تاریخ انتشار:
گفتوگو با کمال سیدعلی
نقشه مواجهه با نوسان
یک فعال اقتصادی میگوید در ورودی گمرک از نماینده او تعهد میگیرند که ارز خود را در مرکز مبادلات بهفروش برساند. این فعال اقتصادی میگوید: از سر اضطرار این برگه تعهدنامه را امضا کرده اما اگر جریمه هم شود ارز خود را به مرکز مبادلات نمیآورد. این اتفاق نمونه رویارویی فعالان اقتصادی با مرکز مبادلات است.
مسوولان مرکز مبادلات اصرار دارند برای مدیریت نوسان باید طرف عرضه تقویت شود در مقابل فعالان اقتصادی میگویند به دلیل افزایش قیمت تمامشده صادراتی و داشتن مشتری ثابت ترجیح میدهند خارج از مرکز ارز خود را به فروش برسانند. کمال سیدعلی، معاون پیشین ارزی بانک مرکزی از این زاویه به مسائل ارز نگاه میکند. او با دستهبندی ارز در زیر بخش اقتصاد کلان معتقد است: سیاستهای دولت باید در این خصوص به سمت تسهیل باشد تا بتواند اعتماد مردم و فعالان اقتصادی را جلب کند. البته او در کنار تسهیل شرایط از احیای متولی نرمافزار فکری کشور نیز سخن میگوید.
بازار ارز در دو سال گذشته با شوکهای پی در پی روبهرو بوده است. به اعتقاد شما ثبات بازار در این مدت نیازمند چه نرمافزاری است که بتواند اشکالات کنونی را برطرف کند.
مسائل سیاسی، اقتصادی و اخلاقی عمدتاً باید بر اساس مبانی علمی حرکت کند. نداشتن اصول مدون و علمی بر اساس شرایط موجود میتواند موجب بروز اشکالات و خطاهای مکرری در سطح اجرایی و عملیاتی سیستم شود. سیستم علاوه بر حل مسائل داخلی در تعامل با محیط خارجی خود نیز باید به جای تقابل، مواجهه داشته باشد. تجربههای زیادی وجود دارد که با رعایت آن توانستهاند به موفقیتهای زیادی دست یابند و در مقابل کشورهایی وجود دارند که با عدول از آن از مسیر اصلی حرکت فاصله گرفتهاند. در مورد اقتصاد هم همین اصل صادق است اگر با اصول اقتصاد آشنا نباشیم و به مبانی آن پایبند نباشیم مشکل پیدا میکنیم. اصرار بر این است که نرخ بهره کمتر از نرخ تورم باشد. زیرا در چنین شرایطی هیچکس پول خود را در بانکها سپردهگذاری نمیکند. در صورتی که باید با پساندازهای کوچک مردم مملکت را اداره کرد بنابراین اگر قرار باشد در این مسیر حرکت کنیم به نقطه مطلوبی نمیرسیم. در خصوص بازار ارز نیز بحث همین طور است. نرخ ارز یک زیربخشی از فضای اقتصاد کلان کشور است. واقعیت این است که فضای اقتصاد کلان ما نیز متاثر از شرایط دیگر حوزههاست. یعنی تحولات حوزههای دیگر بر این بخش اثرگذار است اما اگر قرار باشد از زاویه اقتصاد به سوال شما نگاه کرد باید گفت تدوین یک برنامه در جهت ثبات فضای اقتصاد کلان نیازمند متولی است. ما خیلی ساده سازمان مدیریت برنامهریزی کشور را منحل یا حداقل نسبت به قبل ضعیفتر کردیم. بسیاری از نیروهای این سازمان از آن خارج و به دستگاههای دیگر منتقل شدهاند و روسای منصوبشده پس از تغییر نام نسبت به دیگر مسوولان دولتی در حاشیه قرار دارند. کل مجموعه تصمیمگیری در خود دولت تمرکز یافته، بهطور طبیعی در سطح کلان نیز به دلیل آنکه مشغولیتهای ذهنی و اجرایی مسوولان زیاد است امکان فرصت برای بررسیهای کارشناسی زیاد نیست. اگر ما این مبانی اقتصادی را رعایت نکنیم، آسیبپذیریمان خیلی شدیدتر میشود چون اقتصاد به نحوی است که با زندگی روزمره مردم و معیشت مردم در ارتباط است و عوارض خود را بسیار زود نشان میدهد. برای مثال از ابتدای دهه 80 که در یک حرکت هماهنگ یکسانسازی اتفاق افتاد این نظام تا ابتدای مهر سال 1389 برقرار بود. در مهرماه به دلیل یک اتفاق بین نرخ رسمی و غیررسمی فاصله افتاد. برخی این فاصله را به آن اتفاق موقت منوط میکنند در حالی که اگر علتیابی شود آن اتفاق در حکم نشانهای برای علنی شدن بیماری بود. در شرایطی که نقدینگی رشد زیادی داشته باشد، بازارهای کشور بازدهی متناسب و متعادلی نداشته باشند و نهادیهای تخصصی از استقلال برخوردار نباشند یک اتفاق کوچک میتواند عارضهای بزرگ ایجاد کند. در نبود نظام برنامهریزی وخامت این عارضه شدیدتر میشود. به همین دلیل با وجود آنکه از سال 1384 تا 1389 شرایط در ظاهر عادی به نظر میرسید در دو سال گذشته مسائل کوچک تشنجهای بزرگ ایجاد میکند. به اعتقاد من ما در مباحث اقتصادی باید تنبیه میشدیم زیرا به مبانی و اصول اقتصاد توجه نکردیم.
