تاریخ انتشار:
آرزوی روحانی مقابل واقعیتهای جامعه
غلامحسین خورشیدی از اعضای هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی است و شاید به سیاق نقادی از منظری نقادانه به سخنان رئیسجمهور روحانی مینگرد. معتقد است روحانی در انتخاب تیم اجرایی انتظارات را برآورده نساخته و معتقد به تحت فشار بودن دولت جدید است. فشاری که هم از ناحیه بدنه حامی دولت و هم از ناحیه مخالفان دولت در حال افزایش است.
غلامحسین خورشیدی از اعضای هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی است و شاید به سیاق نقادی از منظری نقادانه به سخنان رئیسجمهور روحانی مینگرد. معتقد است روحانی در انتخاب تیم اجرایی انتظارات را برآورده نساخته و معتقد به تحت فشار بودن دولت جدید است. فشاری که هم از ناحیه بدنه حامی دولت و هم از ناحیه مخالفان دولت در حال افزایش است.
***
آقای خورشیدی در حال بررسی تاثیر صحبتهای رئیسجمهور مخصوصاً مصاحبه ایشان در حوزه اقتصاد هستیم. این سخنان تاثیری روی تعادل یا عدم تعادل شاخصهای اقتصادی خواهد داشت؟
بنای ایشان بیشتر بر این بود که یک نوعی التهاب اجتماع را نسبت به مسائل اقتصادی کاهش دهد، به خصوص وضعیتی را که از نگاه مردم بدتر شده، مقداری التیام بدهد اما واقعیت و چشمانداز کار چیز دیگری را نشان میدهد. شخصاً معتقدم آن چشمانداز مثبتی که آقای رئیسجمهور سعی داشت ایجاد کند، به لحاظ منطقی قابل دفاع نیست. مگر اینکه، تحول خاصی در اقتصاد ایجاد شود. این تحول، البته چندبعدی است و کنترل و اختیارش هم به طور مطلق در دست رئیسجمهور نیست. تحقق آرزوهای اقتصادی آقای روحانی، نیازمند این است که یک تحول بنیادی در زیرساختهای مدیریت دولت صورت بگیرد. از سوی دیگر بخشی از حل مشکلات منوط به مساله بینالمللی و رفع مشکلات ایران در این بخش است. معتقدم دولت آقای روحانی از ابتدای آغاز به کار، کارآمدی لازم برای رسیدن به هدفهایی که در پیش تعریف میشد، را دارا نبود. کابینهای پرتجربه را دور خود جمع کرده اما تجربه بهتنهایی کفایت نمیکند.
آقای دکتر دقیقاً چه مسالهای مدنظرتان هست؟ بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند که دولت یک دولت تکنوکراتی است و هم به لحاظ تجربه و هم به لحاظ علمی حداقل یکی از حرفهایترین دولتها بعد از انقلاب است. چه چیزی را در این حلقه گمشده میبینید؟
تجربه میتواند جزو شروط لازم محسوب شود ولی اینکه شرط کافی باشد، نیست. دولت آقای روحانی به لحاظ میانگین سنی دیگر قدرت تصمیمات نوآورانه و تحولآفرین را ندارد. بهرغم اینکه از آن تجربه میتواند بهرهمند شود ولی این قدرت در آن ضعیف است. باید میانگین سنی دولت آقای روحانی پایینتر باشد. یعنی مدیرهایی باشند که بتوانند مخاطرهپذیر باشند و تصمیماتی بگیرند که بستر تحولآفرینی در حوزه کاریشان باشد. بنابراین خیلی انتخابهای خوبی صورت نگرفته اگرچه شاید انسجام بافتی تا حدود زیادی وجود داشته باشد.
اعتقاد رئیسجمهوری به این بود که با توجه به اینکه دولت تحت فشار است، و با توجه به اینکه حالا یک دوره رکودی را هم به لحاظ مالی در عرصه اقتصاد گذراندهایم، استقلال بانک مرکزی را با توجه به همه این فشارها به رسمیت شناخته است و در حقیقت به منابع بانک مرکزی یا صندوق توسعه ملی چنگ نزده است، امکان رعایت این اصل استقلال بانک مرکزی در شرایط فعلی اقتصاد وجود دارد؟
مقدار زیادی از مشکلاتی که امروزه داریم، از نبود استقلال بانک مرکزی ناشی شده است. بانک مرکزی در دوره قبل مستقل نبود و از آقای احمدینژاد فرمانبری میکرد. آثار این فرمانبری را در تحمیل سیاستهای مالی به سیاستهای پولی کاملاً دیدهایم. یعنی دولت هر زمان جیبش خالی بود، تلنگری به رئیس بانک مرکزی میزد و میگفت آقا، برو تو نخ اسکناس و مشکل را حل کن. عملاً بانک مرکزی نرخ استقلالش در حد صفر قرار گرفته بود. لذا یکی از اقدامات مفید دولت آقای روحانی، به رسمیت شناختن استقلال بانک مرکزی است. البته به این شرط که رأس بانک مرکزی، قدرت فکری خوبی داشته باشد. مثلاً رئیس مجموعه بانک مرکزی آمریکا، به لحاظ جایگاهی شاید اعتبارش از خود رئیسجمهور آمریکا هم بیشتر باشد. یعنی این شخصیت باید یک شخصیت ویژهای باشد که بتواند هم استقلال خودش را به اصطلاح صیانت کند و هم برنامههای خوبی را برای حل مشکلات اقتصادی جامعه داشته باشد. به هر حال اگر دولت نتواند برنامه بهتری را برای اقتصاد ملی داشته باشد، بعید است که بتواند این شرایط حفظ استقلال بانک مرکزی را تداوم بدهد. یعنی بالاخره دستش به سوی بانک مرکزی دراز خواهد شد و بانک مرکزی هم اگر قصد مقاومت داشته باشد، ممکن است دولت این مقاومت را پذیرا نباشد. اگر دولت آقای روحانی بتواند یک تحولی ایجاد کند که سیاستهای مالیاش، سیاستهایی باشد که کارایی لازم را داشته باشد و مجبور نباشد این سیاستها را به سیاستهای پولی
