعه! همین تکواژه احتمالاً برای توصیف وضعیت کنونی نشر کتاب شعر در ایران کفایت میکند. اگر خودت ذینفع نباشی و از دور نگاه کنی این فاجعه میتواند مایه انبساط خاطر هم باشد، چون بسیار شیر تو شیر بانمک و حتی مضحک است. خلاصه وضعیت را اگر بخواهیم مرور کنیم میشود اینکه اولاً طبق آمارهای غیررسمی از هر هزار نفر جمعیت ایران، قریب به 2500 نفرشان شاعر هستند و از این 2500 نفر، قریب به سه هزار نفرشان مدعی. این در حالی است که تیراژ کتابهای شعر در ایران معمولاً حول و حوش 1200 نسخه است که با یک ضرب و تقسیم ساده میشود به این نتیجه رسید که 0015/0 درصد از جمعیت ایران خواننده کتابهای شعر هستند. خب، حالا چه کنیم؟ هیچی. دور هم بنشینیم و بخندیم. گردش مالی بازار کتاب شعر در حد کشک است. اما با همین گردش مالی هم یک عده هستند که اسم خودشان را گذاشتهاند ناشر و مشغول گوشبُری شدهاند و خدا را شکر وضعیت کاسبیشان بد هم نیست. وضعیت وجدانشان البته نمیدانم در چه حالی است. احتمالاً آن هم نباید زیاد ناراحت و مکدر باشد. سیاست عمده این دسته ناشران این است که با هزینه شاعر کتابش را منتشر میکنند.
البته پولی که میگیرند -طبق شنیدههای بنده و برخی بندههای دیگر- گاهی تا دو برابر هزینه واقعی نشر کتاب هم میرسد. بعد که کتاب چاپ شد، خب ناشر محترم که پولش را گرفته و باکش نیست؛ پس به راحتی کتاب را پخش نمیکند. یعنی کتاب منتشر شده انگار که منتشر نشده. یک ناشر عزیز هم تازگیها ابتکار عمل به خرج داده و ضمن دریافت هزینه نشر از خود شاعر و عدم پخش آن در بازار کتاب، توی شناسنامه میزند هزار نسخه و در عمل 200 نسخه چاپ میکند و مابهالتفاوت را میگذارد توی جیبش تا در موعدی مناسب نوش جان کند. یکی از همین ناشران تازگیها در اثر دریافت مبالغ مذکور به خودکفایی رسیده و میگوید از این به بعد اگر کتاب شعر منتشر کند، دیگر پول نمیگیرد. واقعاً که چقدر شرافتمندانه! این ناشر عزیز یک مجوزبگیر حرفهای هم هست، یعنی هر چه هر جا مجوز نمیگیرد، توسط این نشر مجوز میگیرد (جلالخالق!). باز البته همین خودش کمخدمتی نیست و دستکم آدم میگوید پول گرفت، اما برایمان کاری هم کرد. این بود سرخط خبرها.
دو
آنطرف میدان تعدادی ناشر ابرقدرت داریم که اتفاقاً پول هم نمیگیرند و شعر هم منتشر میکنند. آفرین! احسنت! زهی! البته قیف این ناشران عزیز بسیار تنگ است. مثلاً در بعضیهایشان یک نفر مسوول بررسی کتابهای شعر وارده است. این هم کار پسندیدهای است؛ اینطوری ظاهراً قرار است کتابهایی منتشر شوند که کیفیت مطلوبی دارند و نشر هم روی فروش آنها حسابی نصفه و نیمهباز میکند. اما آیا واقعاً اینگونه است؟ خیر. واقعاً اینگونه نیست. مسوول بررسی یکی از این نشرها، از گردانندگان همان نشری است که در بند پیش از آن یاد کردیم و گفتیم در مجوزگیری مهارت دارند (شگفتا!). مسوول بررسی یکی دیگر از نشرها معلوم نیست دقیقاً دارد چه میکند. یعنی از مرور کتابهای منتشره این نشر دستت نمیآید که سلیقه آن جناب چیست و کتابهایی که رد یا قبول میشوند تا چه میزان بر اساس کیفیتسنجی داوری میشوند. بازگشت مالی کتابها هم که از تعداد چاپهایشان پیداست. ندرتاً کتابی از این نشر (به جز-شگفتا- کتاب خود آن جناب) از چاپ اول به دوم میرسد. حالا چه میشود که اینطوری میشود ما بیخبریم. یا باخبریم و ترجیح میدهیم حرفی
نزنیم. تا همینجایش هم که احتمالاً زیادهروی کردهایم و به ساحت مقدس دوستان دور و نزدیک اهانت کردهایم مستوجب عذابیم لابد و گردن ما هم چون گذشته از مو باریکتر است. یک نشر دیگر داریم که مدتها در انتشار شعر سابقه داشته و سابقهاش هم اتفاقاً درخشان بوده و حالا هم یک روش ابداعی بسیار جالب اختراع کرده: روش شانسی. این نشر که مسوول بررسی خود را هر دو ماه یکبار عوض میکند، اصلاً معلوم نیست قرار است چه سیاستی داشته باشد. این است که اگر شانست بگوید، کتابت منتشر میشود و اگر نگوید هم به جای نفرین نشر، بر شانس خودت لعنت کن. یک نشر هم چند سال پیش آمد و کلی پروپاگاندا کرد و ریخت و پاش و جلسه و تبلیغ و جذب شاعران و گروه بررسی و بعد هم پولها را زد به جیب و الفرار. یعنی کلی از کتابهایی که قراردادش را بسته بود اصلاً منتشر نکرد.