اجازه دهید اثباتی نگاه کنیم برای تصحیح روند چه پیشنهادی دارید؟
باید به الگوهای مشابه رجوع کرد و از آنها بهره برد. برای مثال نرخ بهره نباید کمتر از نرخ تورم باشد، در مسائل ارزی هم این مسائل باید صادق باشد. رابطه نرخهای تبدیل ارزها با رابطه نرخهای سود هم باید متناسب تنظیم شود. برای مثال در ترکیه اگر به لیر 60 درصد نرخ سود تعلق میگرفت در کنار آن لیر ترک بیشتر از 70 درصد ارزش خود را نسبت به دلار از دست میداد. یعنی «نرخ سود و نرخ تبدیل» یک رابطه منطقی دارد. مثال ریالی هم اینطور است که اگر در ایران نرخ سود 20درصدی پرداخت میشود و به دلار دو درصد نرخ سود تعلق میگیرد پول ملی باید فاصله میان نرخ سود ریال و دلار را طی کند. یعنی نسبت به دلار باید نزدیک 18 درصد تضعیف شود.
چرا باید این اتفاق بیفتد؟
چون اگر این تعادل نباشد آن روزی که دلار نرخ سودش نیم درصد است و نرخ سود ریالی ما 20 درصد است همه دلارها تبدیل به ریال میشود و در سیستم بانکی سپردهگذاری میشود و پس از دریافت سود 20 درصد دوباره تبدیل به دلار و خارج میشود. در حال حاضر البته به دلیل نوسان این اتفاق رخ نمیدهد زیرا صاحبان دلارها نگران هستند که در موقع برگشت نتوانند به میزان روز اول ارز ببرند اینجاست که منطق بهره تورم و نرخ ارز و نرخ تبدیل پول خارجی خودش را نمایان میکند و نشان میدهد. این اصلی است که ما به آن در این چند سال توجه نکردیم.
روند تعدیل ارز در قبل از 84 چگونه بود؟
روند تعدیل متعادل بود.
حتی برای دلار؟
دلار 15 درصد تعدیل شد اما در مقابل یورو حدود 100درصد تعدیل شد. اما از سال 1385 به این طرف دیگر این اتفاق نیفتاد و این فنر پایین ماند. پایه کار ما در مورد مسائل ارزی بر اساس اصول درستی بنا نشد ضمن اینکه بقیه فاکتورها مانند نرخ سود، نرخ فروش اوراق مشارکت، تخصیص اعتبارات تولید و رکود بورس و مسکن در آن موقع باعث شد توجه زیادی به نرخ ارز شود و پولها به سمت ارز با توجه به پایین نگه داشتن نرخ آن تمایل پیدا کند.
شما میگویید اگر الان مثلاً 20 درصد سود ریالی میدهیم سال بعد ارزش دلار یا ارزهای دیگر در برابر ریال 20 درصد افزایش پیدا کند. درست است؟
اگر نرخ سود دلار دو درصد باشد 18 درصد باید نرخ ریال باشد...
خب این کارها را در سالهای اول یکسانسازی انجام دادید.
