تاریخ انتشار:
آیا سیاستهای اقتصادی دولت جدید آمریکا زمینهساز رشد میشود؟
تلاش ترامپ برای تحقق رویای آمریکایی
انتخابات سال ۲۰۱۶ میلادی در آمریکا را میتوان شوک بزرگی برای اقتصاد دنیا و حتی فضای سیاسی داخل آمریکا دانست. شوکی که با انتخاب دونالد ترامپ به عنوان کاندیدای رسمی حزب جمهوریخواه آغاز شد و با انتخاب وی به عنوان رئیسجمهوری آمریکا به پایان رسید.
انتخابات سال ۲۰۱۶ میلادی در آمریکا را میتوان شوک بزرگی برای اقتصاد دنیا و حتی فضای سیاسی داخل آمریکا دانست. شوکی که با انتخاب دونالد ترامپ به عنوان کاندیدای رسمی حزب جمهوریخواه آغاز شد و با انتخاب وی به عنوان رئیسجمهوری آمریکا به پایان رسید. بسیاری از تحلیلگران انتخابات اخیر آمریکا و رقابتهای آن را یکی از سطح پایینترین انتخاباتها در تاریخ این کشور معرفی کردند و بر این باور بودند که هر یک از دو کاندیدا با کولهباری از مشکلات پا به میدان انتخابات گذاشتهاند. همین مشکلات سبب شده بود تا در جریان رقابتها توهینهای شخصی و اتهامهای فردی به جای تلاش برای اثبات برتری سیاستهای اقتصادی و دولتی هر یک از کاندیداها استفاده شود.
به هر حال در شرایطی که دنیا منتظر تحولی بزرگ در آمریکا بود، دونالد ترامپ سرمایهدار بزرگ آمریکایی به عنوان رئیسجمهوری این کشور برگزیده شد. وی که شعار اصلی خود را؛ بزرگ کردن دوباره آمریکا؛ قرار داده بود قبل از انتخابات اعلام کرد: رایدهندگان اصلی به من افرادی هستند که فکر میکنند رویای آمریکایی خود را از دست دادهاند. رویایی که آمریکا را به یک کشور متمایز تبدیل کرد و باعث شد تا مردم با انگیزه بیشتری نسبت به دیگر کشورها کار و تلاش کنند. آمارها نشان میدهد سفیدپوستان طبقه کارگر اصلیترین گروه رایدهنده به ترامپ بودند زیرا طبق گفته ترامپ به رویایی که در زندگی داشتند نرسیده بودند.
تا دو ماه دیگر ترامپ وارد کاخ سفید میشود و باید برای تصویب و اجرای سیاستهای خود با کنگرهای همکاری کند که تحت کنترل حزب جمهوریخواه است. اما از آنجا که او یک سرمایهدار بزرگ آمریکایی است، مسائل اقتصادی را به عنوان اولویت کاری دولت خود قرار داده است. وی در سخنرانی خود بعد از پیروزی گفت: من تاکنون برای حفظ و توسعه اموال و داراییها و کسبوکارهای خودم تلاش میکردم ولی از الان به بعد برای حفظ کسبوکارها و داراییهای آمریکا تلاش میکنم. وی برنامه اقتصادی پنجبخشی خود را برای اصلاح و توسعه اقتصادی اینطور معرفی کرده است:
اول: مالیات
ترامپ در نظر دارد بیشترین فرصتهای شغلی را در طول تاریخ آمریکا ایجاد کند. او در طرحهای خود اعلام کرد حداقل ۵/۲۱ میلیون شغل در آمریکا ایجاد میکند که این رقم معادل شمار مشاغل ایجادشده در تمام دوره ریاست جمهوری بیل کلینتون است. ترامپ در نظر دارد از طریق حذف برونسپاری، مشاغل را از کشورهای مکزیک و چین و ژاپن به داخل آمریکا بازگرداند.
اصلاح نام مالیاتی اولین و اصلیترین سیاستی است که ترامپ در پیش گرفته است. آمارها نشان میدهد همیشه کاندیداهای حزب جمهوریخواه نرخ مالیات را به گونهای تغییر میدادند که بیشترین منفعت را ثروتمندان آمریکایی میبردند. ولی در شرایط فعلی وضعیت کمی متفاوت است. اقتصاد آمریکا از سال ۲۰۰۷ میلادی وارد رکود شده است و با اجرای سیاستهای مختلف اقتصادی هنوز این کشور از رکود خارج نشده است. از طرف دیگر آمریکا با کسری بودجه هم روبهرو است و این کسری بودجه سبب شد تا هر روز بیشتر از روز قبل مشکلات اقتصادی در کشور رشد کند. ترامپ اعلام کرده بود نرخ مالیات بر در آمد ثروتمندان در آمریکا را کاهش خواهد داد ولی اجرای این طرح سبب میشد تا طی یک دهه آینده سالانه ۱۰ میلیارد دلار به کسری بودجه دولت اضافه شود. به همین دلیل دولت اقدام به افزایش نرخ مالیات بر درآمد ثروتمندان نسبت به طرح اولیه کرد. طبق این طرح تازه نرخ مالیات بر درآمد ثروتمندان در آمریکا ۳۹ درصد است که از نرخ کنونی مالیات بر درآمد ثروتمندان کمتر است و در صورت تصویب و اجرا باعث میشود تا ۱۹ هزار میلیارد دلار به بدهی دولتی آمریکا اضافه شود.
