نگاهی متفاوت به روایتهای موجود از ساخت پل ورسک
سپیدی برای انتهای شب
در خلال روایتها و عبرتهای تاریخی در عصر پهلوی اول، شاید مهمترین روایت بومی، روایت چگونگی افتتاح پل ورسک در شمال کشور باشد. گفتهاند وقتی مهندس رابسویچ کار احداثپل را به اتمام رساند، از میان حاضران و صنعتکاران حاضر در مراسم کسی باور نمیکرد که پل طاقت عبور و سنگینی قطاری را داشته باشد.
در خلال روایتها و عبرتهای تاریخی در عصر پهلوی اول، شاید مهمترین روایت بومی، روایت چگونگی افتتاح پل ورسک در شمال کشور باشد. گفتهاند وقتی مهندس رابسویچ کار احداث پل را به اتمام رساند، از میان حاضران و صنعتکاران حاضر در مراسم کسی باور نمیکرد که پل طاقت عبور و سنگینی قطاری را داشته باشد. روز افتتاح پل، پیش از آنکه قطار عبور کند، سازنده اصلی پل را به همراه همسر و فرزندانش به زیر پل برده تا چنانچه پل در اثر سنگینی فشار سقوط کند اولین کسی که از چنین حادثهای آسیب ببیند کسی باشد که بیشترین سهم را در احداث آن ایفا کرده است. ساعاتی بعد، وقتی قطار از پل ورسک عبور کرد، سازنده پل بیباکانه و شجاعانه بیآنکه ذرهای بر او ترس مستولی شود، زیر آن ماند و قطار پیش چشمان مقامات و مردم محلی پیروزمندانه از روی آن عبور کرد.
برای اهل تاریخ و اندیشه چنین روایتی از این حیث جای شگفتی است که چگونه پادشاهی از یک مهندس خارجی که به دعوت کنسرسیومی در چنین طرح بزرگی مشارکت داشته چنین مطالبهای کرده. اساساً چنین توقعی از یک شهروند خارجی هرچند در قراردادی با تعهدات محکم حقوقی و قانونی اما نمیتواند مستلزم و برآیند چنین خواستهای باشد. خصوصاً اینکه برای ضمانت چنین پروژهای قطعاً راههای دیگری نیز وجود داشت. از سوی دیگر، پیرامون رضاشاه و رفتار مستبدانه او نیز مستندات زیادی در باب خلقوخوی بیرحمانه او گفته و شنیده شده است. به نظر شاید با کمی تسامح بتوان صدق چنین روایتی را پذیرفت. از آنجا که این خط آهن و مخصوصاً پل مرتفعی که رابط بخشی از یک کشور با بخش دیگری میشد باید کمی این سختگیری پادشاه را به حوزه مسوولیت او مربوط دانست. اهمیت و موقعیت استراتژیک پل از زبان سازنده پل -رابسویج-کمی اهمیت این پل را بازمیتاباند.
رابسویچ در خصوص پل راهآهن ورسک نکاتی را متذکر میشود که در بخشی از آن تنها انتخاب چوب این داربستها برای احداث این پل برای خواننده حائز اهمیت است. او مینویسد: «اعجابانگیزترین بخش در تمام خط شمالی پروژه، پل دره ورسک (عباسآباد) است که از کف دره 120 متر ارتفاع دارد. داربست که شامل داربست بالا و پایین بود، قبلاً از چوب در نظر گرفتهشده بود. به هر حال باید چوب از خارج از ایران تهیه میشد. چوبهای بومی توانایی تحمل تنشهای قوی را نداشتند. به دلیل آنکه محل در نظر گرفتهشده برای داربست به اندازه کافی مقاوم نبود. لازم شد این قسمت از بنا 14 متر پایینتر انتقال داده و یک ساختار بتن مسلح که استحکام بیشتری فراهم کند در نظر گرفته شود. هر دو جناحین در ارتفاع 60متری توسط یک پل آهنی سبک (برای تسهیل در رفتوآمد) به هم وصل شدند. مایه مباهات ما اتریشیهاست که از چوب اتریشی (برای بخش باریکتر داربست) استفاده شد. تمام مراحل ساخت تحت کنترل شدید، نظارت و اجرا شد. در طول زمستان ورودی هر دو تونل برای ایمنی کار بسته شد. ساخت پل
در نوامبر 1934 (اواسط آبان 1313) آغاز شد و ساخت داربست در ماه می 1935 (اواسط اردیبهشت 1314) به پایان رسید. پل بهطور کامل در سپتامبر 1936 (اواسط شهریور 1315) به اتمام رسید. رودخانه ورسک همانند یک جریان روان آب بیخطر در داخل دره روان بود. اما پس از یک بارش شدید در فصل گرم بزرگترین سیلاب بلایای طبیعی را به همراه داشت.»
