برای مطالعه رابطه رمانتیسم ادبی، به طور کل، و تاثیر آن بر فعالیتهای بیشینهساز اقتصادی و کارآفرینی، سه مساله را باید روشن کرد. هدف این نوشته طرح این سه موضوع است. اول اینکه، هر نوع مطالعهای از این دست مطالعهای خارج از حوزه علم اقتصاد مدرن است. چون از نظر معرفتشناسی اقتصادی چنین عواملی تاثیر تعیینکنندهای بر فعالیت انسان نمیگذارند. برعکس، فعالیتهای بیشینهساز اقتصادی هستند که بر فلسفه اخلاق و هر تغییر در ساخت اجتماعی جوامع موثرند. معنی این حرف معروف آدام اسمیت، که میگوید «دست نامرئی» منافع فردی را تا حدی به افزایش منافع عمومی میکشاند تقریباً همین است.
علیاصغر سعیدی/ جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران
اگرچه باید گفت توجه اسمیت به نقش مثبت منفعت شخصی نیز جلب شده بود و به خوبی آگاه بود که غیر از منفعت شخصی نیز منافعی هستند که افراد را هدایت میکنند. به طور مثال، او در ابتدای نظریه احساسات اخلاقی اشاره میکند «گرچه خودپرستی بشر رکن رکین وی است، برخی اصول در طبیعت بشر وجود دارد که او را به سرنوشت دیگران علاقهمند میکند؛ هرچند او عایدی ندارد جز لذت دیدن از آن»؛ لذا وقتی به تاثیر آموزههای اخلاقی، به هر صورت چه از طریق متون مذهبی و چه متون ادبی، در یک جامعه بر فعالیت اقتصادی میپردازیم بر مبنای این پیشفرض حرکت میکنیم که اخلاقیات ممکن است بر منفعتطلبی موثر باشند و نه عکس آن. به تعبیر توکویل جامعهشناس فرانسوی اگر میبینید که آمریکاییها کارآفرینان بیشتری دارند و ریسکپذیرتر هستند کلید فهمش را باید در اخلاقیات آنها بررسی کنید. در این مورد او میگوید آمریکاییها فکر میکنند اگر اخلاقی و طبق مذهب و دین رفتار کنند، به نفع شخصی خودشان است، و اینکه یاد گرفتهاند بردبار باشند از چنین آموزههایی بیرون میآید. به علاوه، این آموزهها آنها را در امور اقتصادی کارا و منظم کرده است. همچنین تاثیر آموزهها در ادبیات
کهن و الهیات دینی بر کارآفرینی را میتوان در مطالعه ماکس وبر در مطالعات تاریخی او در مورد اخلاق اقتصادی مذاهب جهانی نیز دید. وبر برای اینکه نشان دهد اخلاقیات یک جامعه بر کنشهای اقتصادی و کارآفرینی تاثیر میگذارد و در مقابل نتیجه این کنشها چه تاثیری بر اخلاقیات میگذارند، مثال اخلاق و الهیات پروتستانتیسم را مطرح میکند که فرد معتقد آن را پیش پای خود میگذارد و به دلایل مختلف، به انجام کاری اقتصادی معتقد میشود -که ماهیتاً غیردینی است- اما فرد معتقد آن را به شیوه دینی انجام میدهد چون فکر میکند وسیله رستگاری او نیز میشود. وقتی این مساله رخ میدهد، در حقیقت منفعت مذهبی وی با منفعت اقتصادیاش ترکیب میشود. نتیجه ترکیب این دو منفعت، در یک سطح جمعی، تمرکزی بسیار قدرتمند در انرژی انسانی است که کمک میکند ملاتهای مذهب سنتی کاملاً از بین بروند و روح منفعتجویانه آزاد شود. با این حال، الهیاتی و آموزههایی هم هستند و انجام کنش اقتصادی هیچ ربطی به آنها ندارد و یا ممکن است مانع برخی فعالیتهای سودطلبانه شوند. دوم اینکه، کارآفرینی را با هر کنش اقتصادی نباید یکی گرفت. مسلم است که در جوامع ابتدایی نیز کنشهای اقتصادی
وجود داشته است اما آنها در روابط و ساختهای قدرتمند اجتماعی حک شده بودند. حتی دستورات عرفانهای مختلف نیز تا حدی کنشهای اقتصادی و سودطلبانه را جایز میشمارد. آنچه ما در دنیای جدید از کارآفرینی در نظر داریم به مثابه امری است که میتواند ترکیب جدیدی از منابع موجود به وجود آورد. همین مساله نشان میدهد کارآفرینان برای انجام این ترکیب جدید باید از سنتها عبور کنند. به عبارت دیگر، آنان که به سنت میچسبند و از تغییرات جلوگیری میکنند دشمنان اصلی کارآفرینی هستند زیرا در مقابل نوآوری مقاومت میکنند. این تعریف نیز مورد نظر اقتصاددانان نیست. چون در این تعریف شومپیتری سنتها به نحو اجتماعی بر ساخته شدهاند. در حالی که، اقتصاددانان کارآفرینی را نتیجه ریسکپذیری و اندیشه بیشینهسازی فرد میدانند که از طبیعت او برمیخیزد. سوم، اگر به رابطه و تاثیر شعر و ادبیات بر کنشهای اقتصادی و کارآفرینی - با معنی که ذکر شد- میپردازیم باید روشن کنیم که به ادبیات کلاسیک نظر داریم یا رمانتیسم ادبی. البته هر دو در مقابل عقلانیت و مادیت، از جمله کنشهای اقتصادی هستند، چون ماهیتاً از آنها متمایزند و جنس کاملاً متفاوتی از کنشهای اقتصادی