طبق طرح تازه ترامپ افراد علاوه بر مالیات بر درآمد باید مالیات بر رشد دارایی و سرمایه را هم بپردازند. افراد مجردی که درآمد معادل ۳۷۵۰۰ دلار آمریکا دارند هماکنون بین ۱۰ تا ۱۵ درصد از درآمد خود مالیات میپردازند ولی ترامپ در نظر دارد نرخ مالیات بر درآمد آنها را به ۱۲ درصد برساند و نرخ مالیات بر افزایش ارزش داراییهای این گروه را صفر درصد قرار دهد. این در حالی است که افراد متاهل تا سقف درآمدی ۷۵ هزار دلار شامل این قانون میشوند.
افراد مجردی که درآمد بین ۳۷ هزار و ۵۰۰ دلار تا ۱۱۲ هزار و ۵۰۰ دلار آمریکا در سال دارند هماکنون بین ۲۵ تا ۲۸ درصد از درآمد خود را به عنوان مالیات پرداخت میکنند در حالی که طبق طرح ترامپ نرخ مالیات بر درآمد این افراد ۲۵ درصد و نرخ مالیات بر افزایش ارزش داراییها و سرمایه این افراد بالغ بر ۱۵ درصد است. آمار نشان میدهد افراد متاهلی که بین ۷۵ هزار تا ۲۲۵ هزار دلار درآمد دارند در این رده قرار میگیرند. دسته سوم افراد مجرد با درآمد بیش از ۱۱۲ هزار و ۵۰۰ دلار آمریکا و افراد متاهل با درآمد بالغ بر ۲۲۵ هزار دلار آمریکا هستند که هماکنون ۲۸ تا 6/39 درصد از درآمد خود را به عنوان مالیات به دولت میپردازند ولی طبق طرح ترامپ نرخ مالیات بر درآمد این افراد برابر با ۳۳ درصد و نرخ مالیات بر افزایش ارزش داراییها در این دسته برابر با ۲۰ درصد خواهد بود.
ترامپ اعلام کرده است حداکثر نرخ مالیات بر درآمد کسبوکارهای کوچک و نرخ مالیات شرکتها را از ۳۸ درصد به ۱۵ درصد تقلیل میدهد. این کار با هدف تشویق شرکتها برای بازگشت به بازار آمریکاست که این کار زمینه را برای افزایش حجم پول و سرعت گردش پول در بازار آمریکا فراهم میکند. دلیل ایجاد این تغییرات از سوی ترامپ در یکی از مصاحبههای وی قبل از انتخابات اینطور عنوان شد: آمریکا یکی از کشورهایی است که بالاترین نرخ مالیات بر درآمد را دارد. با اصلاح نظام مالیاتی و کاهش نرخ مالیات بر درآمد شرکتها، ما افراد مناسب برای توسعه اقتصاد را به کشور باز میگردانیم و از حمایت آنها برای تقویت نرخ رشد اقتصادی و افزایش فرصتهای شغلی در کشور بهره میگیریم. این کار با کاهش نرخ مالیات بر درآمد شرکتها میسر است زیرا انگیزه سودآوری و کسب درآمد بیشتر را به آنها میدهد. مطالعات ما نشان میدهد شمار زیادی از شرکتهای فعال در آمریکا از راهکارهایی برای اجتناب از پرداخت مالیات استفاده میکنند که این مساله به ضرر اقتصاد است ولی با کاهش نرخ مالیات و ایجاد سازوکارهایی که نظارت بر روند پرداخت مالیات را در کشور تقویت کند، فرصت بیشتری برای رشد منابع
مالی در اختیار دولت فراهم میشود.
از طرف دیگر نرخ مالیات بر درآمد ثروتمندان در آمریکا 5/9 درصد کمتر میشود و این رقم بر ۲۰ درصد بالای اقتصادی در جامعه تاثیر میگذارد ولی نرخ مالیات بر افزایش ارزش داراییها در میان ثروتمندان تغییری نخواهد کرد. مرکز سیاستهای مالیاتی در آمریکا اعلام کرد این طرح باعث میشود تا سالانه یک هزار میلیارد دلار به بدهی دولت اضافه شود. این مرکز اعلام کرد کاهش نرخ مالیات بر افزایش ارزش سرمایهها و داراییها باعث میشود تا میزان سرمایهگذاری اندازهگیریشده بر مبنای نرخ رشد تولید ناخالص داخلی بیشتر از حالتی که نرخ رشد اقتصادی ارتقا پیدا میکند، افزایش یابد.
از طرف دیگر مالیاتدهندگان کمدرآمد سهم بیشتری از درآمد خود را به عنوان مالیات میپردازند و میتوان گفت سهم آنها در افزایش نرخ رشد اقتصادی در کشور بیشتر است.
تاثیر واقعی این تغییر چقدر است
مرکز مطالعات مالیاتی در آمریکا اعلام کرده است در صورتی که طرح جدید ترامپ در مورد مالیاتها به تصویب برسد مجموع مالیات دریافتی از سوی دولت بالغ بر دو درصد کاهش مییابد ولی بالاترین طبقه اقتصادی یعنی 1/0 درصد بالای درآمدی شاهد افت هفتدرصدی مالیات خود خواهند بود. این در حالی است که طبقههای پایین اقتصادی تنها یک درصد کمتر از قبل مالیات می میپردازند. مارک کلارک یکی از کارشناسان مرکز مطالعات آمار آمریکا در این مورد میگوید: طبق طرح ترامپ بهترین راه برای افراد کمدرآمد یا افراد بیکاری که از حقوق بیکاری استفاده میکنند این است که یک کار واقعی پیدا کنند و از آن طریق کسب درآمد کنند.
