تاریخ انتشار:
گفتوگو با غلامحسین خورشیدی در مورد فرهنگ کار ایرانیان
ماکس وبر میگوید شرقیها تنبلاند
بررسیها نشان میدهد که فرهنگ کار در ایران نسبت به آنچه در سایر جوامع وجود دارد، ضعیفتر است. فرهنگ کار از منظر علم اقتصاد به چه معناست؟ میتوان گفت فرهنگ مجموعهای از باورداشتهای یک جمع انسانی است که پندارها، گفتارها و کردارهای وی را شکل میدهد. فرهنگ مجموعهای تحولپذیر و تبادلپذیر و انتقالپذیر در بین جوامع و نسلهاست. به هر حال، مفهوم فرهنگ، یکی از پیچیدهترین و پرابهامترین مفاهیم است. این فرهنگ بر نوع نگاه افراد آن جمع به کار تاثیرگذار است.
اگر بخواهیم رابطه فرهنگ کار و صنعتی شدن را مورد بررسی قرار دهیم، آیا این نگرش منفی به کار و نیز خوی راحتطلبی اغلب ایرانیان عامل بازماندگی از توسعه تلقی نمیشود؟
شواهد فراوان و بررسی کارشناسان مسائل اجتماعی ایران نشان میدهد فرهنگ کار در ایران در مقایسه با بسیاری از دیگر جوامع، وضع مناسبی ندارد. این در حالی است که در جهان پیشرفته با وقوف بیشتر به نقش راهبردی نیروی انسانی و نگرش افراد جامعه به کار، فرهنگ کار از اهمیت فزایندهای برخوردار بوده است. اگر در جامعهای فرهنگ مثبت کار نهادینه شود و کار به عنوان یک ارزش مورد خواست تلقی شود و افراد جامعه کار کردن را عامل اصلی توسعه بدانند، مهمترین عامل ترقی در چنین جامعهای شکل گرفته است. ماکس وبر در خصوص شرقیها یا بهتر بگوییم جوامع گرمسیری خصیصه تنبلی را مطرح میکند. در واقع در مورد ایرانیان نمیتوان قضاوت یکپارچهای را بیان کرد. خصوصاً بخش کلانشهری دارای فرهنگ متفاوتی با روستانشینان و اهالی شهرهای کوچک است. روستاییان میراثبر گذشتههای دور و اعتقادات قوی به کار هستند. کلانشهرها تحت تاثیر عوامل زیادی بدفرهنگ شدهاند. از جمله این دلایل شکاف شایستگی و دسترسی را که از ویژگیهای کیفی اقتصاد است میتوان نام برد. این شکاف که به نفع دسترسی در ایران باز است، حکایت از دسترسی آسان به درآمدهای نفتی دارد. البته عوامل سیاسی هم موثر بودهاند. جملاتی مانند « الناس علی دین ملوکهم» یا «الناس بامرائهم اشبه من آبائهم» گواه این امر است که سیستم نامناسب سازمانی در ایران از لحاظ فرهنگ کاری خصوصاً در زمینه پاداش و تنبیه، در ما به شکل منفی تاثیرگذار بوده است. مثلاً وقتی در سازمانهای اجتماعی انتخاب و انتصاب مدیران بر اساس موازین درست نباشد بلکه بر اساس فیووریتیزم (دوست و رفیقبازی) و نپوتیزم (تبارسالاری) صورت بگیرد، گرایش به فرهنگ کار مثبت ضعیف شده و ارتباطات و پارتیبازی جای آن را میگیرد. البته مردم ایران به شکل منفی تحت تاثیر غرب هم قرار گرفتهاند. به این شکل که با چشمپوشی از فرهنگ کار مثبت آنها، تنها رفاهیات آنها را دیدهاند و سعی میکنند به سادگی و بی زحمت به آن دست یابند. روحیه رفاه بادآورده در کنار دسترسی به پول نفت، باعث تقویت روحیه رفاه غیرمتکی به کار را در ایرانیان شده است. در نهایت فرهنگ کار مانند هر فرهنگ دیگری ویژگیهای زنده بودن و پویایی را با خود دارد و همین نکته ما را امیدوار میسازد که بتوانیم با ایجاد شرایط مناسب زمینه تحولات مثبت را در آن تدارک ببینیم.
آیا فرهنگ عمومی در ایران، مشوق کار تلقی میشود؟
شاید این تفکر که کار برای تراکتور است روی فرهنگ کاری ما اثرگذار بوده است و نشان از نوع دید ایرانیان به کار است. تغییر فرهنگ کار به تغییر فرهنگ عمومی متکی است. چرا که فرهنگسازی مقولهای درازمدت است و بنابراین نباید انتظار شکلگیری سریع آن را داشته باشیم. برای تغییر فرهنگ باید شخصیت افراد تغییر کند و چون بخش مهمی از فرهنگ در سنین کودکی شکل میگیرد پس برای تحول فرهنگ کار در ایران باید تحول نسلی ایجاد کرد. به قول فلاسفه باید جامعه تصمیم بگیرد که فرزندان آینده خود را با ویژگیهای متفاوت و مثبت رشد دهد تا فرهنگ صحیح عمومیت یابد. پس نقش خانواده در پرورش کودکان بسیار موثر است.