***
آقای خورشیدی در حال بررسی تاثیر صحبتهای رئیسجمهور مخصوصاً مصاحبه ایشان در حوزه اقتصاد هستیم. این سخنان تاثیری روی تعادل یا عدم تعادل شاخصهای اقتصادی خواهد داشت؟
بنای ایشان بیشتر بر این بود که یک نوعی التهاب اجتماع را نسبت به مسائل اقتصادی کاهش دهد، به خصوص وضعیتی را که از نگاه مردم بدتر شده، مقداری التیام بدهد اما واقعیت و چشمانداز کار چیز دیگری را نشان میدهد. شخصاً معتقدم آن چشمانداز مثبتی که آقای رئیسجمهور سعی داشت ایجاد کند، به لحاظ منطقی قابل دفاع نیست. مگر اینکه، تحول خاصی در اقتصاد ایجاد شود. این تحول، البته چندبعدی است و کنترل و اختیارش هم به طور مطلق در دست رئیسجمهور نیست. تحقق آرزوهای اقتصادی آقای روحانی، نیازمند این است که یک تحول بنیادی در زیرساختهای مدیریت دولت صورت بگیرد. از سوی دیگر بخشی از حل مشکلات منوط به مساله بینالمللی و رفع مشکلات ایران در این بخش است. معتقدم دولت آقای روحانی از ابتدای آغاز به کار، کارآمدی لازم برای رسیدن به هدفهایی که در پیش تعریف میشد، را دارا نبود. کابینهای پرتجربه را دور خود جمع کرده اما تجربه بهتنهایی کفایت نمیکند.
آقای دکتر دقیقاً چه مسالهای مدنظرتان هست؟ بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند که دولت یک دولت تکنوکراتی است و هم به لحاظ تجربه و هم به لحاظ علمی حداقل یکی از حرفهایترین دولتها بعد از انقلاب است. چه چیزی را در این حلقه گمشده میبینید؟
تجربه میتواند جزو شروط لازم محسوب شود ولی اینکه شرط کافی باشد، نیست. دولت آقای روحانی به لحاظ میانگین سنی دیگر قدرت تصمیمات نوآورانه و تحولآفرین را ندارد. بهرغم اینکه از آن تجربه میتواند بهرهمند شود ولی این قدرت در آن ضعیف است. باید میانگین سنی دولت آقای روحانی پایینتر باشد. یعنی مدیرهایی باشند که بتوانند مخاطرهپذیر باشند و تصمیماتی بگیرند که بستر تحولآفرینی در حوزه کاریشان باشد. بنابراین خیلی انتخابهای خوبی صورت نگرفته اگرچه شاید انسجام بافتی تا حدود زیادی وجود داشته باشد.
اعتقاد رئیسجمهوری به این بود که با توجه به اینکه دولت تحت فشار است، و با توجه به اینکه حالا یک دوره رکودی را هم به لحاظ مالی در عرصه اقتصاد گذراندهایم، استقلال بانک مرکزی را با توجه به همه این فشارها به رسمیت شناخته است و در حقیقت به منابع بانک مرکزی یا صندوق توسعه ملی چنگ نزده است، امکان رعایت این اصل استقلال بانک مرکزی در شرایط فعلی اقتصاد وجود دارد؟
مقدار زیادی از مشکلاتی که امروزه داریم، از نبود استقلال بانک مرکزی ناشی شده است. بانک مرکزی در دوره قبل مستقل نبود و از آقای احمدینژاد فرمانبری میکرد. آثار این فرمانبری را در تحمیل سیاستهای مالی به سیاستهای پولی کاملاً دیدهایم. یعنی دولت هر زمان جیبش خالی بود، تلنگری به رئیس بانک مرکزی میزد و میگفت آقا، برو تو نخ اسکناس و مشکل را حل کن. عملاً بانک مرکزی نرخ استقلالش در حد صفر قرار گرفته بود. لذا یکی از اقدامات مفید دولت آقای روحانی، به رسمیت شناختن استقلال بانک مرکزی است. البته به این شرط که رأس بانک مرکزی، قدرت فکری خوبی داشته باشد. مثلاً رئیس مجموعه بانک مرکزی آمریکا، به لحاظ جایگاهی شاید اعتبارش از خود رئیسجمهور آمریکا هم بیشتر باشد. یعنی این شخصیت باید یک شخصیت ویژهای باشد که بتواند هم استقلال خودش را به اصطلاح صیانت کند و هم برنامههای خوبی را برای حل مشکلات اقتصادی جامعه داشته باشد. به هر حال اگر دولت نتواند برنامه بهتری را برای اقتصاد ملی داشته باشد، بعید است که بتواند این شرایط حفظ استقلال بانک مرکزی را تداوم بدهد. یعنی بالاخره دستش به سوی بانک مرکزی دراز خواهد شد و بانک مرکزی هم اگر قصد مقاومت داشته باشد، ممکن است دولت این مقاومت را پذیرا نباشد. اگر دولت آقای روحانی بتواند یک تحولی ایجاد کند که سیاستهای مالیاش، سیاستهایی باشد که کارایی لازم را داشته باشد و مجبور نباشد این سیاستها را به سیاستهای پولی
دیدگاه تان را بنویسید