لیلی پاچلدر، استاد حقوق در دانشگاه نیویورک میگوید: طرح دونالد ترامپ باعث میشود مالیات پرداختی از سوی بسیاری از خانوادهها رشد کند و بیشترین رشد هم به مادران و پدران تنها تحمیل میشود. به عنوان مثال یک خانواده که یک والد تنها آن را اداره میکند و این فرد درآمدی ۷۵ هزاردلاری دارد و دو بچه در سن مدرسه هم در این خانواده وجود دارد شاهد افزایش ۲۴۴۰دلاری میزان مالیات خواهد بود. به خصوص که ترامپ در نظر دارد هزینههایی را که امروزه دولت برای بچهها پرداخت میکند هم حذف کند. از طرفی خانواده تکوالدی که سه فرزند دارد و درآمدش ۵۰ هزار دلار است شاهد رشد ۱۱۸۸دلاری مالیات خواهد بود. در مقابل زوجی که ۵۰ هزار دلار درآمد دارند و دو کودک در سن مدرسه دارند شاهد افزایش ۱۵۰دلاری مالیات خواهند بود. دیگر خانوادههای متاهل هم از این تغییر نظام مالیاتی هیچ سودی به دست نخواهند آورد.
البته اگر خانوارهایی از کمک هزینههای پرداختشده به کودکان بتوانند استفاده کنند نه تنها بعد از قوانین مالیاتی تازه دریافتی آنها کم نمیشود بلکه دریافتی بیشتری هم خواهند داشت. مثلاً خانواده دووالدی که دو فرزند دارند و ۵۰ هزار دلار آمریکا دستمزد دریافت میکنند و هشت هزار دلار آمریکا هم کمک هزینه برای فرزندان خود دارند میتوانند شاهد افزایش درآمد خود بعد از کسر مالیات باشند. البته این افزایش برای خانوادههای با درآمد کم و متوسط چشمگیر نیست ولی طبقات بالای اقتصادی رشد قابل توجهی در درآمد قابل استحصال را تجربه میکنند.
دوم: کاهش هزینههای دولتی
تقویت ارتش: ترامپ اعلام کرده است قصد دارد ارتش کشور را به اندازهای قدرتمند کند که هیچ کشوری جرات تعرض به آمریکا یا درگیر شدن با این کشور در کشورها و مناطق دیگر را نداشته باشد. برای تحقق این هدف ترامپ از افزایش شمار و کیفیت تجهیزات نظامی خریداریشده از سوی ارتش صحبت میکند. او اعلام کرده است قصد بمباران کردن مواضع داعش را دارد و تمایل دارد تا برای کنترل بحران در سوریه به این کشور نیرو اعزام کند ولی از همکاری و دوستی روسیه هم بهره میگیرد تا بخشی از این مشکل را از طریق متحدانش برطرف کند. او تجدید نظر در مورد توافق هستهای ایران و غرب را به عنوان یکی از شعارهای انتخاباتی خود اعلام کرد و بعد از انتخاب شدن هم در مورد ضرورت اصلاح مفاد این توافق صحبت کرد. وی تاکید کرد نهتنها علیه اعضای داعش بلکه علیه خانوادههای آنها هم از نیروی نظامی استفاده میکند تا سریعتر مشکل داعش را در دنیا حل کند. وی اعلام کرده است با جنگ در عراق مخالف است و به سرعت بعد از وارد شدن به کاخ سفید نیروها را از عراق خارج میکند. وی بر این باور است که مسائل داخلی در کشورهای دیگر باید با تصمیم خود مردم و رهبران آنها حل شود و
دلیلی برای مداخله آمریکا و هزینه کردن میلیاردها دلار از سرمایههای کشور برای تامین ثبات و امنیت در کشورهای دیگر وجود ندارد. ترامپ برای اینکه بتواند در هزینهها کاهش ایجاد کند خبر از عدم مداخله کشور در مسائل دیگر کشورها داد که این مساله سبب شد برخی از همپیمانان آمریکا نگران شوند. اگرچه این سیاست میتواند تا اندازهای برای کشورهای خاورمیانه خبر خوشی باشد ولی همپیمانان آمریکا از این اظهار نظر احساس نگرانی کردند زیرا نشاندهنده یک تغییر بزرگ در سیاست کشور است.
کاهش هزینههای دفاعی: ترامپ اعلام کرده است هزینههای دفاعی را تنزل میدهد. او میزان کاهش هزینههای نظامی در آمریکا را برابر با 5/6 درصد تولید خالص ملی ارزیابی کرده است در حالی که قبلاً خبر از کاهش معادل سه درصد تولید خالص ملی در این کشور مخابره شده بود. ولی ترامپ در سخنرانیهای خود تاکید کرد این میزان کاهش برای اصلاح شرایط اقتصادی کشور کافی نیست و باید به دنبال سیاستهایی بود که افزایش زیادی در منابع مالی در اختیار دولت ایجاد کند.
مطالعات نشان میدهد هزینههای نظامی در این کشور برابر با ۸۰۰ میلیارد دلار در سال است. هزینههای نظامی در آمریکا بعد از هزینههای تامین اجتماعی -که رقمی معادل ۹۶۷ میلیارد دلار است- بیشترین سهم از هزینههای دولتی است و کاهش آن میتواند تاثیر زیادی در مجموع هزینههای کشور داشته باشد. هزینههای نظامی در آمریکا از کسری بودجه این کشور که برابر با ۵۰۳ میلیارد دلار است بالاتر است. از طرف دیگر از چهار برابر هزینههای نظامی در چین و از 10 برابر هزینههای نظامی در روسیه هم بیشتر است. آمار نشان میدهد هزینههای نظامی در چین در سال گذشته ۲۱۶ میلیارد دلار و در روسیه معادل 5/84 میلیارد دلار بوده است.
