شکافی عظیم بین عرضه و تقاضا در چرخه تولید شعر
ناشر پولکی هستم
سندروم «من شاعر هستم» پس باید کتاب شعر چاپ کنم در کنار سندروم «من ناشر پولکی هستم» پس باید هر کتاب شعری را چاپ کنم، شعر را بدل به کالایی با مختصات شیئی مصرفی، لوکس و تزیینی، کرده است.
سندروم «من شاعر هستم» پس باید کتاب شعر چاپ کنم در کنار سندروم «من ناشر پولکی هستم» پس باید هر کتاب شعری را چاپ کنم، شعر را بدل به کالایی با مختصات شیئی مصرفی، لوکس و تزیینی، کرده است. برای تولید این کالا ابتدا بین یکونیم تا پنج میلیون (بسته به روابط و اعتبار شاعر) پول به حساب ناشر کارت به کارت میشود، سپس چیزی نوشته میشود. چه چیز؟ به عنوان مثال چنین چیزی: «در را که بستم/ از دنیا/ گسستم» یا «محبوب من/ دوست داشتن تو/ مثل باران در شب است» یا «تنهایی/ جایی است میان سلولی در اوین/ جایی که تو نیستی». پس از آنکه مجموعه نوشتهها در اختیار ناشر قرار گرفت، این ناشران که میتوانند برای هر متنی مجوز بگیرند (و همین امر باعث اعتماد و تکیه عدهای از شاعران به آنها شده) بین 300 تا 500 نسخه از کتاب را چاپ میکنند. سپس نسخههای چاپی را در اختیار شاعر قرار میدهند که بین دوست و فامیل تخس کند و تمام. البته ناشر آخرش را در ذهن شاعر اینگونه تصویر میکند که 500، 600 نسخه دیگر را در بازار پخش خواهد کرد. غافل از اینکه باقیاش را اصلاً چاپ نمیکند که بخواهد پخش کند. بعد از آن به هر کتابفروشیای که سر بزنید خبری از کتاب شعر مذکور
نیست. عموماً هزینه حمل و نقل کتاب از پایانه اتوبوسرانی به گردن شاعر میافتد و ناشر برای جشن رونمایی کتاب در کافه بیش از 300 هزار تومان از شاعر پول دریافت میکند (عموماً هم شاعری به ذهنش نمیرسد که اگر خودش رونمایی را تقبل کند 100 هزار تومان هم صرف دو کیلو شیرینی و چای نمیشود). دوزاری شاعر کج یا راست فرقی در ماجرا نمیکند.
از قضا این ناشران، که اغلب از جماعت شاعران و خاک کتابخوردگان نیز هستند، دو نکته در توجیه عملکرد خود ذکر میکنند: اول اینکه «در همه ادوار شاعر برای کتاب اول و دوم و گاه سوم خود هزینه داده است و این در همه جای دنیا مرسوم است». دوم اینکه «وقتی ما 50 مجموعه شعر چاپ میکنیم و 12 تا از این مجموعهها در جوایز مختلف برگزیده میشوند، یعنی کار خود را درست انجام دادهایم». در واقع این ناشران از طریق رفتن به سمت شاعران شناختهشده برای خود اعتبار میخرند تا با چهرهای موجهتر به رذیلتهایشان ادامه دهند، اما تاریخ نشان داده که دوزاری برخی شاعران کج یا راست فرقی در ماجرا نکرده است. اینکه خیال کنیم در این بازار مکاره مخاطبی میماند (غیر از خود جماعت شاعران که عموماً هم چشم دیدن یکدیگر را ندارند و هر کس فقط مخاطب شعر خودش است) سندروم دیگری است به نام سندروم «اثر من، به گواهی لایکهایی که از شبکههای اجتماعی میگیرم، خواننده دارد». عدهای هم خوشبینانه معتقدند روزگاری ارزش آثار آنها فهمیده خواهد شد. زمانی که با این فریبکاریها اعتماد مخاطب از کل جریان شعری سلب شده آیا منطقی است که امید داشته باشیم آیندگان از میان این همه
ناخالصی دست بیندازند و کسی را به عنوان شاعری که در زمان خود فهمیده و دیده نشد بیرون بکشند و به سایرین نشان دهند (آن هم در قرنی که جذابیت سایر هنرها همچون سینما و موسیقی مخاطبان هنر را اغنا کرده است). در مثلث به وجودآمده قرارگیری شاعر، ناشر و منتقد در نقش قربانی، ستمگر و ناجی ثمرهای جز فرافکنی ندارد. شاعر شکستخورده ناچار کتابش را به ویترین خانهاش لابهلای ظروف کریستال و قیمتی منتقل میکند. ناشر از قبل پولهایی که به جیب زده کلاه فرهنگی گشادتری بر سر شاعران میگذارد و منتقد با چشمانی بسته در سایه نشسته. دور از ذهن نیست اگر تا چند سال آینده هر خانواده ایرانی در شعر خودکفا شود و شاعری در منزل داشته باشد. دور از واقعیت نیست اگر تاکید کنم صورت متعالی زبان زیر دست و پای ذوق عموم برای نوشتن در آستانه انقراض است. دور از انتظار نیست که شعر دهه 90 بدل به کالایی مصرفی آن هم از نوع نامرغوب شود و تفاوتها و شباهتهایی با ظروف یک بار مصرف پیدا کند. با این شباهت که هر دو مصرفی و دورریختنیاند و برای طبیعت مضر. و این تفاوت که ظروف یک بار مصرف را یک بار میتوان مصرف کرد، اما کتابهای شعری که محل بحث است (غیر از
قرارگیری در ویترین خانه شاعرش) به درد یک بار استفاده هم نمیخورد، زیرا به دلیل نامرغوبی کاغذی که پنج میلیون هزینه برداشته حتی به کار شیشه پاک کردن هم نمیآیند. قصد ندارم گزاره کلی صادر کنم، اما از زمانی که چندین نشر به طور متمرکز در عرصه شعر شروع به فعالیت و تولید شاعر کردهاند وزنه تولیدات شعری بیشتر به این سمت سنگین شده. در کارخانه شعرسازی روزانه صدها شاعر ساخته میشود و تجمیع فعالیت آنها شعر را به تولید انبوه رسانده و اصلیترین پیامد آن شکاف عظیمی است که بین عرضه و تقاضای شعر به وجود آمده.
دیدگاه تان را بنویسید