آنجا خودبهخود انجام شد. در سال اول 5/7 درصد به طور میانگین ارزش ریال در برابر سبد ارزها کاهش مییافت به همین دلیل ارز به داخل کشور روانه میشد. ولی وقتی ما نرخ سود بانکی را از 20 درصد آوردیم روی 10 درصد یک علامت غلط دادیم.
با توجه به کاهش درآمدهای ارزی امکان مدیریت نوسان وجود دارد ؟
درآمد ارزی 100 میلیارد دلاری اگر نصف هم شده باشد 50 میلیارد دلار شده است. خود این 50 میلیارد دلار عدد کمی نیست. به شرط آنکه دولت مدیریت هزینه کند. امروز ببینید چه کسانی میآیند ارز دولتی میخرند؟ چه کسانی نمیروند در اتاق معاملات و مستقیم دارند میروند بانک مرکزی و ارز مرجع میگیرند؟ دولت از چنین امتیازی برخوردار است. آنجا باید مدیریت شود. چرا امروز بعد از سهماه از ایجاد مرکز مبادلات نوسان تا حدودی مدیریت شده در حالی که کل فروش ارز در مرکز واقعی و پرداخت شده. شاید به بالای دو میلیارد و 100 میلیون دلار هم نرسد. این در حالی است که قبل از ایجاد مرکز هر هفته یک میلیارد دلار ارز به بازار تزریق میشد. هزینه یک هفته در مرکز مبادلات فروش رفته است. در حالی که در سه ماه گذشته 10 یا 12 میلیارد دلار آنجا فروخته میشد امروز شرایط فرق میکرد.
البته ارز دولتی برای کالاهای اساسی است؟
درست است که معیشت مردم مهم است اما توجه داشته باشید وجود چند نوع ارز بیش از آنکه مرهم بر زخم باشد نمک میپاشد. به گفته خود مسوولان بخشی از کالاهای واردشده با ارز مرجع بر مبنای قیمت آزاد عرضه شده است. همین الان با وجود تمام مشکلات فقط 10 درصد از ارزش واردات کم شده است این یعنی اگر تقاضا درست مدیریت شود میتوان مشکلات را کم کرد. با وجود تمام تنگناهایی که بیان میشود. نکته دیگر آنکه درآمدهای نفتی کم شده دولت کمک کند از جهش نرخ ارز برای افزایش صادرات استفاده شود. اگر از این فرصت استفاده شود 20 میلیارد دلار صادرات در شرایط ارز1100تومانی میتواند به40میلیارد دلار با ارز2500تومانی برسد. اما راه آن فاصلهگیری از برخی اقداماتی است که شائبه پیمانسپاری را زنده میکند.
ما نباید این علامت را در این مقطع حداقل به صادرکننده بدهیم. درست است شرایط کشور سخت است ولی شرایط کشور باید از این لحاظ تسهیل شود. هر چقدر که میتوانیم ارزآوری کنیم، درآمد زیادی هم کسب میکنند اشکالی ندارد.
اگر ارز برنگردد چه؟
بعید به نظر میرسد چون عمده اینها حرفهای هستند. اگر واردات ما کم نشده است به دلیل تخصیص دولتی نبوده، ارز صادراتی کمک کرده است. دولت واقعاً امکان ندارد از خیلی جاها واردات خودش را انجام بدهد. در بحث نرخ ارز و مسائل مربوط به مدیریت آینده نگاه من این است که باید چند سرفصل داشته باشیم. اول اینکه باید تحریمها را مدیریت کرد، دوم اینکه باید یکسانسازی را از یاد نبریم. سیاستهای رانتجویانه باید کاهش یابد. باید الان مدیریتی درست کنیم که رانت را کم کند زیرا این نوع سیاستها فاصله طبقاتی را زیاد میکند و نارضایتیها را افزایش میدهد. نکته آخر نیز آرایش نظام تخصیص ارز است. تخصیص ارز باید به گونهای باشد که ارز به تولید اصابت کند.