اصلاح نظام رسیدگی به بازنشستگان از جنگ: ترامپ در نظر دارد نظام اداری بازنشستگان از جنگ را اصلاح کند و از این طریق هزینه این بخش را تقلیل دهد. استفاده از روشهایی از قبیل ارائه کوپن برای این گروه در دستور کار ترامپ است تا از این طریق تامین بخشی از نیاز این خانوارها با هزینه کمتری انجام شود. البته این نظام تنها ۱۰ درصد از هزینههای نظامی آمریکا را به خود اختصاص میدهد ولی از آنجا که کاهش هزینه این بخش و افزایش منابع مالی در اختیار دولت مساله مهمی برای ترامپ محسوب میشود همین تغییر اندک در دسترسی به منابع مالی را هم در دستور کار خود قرار داده است. ترامپ بارها تاکید کرده است از طریق کاهش مداخله نظامی در کشورهای دیگر و خارج شدن از مسائلی که مستقیم به آمریکا ارتباطی ندارد، هزینههای نظامی را کاهش میدهد. آمریکا از نظر هزینههای نظامی رتبه اول را در دنیا دارد ولی از نظر سهم هزینههای تولید ناخالص داخلی در میان 10 کشور اول دنیاست ولی جایگاه اول تا چهارم را ندارد.
از طرف دیگر ارتقای تکنولوژی پزشکی در این کشور هم از دیگر سیاستهایی است که باید اجرا شود. البته دولت اوباما اجرای این سیاست را آغاز کرده است و ترامپ در نظر دارد این روند را تسریع کند زیرا بر این باور است با توسعه این تکنولوژی میتوان در هزینههای دولتی صرفهجویی زیادی کرد.
حذف دپارتمان آموزش و حمایتهای زیستمحیطی: او در نظر دارد دپارتمان آموزش و حمایتهای زیستمحیطی را حذف کند که این کار باعث میشود 4/69 میلیارد دلار در بودجه این بخش صرفهجویی شود. البته ترامپ اعلام کرده است منابع مالی حاصل از حذف این دپارتمان در بخشهای دیگر صرف میشود. اصلاح نظام بهداشت و درمان و حفظ سهم کنونی مردم در پرداخت هزینههای درمانی در این کشور از دیگر سیاستهایی است که وی در نظر دارد اجرا کند. او با طرح اوباما که موافق همگانی کردن بهداشت و درمان بود مخالف است و بر این باور است که هزینههای درمانی باید توسط مردم پرداخت شود و بار مالی اضافهای روی دوش دولت قرار نگیرد.
ترامپ در یکی از سخنرانیهای خود تاکید کرد در نظام بهداشتی و درمانی آمریکا تغییرات اساسی ایجاد میکند زیرا این نظام را کارآمد نمیداند. او این اصلاحات را به نفع اقتصاد کشور میداند و معتقد است تا زمانی که این اصلاحات انجام نشود نمیتوان انتظار کارایی بالایی در نظام درمانی کشور داشت.
سوم: تجارت هوشمندانه نه تجارت احمقانه
وی در نظر دارد روند مذاکرات تجاری آمریکا را که منجر به توافقهای تجاری میشود هوشمندانهتر پیش ببرد. وی میگوید: چین روی کالاهای صادراتی ما مالیات وضع میکند ولی ما کالاهای صادراتی چینی را مشمول مالیات نمیکنیم. دولت چین از شرکتهای آمریکایی میخواهد کارخانههایی در چین راهاندازی و نیروهای محلی را استخدام کنند و آموزش دهند و سپس محصولات تولیدشده در این کارخانهها را در بازار داخلی بفروشند ولی آمریکا این سیاست را در مورد چین یا هر کشور دیگر اجرا نمیکند و اگر این کار را انجام دهد خواهد توانست از این تجارت منفعت بیشتری به دست آورد.
تجدید نظر در مورد توافقهای جهانی: از طرف دیگر ترامپ اعلام کرده است دوباره در مورد توافقنامههای نفتا و تیپیپی مذاکره میکند. اگر ترامپ مذاکرات خود را در مورد نفتا دوباره آغاز کند، دولت مکزیک از آمریکا میخواهد تا جادههای خود را به روی کامیونهای حمل بار مکزیکی باز کند. این مسالهای است که در توافقهای اولیه نفتا بیان شده بود ولی کنگره این بخش را تایید نکرد. مساله مهم این است که هماکنون مکزیک شرایط بهتری نسبت به قبل دارد و مذاکره مجدد در مورد توافق نفتا بدون شک به ضرر آمریکا خواهد بود و ترامپ باید در نظر بگیرد که از دست دادن منافع در جریان این مذاکرات مجدد بسیار زیاد خواهد بود.
انتقاد از نظام مالی و ارزی چین: ترامپ بارها از چین به عنوان کشوری که در بازار ارز دستکاری میکند یاد کرده است. او مدعی است که چین تعمداً ارزش یوان را در برابر دلار پایین نگه میدارد و او ارزش واقعی یوان را بین ۱۵ تا ۴۰ درصد بیشتر از ارزش فعلی آن میداند و همین مساله سبب شده است مزیتهای اقتصادی زیادی از صادرات نصیب این کشور شود. از طرفی به دلیل ارزش پایینتر یوان، دستمزدهای پایینتر در این کشور میتواند هزینههای زندگی مردم را تامین کند و این مزیتی است که باعث شد تا دهها و شاید صدها کارخانه در چین راهاندازی شوند تا از نیروی کار ارزان این کشور استفاده کنند.