دارند. در هر جامعهای چنین است که جنس شعر و ادبیات در مقابل عقلانیت، محاسبهگری و مادیت است. اما شعر و ادبیات جدید نهتنها عقلانی نیست بلکه واکنشی به عقلانیت و مادیت است، در حالی که اولی لزوماً چنین نیست و میتواند نسبت به عقلانیت تنها خنثی باشد. رمانتیسم ادبی مکتب مدرنی است که واکنشی به عقلانیت و مادیت، دلیل و علم، منطق و علم روشنگری، ترجیح احساس به شناخت و دانستن، ترجیح تصور و تخیل، به تعقل است. این مکتب البته سنتی نیست در حالی که ادبیات کهن سنتی است، به این معنا که بر خلاف مکتب مدرن ادبی که خود را با فرد ماقبل رمانتیسم کاملاً متمایز میکرد چنین عمل نمیکند. شعر و ادبیات جدید به نحو دیگری خود از سنت عبور کرده است و اگر نگوییم دشمن ادبیات سنتی است فاصلهای تعیینکننده با آن دارد، چون بر خلاف ادبیات سنتی بر اشتراکات بشر تاکید نمیکند بلکه بر تنوع و تمایزات تاکید میکند. به این معنی که تمام آدمها را در یک موقعیت مشترک نمیبیند و لذا آنها را به تملک حقوق مشترک رهنمون نمیشود. اگرچه درست است که هر دو در حوزههای احساس و غیرعقلانی هستند، اما ادبیات جدید برخلاف ادبیات سنتی معتقد به فرد منفک، مستقل، یگانه و
غیرقابل تعمیم است. تجربهای که در این نوع رمانتیسم دنبال میشود تجربهای واگرا از جامعه است نه همگرا با جامعه. آموزهها- اگر بتوان گفت که آموزهای را دنبال میکند- برای همه نیست. با انتزاعی که در ادبیات جدید وجود دارد هرکس از ظن خود یار او میشود؛ و در جنگ با محدودیتهایی است که جامعه برای تجربه آزاد فرد ایجاد میکند. دکترین رمانتیسم مدرن ادبی فردگرایانه است. اگر چیزی را ترغیب کند آن تحریک فرد به توسعه خودش است، چه از راه مصرف چه تولید. رمانتیسم ادبی اگر با خلق مفاهیم انتزاعی به جنگ تحول صنعتی و ماشینی و مصرفی رفته است به این خاطر بوده است که دکترینی فردگرایانه دارد که توسعه فرد را با بیان و ابراز یا درک «خود» (self) یا با به نمایش گذاشتن احساسات و تجربیات عمیق و متفاوت میبیند. از این منظر نوع ادبیات جدید در نهایت تفکری کارآفرینانه است- با همان مفهومی که گفته شد. همه اینها برای گفتن این حرف است که: رمانتیسم ادبی خود کارآفرین است.
مکتب مدرن رمانتیسم ادبی مکتب مدرنی است که واکنشی به عقلانیت و مادیت، دلیل و علم، منطق و علم روشنگری، ترجیح احساس به شناخت و دانستن، ترجیح تصور و تخیل، به تعقل است. این مکتب البته سنتی نیست در حالی که ادبیات کهن سنتی است
هر موضوعی را دنبال کند، چه ضدسرمایهداری چه کار و تلاش، چون توصیهای نمیکند، و معتقد نیست که فرد از طریق کار سخت و نفی خود میتواند توسعه و اعتلا یابد، ضدسنت و کارآفرین است. ممکن است در ادبیات مدرن شورش بر ضدسرمایهداری و امپریالیسم و مخالفت با مصرفگرایی را دید اما برای مقابله با آن اراده و اعمال تجربه و آزادی فرد را طلب و توصیه میکند. طنزینه امر این است که اولاً، این ممکن است به خلق کارآفرینی منجر شود. به عبارت دیگر، شاید بتوان گفت رمانتیسم ادبی زیر پوست کارآفرینان قرار دارد. دوم، اینکه ممکن است فرد راههای اعمال آزادی خود را در مصرف بیشتر و آگاهانهتر ببیند نه لزوماً در دست کشیدن از مصرف و تولید و بازگشت به هیپیگری. رشد طبقه متوسطی که روزبهروز علاقه به مصرف محصولات فرهنگی رمانتیسم، از جمله رمانهای مختلف دارد، حکایت از این امر میکند. این طبقه مصرفکننده سنتی نیست، چون مصرف سنتی مصرفی ثابت است که لذت بردن را بر اساس رفع اقلام خاصی که نیازهای فرد هستند جستوجو میکند. مانند نوشیدن، خوردن و ... در حالی که ویژگی مصرف مدرن لذت بردن از هر تجربه مصرفی میتواند باشد. پاسخ اینکه چطور میتوان از مصرف
سنتی به مصرف مدرن حرکت کرد را رمانتیسم ادبی داده است که خود علیه مصرف و تولید قیام کرد. به علاوه رشد طبقه متوسط که خواننده ادبیات و رمانهای جدید هستند، زنان بیشتر خواننده و مخاطب این ادبیات هستند چون با ادبیات جدید تغییرات زیادی در زندگی، احساس و تفکر آنها ایجاد شده است و از سوی دیگر رشد محصولات خانگی شیوه زیست و زندگی آنها را با آزاد کردن زمان زیادی تغییر داده است. بنابراین نباید نگران عدم ترویج کار و تلاش در متون ادبی بود.
دیدگاه تان را بنویسید