تعادلبخشی در بازارها نیز راهکار دیگری است. جذابیت بازارها نباید به گونهای باشد که همه برای سود بیشتر فقط به یک بازار هجوم آورند. نکته دیگر آنکه باید اعتماد مردم را حفظ کنیم و حتی ارتقا دهیم. این اعتمادسازی چند ابزار دارد. از سخنان تنشزا و اشتباه پرهیز شود. فضا را آرام کنیم و به سوی تشنج و درگیریهای لفظی حرکت نکنیم. وعده غیرواقعی و غیرقابل اجرا ندهیم. در اظهار نظرها حواسمان جمع باشد حرفی نزنیم که اگر عملی نشود اعتبار سخنان ما را کم کند. رسانهها خیلی در این قضیه نقش دارند. باید اخبار مهم را چک کنند. برای مثال در خصوص همین مساله طلا یک خبر آمد که از اساس غلط بود. این خبر چند روز در صدر اخبار قرار گفت و در نهایت مشخص شد پایه و اساس درستی ندارد. رسانهها باید تعقیب کنند که اخبار درست منعکس شود.
بازار ارز در دو سال گذشته با شوکهای پی در پی روبهرو بوده است. به اعتقاد شما ثبات بازار در این مدت نیازمند چه نرمافزاری است که بتواند اشکالات کنونی را برطرف کند.
مسائل سیاسی، اقتصادی و اخلاقی عمدتاً باید بر اساس مبانی علمی حرکت کند. نداشتن اصول مدون و علمی بر اساس شرایط موجود میتواند موجب بروز اشکالات و خطاهای مکرری در سطح اجرایی و عملیاتی سیستم شود. سیستم علاوه بر حل مسائل داخلی در تعامل با محیط خارجی خود نیز باید به جای تقابل، مواجهه داشته باشد. تجربههای زیادی وجود دارد که با رعایت آن توانستهاند به موفقیتهای زیادی دست یابند و در مقابل کشورهایی وجود دارند که با عدول از آن از مسیر اصلی حرکت فاصله گرفتهاند. در مورد اقتصاد هم همین اصل صادق است اگر با اصول اقتصاد آشنا نباشیم و به مبانی آن پایبند نباشیم مشکل پیدا میکنیم. اصرار بر این است که نرخ بهره کمتر از نرخ تورم باشد. زیرا در چنین شرایطی هیچکس پول خود را در بانکها سپردهگذاری نمیکند. در صورتی که باید با پساندازهای کوچک مردم مملکت را اداره کرد بنابراین اگر قرار باشد در این مسیر حرکت کنیم به نقطه مطلوبی نمیرسیم. در خصوص بازار ارز نیز بحث همین طور است. نرخ ارز یک زیربخشی از فضای اقتصاد کلان کشور است. واقعیت این است که فضای اقتصاد کلان ما نیز متاثر از شرایط دیگر حوزههاست. یعنی تحولات حوزههای دیگر بر این بخش اثرگذار است اما اگر قرار باشد از زاویه اقتصاد به سوال شما نگاه کرد باید گفت تدوین یک برنامه در جهت ثبات فضای اقتصاد کلان نیازمند متولی است. ما خیلی ساده سازمان مدیریت برنامهریزی کشور را منحل یا حداقل نسبت به قبل ضعیفتر کردیم. بسیاری از نیروهای این سازمان از آن خارج و به دستگاههای دیگر منتقل شدهاند و روسای منصوبشده پس از تغییر نام نسبت به دیگر مسوولان دولتی در حاشیه قرار دارند. کل مجموعه تصمیمگیری در خود دولت تمرکز یافته، بهطور طبیعی در سطح کلان نیز به دلیل آنکه مشغولیتهای ذهنی و اجرایی مسوولان زیاد است امکان فرصت برای بررسیهای کارشناسی زیاد نیست. اگر ما این مبانی اقتصادی را رعایت نکنیم، آسیبپذیریمان خیلی شدیدتر میشود چون اقتصاد به نحوی است که با زندگی روزمره مردم و معیشت مردم در ارتباط است و عوارض خود را بسیار زود نشان میدهد. برای مثال از ابتدای دهه 80 که در یک حرکت هماهنگ یکسانسازی اتفاق افتاد این نظام تا ابتدای مهر سال 1389 برقرار بود. در مهرماه به دلیل یک اتفاق بین نرخ رسمی و غیررسمی فاصله افتاد. برخی این فاصله را به آن اتفاق موقت منوط میکنند در حالی که اگر علتیابی شود آن اتفاق در حکم نشانهای برای علنی شدن بیماری بود. در شرایطی که نقدینگی رشد زیادی داشته باشد، بازارهای کشور بازدهی متناسب و متعادلی نداشته باشند و نهادیهای تخصصی از استقلال برخوردار نباشند یک اتفاق کوچک میتواند عارضهای بزرگ ایجاد کند. در نبود نظام برنامهریزی وخامت این عارضه شدیدتر میشود. به همین دلیل با وجود آنکه از سال 1384 تا 1389 شرایط در ظاهر عادی به نظر میرسید در دو سال گذشته مسائل کوچک تشنجهای بزرگ ایجاد میکند. به اعتقاد من ما در مباحث اقتصادی باید تنبیه میشدیم زیرا به مبانی و اصول اقتصاد توجه نکردیم.