اما ترامپ به این مساله توجهی نمیکند و تنها درصدد انتقاد از مسائلی است که بسیاری از اقتصاددانان آن را به نفع آمریکا میدانند. آمارها نشان میدهد در سال ۲۰۰۰ میلادی یوان در برابر دلار آمریکا ۳۰ درصد کمتر از ارزش واقعی آن بود ولی از آن سال تاکنون تغییرات زیادی در این بازار ایجاد شده است. اول اینکه هانک پالسون وزیر خزانهداری اسبق آمریکا بانک مرکزی چین را متقاعد کرد ارزش یوان را در برابر دلار افزایش دهد. در نتیجه این سیاست در فاصله سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۳ میلادی به طور متوسط در هر سال ارزش یوان بین ۲ تا ۳ درصد رشد کرد. از طرف دیگر در سال ۲۰۱۴ میلادی ارزش دلار ۲۵ درصد افزایش یافت و به دنبال آن ارزش یوان هم بالا رفت و به همین دلیل قیمت کالاهای تولید چین در کشورهای جنوب شرقی آسیا رشد کرد. از آگوست سال ۲۰۱۵ میلادی بانک مرکزی چین اعلام کرد ارزش یوان به دلار به تدریج در حالت شناور خواهد بود و بازار آزاد ارزش واقعی آن را تعیین میکند. در این زمان ارزش یوان در برابر دلار به شدت تنزل یافت این در حالی است که اگر نظر ترامپ در مورد ارزش پایینتر از حد ارزش یوان در بازار درست بود، در بازار آزاد ارزششان رشد میکرد.
حال بانک مرکزی چین تحت فشار قرار گرفته است تا گامهای محکمی برای افزایش ارزش یوان بردارد. این در حالی است که نهتنها اقتصادانان چینی بلکه شماری از برجستهترین اقتصاددانان جهانی بر این باور هستند که ارزش یوان در بازار نهتنها پایین نیست بلکه بیش از واقع نیز هست. این مساله میتواند روی روند تجارت چین و تصمیمگیریهای بانک مرکزی این کشور در سالها و ماههای آتی اثر بگذارد.
وضع تعرفههای گمرکی: از دیگر سیاستهایی که ترامپ در نظر دارد اجرا کند وضع تعرفههای گمرکی زیاد روی تمام کالاهای واردشده از چین است. آمار نشان میدهد آمریکا سالانه 9/481 میلیارد دلار کالاهای مصرفی الکترونیکی، پوشاک و ماشینآلات از چین وارد میکند. بخش زیادی از این کالاهای وارداتی، محصولاتی هستند که توسط کارخانههای آمریکایی فعال در چین تولید شدهاند. این کارخانهها برای استفاده از نیروی کار و مواد اولیه ارزان در چین راهاندازی شدهاند و محصول تولیدی این کارخانهها به آمریکا صادر میشود. وضع تعرفههای گمرکی توسط ترامپ باعث میشود سود این کارخانههای آمریکایی کاهش یابد و قیمت کالاها برای مصرفکنندگان آمریکایی بیشتر شود. اما اگر این طرح اجرا شود ممکن است چین هم اقدام به وضع هزینههای گمرکی کلان برای کالاهای وارداتی از آمریکا بکند که این مساله زمینهساز جنگ تجاری میشود و قطعاً به ضرر آمریکا و چین و در نهایت اقتصاد دنیاست.
در نهایت ترامپ در نظر دارد با وضع تعرفههای گمرکی با نرخ ۳۵ درصد، واردات کالاهای مختلف از مکزیک را هم کاهش دهد. آمریکا سالانه 7/294 میلیارد دلار کالا از مکزیک وارد میکند که کالاهای تولیدی، میوه، سبزیجات، قهوه و پنبه است. این تعرفهها میتواند برای شرکتهای نفتی آمریکا مطلوب باشد زیرا قیمت نفت وارداتی از مکزیک را بالا میبرد ولی صنایع دیگر متضرر میشوند. طبق قانون ترامپ میتواند بعد از آغاز کارش به عنوان رئیسجمهور تعرفههای گمرکی را برای مدت ۱۵۰ روز تا ۱۵ درصد افزایش دهد. این رشد برای کالاهای وارداتی از هر کشور امکانپذیر است ولی دوره افزایش تنها ۱۵۰ روز خواهد بود. تحلیلگران اقتصادی بر این باور هستند که سیاستهای پیشنهادی توسط ترامپ، سیاستهایی بسیار حمایتگرانه است که در اقتصاد پیچیده امروزی کاربردی ندارد و اگر ترامپ آنها را در کشور اجرا کند دیگر کشورها هم در اقدامی مقابل اقدام به وضع تعرفه گمرکی خواهند کرد و به دنبال آن صادرات آمریکا به دیگر کشورهای دنیا کمتر میشود. از طرف دیگر وضع هزینههای گمرکی قیمت کالاهای مصرفی را برای آمریکاییها زیاد میکند. مطالعات نشان میدهد از سال ۲۰۰۷ میلادی تاکنون یک دلیل
مهم برای اینکه نرخ رشد اقتصادی آمریکا افزایش پیدا نکرده این است که تجارت بینالمللی هنوز بازسازی نشده است، وضع تعرفههای گمرکی و آغاز جنگ تجاری در دنیا تنها و تنها باعث بدتر شدن اوضاع میشود و روند رشد اقتصادی آمریکا را کندتر میکند.