سه
آیا میخواهید مشهور شوید؟ آیا میخواهید بیآنکه کتابتان را کسی بخرد همه نسخههایش یکجا به فروش برسد و ظرف چند ماه به چاپ چندم برسد؟ آیا دلتان میخواهد کتابتان با بهترین کاغذ و بهترین طرح جلد منتشر شود و خبر انتشارش خبرگزاریها را بترکاند؟ آیا دوست دارید نودوسه نقد در مطبوعات و سیوهشت جلسه بررسی در فرهنگسراها برای کتابتان برگزار شود؟ آیا میخواهید توی سینماها و ایستگاههای مترو کتابتان را تبلیغ کنند و توی حلق مشتریان بچپانند؟ آیا خوش دارید کتابتان در تمامی جوایز ادبی دولتی نامزد باشد؟ ما به شما چند نشر معرفی میکنیم که تمام این کارها را برایتان انجام میدهند. چطوری انجام میدهند؟ خیلی ساده. بودجه دولتی دارند. ارشاد و شهرداری و کتابخانههای دانشگاهها و موسسات دولتی هم تمام کتابهایشان را بالاجبار و بخشنامهای میخرند. خیلی هم عالی. دیگر چه میخواهید؟ باز بگویید دولت از مولفان حمایت نمیکند. چشمسفیدی همین است دیگر. آها! فقط یادتان باشد که هر رفتی یک آمدی دارد و هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد.
چهار
حکایت: «شاعر نوخاستهای را پرسیدند: پول بهتر است یا ثروت؟ گفت: شبکه اجتماعی».
این شبکه اجتماعی است که ما را بدبخت کرده. بازی و رفیقبازی و پیش خود استاد شدنها و بهبه و چهچههای مفت و اللهبختکی باعث شده هر در پیتنویس سانتیمانتال صدتایکغازنویسی گورخر برش دارد که اوهو! ما هم شاعریم. نکنید عزیزان! به این لایکها اعتماد نکنید. شعر اینقدرها هم کشکی نیست به خدا! مطالعه میخواهد، استعداد میخواهد، ممارست میخواهد، بدبختی میخواهد، جهانبینی میخواهد. اگر این کارخانه تولید شعر و شاعر تعطیل میشد، وضعیت نشر شعر هم شاید قدری بهبود مییافت. عزیزم! خودت روزی صد تا مطلب را سر رودربایستی لایک میکنی؛ پس احتمال بده لایکهایی که شعرهایت دریافت میکنند هم نصف بیشترشان سر رودربایستی باشند. هنوز کار داری. شعر ما هیچوقت اینقدر بدبخت و خاکسترنشین نشده بود. باور کنید اصلاً از سر اُملبازی نمیگویم. اینترنت خیلی هم عالی است، شبکه اجتماعی از آن هم عالیتر. اما لایکبازی ملاک خوبی نیست برای ارزشداوری شعر.
پنج
زیرزمین؟ زیرزمینی؟ این هم حرفی است. راه آخر است دیگر. دردسر دارد البته. هم نشرش-چون بالاخره مجوز که نداری و ممکن است گیر بیفتی- دردسر دارد، هم پخشش، هم پیدا کردن مخاطبش.
شش
لااقل آزاده باشید! اگر قرار است کتاب با خرج خودتان دربیاید، چرا بیخود بروید زیر بلیت یک ناشر بیمروت؟ ارشاد به شخص مولف برای نشر کتابش مجوز میدهد. خودتان به شکل ناشر-مولف منتشر کنید، خودتان هم کتاب را بردارید و بدون ذرهای احساس شرم بیفتید دوره و کار را پخش کنید. باور کنید این روش خیلی شرافتمندانه است. اگر باب شود، دستکم حضرات و نسوانی که برای گشتن چرخهای نشرشان به امید تلکه کردن شاعران بیسروسامان و سرگردان کیسه دوختهاند، کمکم بساطشان را جمع میکنند و میروند این دام بر مرغ دیگری مینهند.
تبصرهها
الف- من جسارتش را دارم که تمام ناشرانی را که در بندهای قبل با ایما و اشاره از آنها یاد کردم، معرفی کنم؛ اما برای اثبات حرفهایم مدرک ندارم، چون مدرک که الکی نیست دست من و شما بیفتد. همین باعث میشود که اگر اسم بیاورم آنها بتوانند از این نشریه شکایت کنند و بعد هم خر بیار و باقالی بار کن! اگر خود شاعران زخمخورده لب باز میکردند و ماوقع را شرح میدادند وضع عوض میشد. ولی وقتی خود طرف نمیخواهد مگر من مرض دارم یا فضول مردم هستم که خودم را گرفتار کنم؟
ب- اگر شاعران قدری منش صنفی داشتند، میشد یک صندوق تشکیل داد و یک هیات ژوری متشکل از نحلههای مختلف شعر بالای سر آن گذاشت و حق عضویتی گرفت و آن را خرج انتشار کتابهایی کرد که ژوری تصویب میکردند. یعنی سلایق مختلف بر آن اجماع داشتند (به شرطی که این اجماع هم در بحثی اقناعی و ایجابی حاصل میشد). متاسفانه از آنجا که محبت در میان شاعران ایران موج میزند، فعلاً این ایده بنده به درد لای جرز میخورد، چون ممکن است منجر به خون و خونریزی شود.
دیدگاه تان را بنویسید