چرا برخی زنان دست از کار کشیدند؟
زنانی که به خانه برگشتند
در شرایطی که بسیاری از زنان هیچگاه نمیتوانند وارد بازار کار شوند، هستند زنان شاغلی که شغلی را که به دست آوردهاند، وا مینهند و به خانه برمیگردند. پایین بودن نرخ مشارکت زنان علل و عوامل پیچیده و متنوعی دارد.
در شرایطی که بسیاری از زنان هیچگاه نمیتوانند وارد بازار کار شوند، هستند زنان شاغلی که شغلی را که به دست آوردهاند، وا مینهند و به خانه برمیگردند. پایین بودن نرخ مشارکت زنان علل و عوامل پیچیده و متنوعی دارد. یکی از عوامل مهم این موضوع وظیفه فرزندپروری است که در جامعه امروز ایران بیشتر به زنان سپرده میشود. بسیاری از زنان شاغل پس از مادر شدن، بارها به ترک شغل خود فکر میکنند. بعضی از مادران شاغل به این فکر جامه عمل میپوشانند و بازار کار را به مقصد خانه ترک میکنند تا شاید مادران مهربانتری باشند. موضوع دیگر این است که چون طبق تقسیم وظایف سنتی، مسوولیت اداره امور خانه بر عهده زنان است، اغلب زنان شاغل باید پس از انجام وظایف شغلی، شیفت دوم کاری خود را در خانه شروع کنند. این موضوع گاهی باعث میشود وسوسه خانهنشینی و اکتفا کردن به خانهداری به عنوان یک روش سادهتر، تعدادی از زنان شاغل را به خانههایشان بازگرداند. رعایت نشدن قانون کار در بسیاری از بنگاهها و در نتیجه دشواری شرایط کار، حمایت نشدن از سوی خانواده و در مواردی حتی سرزنش شدن زنان شاغل از سوی اطرافیانی که از اشتغال زنان تلقی نادرستی دارند، از دیگر
عوامل کاهش نرخ مشارکت زنان است. تعدادی از زنان هم به دلیل اعتیاد یا بیکاری همسرانشان مدتی به اجبار شاغل میشوند و بعد از بهتر شدن شرایط زندگیشان، ترجیح میدهند قید مشارکت را بزنند.
اولویت مادر شدن بر شاغل بودن
مینو زنی ۵۵ساله که در دهه 60 معلم بوده، میگوید: «از طریق سپاه دانش وارد آموزش و پرورش شده بودم. مدتی در روستاهای کرمانشاه تدریس میکردم. بعد از تولد اولین دخترم در سال 13۶۱ تصمیم گرفتم کارم را رها کنم. اما بعداً پشیمان شدم. چون بچهام به هر حال بزرگ میشد، اما من فرصت تجربه فضاهای دیگر، شانس در جامعه بودن و داشتن استقلال مالی را از دست دادم. با این حال در نهایت از اینکه توانستم زمان بیشتری را با بچههایم بگذرانم، رضایت دارم.» باران زن ۲۹سالهای که یک کارگاه کوچک خیاطی را اداره میکرد، میگوید: «۹ سال کار کردهام، اما خودم را بیمه نکردم. از درآمد و شرایطم راضی بودم. آدم تنبلی نبودم، صبح قبل از بیرون رفتن از خانه، آشپزی میکردم و به همه چیز میرسیدم.» با این حال، باران چند ماه پیش کارگاهش را تعطیل کرده است. او میگوید: «تصمیم گرفتم خیاطیام را تعطیل و برای بچهدار شدن اقدام کنم. پشیمان هم نیستم چون تصمیمی که گرفتهام، خیلی مهمتر از کارم است. البته کار ما هم طوری نیست که اگر مدتی کنارش گذاشتی، امکان برگشت نداشته باشی. هر وقت بخواهم میتوانم
دوباره شروع کنم. شاید وقتی دوباره شروع کنم، تا مدتی مشتریهایم کم باشند، اما فکر نمیکنم ضرر کرده باشم.»