چهارم: بیشترین فرصتهای شغلی ایجادشده در تاریخ
ترامپ در نظر دارد بیشترین فرصتهای شغلی را در طول تاریخ آمریکا ایجاد کند. او در طرحهای خود اعلام کرد حداقل 5/21 میلیون شغل در آمریکا ایجاد میکند که این رقم معادل شمار مشاغل ایجادشده در تمام دوره ریاست جمهوری بیل کلینتون است. وی برای اینکه بتواند عنوان رئیسجمهوری را که بیشترین فرصتهای شغلی را ایجاد کرده است به خود اختصاص دهد باید 3/29 میلیون فرصت شغلی ایجاد کند که در این صورت شاهد افزایش 6/19درصدی شمار فرصتهای شغلی در دوره ریاست جمهوری اوباماست. ترامپ در نظر دارد از طریق حذف برونسپاری، مشاغل را از کشورهای مکزیک و چین و ژاپن به داخل آمریکا بازگرداند. ترامپ مشکل را به درستی متوجه شده است زیرا در نتیجه برونسپاری در فاصله سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۱۰ میلادی بالغ بر ۳۴ درصد فرصتهای شغلی در آمریکا از بین رفته است. بخش زیادی از این فرصتهای شغلی به دلیل پسانداز پول برونسپاری شده است و بخش دیگر به دلیل استفاده از تکنولوژیهای جدید و توسعه صنعت روباتیک و هوش مصنوعی برونسپاری شد. اتحادیه ملی تولیدکنندگان آمریکا پیشنهاد کرده است که از طریق کاهش هزینههای تولید زمینه را برای افزایش قدرت رقابت تولید در کشور فراهم
کنند. هماکنون هزینه تولید در آمریکا ۲۰ درصد بیشتر از هزینه تولید در دیگر کشورهای جهان است. در جهت کاهش هزینههای تولید در درجه اول باید قوانین دستوپا گیر را کاهش داد زیرا این قوانین سالانه ۱۸۰ میلیارد دلار هزینه به اقتصاد تحمیل میکند. دوم باید نرخ مالیات بر درآمد شرکتها را کاهش داد و در نهایت توافقنامههای تجارت آزاد را بیشتر کرد نه اینکه با وضع محدودیتهایی موانعی در مسیر تجارت ایجاد کرد.
حفظ حداقل دستمزد در سطح فعلی: ترامپ درنظر دارد حداقل دستمزدها را در سطحی که هماکنون وجود دارد حفظ کند و از این طریق زمینه را برای افزایش قدرت رقابت شرکتهای آمریکایی در بازار مصرف فراهم آورد. مطالعات نشان میدهد از سال ۲۰۱۴ میلادی تاکنون ارزش دلار در برابر دیگر ارزهای جهانی ۲۵ درصد رشد کرد و همین مساله سبب شد تا کارگران آمریکایی ۲۵ درصد گرانتر از کارگران دیگر کشورها از جمله هند و مکزیک یا کشورهایی که ارزش پول آنها تنزل یافت، شوند. از آنجا که ارزش یوان چین در برابر دلار ثابت است، هزینههای نیروی کار در چین هم ۲۵ درصد رشد کرده است. با وجود اینکه این وضعیت موقتی است ولی باز هم فشار زیادی روی شرکتهای تولیدی آمریکایی وارد کرد و باعث کاهش قدرت رقابت آنها در بازار جهانی شد. هماکنون حداقل دستمزد در آمریکا 25/7 دلار به ازای هر ساعت است که از حداقل نیازهای زندگی در بسیاری از ایالتهای آمریکا کمتر است. از طرف دیگر در کشورهای بریتانیا و استرالیا و ایرلند و فرانسه هم حداقل دستمزدها از آمریکا بیشتر است.
سرمایهگذاری در صنعت ساختمان: ترامپ در نظر دارد یک هزار میلیارد دلار برای بازسازی زیرساختهای این کشور سرمایهگذاری کند. قرار بر این است که سالانه ۱۰۰ میلیارد دلار برای بازسازی جادهها و پلها و فرودگاههای این کشور سرمایهگذاری شود. این مبلغ بیشتر از مبلغی است که اوباما تحت عنوان طرح تشویقی اقتصادی در نظر گرفت. در طرح دولت اوباما به مدت چهار سال و در هر سال ۲۶۱ میلیارد دلار روی پروژههای زیرساختی در کشور سرمایهگذاری شد. ترامپ بر این باور است که صنعت ساختمان کارآمدترین صنعت در ایجاد شغل است و به همین دلیل منابع مالی دولت باید در این بخش سرمایهگذاری شود. مطالعات نشان میدهد به ازای هر یک میلیارد دلاری که در صنعت ساختمان و صنایع زیرساختی سرمایهگذاری میشود ۱۹ هزار و ۷۹۵ فرصت شغلی جدید در کشور ایجاد میشود. این سرمایهگذاری، از سرمایهگذاری در صنایع دفاعی بهتر است زیرا به ازای یک میلیارد دلار سرمایهگذاری در صنایع دفاعی در کشور ۸۵۵۵ فرصت شغلی تازه ایجاد خواهد شد. ترامپ که خود در بازار املاک آمریکا فعالیت میکند بر این باور است که برای ایجاد رونق در اقتصاد در درجه اول باید سرمایهگذاری در
صنعت ساختمانی را بیشتر کرد زیرا این صنعت را میتوان یک صنعت مادر دانست.