بررسی ادبیات کلاسیک و همچنین معاصر ایران به عنوان بخشی از فرهنگ کشور گویای این است که جز آثار تعداد معدودی از شاعران ایرانی، نوعی نگرش منفی به مقوله کار و تلاش وجود دارد و نوعی شکاف میان کار و تولید دیده میشود. این موضوع میتواند در تضعیف فرهنگ کار در ایران موثر باشد؟
به طور کلی شعرا و ادبای ایرانی اگر با کار برخوردی داشتهاند، از لحاظ نوشتاری برخورد مثبتی بوده است. اما مشکل اینجا بوده که بخش عمدهای از آنها به عنوان روشنفکران زمان خود، نمونه عملی و مناسبی از حرفهای خودشان نبودهاند و برای گذران زندگی وابسته به قدرتهای سیاسی بودهاند. پس ناهمخوانی حرف و عمل مشکلزا بوده است. در واقع حرفهای آنها از دل برنیامده که بر دل بنشیند. به صورت کلی پرداخت به کار در ادبیات گذشته تفصیلی نبوده بلکه کلی و عام بوده است.
تغییر فرهنگ کار شاید این تفکر که کار برای تراکتور است روی فرهنگ کاری ما اثرگذار بوده است و نشان از نوع دید ایرانیان به کار است. تغییر فرهنگ کار به تغییر فرهنگ عمومی متکی است. چرا که فرهنگسازی مقولهای درازمدت است
با این وصف، اقتصاد چه راهکارهایی برای تقویت فرهنگ کار دارد؟اگر بپذیریم که هر کوششی که نیازی را ارضا میکند یا فایدهای را ایجاد میکند کار محسوب میشود، آنگاه میتوان از کار مثبت و کار منفی هم سخن گفت. وقتی از فرهنگ کار مثبت صحبت میشود، یعنی نیروی کار در ابعاد اقتصادی و غیراقتصادی دارای ویژگیهایی است که رویکرد کلی آن به نفع فرد و در نهایت به نفع جامعه است. فرهنگ کار منفی زمانی شکل میگیرد که نیروی کار به فکر منفعت جامعه نباشد. در واقع پیگیری منافع فردی در صورتی که جامعه آسیب نبیند یا حتی تقویت شود، مثبت است و مانعی ندارد. اما منفعتجوییهای فردی که به رفاه جامعه لطمه بزند، قابل قبول نیست. در خصوص راهکارهای تقویت فرهنگ کار باید تاکید کنم که فرهنگ مناسب کار تنها جنبه مثبت را دربر میگیرد. بعد از معرفی فرهنگ مثبت کار، مانند پشتکار، نظم و تعهد به محصول، باید برنامه داشته باشیم. در این راستا همواره باید دو بعد تشویق و تنبیه همراه هم عمل کنند تا فرهنگ شکل بگیرد. در همین رابطه میتوان گفت افراد با احساس تبعیض و بیعدالتی است که بدفرهنگ میشوند و در برابر آن واکنش نشان میدهند. البته پاداشدهی تنها به پول ختم نشده و شامل موارد دیگری از جمله ترفیع و ارتقا نیز میشود. در این راستا تفکرات مذهبی نیز نقش بسزایی ایفا میکند. درمذاهب الهی، نوعی بدهبستان بین مادیت و معنویت برقرار است که اساس توجیهی افراد معتقد برای داشتن فرهنگ مثبت کار به شمار می رود. ممکن است این سوال پیش آید که افراد با عقاید سست مذهبی در سایر کشورها چگونه موفق شدهاند که فرهنگ مثبت کار داشته باشند؟ این امر انکارنشدنی است. اما باید توجه داشت که این امر در راستای الزامات محیطی به وجود آمده است. الزامات اجتماعی ناشی از وادارسازی محیط مادی به آن ریشهداری که باورهای مذهبی دارد، قوی نیستند. پس وقتی در کشورهایی که مذهب نقش قابل توجهی در آن ایفا نمیکند، افراد کار خود را به درستی انجام میدهند و به آن پایبند هستند، نمیتوان گفت که ناشی از فرهنگ نیست ولی ریشه آن الزامات سیاسی و اقتصادی است. اگر قبول میکنیم که دین به دنبال منافع انسانهاست، باید برای تحقق این منافع،استعداد فرهنگسازی داشته باشد. پس اگر افراد قبول کنند که منافعشان در گرو رعایت برخی شئون است، طبیعتاً به آن پایبند میشوند. چیزی که مذهب اضافه میکند این است که فرد با موازنه مادی نمیتواند همه پاداش کار خود را بگیرد؛ لذا عمق فرهنگی که از این طریق ایجاد میشود بیشتر است. حتی اگر مکاتبی مانند مارکسیسم که مادیگرا هستند، به دلیل عدم توجه به مسائل معنوی نمیتواند فرهنگی به قدرت و عمق فرهنگهای مذهبی ایجاد کند که به مسائل معنوی معتقدند. در نگاه بعدی اریک فروم مذاهب را به دو دسته مذکر و مونث تقسیمبندی میکند. او مذاهب مذکر را مذاهبی میداند که فرهنگ کار در آن مثبت تلقی شده و مشوق کار و تلاش است. او به عنوان نمونه یهود و پروتستان را مثال میزند. وی معتقد است مذاهب مذکر به مثابه پدری هستند که از فرزندان خود کار و تلاش میخواهند. در ادامه مذاهب مونث همانند کاتولیک را مذاهبی میداند که نگاه مادرانه دارند. مادری که فرزند را نازپرورده بار میآورد و به نوعی نسبت به کار بیتوجهی کرده است. پس شناخت از مذهب امری مهم تلقی میشود.
دیدگاه تان را بنویسید