به من میگفتند چرا کار میکنی
آمنه ۴۰ساله که کارگر کارخانهای در یکی از شهرهای کوچک غرب کشور بوده، میگوید: «کارم دائمی نبود. هر وقت کار زیاد میشد، تماس میگرفتند و میگفتند به کارخانه بروم. تقریباً شش ماه در سال کار میکردم، اما این شش ماه هم پشت سر هم نبود، به همین دلیل بیمهای که برایم رد کردند، منظم نیست.» او از نگاه نهچندان خوشایندی میگوید که در زمان شاغل بودن به کارش وجود داشته است: «در فامیل ما اگر زنی درس خوانده باشد و کار دولتی داشته باشد، دیگران تشویقش میکنند، اما وقتی کاری شبیه من در کارخانه داشته باشی، مردم میگویند حتماً شوهرش درآمد ندارد. خانواده شوهر هم میگویند کار نکن، چرا کار میکنی. موقعی که من کار میکردم، حقوقم از دستمزد یکی از مردهای فامیل شوهرم که یک خانواده را اداره میکرد، بیشتر بود، اما پشت سرم میگفتند چرا کار میکند.» آمنه اما مجبور بوده بیاعتنا به حرف دیگران کار کند: «شوهرم در همین شهر کوچک کارگری میکرد و زندگیمان نمیگذشت. من هفته به هفته حقوق میگرفتم. حقوقم هم خوب بود. مادرم میگفت بهتر است زن در خانه باشد، اما من برای اینکه دستم را
جلو کسی دراز نکنم، کار میکردم.» کار کردن آمنه علاوه بر درآمد، تسکین رنجهایش هم بوده است: «ما آن موقع مستاجر شده بودیم. البته مستاجری بد نیست و خیلیها در خانه اجارهای زندگی میکنند، اما چون ما اول خانه داشتیم، بعد آن را فروختیم و مستاجر شدیم، برایم سخت بود و اعصابم از این مسائل خرد میشد. وقتی سر کار میرفتم، در کنار همکارانم که همه همسن خودم بودند، از صبح تا غروب، بگو و بخند داشتیم و این خوب بود.» آمنه اما در حال کار و بگو و بخند با کارگران دیگر، در حال ناهار و استراحت بعد از ناهار و در حال رفتن و برگشتن، همیشه یک نگرانی بزرگ داشته است: «بچههایم در خانه تنها بودند. پسر و دخترم به مدرسه میرفتند و وقتی برمیگشتند، تنها بودند. من از صبح تا غروب که کار میکردم، فکرم پیش آنها بود. برای همین دوست نداشتم کار کنم. اگر فاصله کارخانه تا خانه نزدیک بود و میتوانستم در روز به بچههایم سر بزنم، خوب بود، اما فاصله زیاد بود و من باید از صبح تا غروب آنجا میماندم.» شرایط زندگی آمنه بعد از حدود شش سال کار کردن، کمی بهتر شده، او در نهایت کارش را رها کرده و به خانه برگشته است: «بعد از اینکه شوهرم برای کار به تهران رفت
و مزدش بیشتر شد، من دیگر کار نکردم. بعد هم بچه سومم را به دنیا آوردم.» او حالا که چند سال از آن زمان گذشته، گاهی به فکر دوباره کار کردن میافتد: «بعضی وقتها فکر میکنم بد نیست دوباره کار کنم. آن موقع تقریباً هر ماه ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان میگرفتم. حالا حتماً دستمزدها بیشتر هم شده است.» حالا دیگر دختر و پسرش بزرگ شدهاند، اما نمیداند اگر به کارخانه برگردد، با بچه سومش که هنوز کوچک است چه کند. حرفهای فامیل هم که سر جای خودش باقی است؛ حرفهایی که شاید یادآوری آنها برای چند لحظه به قدری اعتماد به نفس این زن شاداب و جسور را پایین میآورد که میگوید: «شاید پول زن برکت ندارد. نمیدانم. شاید هم وقتی زن کار میکند، مرد کمتر به فکر درآمد باشد. شاید اگر مرد کار کند بهتر باشد. کلاً کارهایی مثل قالیبافی یا خیاطی در خانه، برای زنی که شوهر و بچه دارد بهتر است.»