ارائه آمارهای واقعی: ترامپ بر این باور است که آمارهای ارائهشده توسط دولت در مورد نرخ بیکاری واقعی نیستند و هماکنون نرخ بیکاری واقعی در آمریکا بالغ بر ۲۰ درصد است در حالی که دولت نرخ بیکاری را در سطحی نزدیک پنج درصد اعلام کرده است. نرخ بیکاری حقیقی شامل افراد بیکار و افرادی میشود که در مشاغل پارهوقت مشغول هستند ولی برای انجام کار تماموقت تمایل دارند. طبق آمارهای رسمی در فوریه سال ۲۰۱۶ میلادی نرخ بیکاری در این کشور برابر با 9/9 درصد بوده است در حالی که دولت نرخ بیکاری را برابر با 9/4 درصد اعلام کرده بود. از طرف دیگر در ژانویه سال ۲۰۱۰ میلادی که دولت نرخ بیکاری را برابر با 8/9 درصد اعلام کرده بود، مطالعات از رسیدن نرخ بیکاری واقعی به مرز 7/16 درصد گزارش داد. بنابراین نرخ بیکاری اعلامشده توسط دولت در هر بازه زمانی تقریباً نصف نرخ بیکاری واقعی است و این نشان میدهد که شرایط اقتصادی هماکنون بسیار نامساعد است.
ترامپ که به تمامی آمارهای اقتصادی به دیده تردید مینگرد در نظر دارد با ایجاد اصلاحات اساسی در نظام آمارگیری و تهیه آمارهای اقتصادی اطلاعات بکر را در اختیار فعالان اقتصادی و مردم قرار دهد.
پنجم: کاهش بدهی از طریق افزایش نرخ رشد اقتصادی تا مرز 6 درصد
افزایش نرخ رشد اقتصادی: ترامپ در نظر دارد نرخ رشد اقتصادی کشور را تا مرز 6 درصد افزایش دهد زیرا بر این باور است تنها این راه است که باعث افزایش درآمد مالیاتی کشور میشود. اقتصاددانان بر این باور هستند که این نرخ رشد اقتصادی برای اقتصادی که در وضعیت سلامت به سر میبرد و رشدی عادی دارد، بسیار زیاد است ولی اگر ترامپ بتواند این رشد را محقق کند ظرف مدت کوتاهی تمامی مشکلات اقتصادی ناشی از رکود اقتصادی سال ۲۰۰۷ میلادی برطرف میشود. مطالعات نشان میدهد در صورتی که نرخ رشد اقتصادی کشور به 6 درصد برسد احتمال ایجاد تورم در اقتصاد زیاد خواهد بود و یک چرخه توسعه اقتصادی در کشور بهوجود میآید که به دنبال آن زمینهساز یک سقوط دیگر در اقتصاد میشود. رشد بالای اقتصادی میتواند باعث ایجاد حباب در بازار داراییها و سرمایهها شود و بحران سقوط اقتصادی را بزرگتر از قبل کند. مطالعات نشان میدهد در یک شرایط پایدار اقتصادی، نباید انتظار بیشتر شدن نرخ رشد اقتصادی از مرز دو تا سه درصد را داشت زیرا رشد بیشتر به معنای ایجاد حبابهای بزرگ مالی است. از طرف دیگر در یک اقتصاد با شرایط ایدهآل و سالم نرخ تورم برابر با دو
درصد است و نرخ بیکاری هم در بیشترین حالت 8/5 درصد است. این وضعیتی است که در کشورهای توسعهیافتهای که اقتصاد پایدار دارند مشاهده میشود ولی در کشورهای دارای زیرساختهای ضعیف نرخ رشد اقتصادی کمتر از این سطح است و در کشورهای در حال توسعه از قبیل چین و هند که سرمایهگذاری زیادی در بخشهای زیرساختی انجام میشود نرخ رشد از مرز سه درصد فراتر رفته است.
کاهش بدهی از طریق کاهش هزینههای مازاد در دولت فدرال: ترامپ بر این باور است که برای کاهش بدهی دولت در درجه اول باید هزینههای دولتی تنزل یابد و استفاده از روشها و ابزارهای کمهزینه سیاست دیگری است که باید مورد استفاده قرار بگیرد. وی در کتاب اخیر خود با نام هنر معامله؛ بهترین استراتژیها را برای انجام معاملاتی که بیشترین منفعت اقتصادی را داشته باشد معرفی کرده است.
قرض گرفتن در زمان ضروری: ترامپ در یک سخنرانی خود تاکید کرد اقتصاد آمریکا هیچگاه سقوط نمیکند و ورشکسته نمیشود زیرا آمریکا همیشه میتواند پول چاپ کند و از آن برای تامین نیازهای جاری کشور استفاده کند. از طرف دیگر در این شرایط استقراض یک سیاست مناسب دولتی است زیرا با اطمینان میتوان گفت اقتصاد هیچگاه سقوط نمیکند. این سخنان را میتوان خطرناکترین سخنان ترامپ دانست و بخش زیادی از این سخنان هم از دیگاه اقتصادی نادرست است. در درجه اول اگر اقتصاد بدهکار و دولت ورشکسته باشد دیگر هیچ کسی وجود ندارد که بتوان با او معامله کرد. در این شرایط ارزش دلار در بازار جهانی سقوط میکند و جهان وارد رکودی بسیار بزرگ و عمیق میشود. آمریکا بزرگترین اقتصاد دنیاست و بحرانی شدن اوضاع اقتصادی در این کشور یا ورشکستگی دولت آن میتواند تبعات بسیار بدی برای اقتصاد دنیا داشته باشد. در یک حالت دیگر هم ارزش دلار در بازار جهانی سقوط خواهد کرد و آن وضعیتی است که فدرالرزرو آمریکا اقدام به افزایش نرخ بهره بانکی بکند ولی دریافتکنندگان اعتبار و وامگیرندگان اعتماد خود را به نظام اقتصادی آمریکا از دست داده باشند. در این
شرایط احتمال رکود اقتصادی بسیار زیاد است و شدت و عمق این رکود هم بسیار بالاست. سیانان در گزارشی در ماه می سال جاری با اشاره به این نکته که ترامپ گفته است دولت آمریکا هیچگاه دچار نقصان مالی نمیشود زیرا هر زمان نیاز باشد میتواند پول چاپ کند، نوشت: طرح اقتصادی ترامپ میتواند اقتصاد آمریکا را ویران کند زیرا این طرحها بر مبنای اصول اقتصادی تاییدشده نیست. وی از دید یک سرمایهدار که تنها تجربه توسعه بیزینس خود را دارد صحبت میکند ولی هیچگاه نه تجربه سیاسی داشته است و نه اینکه میتواند با توجه به اوضاع اقتصادی کشور در سطح کلان و وضعیت دیگر کشورهای اثرپذیر از آمریکا در مورد سیاستهای اقتصادی تصمیمگیری کند.