در کنار چنین وصفی از چگونگی احداث پل ورسک، تعهدات شرکت متبوع و متعهد نسبت به دولت ایران بخش دیگری از این پازل بود که رضاشاه از جایگاه و مسوولیت خود، چنین رفتاری را از خود بروز میدهد. احداث خط آهن سراسری، بعد از عقد و لغو قراردادهایی با شرکتهای خارجی برای احداث چنین خط آهنی، بالاخره شرکت «کامپساکس» بهعنوان مهندس مشاور عهدهدار چنین پروژه عظیمی میشود و آن نیز انجام کار را به چند پیمانکار اروپایی میدهد. به روایت پیتر آوری مورخ انگلیسی، «برای نخستین بار، برخی از پیمانکاران ایرانی طعم مقاطعهکار فرعی را از لحاظ تهیه مصالح و حملونقل چشیدند. دولت ایران با تعیین شرکتهای مختلف از کشورهای گوناگون از اینکه زیر نفوذ قالب یکی از آنها قرار گیرد جلوگیری کرد. همچنین در صورتی که اشتباهی در کارها پیش میآمد همه دولتهای متبوع شرکتهای خارجی مسوول بودند.» در واقع راز اصلی بروز چنین رفتاری را باید در همین بند از قرارداد دانست. بندی که دولتهای این شرکتها را متوجه تعهداتی بزرگ میساخت. برای ابعاد این تعهدات نیز شاید تشریح
وسعت این عملیات بتواند نسبت به آنچه در این طرح اجرا شد ما را به فهم این رابطه یاری رساند.
در این پروژه، شرکت انگلیسی «ریچارد کاستین» یکی از قسمتهای صعبالعبور کوهستانی در جنوب ایران را تکمیل میکرد. سایر قسمتها به شرکتهای بلژیکی، ایتالیایی، سوئدی، چکسلواکی و سوئیسی داده شده بود. فولاد مورد نیاز و نیز قسمتی از سیمان مورد احتیاج از شوروی خریداری شد. پس از آغاز جنگ دوم جهانی شرکت «بریتیش یونایتد استیل» امتیاز احداث قسمتی از این راهآهن را به دست آورد و به فروش لوکوموتیو به ایران مبادرت کرد. در مرحله اول لوکوموتیوهای «موتور نفتی» به ایران میفروخت. دولت استرالیا ریل میفروخت. «گردونه ریلدار» از بلژیک و آلمان وارد شد. سایر وسایل از ژاپن و یوگسلاوی تهیه شد. ترمینال راهآهن تهران از سوی یک شرکت سوئیسی ساخته شد.
دو قسمت شمالی و جنوبی راهآهن ایران، سرانجام در کوهستانهای میان خرمآباد و اراک در تاریخ 2 شهریور 1317 به یکدیگر رسیدند. پادشاه به دست خود آخرین پیچ ریل را نصب کرد و شخصاً سوار قطار شد و این مسیر را پیمود، و در حین بازدید، از مهندسان مشاور هلندی و سوئدی و آلمانی، درباره تاریخهای اعلامشده برای تکمیل طولهای مختلف خط پرسش کرد. در مورد تاریخ تکمیل آن، رضاشاه غالباً در همان محل حاضر میشد تا ببیند چه اندازه به وعده خود عمل کردهاند. اگر نقصی در کارها میدید، بهشدت خشمگین و بدخلق میشد.
اکنون که هفتاد و اندی سال از احداث این پل و راهآهن سپری شده، شاید وفور در تعدد و تنوع تکنولوژیهای گوناگون و رشد و توسعه کشورهای پیشرفته در سالهای اخیر عملاً امکان درک دقیق رفتار هیجانانگیز مردم و شادمانی مقامات و اهمیت آنچه که در روز افتتاح پل ورسک گذشت برای ما ساکنان قرن بیست و یکمی دشوار بنماید. بخشی از شکوههای نماینده مردم گیلان در هفدهمین دوره مجلس شورای ملی در سال 1331، دقیقاً 16 سال بعد وخامت وضعیت راههای شمالی کشور را برای ما آشکار میسازد که اهمیت احداث پل ورسک که بعدها به افسانهها پیوست تا چه سان به صنعت حملونقل کشور پشتوانه و اعتبار بخشید.
آنجا که غروی نماینده مردم شمال ایران در هفدهمین دوره مجلس شورای ملی فغان دارد که: «میخواستم نظر دولت را به پلهای راههای کناره جلب کنم که برای ایران ارزش زیادی دارد. الان دو پل خراب شده، یکی پل هزاره و دیگری پل خش که دیگر الان نمیتوانند بسازند و اگر دو پل بزرگ که مانند سفیدرود و پل رود خراب بشود با این وضعیت غیرممکن است که شما بتوانید آنها را درست بکنید. الان گیلان ما درست مثل این میماند که خواستهاند از طرف یک دولت خارجی آن را محاصره بکنند. تمام راههایی که به مرکز وصل است خراب است. از طرف راههای کناره چند پل خراب شده از طرف راه قزوین چند پل خراب شده، از طرف آستارا چند پل خراب شده است مثل این میماند که یک دولت خارجی آمده و این جادهها را بمباران کرده باشد. اگر یک بارندگی بشود به هیچوجه نمیتوان از جایی بهجایی رفت.»
در اسفندماه 1305؛ به هنگام سلطنت رضاشاه پهلوی، مهدی قلیخان مخبرالسلطنههدایت؛ طرح ایجاد راهآهن سرتاسری ایران را تسلیم مجلس شورای ملی کرد.
خود او در خاطراتش مینویسد: مصدق با این طرح مخالف بود و میگفت بهجای راهآهن باید کارخانه قندسازی دایر کرد.
دیدگاه تان را بنویسید