کار کردن برایم وقت زندگی نمیگذاشت
مسوولیت خانهداری هم میتواند زنان را به ترک شغلهایشان ترغیب کند. ساجده ۲۷ساله که یک سال است کاری را که در یک شرکت داشته، رها کرده، میگوید: «به خاطر پول نبود که کارم را رها کردم. از حقوقم راضی بودم. بیشتر به خاطر نارضایتی از خود کارم، شرایط و محیط کاریام و تاثیر بدی که کار کردن بر زندگی شخصیام میگذاشت، کارم را رها کردم. کار کردن برایم وقت زندگی کردن نمیگذاشت. شرایط سختی بود. به اندازه کافی به کارهای خانهام نمیرسیدم. ظاهر امر را حفظ میکردم. گرسنه هم نمیماندیم، اما وقتی کاملاً خانهدار شدم، فهمیدم که کارهای خانه خیلی زیاد و وقتگیر است، ولی وقتی شاغل بودم، از بسیاری از این کارها چشم میپوشیدم. البته وقتی شاغل بودم، با علاقه بیشتری به کارهای خانه میرسیدم.» این زن جوان هم از «نگاه جامعه به مسوولیتهای شغلی زنان» آسیب دیده است. او میگوید: «شاغل بودن به وظایف خانوادگیام در قبال پدر، مادر، برادر و خواهرهایم صدمه میزد و نمیتوانستم در شرایط مختلف کنار آنها باشم. در مورد همسرم هم همین طور. خیلی وقتها کارهایم یا دغدغههای کاریام را
به خانه میآوردم، اما این موضوع در فرهنگ و جامعه ما کمتر پذیرفته میشود.» ساجده در نهایت از محل کارش استعفا داده، اما پشیمان شده است: «بعد از اینکه کارم را رها کردم، خیلی زیاد پشیمان شدم. برای کسی که قبلاً یک زن شاغل بوده و در اجتماع حضور مفیدی داشته، سخت است که یک دفعه به خانه برگردد و فقط کارهای خانه را انجام بدهد. روزهای اول به انجام کارهای خانه رغبتی نداشتم، اعتماد به نفسم پایین آمده بود، احساس پوچی و بیهودگی میکردم و از خودم احساس رضایت نداشتم.»
قوانینی که رعایت نمیشود
شرایط سخت کاری و رعایت نشدن قانون کار هم زنان بسیاری را از صحنه اجتماع به خانه میرانَد. شهناز زنی 43ساله که 15 سال به عنوان آشپز در یک ویلا کار کرده، بهتازگی به دلیل شرایط نامساعد کارش را ترک کرده است: «کار در ویلا و پذیرایی از آن همه مهمان خیلی سنگین بود و من در تمام سال خصوصاً در ایام تعطیل و نوروز باید برای مهمانهای مختلف ویلا آشپزی میکردم. صاحب ویلا هم نه مزایا و دستمزد خوبی به من میداد و نه برایم بیمه رد میکرد. دیگر خسته شده بودم. از آنجا بیرون آمدم و تصمیم گرفتم با پسرم که تازه از سربازی برگشته، یک ساندویچی باز کنم. مغازه هم پیدا کردهایم، اما هنوز به ما پروانه بهداشت ندادهاند و فعلاً بیکارم.» به نظر میرسد عوامل بازدارنده اشتغال زنان بیشتر از مشوقهای نیمی از جمعیت کشور برای حضور در بازار کار باشد. عوامل مختلف، از تعریفهای نهچندان درست از مادری و خانهداری گرفته تا نگاه نادرست جامعه و مشکلات فرهنگی در کنار قانونگریزیهای برخی کارفرمایان، هرکدام به شکلی باعث میشوند شاغلان دیروز خانهنشینان امروز و شاید همیشه باشند.
دیدگاه تان را بنویسید