اجازه دهید اثباتی نگاه کنیم برای تصحیح روند چه پیشنهادی دارید؟
باید به الگوهای مشابه رجوع کرد و از آنها بهره برد. برای مثال نرخ بهره نباید کمتر از نرخ تورم باشد، در مسائل ارزی هم این مسائل باید صادق باشد. رابطه نرخهای تبدیل ارزها با رابطه نرخهای سود هم باید متناسب تنظیم شود. برای مثال در ترکیه اگر به لیر 60 درصد نرخ سود تعلق میگرفت در کنار آن لیر ترک بیشتر از 70 درصد ارزش خود را نسبت به دلار از دست میداد. یعنی «نرخ سود و نرخ تبدیل» یک رابطه منطقی دارد. مثال ریالی هم اینطور است که اگر در ایران نرخ سود 20درصدی پرداخت میشود و به دلار دو درصد نرخ سود تعلق میگیرد پول ملی باید فاصله میان نرخ سود ریال و دلار را طی کند. یعنی نسبت به دلار باید نزدیک 18 درصد تضعیف شود.
چرا باید این اتفاق بیفتد؟
چون اگر این تعادل نباشد آن روزی که دلار نرخ سودش نیم درصد است و نرخ سود ریالی ما 20 درصد است همه دلارها تبدیل به ریال میشود و در سیستم بانکی سپردهگذاری میشود و پس از دریافت سود 20 درصد دوباره تبدیل به دلار و خارج میشود. در حال حاضر البته به دلیل نوسان این اتفاق رخ نمیدهد زیرا صاحبان دلارها نگران هستند که در موقع برگشت نتوانند به میزان روز اول ارز ببرند اینجاست که منطق بهره تورم و نرخ ارز و نرخ تبدیل پول خارجی خودش را نمایان میکند و نشان میدهد. این اصلی است که ما به آن در این چند سال توجه نکردیم.
روند تعدیل ارز در قبل از 84 چگونه بود؟
روند تعدیل متعادل بود.
حتی برای دلار؟
دلار 15 درصد تعدیل شد اما در مقابل یورو حدود 100درصد تعدیل شد. اما از سال 1385 به این طرف دیگر این اتفاق نیفتاد و این فنر پایین ماند. پایه کار ما در مورد مسائل ارزی بر اساس اصول درستی بنا نشد ضمن اینکه بقیه فاکتورها مانند نرخ سود، نرخ فروش اوراق مشارکت، تخصیص اعتبارات تولید و رکود بورس و مسکن در آن موقع باعث شد توجه زیادی به نرخ ارز شود و پولها به سمت ارز با توجه به پایین نگه داشتن نرخ آن تمایل پیدا کند.
شما میگویید اگر الان مثلاً 20 درصد سود ریالی میدهیم سال بعد ارزش دلار یا ارزهای دیگر در برابر ریال 20 درصد افزایش پیدا کند. درست است؟
اگر نرخ سود دلار دو درصد باشد 18 درصد باید نرخ ریال باشد...
خب این کارها را در سالهای اول یکسانسازی انجام دادید.
آنجا خودبهخود انجام شد. در سال اول 5/7 درصد به طور میانگین ارزش ریال در برابر سبد ارزها کاهش مییافت به همین دلیل ارز به داخل کشور روانه میشد. ولی وقتی ما نرخ سود بانکی را از 20 درصد آوردیم روی 10 درصد یک علامت غلط دادیم.