آخر: بازگرداندن مهاجران غیرقانونی
ترامپ در سخنرانیهای خود بارها تاکید کرد که از ورود مهاجران غیرقانونی به کشور جلوگیری میکند و مهاجران غیرقانونی را هم از آمریکا خارج میکند. او در مورد ساخت دیواری در مرز آمریکا و مکزیک صحبت کرد که انتقادهای زیادی را به همراه آورد. ترامپ تاکید کرد مهاجران غیرقانونی همراه خود مواد مخدر، جنایت و بحران را به کشور وارد میکنند زیرا اغلب این افراد را میتوان افراد مشکلدار در جامعه خود دانست. این نظریهها در شرایطی مطرح شد که آمارها از اثر مثبت مهاجران روی جامعه آمریکا خبر دادند. البته در این گزارش در مورد مهاجران قانونی صحبت شده بود که اغلب افرادی دارای منابع مالی کلان یا تحصیلات بالا بودند. هماکنون ۱۱ میلیون مهاجر غیرقانونی مکزیکی در آمریکا زندگی میکنند که درصورت بازگرداندن آنها به مکزیک میتوان انتظار داشت ارزش تولید ناخالص داخلی در آمریکا دو درصد تنزل پیدا کند. از میان این مهاجران غیرقانونی، بالغ بر هفت میلیون نفر را کارگران تشکیل میدهند که حذف ناگهانی این هفت میلیون کارگر باعث میشود ارزش تولید کشور بین ۴۰۰ تا ۶۰۰ میلیارد دلار تنزل یابد. کارشناسان اقتصادی بر این باور هستند که ترکیب سیاستهای
اقتصادی پیشنهادی از سوی ترامپ باعث ایجاد شدیدترین رکود اقتصادی قرن میشود زیرا ترامپ میخواهد هفت میلیون کارگر را به کشورشان بازگرداند و مالیات بر درآمد ثروتمندان را کاهش دهد و از دولت آمریکا میخواهد برای تامین نیازهای جاری استقراض کند که برآیند این سیاستها بحرانی بسیار بزرگ در اقتصاد کشور ایجاد خواهد کرد و رکودی عمیق را به کشور وارد میکند. از طرف دیگر این دیدگاه ترامپ از طرف مقامات مکزیک با اعتراض مواجه شد. مکزیک که در سالهای اخیر شاهد افزایش نرخ رشد اقتصادی بوده است، در 10 سال اخیر تجربه مهاجرپذیری داشته است. از سال ۲۰۰۰ میلادی تاکنون شمار آمریکاییهایی که به مکزیک مهاجرت کردهاند بیشتر از شمار مهاجرانی بود که از مکزیک وارد آمریکا شدند.
اثرات اقتصادی جهانی در برابر سیاستهای ترامپ
روی کار آمدن ترامپ را میتوان یک مساله جهانی دانست زیرا سیاستهایی که ترامپ در آمریکا پیاده میکند نهتنها اقتصاد این کشور بلکه اقتصاد جهانی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. مطالعات نشان میدهد بعد از روی کار آمدن وی حجم و ارزش تجارت جهانی کاهش پیدا میکند که این مساله میتواند روند رشد اقتصادی را دچار اختلال کند. از طرف دیگر کسری بودجه در کشورها ایجاد میکند و بحران اقتصادی را بزرگتر میکند بنابراین تمامی تحلیلگران اقتصادی بر این باورند روی کار آمدن ترامپ به معنای بیشتر شدن تنش و درگیریهای مالی در جهان است و میتواند جنگهای تجاری و ارزی را در جهان راه بیندازد. البته برخی نظری کاملاً متفاوت دارند. کال هیو یکی از این تحلیلگران است که میگوید ترامپ نمیتواند تمامی نظریات اقتصادیاش را در کشور پیاده کند زیرا کنگره و سنا این طرحها را تایید نمیکنند. او بر این باور است که سیاستهای مطرحشده از سوی ترامپ بیشتر برای جذب مخاطبان و رایدهندگان بوده است و اجرای بخش زیادی از این دیدگاهها غیرممکن است. او معتقد است ترامپ که سالها در دنیای اقتصاد فعالیت میکرده است میداند بدون تجارت آزاد بخش زیادی از فعالیتهای
اقتصادی و صنعتی در دنیا مختل میشود که این مساله بحرانی جهانی ایجاد میکند. ترامپ در بسیاری از پروژههای ساختمانی خود فولاد از کشور چین وارد کرده است و هنوز قراردادهای واردات فولاد برای پروژههای او به اتمام نرسیده است و برای تکمیل این پروژهها نیاز به واردات دارد. بنابراین بعید به نظر میرسد جنگ تجاری را با چین یا هر کشور دیگری آغاز کند. ترامپ فردی فعال در اقتصاد است و از تنشهای اقتصادی دوری میکند ولی برای اینکه رای طبقه کارگر آمریکایی را به دست آورد از این شعارها استفاده کرد.
دیدگاه تان را بنویسید