با توجه به کاهش درآمدهای ارزی امکان مدیریت نوسان وجود دارد ؟
درآمد ارزی 100 میلیارد دلاری اگر نصف هم شده باشد 50 میلیارد دلار شده است. خود این 50 میلیارد دلار عدد کمی نیست. به شرط آنکه دولت مدیریت هزینه کند. امروز ببینید چه کسانی میآیند ارز دولتی میخرند؟ چه کسانی نمیروند در اتاق معاملات و مستقیم دارند میروند بانک مرکزی و ارز مرجع میگیرند؟ دولت از چنین امتیازی برخوردار است. آنجا باید مدیریت شود. چرا امروز بعد از سهماه از ایجاد مرکز مبادلات نوسان تا حدودی مدیریت شده در حالی که کل فروش ارز در مرکز واقعی و پرداخت شده. شاید به بالای دو میلیارد و 100 میلیون دلار هم نرسد. این در حالی است که قبل از ایجاد مرکز هر هفته یک میلیارد دلار ارز به بازار تزریق میشد. هزینه یک هفته در مرکز مبادلات فروش رفته است. در حالی که در سه ماه گذشته 10 یا 12 میلیارد دلار آنجا فروخته میشد امروز شرایط فرق میکرد.
البته ارز دولتی برای کالاهای اساسی است؟
درست است که معیشت مردم مهم است اما توجه داشته باشید وجود چند نوع ارز بیش از آنکه مرهم بر زخم باشد نمک میپاشد. به گفته خود مسوولان بخشی از کالاهای واردشده با ارز مرجع بر مبنای قیمت آزاد عرضه شده است. همین الان با وجود تمام مشکلات فقط 10 درصد از ارزش واردات کم شده است این یعنی اگر تقاضا درست مدیریت شود میتوان مشکلات را کم کرد. با وجود تمام تنگناهایی که بیان میشود. نکته دیگر آنکه درآمدهای نفتی کم شده دولت کمک کند از جهش نرخ ارز برای افزایش صادرات استفاده شود. اگر از این فرصت استفاده شود 20 میلیارد دلار صادرات در شرایط ارز1100تومانی میتواند به40میلیارد دلار با ارز2500تومانی برسد. اما راه آن فاصلهگیری از برخی اقداماتی است که شائبه پیمانسپاری را زنده میکند.
ما نباید این علامت را در این مقطع حداقل به صادرکننده بدهیم. درست است شرایط کشور سخت است ولی شرایط کشور باید از این لحاظ تسهیل شود. هر چقدر که میتوانیم ارزآوری کنیم، درآمد زیادی هم کسب میکنند اشکالی ندارد.
اگر ارز برنگردد چه؟
بعید به نظر میرسد چون عمده اینها حرفهای هستند. اگر واردات ما کم نشده است به دلیل تخصیص دولتی نبوده، ارز صادراتی کمک کرده است. دولت واقعاً امکان ندارد از خیلی جاها واردات خودش را انجام بدهد. در بحث نرخ ارز و مسائل مربوط به مدیریت آینده نگاه من این است که باید چند سرفصل داشته باشیم. اول اینکه باید تحریمها را مدیریت کرد، دوم اینکه باید یکسانسازی را از یاد نبریم. سیاستهای رانتجویانه باید کاهش یابد. باید الان مدیریتی درست کنیم که رانت را کم کند زیرا این نوع سیاستها فاصله طبقاتی را زیاد میکند و نارضایتیها را افزایش میدهد. نکته آخر نیز آرایش نظام تخصیص ارز است. تخصیص ارز باید به گونهای باشد که ارز به تولید اصابت کند.
تعادلبخشی در بازارها نیز راهکار دیگری است. جذابیت بازارها نباید به گونهای باشد که همه برای سود بیشتر فقط به یک بازار هجوم آورند. نکته دیگر آنکه باید اعتماد مردم را حفظ کنیم و حتی ارتقا دهیم. این اعتمادسازی چند ابزار دارد. از سخنان تنشزا و اشتباه پرهیز شود. فضا را آرام کنیم و به سوی تشنج و درگیریهای لفظی حرکت نکنیم. وعده غیرواقعی و غیرقابل اجرا ندهیم. در اظهار نظرها حواسمان جمع باشد حرفی نزنیم که اگر عملی نشود اعتبار سخنان ما را کم کند. رسانهها خیلی در این قضیه نقش دارند. باید اخبار مهم را چک کنند. برای مثال در خصوص همین مساله طلا یک خبر آمد که از اساس غلط بود. این خبر چند روز در صدر اخبار قرار گفت و در نهایت مشخص شد پایه و اساس درستی ندارد. رسانهها باید تعقیب کنند که اخبار درست منعکس شود.
دیدگاه تان را بنویسید